«محمدعلی الستی»، استاد دانشگاه و جامعهشناس ارتباطات در گفتگو با خبرنگار فرهنگ و اجتماع خبرگزاری شبستان با اشاره به محتوای سریال های شبکه نمایش خانگی، اظهار کرد: یکی از کارکردهای رسانه در تمام جهان، بازنمایی یا انعکاس واقعیات، یعنی پدیدههای عینی موجود در خارج از ذهن است که بخش بزرگ و مهمی از آنها را واقعیتهای اجتماعی تشکیل میدهند و همین، محل مناقشه فراوانی در طول تاریخ بوده است به این شکل که برخی با نمایش یا روایت عارضهها، آسیبها و بحرانها، درپی حل، اصلاح و رفع آنها، اما عدهای با مطرح ساختن مسائل و مشکلات و شاید اغراق در سیاهنمایی، به دنبال اثبات عدم توانایی یا تمایل مدیران و مسئولان و نفی و انکار نظم و نظام موجود بودهاند. اینجاست که طبیعتاً معضل اصلی و اساسی، تشخیص مرز بین دلسوزی و نقد مصلحانه با غرضورزی و براندازی فرهنگی خواهد بود.
الستی در ادامه افزود: آگاهی از وجود نابسامانیها و احیانا ارائه راههای حل آنها میتواند؛ مهمترین و تأثیر گذارترین رسالت و مأموریت رسانهها به عنوان یکی از نهادهای مدنی باشد اما اگر این پلتفرمها به ابزار نمادین اعتراض دائم اجتماعی و تقابل مردم و حاکمیت تبدیل شوند؛ بدون آن که سایر نهادهای مدنی مانند احزاب، .سمن ها یا سازمان های مردمنهاد، سندیکاها، اتحادیههای کارگری، انجمنهای صنفی و... وظایف خود را ایفاء نمایند، طبیعی است که موضوع گیری منفی و بدبینی مدیران سیاسی و فرهنگی و محافظهکاران هوادار نظام را در پی خواهد داشت و این سوءظن منجر به محدودسازی و سختگیریهای پیشدستانه نیز خواهد شد؛ چنانکه به طور مثال، طرفداران نظام، در بسیاری از موارد حتی انعکاس مطالب صحیح را "سیاه نمایی" تلقی و واقعیت را انکار مینمایند. به سادگی و وضوح می توان این وضعیت را در تمامی کشورهای جهان مشاهده کرد. سینما یا تلویزیونی که در حال تولید برنامه است، این کار را در خلاء انجام نمی دهد و بخشی از واقعیت را به نمایش می گذارد، طبعا موضع گیری طرفداران وضع موجود و مخالفان وضع موجود در این زمینه با هم متفاوت خواهد بود. مخالفان مدام بر آن دامن میزنند و طرفداران دایما" به انکار میپردازند. طرفداران وضع موجود جدای از اتهام سیاهنمایی، بحث بدآموزی پرداختن به واقعیت را نیز به میان میکشند. در چنین شرایطی، نه با جانبداری از یکی از طرفین، بلکه با تحلیلی منطقی میتوان به ملاک و معیاری قابل قبول دست یافت.
رسانه ملی یا بلندگوی خط فکری خاص؟!
وی در ادامه تصریح کرد: اولین گام در این بررسی، قرار گرفتن در جایگاهی بیطرف و فاقد گرایش، تعصب، پیشداوری و غرضورزیست که رسانه مورد بحث را نه به عنوان سلاحی برای مبارزه و نه به منزله بوقی ممتد برای تبلیغ خطی سیاسی یا تحکیم نظام فکری مبتنی بر سلیقهای خاص، مورد بررسی قرار داد که متأسفانه، این امر با نظام رسانه ای رسمی ما، با ساختاری هژمونیک، کارکردی مونولوگ، و رسانهای بیرقیب به نام رسانه ملی با حاکمیت مطلق طیف باریکی از تفکر و سلیقه، در تعارض و تناقض است و در نتیجه صاحبان سایر سلایق و خطوط فکری و در یک کلام، دگرباشان و دگراندیشان، در آن پس زده میشوند و مجرایی مجاز و معتبر برای بیان خود نمییابند و طبیعی است که این نظرات، نابود نمیشوند، (بل)که از اولین منفذی که بیابند، به منزله شرایط مساعدی برای بیان و ترویج خود بهره خواهند برد و جامعه نیز به سبب خستگی از پیامهای تکراری، به آنها بیشتر توجه مینماید و استقبال بیشتری از آنها به عمل میآورد.
