به گزارش خبرنگار گروه قرآن و معارف خبرگزاری شبستان: کنگره عظیم اربعین حسینی رویدادی فراتر از یک اجتماع عظیم است، پیادهروی اربعین در واقع فرآیندی تمدنساز به وسعت و ادامه تاریخ اسلام است. حقیقتی که در بطن و متن هستی وجود داشته و تبلور عدالتطلبی یک جامعه ایمانی است که میخواهند از بُن و ریشه تمدنی این چنین غنی را به جهانیان معرفی کنند.
خبرنگار گروه قرآن و معارف خبرگزاری شبستان در آستانه اربعین حسینی با حجت الاسلام دکتر «مسعود اسماعیلی»، عضو هیات علمی گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به گفت وگو نشسته است که در ادامه حاصل آن را می خوانید:
به عنوان نخستین پرسش به این مساله اشاره بفرمایید که علت توصیف پیاده روی اربعین به رویدادی تمدن ساز چیست و اساسا چه ظرفیت هایی در این کنگره عظیم نهفته است؟
قبل از پاسخ به این پرسش مقدمه ای را بیان می کنم. اساسا تمدن را به صورت کلی مجموعه ای در هم تنیده از نظامات اجتماعی از جمله نظام اقتصادی، سیاسی، حقوقی، تربیتی، دینی دانسته اند که این نظامها تحت یک نظم کلان، به صورت اجزایی هماهنگ و درهمتنیده در یک کل قرار دارند و درنتیجه، مجموعه ای از آداب، رسوم، باورها، شیوه ها، رفتارها، نهادها و علوم و ادبیات را شکل می دهند؛ بنابراین تمدن بیشتر ناظر بر شکل مرکبی از مجموعهای از اجزای زندگی جمعی انسان بوده و حاصل یک نظام و طرح هماهنگ درونی است که آن طرح هماهنگ را اغلب به نام فرهنگ نامگذاری می کنند.
اگر بخواهیم تمدنسازی را در شاکله یک جریان پویا ببینیم چندین مولفه در چنین جریانی اثرگذار است؛ نخست بهرهمندی از نوعی حقیقت وجودی و انسانی که آن واقعیت یا حقیقتِ تمدن ساز را به وجود جهان و انسان گره می زند تا اثر آن عامل بتواند از زمان و مکان خاص و خردهفرهنگ ها و نظامات خرد اجتماعی فراتر رود و در سطح یک تمدن ظاهر شود.
دومین مولفهای که لازم است برای یک حقیقت تمدنساز مورد توجه قرار گیرد ظرفیت نظام سازی و نظم دهی به امور است. سومین مولفه، توانایی در جهت انسجامِ عملی تودهها و فرهنگهای مختلف انسانی است؛ چهارمین مولفه بهره مندی از توانِ شکل دهی به زندگی و حیات در دنیا است که می توان حقیقت بهره مند از این مؤلفه ها را به عنوان حقیقت تمدن ساز مورد توجه قرار داد. نسبت به جریان اربعین نیز می توانیم همه این مولفه ها را به صورت مطلوبی نشان دهیم.
حضور امام حسین (ع) در مرکز و متن این ماجرا و جریان تقابل حق و باطل که در اینجا وجود دارد در واقع گرهخوردگیِ این حقیقت به هستی و انسان را کاملا هویدا میکند. با نیمنگاهی به این ماجرا میشود فهمید که جریان قیام سیدالشهدا(ع) و شهادت آن حضرت و یارانش و حوادثی که در پی آن رخ داد، جریان تقابل حق و باطل است که در تاریخ همواره در جریان بوده و هست و اوج آن در این واقعه خودنمایی کرده است و لذا این چیزی نیست که به یک حقیقت تاریخی و یک ماجرای دینی صرف قابل فروکاستن باشد.
در احادیث داریم که حتی در قیامت هم برای این واقعه اقامه عزا خواهد شد و انبیای الهی، حضرات معصومین و اولیاء الله و به ویژه حضرت فاطمه زهرا (س) حتی در این روز برای سیدالشهدا (ع) عزادار هستند؛ با اینکه در وادی قیامت، خود حضرت امام حسین (ع) حضور دارد، اما هنوز جریان عاشورا و کربلا در این وادی نیز زنده است؛ همچنین در روایتی آمده که گروهی در قیامت بدون توجه به حساب و کتاب و بهشت و جهنم، عاشقانه گرد وجود امام حسین (ع) حلقه می زنند و در نهایت نَه اینکه خودشان به بهشت بروند، بلکه به بهشت رهنمونشان می کنند.
