خبرگزاری شبستان، گروه بینالملل: «یحیی سنوار»، رهبر ارشد حماس در غزه و جانشین «اسماعیل هنیه» مدتهاست که به دنبال آشتی با جنبش فتح بوده است، اما اختلافات عمیق سیاسی تاکنون منجر به بینتیجه ماندن تلاشهای او شده است.
در روز ششم آگوست، سنوار، یکی از معماران اصلی عملیات طوفانالاقصی، پس از ترور اسماعیل هنیه در تهران به اتفاق آرا به عنوان رهبر سیاسی جدید حماس انتخاب شد.
سنوار از سال ۲۰۱۷ رهبر ارشد حماس در غزه بود و مدتها به دلیل تلاشهایش برای پیشبرد گفتگوهای آشتی داخلی فلسطین شناخته شده بود.
بر خلاف دیگر، مقامات حماس که موضع سخت تری اتخاذ کردند، لحن سنوار بسیار آشتی جویانهتر بود؛ او دیگر رهبران فلسطینی را در آغوش میگرفت و برای یاسر عرفات، رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) احترام زیادی قائل بود.
سنوار حتی از رهبری فتح خواست تا به غزه بازگردد و امور غیرنظامی آن را مدیریت کند، هرچند پیشنهاد او رد شد.
او همچنین ترتیبدهنده اصلی راهپیمایی بزرگ بازگشت غزه در سال ۲۰۱۹-۲۰۱۸ بود که خواستار پایان محاصره و حق بازگشت پناهندگان بود.
سنوار از فتح دعوت کرده بود تا به این جنبش مردمی غیرخشونت آمیز بپیوندد، اما پیشنهادات او بار دیگر رد شد. در این مدت، نیروهای اسرائیلی نزدیک به ۲۳۰ معترض فلسطینی را کشتند.
سنوار همچنین روابط حماس با چندین کشور عربی مانند مصر را بهبود بخشید و در نزدیکی این گروه با سوریه دو سال پیش نقش اساسی داشت.
پس از چندین تلاش ناموفق برای مصالحه، بسیاری از ناظران اکنون به نقش منحصر به فردی که ممکن است سنوار در دستیابی به وحدت میان جناح های فلسطینی ایفا کند، فکر می کنند.
رهبر تازه منصوب شده که سمت موقت او تا پایان دوره هنیه در ماه می ۲۰۲۵ ادامه دارد، انتظار می رود به جستجوی زمینه های مشترک با رهبران تشکیلات خودگردان فلسطین ادامه دهد.
تلاش های ناموفق
در ۲۳ ژوئیه، درست هشت روز قبل از ترور هنیه، ۱۴ جناح فلسطینی به دعوت دولت چین در پکن گرد هم آمدند تا اعلامیه وحدت دیگری را امضا کنند و در عین حال خواستار تشکیل دولت وحدت ملی جدید در رام الله شدند.
این نشست بیست و سومین تلاش برای آشتی بین دو جناح اصلی فلسطینی، فتح و حماس از سال ۲۰۰۷ بود.
نشستهای پیش از این در دوحه، قاهره، صنعا، بیروت، الجزایر و همچنین در سطح بین المللی در استانبول و مسکو برگزار شده بود و بیانیههایی در سراسر منطقه از جمله در مکه امضا شد.
بیانیه پکن از نظر ماهیت و محتوا بسیار شبیه به بیانیه قاهره در سال ۲۰۱۱ و توافقنامه آشتی الجزایر در سال ۲۰۲۲ بود. احزاب برای تشکیل دولت وحدت، برگزاری انتخابات و پایان دادن به آزار و اذیت و بازداشت فعالان سیاسی به توافق رسیده بودند.
در سال ۲۰۱۷، سنوار به رهبری مذاکرات آشتی در قاهره بین حماس و فتح کمک کرد و شخصا از محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان برای رهبری جلسات در غزه دعوت کرد. در آن زمان، حماس امتیازات قابل توجهی از جمله واگذاری تمام مناصب ارشد دولتی به تشکیلات خودگردان تحت کنترل فتح و اجازه استقرار سه هزار افسر امنیتی تشکیلات خودگردان در غزه را داد.
دو طرف قراردادی را در اکتبر همان سال امضا کردند. با وجود درخواستهای فراوان رهبران حماس، عباس نتوانست این توافق را اجرا کند.