رسانه ملی جاخالی داد، نمایش خانگی جایگزین شد
وی ادامه داد: اگر ما در رسانه ملی خود تا حدی مطلوب و منطقی به انعکاس واقعیتهای اجتماعی میپرداختیم، در آنصورت، اگر شبکه نمایش خانگی یا هر رسانه دیگری قصد داشت به گونه غیر واقع گرایانه به موضوع و مسئلهای بپردازد، مردم که آن را در رسانه ملی خود دیده و بخوبی با آن آشنا شده بودند، در مقابل تأثیرات منفی آن، مصون و "واکسینه" میبودند و با سواد رسانهای که در چنین شرایطی ایجاد میگردد، خود، "سیاهنمایی" ها را تشخیص میدادند اما وقتی رسانه ملی به طرزی افراطی چشم بر روی معضلات موجود می بندد و اصلا آنها را بیان نمی کند و فقط به عنوان بلندگوی پروپاگاندا برای یک خط فکری خاص عمل می کند طبیعی است که هرگونه اخباری که از طرف رسانه های موازی پخش شود با مخاطبان بسیار زیادی مواجه خواهد شد و اگر بنا باشد که تأثیری نامطلوب داشته باشد، اثر منفی چندین برابری خواهد گذاشت؛ بنابراین مسئولیت اصلی در هرگونه آسیبی که از رسانه های موازی متوجه قضیه شود با کسانی است که تک گویی را در عرصه رسانه ملی حاکم کردند که باید منتظر عوارض سپس آسیب ها و پس از آن بحرانهای شدید منتج از آنها باشند، پس اولین موضوع این است که طبیعی است هر رسانه ای بخواهد واقعیت های اجتماعی را منعکس کند با موضع گیری متفاوت طرفداران وضع موجود و مخالفان آن مواجه خواهد شد.
در فضای تکصدایی، مردم اعتماد خود را به رسانه اصلی از دست می دهند
این استاد دانشگاه بیان کرد: نکته بعدی برای آنکه انحرافها و تفریطها در انعکاس واقعیت نتواند آسیبزا باشد، باید با ایجاد فضای چندصدایی، امکان مقایسه و رقابت ایجاد نمود تا مخاطبان فرصت قضاوت بیابند که قطعا" در اینصورت، به شکلی طبیعی، بسیاری از انحرافات، روشن و افشاء خواهد شد. در فضای تکصدایی، مردم اعتماد خود را به رسانه اصلی از دست می دهند و آن وقت است که زمینه شایعات، افراط، تفریط و غرض ورزی بیشتر باز خواهد شد. سومین نکته این است که اگر بخواهیم کار رسانه را به طور اصولی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم باید نگاه کلان تری به وضع موجود، وضع مطلوب و نقشه راه آن داشته باشیم؛ به طور مثال، ما در مورد آلودگی اعتیاد به مواد مخدر مشکلاتی در سطح اجتماع داریم یعنی تولید، توزیع و مصرف این مواد یکی از بحران های موجود در کشور و بدیهی است در چنین شرایطی رسانه ها به دنبال ادا کردن سهم خود در مقابله با این مشکل باشند. طبیعی است که باید به این مسئله پرداخت که این سهم چگونه ادا خواهد شد. در این میان، عدهای بر روی کم کردن تقاضا فعالیت کنند یعنی با برنامه های فرهنگی به دنبال این هستند تا تقاضای مواد مخدر را در اجتماع کاهش دهند. عدهای نیز با تولید فیلمهای پلیسی به نوعی با عرضه مقابله میکنند. ما اگر بتوانیم در این مجموعهای که برخی برای کم کردن تقاضا و گروهی به منظور مقابله با عرضه در حال فعالیت هستند، یک هماهنگی ایجاد کنیم و نقشه راه و طرح کلیتری از لحاظ رسانه ای داشته باشیم، آن وقت است که می توانیم به رسانه های خود اعتماد کنیم و استانداردهایی را تعریف کنیم که اگر کسی از آنها تخطی کرد، بتوان آن را با قاطعیت بدآموزی نامید. برای تحقق چنین جامعیتی ابتدا باید تمامی پدیدههای مرتبط را تمام و کمال و همه جانبه، مورد شناسایی و بررسی قرار داد.