این روایات نشان می دهد که جریان امام حسین (ع) تمام نشدنی است و در زمان و مکان جاری و ساری است. جمله «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» یک گزاره وجودشناختی است و نَه صرفا گزاره دینی و می توان گفت عاشورا و اربعین در بطن و متن هستی وجود دارد و یک حقیقت وجودشناختی بسیار واقعی و قوی است که هرگاه شرایط زمانی و جغرافیایی اجازه دهد این حقیقت به منصه ظهور میرسد و ظرفیت بسیار بالایی را به نمایش میگذارد.
این مساله تبیین می کند که جریان اربعین به هستی و انسان گره خورده و در حقیقتِ وجود و انسان حاضر بوده و از زمان و مکان فراتر رفته است و می شود گفت حقیقتی ازلی و ابدی است که در این ماجرا تماماً ظهور و بروز یافته است. از این رو این واقعه و وجود مبارک حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، به معنای تام و کامل کلمه، تمام نشدنی است ولذا می توان گفت به خوبی از مولفه اول برخوردار است.
همچنین در باب مولفه دوم که نظمدهی و نظام سازی است میشود گفت که این حقیقت با وجود گستردگی زمانی و مکانی که اشاره شد از ثبات و تغییرناپذیری برخوردار است که موجب نظمدهندگی می شود؛ به عبارتی می توان گفت با توجه به ریشهدار بودن این ماجرا در کُنه و حقیقت جهان و انسان، گستردگی این عرصه به سمت شکل گیری یک نظام احسن در جهان یا همان مدینه فاضله انسانی پیش خواهد رفت. این نظم دهی و نظام سازی، به گونه ای است که بدون اراده حکومت ها و دولت ها شکل می گیرد و در حقیقت نوعی نظم و نظامسازی است که در بستر هستی جریان دارد و با اصول، شرایط و زمینههای لازم خود را نشان خواهد داد.
البته دولتها و حکومتها با همراهی با این نظامسازی فطری و ذاتی، خود را در مسیر حرکت به سمت یک نظام موفق اجتماعی و حکومت احسن و فاضله قرار میدهند و اگر همراهی نکنند، به اندازه ای که از این مسیر دور هستند یا در تقابل با آن قرار می گیرند، در سمت و سوی تبدیل شدن به یک سلطه شیطانی و مدینه فاسقه و امثالهم قرار خواهند گرفت و در نهایت، به ضرر خود و جامعه شان حرکت میکنند. البته روشن است که با پیوستن هرچه بیشترِ آحاد انسانی و حکومت ها و دو لت ها، این کنگره عظیم گسترده تر و فراگیرتر می شود و جاذبه و نفوذ بیشتری را ایجاد خواهد کرد.
مولفه سوم انسجام عملی تودههای انسانی است که با توجه به دومولفه اول روشن است که بروز و ظهور عملی آن نظم و نظام است که در اثر عمق حقیقت اربعین رخ خواهد داد و رخ داده است. نوعی انگیزهبخشی قوی در این حقیقت ساری و جاری نهفته است و این انگیزهبخشی یک عمل همسو و یکپارچه وهماهنگ آحاد را موجب می شود.
در ادامه مولفه های تمدن سازی باید به مولفهای که بهره مندی از شکل دهی به یک زندگی و حیات دنیوی است اشاره کنیم که با توجه به سه مولفه اول که اشاره شد منجر به تحقق آن انسجام عملی شده و در نتیجه، شرایط را برای شکل گیری یک ساختار منسجم برای پدید آمدن خرده نظام های اجتماعی و سازمانهای نرم و سخت جوامع و اجزای خرد و کلان فرهنگ در اجتماع که در مسیر سعادت حقیقی انسان قدم بر میدارند، فراهم می کند.
با توجه به آنچه که اشاره شد و پس از شکل گیری مولفههای سه گانه اول، مولفه چهارم در واقع نتیجه طبیعی آن سه مولفه اول است که در جریان اربعین هم به راحتی و به روشنی دیده می شود؛ به بیان دیگر جریان اربعین را بیرون از حقیقت زندگی مادی نمیبینیم هرچند که سعادتی که این ماجرا آن را هدف گرفته یک سعادت بسیار کلانتر از سعادت دنیوی است که البته این سعادت وسیع، سعادت این دنیا را نیز شامل می شود. به عبارتی، تمام شئون یک حیات مادی را در این جریان می بینیم از جمله ارتباطات انسانی، انسجام و هماهنگی؛ در واقعه کربلا، تلاش اباعبدالله علیه السلام برای آسیب ندیدن و یا کمتر آسیب دیدن خود و خانواده و یارانشان و کمک به یکدیگر که ویژگی های یک حیات زنده انسانی است، بسیار مشهود است.
به بیان دیگر حضرت نیامده بودند شهید شوند و به سعادت اخروی برسند و بس. بلکه در حال رقم زدن یک خط سیر حیات سعادتمند بودند که هم دنیا را شامل می شود و هم آخرت را. البته روشن است که با شرایطی که حضرت و اطرافیانشان در آن قرار گرفتند، نهایت تلاششان برای حیات این دنیایی، این بود که با تمهیدات و توصیه هایی، تا حد امکان خانواده شان ازآسیبهای آن واقعه در امان باشند؛ هرچند ماجرا آن قدر سخت و طاقت فرسا بود که فشار بسیار شدیدی به اهل بیت خود و یاران ایشان وارد شد و وجود ایشان، راهنمایی برای حیات سعادتمند دیگران باشد، بنابراین نَه تنها به این نتیجه میرسیم که جریان اربعین خاصیت شکل دهی به یک زندگی مادی را دارد بلکه به لحاظ تاریخی و نمونه عینی در مورد اربعین که همان به اسارت رفتن خانواده و یاران حضرت باعبدالله الحسین (ع) و رفت و برگشت ایشان است، به روشنی در حقیقت این کنگره عظیم قابل مشاهده است.
نتیجه این که تمدن سازی که حاصل این مولفه های چهارگانه می تواند باشد، در جریان اربعین به طریق بسیار عالی و روشن و کاملی وجود دارد و می توانیم بگوییم که تمدنسازی در این حقیقت، به شکل تام جاری و ساری است و هرکسی که در این مسیر قرار می گیرد لاجرم در مسیر تمدن سازی واقع شده است.
پیادهروی اربعین با توجه به آنچه که اشاره کردید چگونه می تواند رویدادی اثرگذار در راستای تعامل و انتقال فرهنگ شیعی باشد؟
در واقع با در نظر گرفتن این مساله که حقیقت عاشورا و اربعین در بطن و متن هستی و انسان حضور دارد مهمترین عامل برای تعامل و انتقال فرهنگ شیعی در این جریان محقق شده و نیازی نیست که ما بخواهیم در این جهت تلاش وافری داشته باشیم تا انسان و جهان متوجه این حقیقت شود، بلکه مهمترین عامل در این جهت عرضه بی پرده خود همان واقعه ای است که در گذشته رخ داده و اکنون به شکل گستردهتری در میان انسانها در حال وقوع است.
پیادهروی اربعین منجر به تحقق این مساله میشود که افراد به صورت طبیعی با فرهنگ شیعی آشنا شوند و در واقع بسیار سهل تر از آنچه که تصور کنیم این اتفاق در جریان رویداد اربعین میافتد؛ چراکه یک عامل رسانشی و در واقع یک سکوی عرضه و نمایش و ارایه این حقیقت به جهانیان در سطح وسیع ایجاد شده و نیازی به مقدمهچینیهای علمی، کلامی و دینی نیست؛ چراکه دین، عقیده، شعور، شور و تمام فضایل مثبت انسانی در این حقیقت به صورت فطری و ذاتی حاضر است.
بنابراین ما با عرضه آنچه که دارد اتفاق می افتد به راحتی می توانیم بیشترین تعامل و انتقال را موجب شویم که نتیجه آن، چه به صورت جذب فیزیکی افراد به این حقیقت و چه به صورت جذب روحی و قلبی افراد به این گستره، بر هدف مطلوب منطبق است. چون فردی هم که به صورت فیزیکی جذب می شود، یا از پیش از طریق روحی ارتباط برقرار کرده یا در این مسیر، این ارتباط قلبی و روحی برایش حاصل می شود.
البته ما در این مسیر می توانیم قدم های بیشتری هم برداریم و با توجه به اینکه ماندگاری فرهنگ ها، پایایی و نفوذ آنها هم بستگی بسیاری با عمق آنها دارد، میتوانیم برای قویتر شدن این تعامل و انتقال به ارایه وجوه اندیشه ای و نگرشی که در حقیقت اربعین وجود دارد بپردازیم؛ به طوری که چه افرادی که به صورت فیزیکی در این مسیر شرکت می کنند و چه افرادی که به صورت قلبی و روحی همراه می شوند، با حقیقت و عمق این ماجرا عجین شوند. البته تحقق این امر در گرو آن است که رسانه ها به طور ویژه تری و نه صرفاً در سطح خبررسانی که البته گفته شد مفیدترین اقدام هم همین است وارد میدان شوند و همچنین این که اهل دل و تعقل هم حضور پررنگی در این مسیر داشته باشند.
همبستگی و تبلور ابعاد مختلف ارتباطات فرهنگی _اجتماعی جوامع مسلمان و غیرمسلمان در این کنگره عظیم، حاصل چه دیدگاه مشترکی است؟
باید توجه کنیم که همبستگی و تبلور ابعاد مختلف ارتباط فرهنگی میان مسلمانان و غیرمسلمانان در جریان پیادهروی اربعین حاصل همان وجوه فطری این جریان است و اینکه چنین حرکتی در بطن و متن جهان و انسان قرار دارد. وقتی که می گوییم اربعین در بطن جهان قرار دارد یعنی حقیقت اربعین همان حقیقت ذات خداوند متعال است؛ چراکه حق که در بطن حقیقت اربعین است، ذات خداوند است (خداوند در قرآن خود را به عنوان حق معرفی می کند). اینکه می گوییم حقیقت اربعین در بطن و متن هستی جریان دارد صرفاً یک شعار یا آرایه ادبی نیست، بلکه تبلور حق و حق طلبی مساله ای است که به حد اعلا در این رویداد دیده میشود. بنابراین همبستگی حاصله در پیاده روی اربعین، در واقع حاصل همین عدالت خواهی و حقطلبی است.
عقل و اندیشه انسان همواره به سوی حق و کمال حقیقی رهنمون شده و می شود؛ در بطن انسان، عقل نهفته است و همین طور در متن انسان، از آن جهت که انسان است که قوای وجودی وی واقع شده است، حرکت همواره به سمت چیزی است که اندیشه و عقل آن را هدایت می کند. در جریان پیاده روی اربعین، این اندیشه است که انسان را رهنمون می شود؛ لذا باید به معنای واقعی کلمه بگوییم که حقیقت اربعین، همان حقیقت هستی (خداوند) و حقیقت انسان (یعنی عقل و اندیشه) است. به عبارتی، اربعین در واقعیتِ ساختار هستی و فطرت انسان است ولذا چنین حقیقتی خود به تنهایی برای همبستگی انسان ها چه در عرصه فرهنگی واجتماعی و چه در عرصه های مادون آن کافی است و فقط باید شرایط فراهم شود و یا احیانا تقویت و حمایت گردد که پیش تر به آن اشاره داشتم. بنابراین به دلیل اینکه حقیقت اربعین در آمیخته با فطرت و ساختار هستی و انسان است، کار خود را در مسیر همبستگی و ارتباط خواهد کرد.
در پایان می توانیم به این جمع بندی اشاره کنیم که اربعین جریان ازلی و ابدی وجود است، جریانی همیشگی است که وجود انسان نیز در این جریان تعریف شده و ما در این مسیر تنها وظیفه فراهم کردن شرایط و زمینه های لازم را داریم؛ بنابراین هرکسی با هر مجموعه، نهاد و عاملی که فرض کنیم به حسب خود و در خور وظایف و شان خود باید در این عرصه وارد شود تا در درجه اول خود از قرارگیری در مسیر انسان شدن و طریق تحقق مدینه فاضله بهره مند شود و در درجه بعد با تأثیری که خود از این جریان گرفته، بتواند در ظهور هرچه بیشترِ این حقیقت و وجوه متعدد اندیشه ای آن نقشی ایفا نماید.
نظر شما