دو ماه بعد، در ماه دسامبر، دونالد ترامپ، رئیس جمهوری وقت آمریکا، بیت المقدس را به عنوان پایتخت اسرائیل اعلام کرد و برنامه های خود را برای جابجایی سفارت آمریکا اعلام کرد و پوشش به اصطلاح فرایند صلح را در هم شکست.
آنچه که باید نمایش خارقالعادهای از وحدت فلسطین در مواجهه با این تجاوز بیسابقه به حقوق فلسطینیها باشد، در عوض یک فرصت از دست رفته بود.
تحت رهبری عباس هیچ یک از قراردادهای امضا شده اجرا نشد و همه بی نتیجه ماندند.
فرآیند جعلی
بیانیه پکن در طول جنگ نسلکشی رژیم صهیونیستی در ده ماه گذشته منتشر شد که تاکنون جان بیش از ۵۰ هزار فلسطینی از جمله افراد زیر آوار را گرفته است.
بسیاری از ناظران متعجب بودند که آیا توافق پکن با توافقهای قبلی که نتوانستند شکاف بین گروههای رقیب را پس از پیروزی دموکراتیک حماس در انتخابات ۲۰۰۶ و به قدرت رسیدن در غزه در سال ۲۰۰۷ پر کنند، تفاوتی خواهد داشت؟
برای دههها، فلسطینیها بر سر هدف آزادی فلسطین و احیای حقوق مردم فلسطین، به ویژه حق بازگشت آوارگان فلسطینی که پس از نکبت ۱۹۴۸ در قطعنامه ۱۹۴ سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته شده بود، متحد بودند.
در واقع هدف اصلی از تاسیس سازمان آزادیبخش فلسطین در سال ۱۹۶۴ تحقق این اهداف بود.
با این حال از سال ۱۹۷۴، ساف به رهبری فتح، روندی سیاسی را با محوریت تاسیس کشور فلسطین انتخاب کرد.
این روند با امضای توافقنامه اسلو در سال ۱۹۹۳ به اوج رسید، زمانی که رهبر وقت فتح و عرفات، رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین، اسرائیل را در ۷۸ درصد از فلسطین تاریخی در ازای یک کشور فلسطینی کوچک شده در ۲۲ درصد باقیمانده که شامل غزه، کرانه باختری و اورشلیم شرقی میشد به رسمیت شناخت.
برای بیش از ۳۰ سال، عباس، جانشین عرفات از سال ۲۰۰۵ به عنوان رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین، تشکیلات خودگردان و فتح، نتوانسته است به یک راه حل سیاسی مناسب دست یابد، در حالی که اسرائیل کنترل خود را بر کرانه باختری تثبیت کرده است و تعداد شهرک نشینان اسرائیلی از سال ۱۹۹۳ به بیش از هفت برابر یا حدود ۸۰۰ هزار نفر رسیدهاند.
علاوه بر این، در سالهای اخیر اسرائیل سیاست تهاجمی یهودیسازی را در بیتالمقدس، به ویژه در مسجدالاقصی در پیش گرفته است.
بنابراین، طی سالهای متمادی، فلسطینیهای تحت اشغال امید خود را به این روند تقلبی از دست دادند، همانطور که موفقیت انتخاباتی حماس در انتخابات ۲۰۰۶ این واقعیت را نشان داد و نظرسنجیها از آن زمان تاکنون به طور مداوم این حقیقت را تایید کردهاند.
بدون مشروعیت
جدای از اختلافات ایدئولوژیک و سیاسی بین جناحهای فلسطینی، یکی دیگر از دلایل مهم شکست آنها در آشتی، مداخله اعضایی از فتح بوده است که می خواهند منافع خود را تامین کنند.
فتح بر تشکیلات خودگردان تسلط دارد به همراه سایر احزاب کوچکتر بخشی از ساف باقی مانده است، اما حماس و سازمان ، جهاد اسلامی، بخشی از ساف نیستند و از سال ۱۹۹۳ دو گروه اصلی رهبری مقاومت و رویارویی نظامی علیه اشغالگران اسرائیل بودهاند.
این دو جنبش اسلامی روند معیوب اسلو را که به کلی در ایجاد کشور فلسطینی در اراضی اشغالی ۱۹۶۷ شکست خورد، رد کردهاند.
از سوی دیگر، عباس و فتح، علیرغم اینکه چیزهای زیادی برای عرضه ندارند، بر ادامه مسیر پافشاری کردهاند.
در جلسات قبلی، عباس اصرار داشت که همه جناحها، بهویژه حماس و جهاد اسلامی، سه شرط برنامه سیاسی خود را بپذیرند: ۱) به رسمیت شناختن همه توافقهایی که تشکیلات خودگردان با اسرائیل امضا کرده است، از جمله هماهنگی امنیتی که در خدمت حفاظت از اشغال است. ۲) دولت اسرائیل را به رسمیت بشناسد و راهبرد صرفا مذاکره برای راه حل موسوم به دو کشور را علیرغم ناکامیها و برنامههای غیرقابل اجرا تایید کند. ۳) با دست کشیدن از تجهیزات نظامی خود یا حداقل قرار دادن آن در کنترل عباس، هرگونه مفهوم مقاومت مسلحانه را کنار بگذارند.
این شرایط که بیش از ۳۰ سال است هیچ نتیجه ای نداشته است، مانع بزرگی برای دستیابی به مصالحه واقعی یا توافق بین طرفین بوده است.
هم حماس و هم جهاد اسلامی استدلال کردهاند که موافقت با چنین شرایطی به منزله دست کشیدن از اصل وجود و اهداف جنبشهایشان است.
در همین حال، عباس و یارانش میدانستند که اعتراف به نتیجه فاجعهبار مسیر سیاسیشان، استراتژی شکست خوردهشان را آشکار میکند و احتمالا بهای سنگین سیاسی را میپردازد.
در این بنبست، عباس به نظم منطقهای و بینالمللی تکیه کرد تا مشروعیتی را که در میان مردم خود نداشت، برای او فراهم کند.
وضعیت او به عنوان رئیس تشکیلات خودگردان در سال ۲۰۱۰ منقضی شد و از آن زمان او از برگزاری هر گونه انتخاباتی با توجه به آنچه که بسیاری آن را یک باخت اجتناب ناپذیر می دانستند، خودداری کرد.
از سال ۲۰۱۱، تمام توافقات مورد مذاکره جناحهای فلسطینی، به ویژه فتح و حماس، خواستار برگزاری انتخابات جدید بود که اندکی بعد توسط عباس لغو شد.
سایه جنگ
از آنجایی که تلاشها برای آشتی در گذشته با شکست مواجه شدهاند، دلیل بسیار کمی وجود دارد که انتظار داشته باشیم مذاکرات جدید میان رهبران کنونی در شرایط جوی پس از هفتم اکتبر به موفقیت منجر شود.
مذاکرات اخیر پکن در سایه جنگ نسلکشی اسرائیل علیه غزه، نابودی کامل این منطقه کوچک و سیاست های الحاق موثر آن و همچنین ترور فعالان سیاسی و مبارزان مقاومت در کرانه باختری انجام شد.
از ماه اکتبر، بیش از ۶۰۰ فلسطینی در کرانه باختری به شهادت رسیده و بیش از ۱۰ هزار نفر بازداشت شدهاند.
عباس در تلاش برای بازگرداندن مشروعیت خود، نمایندگان خود را به پکن فرستاد.
با این حال، به نظر می رسد که او در حالی که از پذیرش شکست یا دنبال کردن یک استراتژی جایگزین امتناع می ورزد، چیزی یاد نگرفته است.
تشکیلات خودگردان و عباس نیز نتوانستهاند تلاشی برای توقف تجاوزات مداوم آن علیه غزه یا حملات به شهرها، روستاها و اردوگاههای پناهندگان در سراسر کرانه باختری انجام دهد.
تشکیلات خودگردان حتی هماهنگی امنیتی خود را با نیروهای اشغالگر اسرائیل در دوران جنایات بی نظیر اسرائیل علیه فلسطینیها را متوقف نکرد.
حماس و دیگر گروههای ضد اسلو از استراتژی متحد فلسطینی با محوریت مقاومت و خاتمه توافقهای ناقص به منظور به چالش کشیدن سیاستهای جنگجویانه اسرائیل دفاع کردهاند.