وجود فضای چند صدایی انحرافات را افشا می کند
این جامعهشناس ارتباطات اظهار کرد: یکی از نکات این است که همان طور که در تشکیلات مبارزه با مواد مخدر تقسیم کار تخصصی صورت گرفته، و بعضا مثلا با تشدید فعالیت دایره مبارزه با مواد سنتی (تریاک)، میزان عرضه آن در بازار پنهان مربوطه کاهش مییابد، لذا معتاد به این ماده وقتی با کمبود آن مواجه میشود، به علت دسترسی به مواد صنعتی، به آنها روی آورده و تغییر اعتیاد میدهد، در اینجا میبینیم که ناخواسته، مبارزه با تریاک به تعداد معتادان به هروئین یا شیشه افزوده است، بعضی وقتها فیلمسازان نیز به طور تخصصی و شاید بهتر باشد بگویم یکبعدی، به نوع خاصی از مواد مخدر میپردازند، مثلا با تمرکز و اصرار بر روی یک ماده مخدر، آسیبهای ناشی از سوءمصرف سایر مواد را در حاشیه و تحتالشعاع قرار میدهند که این مسئله، خود مانند نمونه قبل، میتواند ناخواسته، تغییر نوع اعتیاد را به دنبال داشته باشد که خود، عارضه فرهنگی خطرناکی در این زمینه به شمار میرود.
احتیاج به یک نظام رسانه ای منسجم داریم
الستی ادامه داد: مسئله بعدی که بر خطر وجود آن تاکید بسیار زیادی دارم، ضعف مطالعات تطبیقی و مقایسهای در مخاطبسنجی است. یکی از کارهایی که می تواند تقاضا را کم کند، کمک کردن به معتادان برای ترک اعتیاد است که متضمن تولید فیلمنامهها و مضامینی است که در آنها الگوهایی برای معتادان ، مطرح و معرفی میشوند که با اراده و توانایی خود بر این معضل غلبه می کند و نشان می دهد که ترک مواد مخدر ناممکن نیست. این مسئله در درون معتادان امید ایجاد می کند. حالا اگر فرض کنید در جامعه ای از ۱۰۰ نفر جمعیت ۷ نفر معتاد، و ۹۳ نفر آنها سالم باشند. طبیعی است وقتی فیلمی با موضوع ترک مواد مخدر تهیه میشود که بنا دارد به معتادان پیام دهد که ناامید نباشند و اطمینان یابند که با همت و اراده خود و توکل به خدا می توانند بر اعتیاد خود غلبه کنند و به زندگی سالم خود بازگردند، این فیلم برای آن ۷درصد معتاد ساخته شده که بسیار محتمل است که آن ۹۳درصد سالم نیز آن را ببینند،بنابر این، فیلمسازی که میخواست به ۷ نفر معتاد، روحیه دهد و بگوید امکان بازگشت وجود دارد، به طور ضمنی، به ۹۳ درصد سالم این پیام را می دهد که راه اعتیاد راه برگشت پذیری است یعنی اگر فرضا شما معتاد شدید، میتوانید بازگردید و این موضوع، خود، به نوعی تبلیغ مواد مخدر است.
این جامعه شناس ادامه داد: در چنین شرایطی که هرکس از گوشه ای از واقعیت اجتماعی فیلم میسازد، چنین نقض غرضهایی طبیعی است. همه این مثالها، نمونههایی بودند از انعکاس ناقص و نیمهتمام واقعیت از یکطرف و تکصدایی بودن رسانهملی از طرف دیگر، لذا معتقدم ما احتیاج به یک نظام رسانه ای منسجم داریم تا ضمن واقعگرایی کامل و نه جهتدهیشده، همه حرفها شنیده شود، باید نظرات مخالف همانند نظرات موافق با فرصت های برابر چه در فیلمها و چه در سایر آثار نمایش داده شوند. آن موقع است که ما دیگر شاهد این حجم از ابتذال در تولیدات سینمایی و نمایش خانگی نخواهیم بود. علی رغم آنکه از نمایش خانگی به هر دلیلی انتقاد می شود اما این آثار فروش می کنند و خریدار دارند.
مردم چون جنس بهتر فرهنگی را نمیبینند به سراغ سریال های شبکه خانگی میروند
این استاد دانشگاه در ادامه افزود: مردم چون جنس بهتر فرهنگی را نمیبینند به سراغ این آثار میروند. همین مسئله را باید در سینمای خود بررسی کنیم تا دلیل ابتذال سینما و ارایه فیلم های مبتذل به جای کمدی را دریابیم. دیگر فیلم های جدی خریدار ندارند و البته کسی دیگر نمی تواند فیلم های جدی بسازد چرا که گرفتار تیغ سانسور و تنگ نظری میشود؛ بنابراین اگر ما جلوی جریان آزاد اطلاعات و جامعه چند صدایی را در رسانه گرفتیم باید منتظر عواقب آن باشیم. تمام کسانی که امروز سکانداران اصلی فرهنگ ما هستند، خط قرمزی به نام "حفظ نظام" دارند چرا که بنیانگذار این نظام عنوان کرده که حفظ نظام از اوجب واجبات است؛ بنابراین همه ما به عنوان واجب ترین واجبات به حفظ نظام فکر می کنیم. نقطه مقابل حفظ نظام فروپاشی است؛ یعنی همه ما در عرصه های امنیتی، نظامی، سیاسی نگران این هستیم که عارضهها شکاف ایجاد نکنند، گسلها فعال نشوند، گسست و اختلاف بین مردم و حاکمیت ایجاد نشود و به آن دامن زده نشود، سیاه نمایی نشود، اغتشاش ایجاد نشود تا در نهایت منجر به فروپاشی نگردد اما به این نکته فکر نمی کنیم که در عرصه فرهنگی به دست خودمان در حال ایجاد فروپاشی فرهنگی هستیم.
پاک کردن صورت مسئله با تیغ سانسور از نظر فرهنگی بسیار زیانبار است
این جامعه شناس خاطر نشان کرد: وقتی یک رسانه اعتماد مردم را نسبت به خود سلب کرده تا در نتیجه مردم به ماهواره، اینترنت و رسانه های مجازی روی بیاورند که در آنها اطلاعات نادرست و کنترل نشده منتشر میشود، این خودش نوعی فروپاشی فرهنگی است. ما باید بدانیم یکی از چیزهایی که حیات فرهنگی ما را تضمین می کند، همگرایی فرهنگی است نه واگرایی. ما باید دایما به تعداد کسانی که سوار قطار نظام هستند، اضافه کنیم و برای تحقق این امر نظرات مختلف را پوشش دهیم تا همه یا دستکم، حداکثر ممکن، با ما احساس شباهت و اشتراک کنند و با حضور خود عرصه فرهنگ را سامان دهند ولی ما کاری کردهایم که در هر ایستگاهی، گروهی از قطار نظام پیاده میشوند و در هر پیچ تندی، عده ای از آن می ریزند. افرادی که این وضعیت را ایجاد کردند یا دوستان نادان هستند و یا دشمنان دانا یعنی یا عوامل نفوذی هستند که دانسته دارند این خیانت را مرتکب میشوند یا افرادی هستند که نادانسته در حال ارتکاب این اشتباه یا بهتر عرض کنم، این جنایت فرهنگی هستند. دلسوزی به نظام با حذف نظر مخالف تحقق پیدا نمی کند. دلسوزی برای نظام این است که نظر مخالف شنیده شود و این بدان معناست که فیلمی که نظر انتقادی نسبت به نظام دارد، باید پخش شود. اینکه ما با تیغ سانسور صورت مسئله را پاک کنیم از نظر فرهنگی بسیار زیانبار است.
علت گرایش بازیگران به شبکه خانگی آزادی عمل بیشتر است
الستی با اشاره به علت گرایش اکثر بازیگران مطرح سینما و تلویزیون به سمت شبکه نمایش خانگی گفت: مسلما دلیل آن آزادی عمل بیشتر است چرا که در اینجا تیغ سانسور کمتر عمل می کند و طبیعتا آنها رغبت بیشتری برای حضور در این پلتفرم ها دارند. نکته بعدی اینکه صدا و سیما در مورد یک سری از آثاری که توسط خودی ها (هسته اصلی دارندگان خط) تولید نمی شود، خست خاصی به خرج میدهد؛ مثلا فرض کنید شما بخواهید فیلمی تولید کنید، آنها اجازه نمیدهند بودجه فیلم از حدی متوسط بالاتر برود نه اینکه نخواهند شما فیلم درست کنید بلکه هدف آنها این است که شما با قیمت پایین تر این کار را انجام دهید. هدف آنها در این خصوص این است که شما به بازیگران سرشناسی دسترسی دارید و بنا دارید از آنها در فیلم خود استفاده کنید و تلویزیون میخواهد شما را مجبور کند تا آن هنرپیشه درجه یک را با دستمزد نسبتا" پایین مدنظر خود به کار بگیرد. اگر بازیگر بپذیرد که با دستمزد مدنظر سیما در آن مجموعه نقش آفرینی کند، آنگاه صدا و سیما یک الگو پیدا میکند که به هر بازیگر دیگری که میخواهد دستمزد بالایی طلب کند، میگوید الان فلان بازیگر با این دستمزد دارد کار می کند. با این ترفند به رغم آنها دستمزدها پایین می آید. حالا شما این وضعیت را با شبکه نمایش خانگی مقایسه کنید. در آنجا چنین مشکلی یافت نمیشود، پس به طور طبیعی بازیگران تمایل به حضور در شبکه نمایش خانگی پیدا میکنند چرا که صدا و سیما به دنبال کم کردن دستمزدها با هدف خاص خود است.
نظر شما