به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی خبرگزاری شبستان: فرهنگ اصلیترین مولفه در ساحت تمدنی یک کشور به شمار میرود؛ تا جایی که همواره تاکید شده است که برای حفظ جایگاه هر مملکت میان سایر ممالک باید جایگاه فرهنگی آن حفظ و توسعه یابد.
به همین مناسبت و با توجه به اهمیت مساله فرهنگ، دکتر «محمدمهدی جهانپرور» نویسنده و پژوهشگر فرهنگی، یادداشت اختصاصی در اختیار خبرگزاری شبستان قرار داده است که در ادامه می خوانید:
تاریخ ایران با فرهنگ غنی این سرزمین شناخته میشود. در حقیقت نگاه به حوزه فرهنگی، یک نگاه تمدنی است و تمدن ایرانی با نگاه فرهنگی شکل گرفته است. فرهنگی که در باب مزیت آن همین بس که قدمتی چند هزار ساله دارد و هنرمندان و دانشمندان شایسته و برجستهای را در دامان خود پروراند و به این سرزمین تقدیم کرد که نقش بسیار مهم و مؤثری در رشد و توسعه علم و دانش جهان داشتند. در واقع فرهنگ ایرانی که در طول تاریخ، فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر گذاشت به دلیل غنا و ظرفیت بالای خود هرگز تسلیم فرهنگ بیگانگان نشد و با فرهنگ مقاومت، در مقابل هجمه فرهنگ متجاوزان ایستادگی کرد که این رویه تا کنون نیز ادامه داشته است و نمونه بارز آن را میتوان در دوره هشت سال دفاع مقدس مشاهده کرد. این امر نشان میدهد در ایران، نظام فرهنگی با بخشهای تولید، توزیع و مصرف، همواره محور اصلی و اساسی بوده که در تقابل با فرهنگ غرب که مبنای آن فرد و پاسخ به مطالبات و نیازهای مادی منتج به تبختر و خودخواهی است، قرار داشته است، بر خلاف فرهنگ اسلامی ایرانی که فرهنگی جمعگرا بوده و تبلور آن از خانواده شکل میگیرد، و عناصر آن را فرهنگ کار و اشتغال، فرهنگ سرمایهگذاری، فرهنگ جهادی، فرهنگ تولید، فرهنگ توزیع، فرهنگ مصرف و مواردی از این دست تشکیل میدهد.
در واقع، در همه ساحتها به ویژه فرهنگ که زیربنا و بسترساز سایر حوزهها است، مسأله اصلی، نوع حکمرانیای است که تفکر فرهنگی را مقدم بر سرمایهگذاری فرهنگی میداند، تا به دور از سیاستزدگی و با استفاده از اسناد بالادستی و برگزاری میزهای خبرگانی، فرهنگ و مسائل آن به دست ناخدای باخدا سپرده شود. زیرا که فرهنگ، ساحت و صاحبانی دارد و زنان و مردان در هر جامعهای، بازیگران اصلی این عرصه هستند و دولتها میبایست صرفا نقش تولیگری را بر عهده داشته باشند. از سوی دیگر در سیاستگذاری فرهنگی لازم است تا ضمن توجه به آموزههای دینی، برای حل آسیبها و معضلات فرهنگی و اجتماعی، به فرهنگ و خانواده به عنوان دو عنصر مهم توجه شود، چرا که نتیجه و برایند آن تعالی خانواده و به تبع آن جامعه خواهد بود.
از طرفی باید توجه داشت که فرهنگ و پیشرفت، متأثر از یکدیگر بوده و به ساحت کیفی فرهنگ نباید نگاه کمی داشت و از مهندسی فرهنگ برایند مناسب و درخوری حاصل نمیشود. همچنین به ارتباط فرهنگ با اقتصاد نیز باید توجه داشت، چرا که مسایل فرهنگی بر اقتصاد، و اقتصاد بر مسایل فرهنگی تأثیرگذار است، با این تفاوت که فرهنگ، اولویت قطعی و اقتصاد، اولویت فوری است و در این مناسبات، تعلیم و تربیت پیشرانی برای فرهنگ به حساب میآید؛ لذا میان تورم و اخلاق، رابطهای مستقیم وجود دارد که برای مردمیسازی فرهنگ، ارتقاء اقتصاد فرهنگ را امری ضروری میداند. این در حالی است که نظام محوری در غرب، نظام اقتصادی، و نظام محوری و ایده مرکزی در جمهوری اسلامی، نظام فرهنگی است؛ فرهنگی که علیرغم وجود ضعفها و کاستیها، قدرت هماوردی با فرهنگ جهان را داراست. در واقع انقلاب اسلامی که از آن به انقلاب فرهنگی و رنسانس فرهنگ و هنر یاد میشود، با این که از قوتهای احیای ظرفیت فرهنگی جامعه بود اما همچنان نیازمند بازآرایی در ساختار فرهنگی مورد تأکید رهبر انقلاب به عنوان برجستهترین شخصیت فرهنگی کشور است. ضمن این که در طی دوره انقلاب اسلامی علیرغم عدم تحول اساسی در حوزه فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی، مردم در این سه عرصه همواره محور و سالار به شمار آمدهاند.