عباس و فتح این درخواستها را برای تغییر مسیر رد کردند و بر دنبال کردن راهبردی صرفا مذاکراتی که کهنه، بیهوده و به ضرر حقوق فلسطینیها تمام میشود، پافشاری کردند.
آنها این موضع را حفظ کردند حتی زمانی که دگرگونی های ژئوپلیتیک منطقهای انحلال و به حاشیه راندن آرمان فلسطین را تهدید می کرد.
توافق ابراهیم که روابط رژیم صهیونیستی و چند کشور عربی را در سال ۲۰۲۰ عادی کرد، نمودی از این سیاست بود.
مدتها قبل از عملیات طوفانالاقصی در هفتم اکتبر، دولت ترامپ و پس از آن دولت بایدن برای پیشبرد یک توافق عادیسازی بین عربستان سعودی و اسرائیل که فلسطینیها را به حاشیه رانده و مشکلات آنها را نادیده میگرفت، کار میکردند.
آینده در هالهای از ابهام
از نظر دیپلماتیک، کشورهایی مانند آفریقای جنوبی و برخی از کشورهای اروپایی و آمریکای لاتین بیانیههای قویتری نسبت به تشکیلات خودگردان صادر کرده و اقدامات قهرآمیزتری را اتخاذ کرده اند، مانند شکایت از اسرائیل در دادگاه های بین المللی مانند دیوان بین المللی دادگستری.
از سوی دیگر، حماس با وجود فداکاری های عظیمی که این گروه در رهبری مبارزات فلسطینیها علیه تجاوزات اسرائیل برای چندین دهه متحمل شده، انعطاف و بلوغ سیاسی نشان داده است.
جنبش مقاومت بارها امتیازات قابل توجهی داده و در مواضع و اعلامیه های سیاسی خود به زبان آشتی جویانه موافقت کرده است. با این حال، نظام بینالملل و نظم منطقهای بر محرومیت خود از ایفای هر گونه نقش رهبری یا معنادار حماس در مبارزات فلسطینی اصرار دارند.
بنابراین، یکی از انگیزه های اصلی حماس که در آمریکا، انگلیس و برخی کشورهای دیگر به عنوان یک گروه تروریستی شناخته می شود، برای شرکت در مذاکرات پکن به رسمیت شناختن بین المللی به عنوان یک سهامدار مسئول و بازیگر مشروع بود.
در حالی که جهاد اسلامی هرگونه اشاره در بیانیه به راه حل دو کشوری یا قطعنامههای بین المللی خاص که به دولت اسرائیل مشروعیت می بخشد، را رد کرده است.
با ظهور اخیر جهان چندقطبی به رهبری آمریکا و چین، پکن تلاش کرده است تا به زیان آمریکا خود را به عنوان یک بازیگر بین المللی قابل اعتماد و قدرت بزرگ مسئول جلوه دهد.
از آنجایی که چین سال گذشته نقش رهبری را در مذاکرات آشتی بین عربستان و ایران ایفا کرد، همچنین می خواست محل اتحاد فلسطینیها باشد به این امید که بتواند مسیر سیاسی جدیدی را ترسیم کند و نقش رهبری را ایفا کند.
در حالی که نگرانی اولیه برای فلسطینیها در سرزمین های اشغالی، جنگ ویرانگر غزه و تاثیر طولانی مدت آن بر مبارزه بوده است، در میان فلسطینیها نسبت به بیانیه پکن شک و تردید زیادی وجود داشته است.
این اعلامیه نیز مانند سایر توافقات، خواستار چندین اقدام ملموس از جمله تشکیل دولت آشتی موقت جدید، تشکیل فوری جلسه توسط سران همه جناح های فلسطینی و درخواست برای برگزاری انتخابات جدید بود.
از سوی دیگر، سنوار در طول سال ها با بسیاری از شخصیتهای تاریخی جنبش خود از جمله محمد دحلان، قدرتمند سابق غزه و مخالف فتح و همچنین دیگر جناحهای فلسطینی و قدرتهای منطقهای، بسیار سازگار بوده است.
اما با انتصاب سنوار به مقام رهبری حماس و با وجود شخصیت دوست داشتنی و تمایل او به متحد کردن جناح های مختلف فلسطینی حول یک دشمن مشترک، آیا او مایل به موافقت با شرایط عباس در پرتو زلزله ناشی از طوفان الاقصی خواهد بود؟
نظر شما