نگاه های افراطی و تفریطی اصلی ترین آسیب در بدنه تحول علوم است

باید از نگاه‌های افراطی و تفریطی جلوگیری کرد و متدی علمی را جایگزین کرد. در بسیاری از موارد نهادهای علمی چندان در قضیه دخالت نمی‌کنند و افراد و جریاناتی وارد می‌شوند که به جای حل صورت مسئله را پاک می کنند.

خبرگزاری شبستان: اسلامی سازی علوم یا همان تحول علوم انسانی این روزها یکی از اصلی ترین مباحث مطرح در محیط های علمی است، مسئله ای که با مطالبه رهبر معظم انقلاب به دغدغه ای جدی تبدیل شده و کارگروه ها و کمیته های علمی متعدد برای تحقق آن ایجاد شده است. اهمیت این موضوع و تبیین معنا و مفهوم چنین اصطلاحی در گفت و گویی تحلیلی تفصیلی با حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر علیرضا قائمی‌نیا، رئیس پژوهشکده حکمت اسلامی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و سردبیر فصلنامه ذهن در مورد اسلامی سازی علوم انسانی به بحث گذاشته شده است که بخش نخست آن در ذیل می آید:

 

در ابتدای بحث اگر بخواهیم در مورد ضرورت اسلامی‌سازی صحبت کنیم، به نظر شما ضرورت‌های این امر چیست؟ علوم انسانی، علومی است که به انسان می‌پردازد، اگر انسان غربی با انسان شرقی(مسلمان) متفاوت است پس علوم آنها هم متفاوت خواهد بود!
درست است که علوم انسانی با انسان سروکار دارند، ولی مبتنی بر نگرش‌های متفاوتی نسبت به انسان هستند، طبیعی است که اگر انسان با نگرش الحادی نسبت به انسان، تولید علم کند علم انسانی ای که به دست می‌آورد با علوم انسانی که با نگرش توحیدی به دست می‌آید متفاوت خواهد بود. مسلما مبانی این علوم متفاوت است، اگر بخواهیم مثالی در این ارتباط بزنم مثلا روانکاوی فروید را ملاحظه کنید که کاملا مبانی خلاف دینی دارد، اگر کسی بخواهد روانکاوی را متناسب با اعتقادات دینی و در واقع دین پایه‌ریزی کند به روانکاوی متفاوتی دست خواهد یافت و مسلما همه رفتارهای انسان را به غرایزش مبتنی نمی‌سازد. این بحث در مورد علوم دیگر مانند جامعه‌شناسی و ... هم صادق است.
دیدگاه‌ها و جریان‌های بسیار متفاوت در علوم انسانی وجود دارد که بسیاری از آنها متناسب با رویکردهای دینی نیست. به نظرم تقاضای علم دینی و اینکه می‌توانیم علم دینی داشته باشیم، مبتنی بر یک آرمان حداقلی است. دغدغه عالم دین در علومی که با انسان ارتباط دارد این است که این علوم بر پایه مبانی درستی استوار شده باشد و دست‌کم در تعارض با مبانی و اعتقادات دینی نباشد. در جامعه‌شناسی تحلیل هایی که صرفا بر اساس مباحثی مانند تقسیم کار و ... بحث می‌کنند گرچه تحلیل‌های خوبی هستند ولی بسیاری از ابعاد مختلف انسان مانند فرهنگ و نقش فرهنگ، نقش اعتقادات دینی جوامع و اینکه چگونه انسان‌ها بر اساس این اعتقادات رفتار می‌کنند را در نظر نمی‌گیرند یا در اقتصاد نیز همین طور. بالاخره مسائلی در دین وجود دارد که به هر نحوی باید اینها در اقتصاد رعایت شود. علم دینی غیر از این مباحث و مسائل هم نیست.

 

اصلا تفکیک میان علم تجربی و انسانی بر چه اساسی صورت گرفته است، اگر موضوع انسان است، پس چرا علوم پزشکی که به جسم انسان می‌پردازد، علوم انسانی نیست! منظور روش علوم است که آنها را به تجربی و غیر تجربی تقسیم کرده است؟!
تفکیک میان علوم انسانی و علوم تجربی مانند بسیاری از دوگانگی‌‌های موجود در فلسفه و تفکر غربی، مولود عصر روشنگری است. قبل از عصر روشنگری چنین تفکیکی قطعا وجود نداشته است، البته منظورم از این موضوع این نیست که ریشه‌های این تفکیک وجود ندارد. در قرون وسطی بسیاری از فلاسفه میان علم به اشیاء و علم به جان، فرق می ‌گذاشتند؛ دقیقا منطبق با تقسیمی که امروزه میان دو دسته از علوم انسانی و تجربی می‌گذاریم. تفکیک علوم تجربی و علوم انسانی به این خاطر است که در علوم تجربی ما با اشیاء و قوانین منطبق با اشیاء و تبیین رفتارهای اشیاء سروکار داریم، ولی در علوم انسانی با خود انسان یا روح بشر سروکار داریم. بر کلمه «روح» تأکید می‌‌کنم چون در دوره‌ای از تفکر غرب اصطلاح علوم روحی (در عصر رمانتیسم آلمان) به جای علوم انسانی به کار می‌‌رفته است، چون منظورشان این بوده که علوم انسانی با تجلیات روح بشر کار دارد، اما تفکیکی میان علوم تجربی و انسانی بدین شکل در عالم اسلام وجود نداشته است، البته این عدم تفکیک دارای دلایلی است، اغلب دانشمندان تمدن اسلامی، دانشمندان جامع ‌الاطرافی بودند که هم به مباحث علوم انسانی و هم به مباحث علوم طبیعی می‌پرداختند. با این تفکیک، به شکلی که در غرب صورت گرفت دانش‌های مختلفی در درون علوم انسانی ظهور یافت، همان طور که در علوم تجربی با استقلال شاخه‌های مختلف روبرو شدیم، به این شکل جای بحث فراوانی وجود دارد و شاید وقتی خود این روند را دنبال کنیم فرآیند شکل‌گیری و استقلال علوم انسانی را مشاهده کنیم.
این تفکیک اساسا مبتنی بر دوگانه‌‌انگاری دکارتی است، به معنایی که در فلسفه دکارت با دوگانه‌ انگاری نفس و بدن وجود دارد بسیاری از فلاسفه غرب گفتند دوگانه‌انگاری علوم انسانی با علوم تجربی مبتنی بر دوگانه‌انگاری دکارتی است.