رییس جمهور نیز به عنوان رییس شورای عالی انقلاب فرهنگی لازم است در عرصه فرهنگی، میداندار و نقشآفرین بوده و زمینه را برای نقشآفرینی آحاد جامعه فراهم کند و شورای نیز به عنوان قرارگاه فرهنگی، نقشه فرهنگی کشور و سیاستهای کلی مورد وفاق را تقویت و پیادهسازی نماید. به همین منظور، لازم است تا کلیه دستگاههای فرهنگی کشور با خودارزیابی به بررسی عملکرد خویش پرداخته و با ارائه گزارش رویدادها و نه گزارش کارکردی، مشخص نمایند که به چه میزان در تحقق اهداف مهم فرهنگی، اثرگذار و اثربخش بودهاند. اگرچه شاخصهای ارزیابی فرهنگی، نیازمند بازنگری و تغییراتی است تا نتایج ارزیابی دقیق و شفافتر شود. متأسفانه با این که بیش از چهل و پنجسال از انقلاب فرهنگی در ایران میگذرد، اما همچنان مدیریت فرهنگی از استانداردهای دوگانه در رفتار و بلاتکلیفی رنج میبرد، به طوری که سرخوردگی، عزلتنشینی و مهاجرت ناخواسته هنرمندان، استادان و دانشجویان را به دنبال داشته است؛ لذا باید توجه شود که این مسئولیت، به حوزههای تخصصی سپرده شده و مدیران فرهنگی ضمن دارا بودن عمق راهبردی لازم، عناصر و مؤلفههای فرهنگی را شناخته؛ تولیدکننده و مصرفکننده فرهنگی یا یکی از این دو بوده؛ رابطه فرهنگ با سایر عرصهها را فهمیده؛ به فرهنگ و هنر پایه ورود کرده؛ انحصارطلبی را به عنوان مهمترین مانع رشد فرهنگی شکسته؛ از فعالیتهای جناحی، بخشی و برخوردهای تنگنظرانه و اعمال سلیقه اجتناب کرده؛ زبان فرهنگ را جایگزین زبان خشونت نموده؛ به جنبه ایجابی امر به معروف و نهی از منکر توجه داشته، و حقوق مالکان فکری و معنوی اثر را رعایت نمایند. ضمن این که حوزه فرهنگ و هنر نیازمند تمرکززدایی، امنیت و ایجاد ضمانت برای تداوم فعالیت های فرهنگی هنری است، و میطلبد برای دوره فترت اصحاب و اهالی فرهنگ و هنر، تدبیر و چارهاندیشی شود. چرا که هنر بستر مناسب هویت بخشی جامعه و رشد دهنده آن است.
بنابراین، مدیران فرهنگی باید علاوه بر آشنا بودن با مسایل فرهنگی هنری، رصدی دائمی بر این حوزه داشته، نیازهای فرهنگی را شناخته، حاشیههای آن را درک کرده و از همه مهمتر در بین اهل خبره، هنر و مولدان فرهنگی شناخته شده باشند تا بتوانند جوانان و علاقهمندان به فعالیت های فرهنگی و هنری را راهبری کنند. در واقع مسئولیتپذیری باید جایگزین محدودیت فرهنگی شده و در ممیزیها با آثار هنرمندان برخورد شفاف و قانونمدارانه، فارغ از اعمال سلیقه شود. در غیر این صورت فرهنگ جایگاه واقعی خود را نخواهد یافت.
همچنین با توجه به اینکه فرهنگ غنی ایرانی قابلیت عرضه و صدور را دارد، دولت و به خصوص وزارت ارشاد لازم است حمایت و پشتیبانی خود را نسبت به هنرمندان در توجه به امنیت شغلی، اقتصاد فرهنگ، صادرات و واردات کالاهای فرهنگی، پرداخت یارانه، صیانت از مالکیت معنوی، پرداخت بیمه، حفظ و توسعه صندوق اعتباری، ارائه تسهیلات و دیگر موارد به انجام رسانده و با در اختیار قراردادن امکانات رایگان و عادلانه به فرهنگیان و هنرمندان، رقابت فرهنگی هنری عفیفانه را رقم بزند. لذا تنها دولت فرهنگی و نه فرهنگ دولتی است که میتواند فرهنگ و هنر و عناصر آن از جمله فرهنگ مقاومت، فرهنگ ما میتوانیم، فرهنگ همه با هم میسازیم، و مواردی از این دست را شناخته و به صحنه آورد و آن را از ذهن به عین و از نقشه به نقش تبدیل کند مشروط بر این که عرصه فرهنگ با مداخلات امنیتی، سیاسی و جناحی تنگ نشود و کارگزاران امنیتی بتوانند بستر تولید ناامنی را شناخته و استراتژی مناسبی را برای مقابله با آن اتخاذ کنند. لذا ضروری است که رسیدگی به جرائم فرهنگی و تخلفات فرهنگیان نه در حوزه امنیتی و سیستم قضایی، بلکه در حوزه وزارتخانه مربوطه مورد بررسی و رسیدگی قرار گیرد. بیشک چنین رویکرد منطقی و منعطفی، نتیجهبخش و موجب اصلاح، تقویت و پیشرفت فرهنگی جامعه خواهد شد.
به عنوان مثال، سینمای ایران که در رده سینمای برتر جهان قرار داشته و حدود سی و پنج حرفه مرتبط را در خود جای داده است، به دلیل برخی محدودیتها، ممیزیهای سلیقهای و عدم انطباق تولیدات فرهنگی با ذائقه بخشی از جامعه فرهنگی هنری، به سمت و سوی ساخت فیلمهای غیر مجاز و زیرزمینی گرایش فزاینده یافته است که منجر به دو قطبیسازی فرهنگی خواهد شد. نمونههای بارز آن را میتوان در ساخت بیش از یکصد فیلم بلند فاقد مجوز مشاهده کرد که تعدادی از آنها در فستیوالهای خارجی نیز جوایزی دریافت نمودهاند. این در حالی است که تاریخ پر شکوه ایران، زیباترین داستانها و قهرمانان ملی را از قبل از اسلام تا کنون داشته است، برخلاف برخی کشورها که با داستانسرایی و افسانهپردازی اسطورهسازی کرده و قهرمانان کاغذی خلق میکنند.
البته ناگفته نماند که شبکههایی نظیر فیلیمو، نماوا، فیلمنت، تلوبیون و موارد مشابه، اگرچه بستر خوبی برای رشد فرهنگی و اقتصاد آن به شمار میروند، اما کافی به نظر نمیرسد. ضمن آنکه آیینهای مشترک با برخی کشورها قابلیت تبدیل شدن به محصولات فرهنگی را دارد. بنابراین چنانچه برای مشکلات مطروحه تدبیری صورت نپذیرد، بخشی از خانوادهها به ویژه جوانان و نوجوانان به سمت و سوی فیلمهای ضد ارزشی و ضد اخلاقی غرب نظیر آرگو، سیصد و غیره متمایل خواهند شد. مشابه این مسائل در مورد سایر هنرها نظیر تئاتر، موسیقی، شعر و ادبیات، معماری، صنایع دستی و سایر هنرها نیز قابل ذکر است.
پیوستنگاری فرهنگی اجتماعی نیز یکی دیگر از مصداقها است که متأسفانه فقدان و عدم اجرای آن موجب شده تا مشکلات عدیدهای برای برخی از طرحهای عمرانی نظیر مسکن مهر و برخی ساخت و سازها به وجود آید. در اهمیت و ضرورت این پیوست همین بس که دو مجموعه باغ کتاب و موزه دفاع مقدس به دلیل دارا بودن پیوست فرهنگی، در تراز جهانی قرار گرفتهاند. با این وجود به دلیل اختلاف نظر، برخی کارشناسان فرهنگی بر این باورند که الصاق پیوست فرهنگی برای طرحهای عمرانی تصمیمی اشتباه است، چرا که معتقدند نیازهای فرهنگی را میبایست در بطن پروژهها جستجو نمود. از نمونههای دیگر میتوان به موضوع کتاب و کتابخوانی با پیشینه هزارساله هنر کتاب اشاره کرد که اوج و قله فرهنگ کشور به شمار آمده و از مدرسه آغاز میشود.
تشویق این فرهنگ نیز یکی دیگر از امور مهمی است که متأسفانه به دلیل مشکلات اقتصادی و هزینه بالای آن، از سبد مصرف خانوارها حذف شده و به شدت نیازمند حمایت متولیان امر میباشد. پایان سخن آن که، صیانت، رشد و پیشرفت فرهنگی، نیازمند ایجاد زیرساختهای اساسی، پرورش نیروی انسانی ارزشمند، ترسیم نقشه کلان فرهنگی، توجه به اولویتهای فرهنگی جامعه، برنامهریزی و ایجاد نهضت مردمیسازی برای تولید و عرضه کالاها و محصولات فرهنگی در سطح داخلی و بینالمللی با حمایت و سیاستهای تشویقی دولت بوده، و سیاستگذاران و مدیران فرهنگی لازم است ضمن رفع خلأها، ضعفها و کاستیهای موجود و بسترسازی مناسب مراقبت و تلاش نمایند تا این سرزمین که در عرصه فرهنگ و هنر همواره مولد، مؤثر و پیشتاز بوده است در مقابل تهاجم فرهنگی بیگانگان دچار بیتفاوتی، خودباختگی و وادادگی نشده و بتواند با پویایی، بالندگی و مقاومت و مقابله با این تهاجم، ضمن بازگشت به اصالت فرهنگی خود، فرهنگی در تراز انقلاب اسلامی را رقم بزند.
نظر شما