به گزارش خبرنگار گروه دین و اندیشه خبرگزاری شبستان، ولایت مسیر تکامل بشر را در ادامه راه پیروی از رسالت نبوی روشن می سازد. این یک برداشت سورئال از مفهوم دینی نیست بلکه یک اعتقاد برخواسته از آیه اکمال دین است که در روز غدیر بر پیامبرخاتم(ص) نازل شد. اما پس از ارتحال رسول الله(ص)، رویدادهای اجتماعی بر مدار دستور الهی شکل نگرفت و برخی افراد با پشت کردن به دستور پروردگار و رسول او موجب شدند، مسیر جامعه به سمت و سوی دیگری حرکت کند.
دکتر هادی انصاری، پژوهشگر و نویسنده دهها کتاب و مقاله تاریخی، عضو پیوسته فرهنگستان علوم پزشکی و خادم افتخاری اعتاب مقدسه عراق در گفت وگوی پیش رو به بیان دلایلی می پردازد که نشان می دهد، مردم مدینه نه از روی جهل بلکه با آگاهی به ماجرای غصب خلافت علی(ع) دست زده اند.
مساله ای که درباره عدم بیعت مردم مدینه با مولا علی(ع) مطرح است اینکه این اتفاق از روی جهل بود، جماعت رخ داده است، این باور نظر تاریخی قابل قبول است؟
اجازه بدهید برای روشن شدن موضوع یک مقدمه خدمت خوانندگان عرض کنم، بر اساس شواهد قطعی تاریخی، آنچه مسلم است اینکه کوتاهی و قصور مسلمانان صدر اسلام و حداقل مسلمانان ساکن مدینه، در رابطه با موضوع خلافت امیر المؤمنین(ع) از جهل و بی خبری نبوده است بلکه این بی تفاوتی، سکوت و عدم اطاعت از روی توجه و آگاهی بوده است؛ زیرا شخصیت ممتاز امیر المؤمنین(ع) برای مسلمانان صدر اسلام، چهره ای شناخته شده و کاملاً آشنا بوده است. برتری و درخشش حضرت(ع) در میان اصحاب پیامبر(ص) و لیاقت و شایستگی حضرت برای امر خلافت و زعامت أمًت بعد از پیامبر(ص)، بر همگان آشکار بوده است.
از سوی دیگر با توجه به شایستگی های منحصربهفرد امیر المؤمنین(ع) و نیز با اتکاء به دستور وحی، پیامبر اکرم(ص) مکرراً مسأله خلافت و جانشینی حضرت علی(ع) را در موارد متعددی مطرح و اعلام کردند. مهم ترین آن، صحنة باشکوه غدیر است که پیامبر(ص)، علی(ع) را در حضور جمعیت انبوه حاضر به خلافت بعد از خود معرفی کردند و از حاضران نیز بیعت گرفتند. این جریان در منابع شیعه و سنی از روایات صحابه به طور متواتر منعکس شده است.
با اینکه انتظار می رفت، با توجه به زمینه سازی پیامبر(ص) بلافاصله بعد از رحلت حضرت پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع) زمام امور و رهبری امت را به درست بگیرند، اما عملاً چنین نشد و مسیر خلافت به انحراف کشیده شده و علی(ع) از صحنة سیاسی و مرکز تصمیم گیری به کنار گذاشته شد!؟
چه عواملی باعث شد تا حضرت علی(ع) از خلافت مسلمین کنار گذاشته شود؟
ریشه یابی عوامل این رخداد مهم تاریخی نیاز به تبیین و تحلیل گسترده دارد که در اینجا به اختصار به چند مورد به عنوان عوامل اساسی و کلیدی این رخداد تلخ، اشاره می کنم:
آیا سکوت امام علی(ع) به معنای خانه نشینی و کناره گیری از همه خدمات و مسئولیت های اجتماعی است؟ برداشت حضرت علی(ع) این نیست. امام علی(ع) در نهج البلاغه از موضع خود در این دوره بیست و پنج ساله به عنوان صبر، تسلیم و... یاد می کنند.
در خطبه شقشقیه امام علی(ع) بعد از آن که حوادث تلخ بعد از پیامبر(ص، می فرمایند: و ژرف بیندیشیدم که آیا با دست تنها بستیزم یا بر این تاریکی کور، صبر نمایم... سرانجام صبر و شکیبایی را خردمندانهتر دیدم.
در موارد مشابه حضرت(ع) از سکوت خویش به صبر تعبیر می کنند و آن را در مقابل جنگ و ستیز قرار می دهند. بر این اساس امام موضع خویش را در حقیقت «آتش بس» در آن شرایط می دانند و هرگز سخنی از انزوا وگوشه نشینی به میان نمی آورند.
أمیرالمومنین(ع) در مورد دیگر از این موضعگیری به «تسلیم» تعبیر می کنند: «همانا می دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم، به خدا سوگند تسلیم خواهم بود- بدانچه کردید گردن می نهم-تا هنگامی که اوضاع مسلمین به سامان بوده باشد و کسی را جز من ستمی نرسد و این کار را به خاطر آن انجام می دهم که از اجر و پاداش اخروی بهره مند گردم و تا بی میلی خویش را در آنچه برای رسیدن به آن مسابقه گذارده اید یعنی دست یابی به زر و زیور دنیا به اثبات رسانم».
در این سخن حضرت ابتدا از لیاقت خویش برای خلافت می گوید تا از سکوت حضرت سوء استفاده نشود و برخی افراد آن را دلیل بر اعتراف بر ناتوانی امام(ع) نگیرند! آن گاه حضرت سخن از آرمان گرایی خویش بیان می دارند و می فرمایند: «برای من مهم آن است که در جامعه اسلامی، امنیت و آرامش حاکم بوده و نظام اسلامی سامان داشته باشد و در این راستا ایثارگرانه همه محرومیت ها را به جان خریده و به همه آنچه دیگران، برای آن سر و دست می شکنند بی اعتنا خواهم بود». در این سخن نیز حضرت از موضع خویش تحلیل ایثارگرانه داشته و هرگز سخن از انزوا نیست، بلکه سخن از درگیر نشدن با دستگاه خلافت است .
بنابراین باید سکوت امام را به معنای گزینش موضع مسالمت آمیز با دستگاه خلافت و پرهیز از درگیری و مبارزه مسلحانه تفسیر کرد. بنابراین عبارت «خانه نشینی» کنایه به معنایی نباشد، چندان رسا و گویا در این زمینه نیست. آن چنان که واژه«سکوت» اگر به معنای فریاد و خروش برنیاوردن در برابر دستگاه خلافت باشد، واژهای متناسب با همین موضعی است که از این دو گفتار امام علی(ع) بیان شد برداشت مولی نیز از واژه سکوت همین است: «اگر سخن بگویم و حقم را مطالبه کنم گویند خلافت را آزمندانه، خواهان است و اگر دم فروبندم و ساکت نشینم خواهند گفت از مرگ ترسید».
حضرت امیر(ع) با این فرمایشی چه تبیینی از سکوت خود در مقابل غصب خلافت و جنایات پس از آن ارائه میکنند؟
در این سخن، امام (ع) سکوت را در برابر«فریاد و خروش» قرار می دهند. سیره عملی حضرت علی(ع) در این دوره بهترین مفسر موضع امیر المومنین(ع) است. این چنین نبود که حضرت(ع) در خانه نشسته باشند و خود را از همه مسئولیت های سیاسی و اجتماعی کنار بکشند و در انزوای مطلق باشند.
حضرت(ع) در این دوره هر جا که حضورشان را برای دفاع از مبانی و کیان اسلام ضروری دیدند ایثارگرانه وارد شده و با توجه به ظلم، جفا و ناجوانمردی هایی که نسبت به حضرت و دخت رسول خدا(ص) صورت گرفت، هر جا که دستگاه خلافت در موضوعی ناتوان می شد و امام می دیدند ناتوانی آنها را پای اسلام می گذارند، مردانه و بر اساس وظیفه ورود می کردند. این شخصیت مظلوم اسلام و بلکه تاریخ به وظیفه خویش در رابطه با اسلام عمل می کردند. این روش را ما در سیره دیگر امامان(ع) نیز داریم. برای همه آنان حفظ کیان اسلام در هر شرایط از اصول پذیرفته شده و اجتناب ناپذیر بوده است.
امام علی(ع) از موضع خویش با تعابیری یاد می کند که گویای جهاد سخت مولی است و نشان دهنده آن است که تحمل آن شرایط برای حضرت(ع) بسیار سخت و ناگوار بوده ولی به همان ملاکی که در دوره پیامبر(ص) با حضور موثر درسپاه پیامبر اکرم(ص) تیرها و نیزه های دشمنان را به جان خرید، به همان دلیل در این دوره خون دل ها خورد.
امام علی(ع) از چه تعابیری برای این دوران استفاده کردند؟
استخوان در گلو و خاشاک در چشم: این دو تعبیر ترسیم گویایی از نهایت ناراحتی امام(ع) در آن سال های مرارتبار است که از طرفی امام(ع) به چشم می دید که به تدریج و آرام آرام نظام و حکومت و به دنبال آن مردم از راهی که پیامبر(ص) ترسیم کرده بودند، فاصله می گیرند. ایشان خود می نگریستند اسلام ناب محمدی(ص) از هر طرف مورد تاخت و تاز قرار گرفته و از طرف دیگر زمینه ای برای فریاد و اقدام برای دفاع از اسلام ناب نبود. شرایط سخت و کشندهای است و امام علی(ع) تنها با سرمایه فراوان ایمان و اخلاصی که داشت توانست آن را تحمل کند.
تلخ تر از حنظل: امام علی(ع) در سخنی از سکوت و صبر خویش به تلخ تر از حنظل (میوه ای بسیار تلخ) تعبیر می کند. دردناکتر از تیزی دم شمشیر برای قلب: با این تعابیر دقیقا می توان جایگاه سکوت را از دیدگاه حضرت دریافت، امام(ع) خود را همیشه در میدان جهاد می دیدند، گاه در میدان جهاد با دشمنان رویاروی با اسلام و گاه در میدان جهاد اکبر، یعنی جهاد با نفس! و در همه صحنه ها صبور و شجاع بودند. بدون تردید اگر ارج و عظمت صبر و شجاعت مولی در این عرصه برتر از عرصه های دیگر نباشد، قطعا کمتر نیست.
فلسفه این سکوت چیست؟ امام خود پاسخی برای پرسش ما دارند؟
اساسی ترین فلسفه سکوت آن حضرت آنگونه که از سخنان مولی امیر المومنین(ع) استفاده می شود «حفظ اساس دین» است. حضرت علی(ع) به این باور رسیدند که ادامه روش اعتراض آمیز ، نه تنها تاثیری ندارد بلکه سبب سوء استفاده دشمنان زخم خورده اسلام می شود. در برخی از سخنان امام(ع) این نکته مطرح است که حضرت راز سکوت خویش را نداشتن یاران وفادار و فداکار بیان می کنند. اینجا سوالی که مطرح می شود این است که اگر ما محور حفظ دین را راز اصلی سکوت به حساب آوریم حتی اگر حضرت(ع) یارانی آن چنان نیز می داشتند باید سکوت می کردند؟ پس راز بیان این نکته چیست؟
باید گفت نکته حائز اهمیت همین جا است که امام علی(ع) در آغاز اتفاقات مدینه، تلاش شایسته خویش را در جهت تحقق برترین معروف یعنی «تحقق حکومت حق» به کار بردند و آن گاه که از یافتن نتیجه مأیوس شدند، برای مصالح اسلام دست از روش اعتراض آمیز خویش کشیدند. این روش الهام بخش این نکته است که انسان باید در حد توان خود در جهت تحقق معروف تلاش کند تا حد یأس!
بهره دیگری که این رفتار امام (ع) برای ما داشت آن بود که مانع تحریف تاریخ شد. در غیر این صورت بی تردید سکوت امام(ع) را علامت رضایت تلقی می کردند و می گفتند آنچه واقع شده است موافق با خواست حضرت بوده است! از این رو، در آغاز تلاش گسترده مقدس خویش را جهت بازگرداندن امامت در جایگاه شایسته خود به کار برد و به همراه همسر فداکار خود؛ حضرت فاطمه(س) و برخی از دوستان و یاران وارد صحنه شدند.
ورود امام علی(ع) به صحنه پس از غصب خلافت چه بود و چطور نهال نوپای اسلام را در آن شرایط خاص حفظ کردند؟
در این رابطه حضرت علی(ع) هم کار سیاسی داشتند و هم تلاش تشکیلاتی! و البته در تمام این موارد، امام کاملا مراقب بودند که دشمنان اسلام که درصدد یافتن فرصت برای ضربه زدن به اسلام بودند از وضعیت پیش آمده بهره نگیرند!
نخستین برخورد حضرت(ع) در این رابطه برخورد صریح امام با خلیفه اول در همان روز غصب خلافت بود. مسعودی می نویسد: در روز بیعت سقیفه علی(ع) به ابوبکر فرمودند: «کار ما را تباه کردی و با ما مشورت نکردی و حق ما را رعایت ننمودی!» ابوبکر گفت: آری لیکن از بروز فتنه ترسیدم!»
این سخن بهانه ای بیش نبود زیرا واقعیت آن است که اگر با حضرت علی( ع) بیعت می شد فتنه زدایی صورت می گرفت. زیرا این علی بود که «فتنه شناس» بود و بهترین شیوه را برای دفع آن داشت. این بهانه همان است که بعدها خلیفه دوم به ابن عباس گفت که درست است ما هم علی(ع) را لایق ترین برای خلافت دانسته و می دانیم لیکن از آن جا که علی(ع) در جنگ ها، بستگان کافر برخی از اینان را کشته بود، بیم داشتم در صورت به خلافت رسیدن او, آنها فتنه به پا کنند!
دومین تلاش امیرالمومنین علی(ع) کوشش برای فراهم آوردن نیرو جهت برخورد با جریان انحراف بود.
به گفته مورخان امام علی(ع) شب ها به همراه حضرت صدیقه طاهره(ص) به خانه مهاجر و انصار می رفتند و آنان را به یاری می طلبیدند اما آنان با عذرهای غیرموجهی همانند آن که کار تمام شده و بیعت با ابوبکر صورت پذیرفته و اگر امام(ع) زودتر از ما بیعت می خواست ما حضرت را برمی گزیدیم! شانه از انجام وظیفه امام حق خالی کردند و جز اندکی وفادار کسی در کنار آن حضرت(ع) نبودند. کاملا روشن است در این شرایط با این یاران اندک کاری از پیش نمی رود و قیام در این شرایط جز کشته شدن همین اندک بدون آن که تاثیر مناسب خویش را داشته باشد، پیامد دیگری نخواهد داشت. این حقیقتی است که امام (ع) در سخنان خود بیان فرموده است: «...نگریستم و دیدم مرا یاری نیست و جز کسانم ، مددکاری نیست! دریغ آمدم که آنان دست به یاریم گشایند مبادا که به کام مرگ درآیند...». نیز فرمود: «... پس نگریستم و دیدم نه مرا یاری است، نه مدافعی و مددکاری جز کسانم که دریغ آمدم به کام مرگشان برانم...»
همچنین در سخنی دیگر فرمودند: «... اگر چهل تن که دارای عزم استوار باشند از میان ایشان بیابم با این گروه به نبرد برمی خیزم».
این تحرکات حضرت طبق روایات تا شش ماه ادامه یافت. اینها در شرایطی بود که امام علی(ع) این اقدامات را وظیفه می دیدند و ضرری برای اساس اسلام نداشت. سخنان امام در زمینه نداشتن یاران وفادار و فداکار مربوط به این دوره است.
بعد از این دوره شرایط تغییر یافت و حضرت به این باور رسید که نه تنها اقدامات امام(ع) موثر نیست بلکه بیم آن می رود که دشمنان از آب گل آلود بهره ببرند و به مقصود خویش که از بین بردن اسلام بود، دست یابند. اینجا بود که حضرت امیر(ع) دست از این اقدامات کشیده و آتش بس یک طرفه از ناحیه امیرالمومنین(ع) انجام شد.
مولای متقیان(ع) در این رابطه چنین می فرماید: «... پس دست خود باز کشیدم تا آن که دیدم گروهی در دین خود نماندند و از اسلام روی برگرداندند و مردم را به نابود ساختن دین محمد(ص) خواندند، پس ترسیدم که اگر اسلام و مسلمانان را یاری نکنم، رخنه ای در آن بینم یا ویرانی که مصیبت آن بر من سخت تر از محروم ماندن از خلافت است و از دست شدن حکومت شما...». در این سخن حضرت علی(ع) دقیقا شرایط را ترسیم کرده و زیربنای سکوت خویش را دفاع از اساس اسلام بیان می کنند.
آیا شرایط اجتماعی و فعالیت و تحرکات قبایل و مردم جزیره العرب هم حضرت امیر(ع) را به سکوت وامی داشت؟
در چنین شرایطی از پیرامون و بخش های کشور اسلامی خبرهایی می رسید که برخی از قبائل تازه مسلمان سر به شورش برآورده و پرچم ارتداد را برافراشته اند و عملا در برابر اساس اسلام ایستاده اند و علاوه بر ارتداد، فتنه ظهور مدعیان نبوت همانند مسیلمه کذًاب و سجاح و طلیحه، مشکل دیگر آن روز جهان اسلام بود که بدون تردید اگر امام همچنان به مخالفت خود ادامه می دادند، این اساس اسلام بود که ضربه می دید. برای امام علیِ فدائی وفادار به اسلام، به هیچ وجه این امر قابل پذیرش نبود. در این شرایط بود که شخصی به امام عرض کرد: اگر شما همچنان به این رویه (اعتراض) ادامه دهید، هیچ کس به جنگ با دشمنان اسلام نمی رود! حضرت امیر(ع) نیز هنگامی که شرایط را چنان دیدند دست از اعتراض کشیدند و نشاط فوق العاده ای برای نبرد با دشمنان مکتب در بین مسلمین پدید آمد.
امام علی(ع) در سخنی شرایط آن دوره را چنین ترسیم می کنند: «هنگامی که پیامبر(ص) وفات یافتند عرب جاهلی بازگشت خود را شروع کرد و یهود و نصاری سر برداشتند و منافقان آشکار گشتند و وارد صحنه شدند و مسلمانان هم چون رمه بی چوپانی بودند که در یک شب سرد و بارانی زمستان در بیابان گرفتار شده اند».
اینجاست که امیرالمومنین(ع) حفظ اسلام را در حفظ وحدت امت اسلامی و کنار گذاشتن اعتراض می بینند. اگر بخواهیم فلسفه سکوت امام را در یک جمله خلاصه کنم باید بگویم: حضرت برای حفظ اساس دین شیوه نرمش را برگزید آنچنان که به همان انگیزه در پی یارانی وفادار بود تا با همراهی آنان از اسلام ناب محمدی(ص) پاسداری کند.
امام علی(ع) در سخنی صریحا خطر تفرقه را گوشزد می کنند و می فرمایند: «به خدا سوگند اگر از پراکندگی و تفرقه مسلمانان و بازگشت کفر و اضمحلال دین بیمناک نبودم، با ستمگران غاصب به طرز دیگری رفتار می کردم». در اینجا باید اشاره کرد که ارزش این رفتار شکوهمندانه حضرت علی(ع) اگر از جهاد مقدس برتر نباشد، یقینا کمتر نیست! امام علی(ع) در این دوره همانند همه دوران زندگی پرافتخار خود مرد تکلیف و وظیفه بود. برای حضرت تنها این مطرح بود که پروردگار چه می پسندد؟
اقدامات حضرت علی در این دوران شامل چه محورهایی بود؟
تلاش های امیر المومنین(ع) را در این دوره می توانیم به سه بخش فرهنگی، سیاسی و اجتماعی تقسیم کنیم. اما در بخش فرهنگی، فعالیت های امام دارای دو بعد است. نخست خدمت به قرآن کریم: امام علی(ع) از آغاز بعثت با پیامبر اکرم(ص) همراه بوده و تا پایان عمر مبارک آن حضرت، اطلاع دقیق از شأن نزول، تفسیر و تأویل آیات داشتند. تمامی آیات را به طور پراکنده جمع آوری کرده بودند. بعد از پیامبر اکرم(ص) با شرایطی که به وجود آمده بود، بهترین فرصت برای حضرت امیر(ع) پیش آمد تا این مفسر بزرگ قرآن که خود نیز قرآن ناطق بودند به تبیین ابعاد آن بپردازند. امام در این تلاش کاملا موفق بود. امام(ع) در این زمینه می فرماید: «...من تمام کتاب را برای آنان آوردم، کتابی که شامل و در برگیرنده تنزیل (لفظ قرآن) و تإویل آن (تفسیر و بیان آیات) بود».
حضرت(ع) در این سخن اشاره به این نکته دارند که به هنگام جمع آوری کتاب خود، در زمان خلیفه اول این کتاب را بر آنها عرضه کرد ولی دستگاه خلافت اعلام کرد که ما نیازی به آن نداریم.
نیز حضرت علی(ع) در این باره فرمودند: «به خداسوگند هیچ آیه ای نازل نگردید مگر آن که می دانستم در چه موضوعی بوده و در کجا نازل شده و در مورد چه شخصی بوده است. همانا خداوند قلبی فهیم و زبانی گویا به من داده است».
اکنون ما شیعیان معتقدیم که این کتاب و ودیعه الهی، در دست فرزندان حضرت علی (ع)، یعنی امامان معصوم علیهم السلام دست به دست شده و اینک در دست بقیه الله الاعظم(عج) است و کسی جز آنان از محتوای آن آگاهی ندارد.
حضرت امیر(ع) در دیگر محورهای فعالیت خود در آن ۲۵ سال سکوت، چه اقداماتی انجام دادند؟
بخش دیگر فعالیت های حضرت(ع)، پاسخگویی به مشکلات فرهنگی جهان اسلام بود که به عنوان تلاش فرهنگی امام در آن دوران بشمار می آید. جهان اسلام به طور طبیعی مشکلات فرهنگی داشت و گسترش جغرافیایی جهان اسلام که تحت عنوان فتوحات صورت می گرفت خود موجب می شد که مشکلات مضاعف فرهنگی به وجود آید. پاسخگوی این همه مشکلات و سوالات و مسائل تازه بوجود آمده فقط حضرت امیر المومنین(ع) بود. این حقیقتی بود که دستگاه خلافت هم دریافته بود و همه مشکلات را در این زمینه به آن حضرت(ع) ارجاع می داد و امام نیز پاسخگو بود. نمونه ها در این زمینه فراوان است, تنها ابونعیم اصفهانی صورت مذاکره امام(ع) را با چهل تن از احبار یهود را روایت کرده است.
بُعد دیگر تلاش های امام در حوزه مسایل سیاسی بود. مشاوره سیاسی در مسایل کلان بویژه مسایل برون مرزی فصل الخطاب دستگاه حاکم بود.
حضرت از آن رو که می دیدند، آبروی اسلام مطرح است. آنان را از نظر اندیشمندانه خویش محروم نمی کردند. به عنوان نمونه خلیفه اول در آغاز خلافت خود، در مورد برخورد با رومیان تردید داشت با گروهی از صحابه در میان گذاشت پاسخ قانع کننده نشنید.؛ سرانجام با امیرالمومنین(ع) مشورت کرد، حضرت(ع) فرمودند: پیامبر(ص) تصمیم بر نبرد با آنان را داشتند تو هم راه آن حضرت(ص) را دنبال کن، پیروز خواهی شد. ابوبکر از این نظر امام خوشحال شد و گفت: فال نیکی زدی و به خیر بشارت دادی.
همچنین خلیفه دوم در نظر داشت، همراه سپاهیانی که برای نبرد با ایران آن روز به راه افتاده بودند حرکت کند. امام علی(ع) او را از این کار بازداشتند و گوشزد فرمودند: اگر فارسیان بدانند خلیفه مسلمانان در لشکر است، سعی می کنند او را از پای درآورند و به خیال خود ضربه ای به اسلام وارد خواهند کرد ولی دیگران نظرشان این بود که عمر خود شرکت کند اما وی سخن امام را ترجیح داد. در بخشی از رهنمود امیرالمومنین (ع) در این زمینه آمده است: «تو همانند قطب بر جای بمان و عرب را چون آسیاب، گرد خود بگردان و به آنان آتش جنگ را برافروزان که اگر تو از این سرزمین برون شوی عرب از هر سو تو را رها کند و پیمان بسته را بشکند و چنان شود که نگاهداری مرزها که پشت سر می گذاری برای تو مهم تر باشد از آنچه پیش روی داری».
امیرالمومنین(ع) چه تلاش های سیاسی دیگر در این دوران ۲۵ ساله صبر و سکوت انجام دادند؟
دومین تلاش سیاسی امام(ع) در این دوره، قضاوت های شگفت آور حضرت است که به حق کانونی از معارف الهی و گنجینه گرانسنگی برای کارگزاران قضایی است. من به هنرمندان عرصه تولیدات سینمایی و تلویزیونی پیشنهاد می کنم از این مستندات تاریخی برای ساخت فیلم و سریال استفاده کنند.
امام علی(ع) نه تنها در دوران خلفا بهترین قاضی و یگانه داور به حق امت بودند بلکه در دوران پیامبر گرامی(ص) نیز در یمن و مدینه مرجع قضایی مسلم مردم بودند.
رسول خدا (ص) داوری های او را ستودند و از این طریق مرجع قضایی جامعه اسلامی پس از خویش را معرفی کردند. دستگاه خلافت نیز چاره ای جز مراجعه به امیر المومنین(ع) در این زمینه نداشت. از کتاب های نفیس در این زمینه کتاب «قضاء أمیرالمومنین علی بن أبی طالب» نوشته علامه شیخ محمد تقی تستری(ره) است که موارد فراوانی از قضاوت های شگفت آفرین امام علی(ع) را آورده است.
رویکرد دیگر حضرت در این دوران فعالیت های اجتماعی بود. همه ادوار زندگی مبارک امیرالمومنین(ع) عبارت بود از خدمت به مردم به ویژه مستضعفان و محرومان جامعه. حضرت با کار و تلاش و زحمت حاصل دسترنج خویش را در راستای کمک به نیازمندان به کار می گرفت.
امام صادق (ع) فرموده است: «امام علی(ع) هزار برده را از دسترنج خویش آزاد کرد». ایشان با تلاش و زحمت فراوان، قنات حفر و آن را وقف زائران خانه خدا و رهگذران می کردند و می فرمودند: کسی حق فروش آب را ندارد و فرزندانم هرگز آن را به میراث نمی برند. تا کنون این منطقه بنام أبیار علی در حاشیه شهر مدینه وجود داشته و مردم از آب این چاه ها و قنات ها بهره می برند. در سفرهایی که به سرزمین وحی داشتم، موفق شدم منطقه ابیارعلی را از نزدیک ببینم و از چاه آب بنوشم. این تلاش ها و فعالیت های امیرالمومنین(ع) بخشی اندک از نمونه خدمات فراوان اجتماعی امام علی(ع) بود.
نظر شما