به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از کرمان؛ در دومین روز آئین بیست و یکمین اجلاس بینالمللی تجلیل از پیرغلامان و خادمان حسینی با شعار "کرمان؛ حسینآباد ایران" محفل شعر آئینی با حضور شرکتکنندگان داخلی و خارجی، چهارشنبه(۱۰ مرداد) در تالار فرهنگ و هنر برگزار شد.
در این محفل ادبی، شاعران اهل بیت عصمت و طهارت با ابیات حماسی و عاطفی به ساحت قدسی حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام عرض ارادت کردند.
محفل شعر آئینی اما در فضایی متفاوت و متاثر از شهادت اسماعیل هنیه برگزار شد و دکور برنامه نیز با قاب عکس حاج قاسم و هنیه آراسته شد.
حامد عسکری به عنوان مجری برنامه با مصرع "باز کن دکان که وقت عاشقی است" ابتدا از شاعران کرمانی دعوت کرد تا به شعرخوانی بپردازند.
حامد حسینخانی از شاعران کرمان در بخشی از سروده خود چنین خواند: "زنها به چه دستی دل از قافله کَندند / آن روز که مردها همه بی سر شده بودند" شعر حسینخانی که ادامه یافت، اشک مدعوین هم در آمد.
سپس شاعرانی از نقاط مختلف کشور به شعرخوانی پرداختند و پیرغلامان با واکنشهای سوزناک خود با شاعران همراهی کردند.
شعرخوانی سیداحمد علوی از استان قم اما محفل شعر را بهم ریخت و آه دل و سوز سینه و آب دیده پیرغلامان دیدنی شد:
ماهبیت
دلپذیر است در آغوش تو بیدار شدن
در حسینیهی اشک تو گرفتار شدن
با خیالِ حرمت تشنهی دیدار شدن
تکیهدرتکیه بهعشق تو میاندار شدن
دل به دریای غمی تازه و دیرینه زدن
در غمت بر سر و بر صورت و بر سینه زدن
آسمان در غم تو غرق ترنم شده است
خیمه یادآورِ آن کوچه و هیزم شده است
دودمه وردِ زبان همه مردم شده است
(باز هم طفل یتیمی ز حرم گم شده است)
آخرین بار شنیدند که نجوا میکرد
طلب از گمشدهگانِ لب دریا میکرد
کمکم از تشنگی او دل دریا خون شد
از غم اکبر لیلا دوجهان مجنون شد
دشت ماتمزده از خون تنش گلگون شد
کفر اگر نیست بگویید خدا محزون شد
او که بر دست جوانان بنیهاشم بود
موقع بردنش آنروز، عبا لازم بود...
هرکه مجنون بشود خانهی ما خانهی اوست
زینب آن کوهِ صبور است که پروانهی اوست
بارِ اندوهِ جهان است که بر شانهی اوست
(اینحسین کیست کهعالم همه دیوانهی اوست)
شده زیر علمش امنترین جای جهان
هیچکس نیست بهاندازهی زینب نگران
(یارب آن نوگل خندان کهسپردی بهمنش)
بوریا گشت در این غربت صحرا کفنش
جگرم سوخته از کهنگی پیرهنش
جان بهقربان حسین و پسران حسنش
دوش وقت سحر از روضهیقاسم میخواند
روضه آن بود که "حاج اکبر ناظم" میخواند
عاشقم عاشق آن درد که بیدرمان است
آسمان باخبر از تشنگی طفلان است
پس بخوان نوحه از آن داغ که بیپایان است
(امشبی را شه دین در حرمش مهمان است)
ظهر فردا، شود آشوب در این دشت، شروع
ای شب تیره بمان و مکن ای صبح طلوع...
تشنهی علقمه هستیم که دلدار آنجاست
ماهبیتِ غزلِ حیدر کرار آنجاست
ساقیِ تشنهلبان، سید و سالار آنجاست
آه، ای اهل حرم میر و علمدار آنجاست
سالها بر سر این سفره نمکگیر شدیم
ما غلامیم و در خانهی او پیر شدیم...
آه ای قلهی سرسختِ هر اندازه بلند
ای تبرخوردهترین سروِ سرافرازِ بلند
باز هرگز نهراسیده ز پرواز بلند
(چه شد آن دست بلندی که به آواز بلند
دعوی اش بود که من بازوی حیدر دارم)
پدری مثل علی فاتح خیبر دارم.
ای رباب آب در این معرکه نایاب شده
تیر از چله، به یک چلچله پرتاب شده
دل سنگ از غم ششماههی تو آبشده
به روی دست پدر بوده و سیراب شده
نکند حرمله با تیر و کمان آمده است؟
اصغرت از چهزمانی به زبان آمده است؟
حُر که سرمست شد و نعره کشید از شادی
بود بر روی لبانش، چه مبارکبادی
حضرت عشق به او گفت که تا جان دادی
بندهی عشقی و از هر دوجهان آزادی
نینوا بین که عجب شور و نوایی دارد
مطرب عشق عجب کرببلایی دارد
رو بهسمت حرم قبلهی حاجات کنید
با قمر ساده و بیپرده ملاقات کنید
به طواف حرم عشق مباهات کنید
آخر روضه به این شکل مناجات کنید؛
بنبی عربی و رسول مدنی
و اخیه اسدالله مسما بعلی...
نظر شما