 

خیلی از کارشناسان مخالف اسلامی‌سازی علوم انسانی هستند، چون امکان این امر را محقق نمی‌دانند، نظر شما در این ارتباط چیست؟
به نظرم نه تنها علم دینی امکان دارد بلکه در طول تاریخ هم می‌بینیم که تلاش‌های زیادی در این زمینه صورت گرفته است. مثلا در زمینه اقتصاد، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی چنین تلاش‌هایی صورت گرفته است؛ گرچه شکل نهایی علم دینی هنوز شکل نگرفته، ولی تلاش‌های اولیه قطعا صورت گرفته است و در تاریخ هم مباحثی در این زمینه می‌بینیم. بنابراین بحث امکان علم دینی، دیگر امری اثبات شده است و بنابراین امکانش حتمی است. صحبت بر سر این است که انجام این امر تلاشی دسته‌جمعی را می‌طلبد و عالمان دینی با تناسب و نگاه کردن به مبانی دینی و با توجه به معارف عصری این علوم را بسازند. این موضوع، بحث اصلی است که فعلا وجود دارد، یعنی تلاش‌هایی که صورت می‌گیرد به اندازه کافی نیست.

 

 

حال که شما بحث آسیب‌ها را مطرح کردید؛ به غیر از این آسیب که بیان کردید چه آسیب‌هایی دیگری در این ارتباط وجود دارد؟
یکی از ضرورت‌های اصلی برای بهبود وضعیت این است که باید نگاه‌های افراطی و تفریطی در این بحث را کنار گذاشت. به نظرم نگاه‌های تفریطی نسبت به علوم انسانی جدید به همان اندازه می‌تواند مضر باشد که نگاه‌های افراطی نسبت به معرفت دینی و علوم انسانی مضر است. گروه زیادی نسبت به علوم انسانی موجود نگاه حذفی دارند و به آنها بی‌اعتنا هستند این گروه هم به جایی نمی‌رسند همان طوری که کسانی که در طرف مقابل نگاه‌ تحقیرآمیز نسبت به مباحث و مطالعات دینی دارند و معرفت دینی را لحاظ نمی‌کنند دستاوردی نخواهند داشت. به نظرم باید از نگاه‌های افراطی و تفریطی جلوگیری کرد و متدی علمی را جایگزین این نگاه‌ها کرد. کسانی که ایده‌هایی دارند باید وارد عرصه شوند و نظرات خود را مطرح کنند و این موضوع هم باید از نقد شروع شود. نقد توان(موجودی) و نگاه‌های حاضر دو طرف باید صورت گیرد و تا آنجا باید ادامه پیدا کند که کسانی که درگیر این ماجرا هستند به یک حالت و وضعیت قابل قبولی برسند. باید بحث را به صورت علمی پیش برد. به نظرم به این بحث‌ها، نباید برخوردهای ایدئولوژیک داشت؛ چه کسانی که موافق هستند و چه کسانی که مخالف هستند، بلکه برخورد، کاملا باید برخورد علمی باشد. به نظرم به همان اندازه برخورد کسانی که بدون توجه به میراث غرب، مخالف چنین علمی هستند، ایدئولوژیک است که کسانی که موافق میراث غرب و مخالف ورود مباحث دینی هستند برخوردشان ایدئولوژیک است. باید روش، کاملا روش علمی باشد، البته ببینید! مشکل اصلی که اکنون در کشور وجود دارد این است که در بسیاری از موارد می‌بینیم که نهادهای علمی چندان در خود قضیه دخالت نمی‌کنند و افراد و جریاناتی وارد قضیه می‌شوند که اینها به جای اینکه مسأله را حل کنند صورت مسأله را پاک می‌کنند. اصلا اینها نهادهای علمی نیستند که بتوانند چنین تصمیمی بگیرند این کار وظیفه نهادهای علمی مثل دانشگاه و حوزه است که وارد این مباحث شود، قطعا افراد دیگر باید از ورود به این مباحث خودداری کنند چون به جای اینکه جریان را هموار کنند همواره مشکلات زیادی را به وجود می‌آورند این امر کاملا یک بحث علمی است. به نظرم این موضوع، آسیب اصلی این ماجراست و قطعا ورودهای غیر متخصصانه‌ای که در این قضیه صورت می‌گیرد در آینده تأثیر منفی خود را بیشتر نشان می دهد.

ادامه دارد/

کد خبر 183918

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha