خلط امامت و خلافت از بزرگترین تحریفات عاشورایی است

یکی از اصلی ترین تحریفات در باب واقعه کربلا خلط مباحث است؛ محبت و مودت ما به ائمه برای اندیشه‌ها و آرمان‌های ایشان است و صرف فرزند پیامبر (ص) و مسائل سببی نباید دلیل اهمیت ایشان قرار بگیرد.

خبرگزاری شبستان: آشنایی با تحریفات عاشورا و مبانی مطالعه در تحریفات عاشورایی از مهمترین مسائلی است که می تواند به هر عاشورا پژوه و محققی در این زمینه کمک کند سرویس اندیشه خبرگزاری شبستان در گفتگویی با حجت الاسلام و المسلمین محمد صحتی سردرودی، عاشورا پ‍ژوه در این زمینه به گفت و گو پرداخت است که مشروح آن در ذیل می آید:

 

بحث ما در زمینه تحریف‌های مبنایی عاشوراست این تحریف‌ها در چند دسته قابل بررسی است؟
دسته کم این تحریف‌ها در سه دسته قابل بررسی است البته می‌شود این تحریفات را به دو دسته هم کاهش داد اما برای اینکه بحث بیشتر شکافته شود بهتر است این تحریف‌ها در سه محور مورد بررسی قرار بگیرد، مراد ما از مبنایی بودن این تحریف ها این است که این تحریفات مثل ریشه شاخه‌ها و ساقه‌هایی را تولید می‌کنند و از همین تحریف، تحریف های کوچک و کوچک‌تری تولید می‌شود و اگر به این تحریفات مبنایی توجه داشته باشیم، بسیاری از تحریفات کوچک‌تر که از این تحریفات مبنایی تولید شده‌اند خود به خود مشروعیت و علمی بودن خود را از دست می‌دهند.

 

لطفاً این سه محور را بیان کنید ؟
الف ) خلط بحث‌ها: خلط مباحث یکی از تحریف های مبنایی است، این خلط مباحث خود تولید کننده شبهات و اشکالاتی می‌شود که اگر به آن توجه داشته باشیم بسیاری از اشکالات و شبهات پاسخ داده می‌شود ، روشن‌ترین و رایج‌ترین مثال برای خلط بحث‌ها که ما معتقدیم از تحریفات مبنایی است عبارت است از خلط مباحثی چون امامت، خلافت، حکومت، ولایت، محبت و مودت ویژه محبت و مودت علی علیه‌السلام؛ این پنج بحث را خیلی‌ها یک کاسه می‌کنند و تفکیکی بین آن‌ها قائل نمی‌شوند اگر هم تفکیک می‌کنند بیشتر به بحث مودت توجه می‌کنند، اما نسبت به دیگر موارد نوعاً خلط مبحث می‌شود و من ندیدم کسی این مباحث را از هم جدا کند. اگر به این اصل توجه نداشته باشیم بسیاری از کتاب‌هایی که در تاریخ اهل بیت (ع) به ویژه در تاریخ امام حسین علیه‌السلام نوشته می‌شود تولید تحریف می‌کنند؛ باید متوجه باشیم تا دچار خلط مبحث در معنای امامت و خلافت و .... نشویم. نسبت این چهار گاهی عموم خصوص من وجه و گاهی عموم خصوص مطلق و گاهی تعاون و تعامل و گاهی تباین و گاهی تضاد است زمانی که خلیفه هارون الرشید، معاویه و عثمان باشد و هر ستمگر دیگری باشد در اینجا خلافت با امامت در تضاد است .

 

اگر ممکن است با توجه به نسبت‌هایی که بین این مفاهیم چهارگانه بیان کردید به نمونه‌ای از این خلط مباحث اشاره کنید ؟
برای نمونه معاویه برای نخستین بار در تاریخ اسلام فرزندش را به عنوان خلیفه پس از خود معرفی کرد و قبل او کسی این کار را نکرد و اولین بار این بدعت را معاویه گذاشت. ممکن است به علت همین خلط مبنایی شخصی اعتراض کرده و بگوید: قبل از معاویه علی بن ابیطالب (ع) این کار را انجام داده و فرزند خود امام حسن (ع) را به امامت نصب کرده است؟! در جواب باید گفت: بین خلافت و امامت تفاوت است، امام حسن (ع) و امام علی (ع) امام بودند، امام علی 30 سال امام بود و 4 سال و نه روز هم خلیفه هم شد لذا بین این دو فرق است و البته گاهی "خلافت" و "امامت" در کسی جمع می‌شود "ولایت" هم این‌گونه است و معتقدیم "ولایت" بیشتر یک معنای معنوی و تربیتی دارد و با معنای پنجم گاهی اوقات جمع می‌شود و امام معصوم به عنوان مربی و هادی امت است و ارتباط او با پیروانش از سر ایمان است پیروانش اعتقاد دارند که او جز برای خدا نفس نمی‌کشد و حرف نمی‌زند و او را معصوم می‌دانند و دل می‌دهند. ولایت یک معنای گسترده و عمیقی است.


آیا این تفکیک در حیطه معانی حکومت و امامت نیز قابل تصویر است ؟
حکومت هم این‌گونه است و نیازمند تفکیک است. متأسفانه از مشروطیت به بعد بیش از یکصد سال است که بنابر ضرورت نگاهی اجتماعی و سیاسی به مفاهیم دینی شده است اما این لزوم گاهی به افراط دچار شده، یعنی سلطه سیاه سیاست زدگی و همه چیز را با چشم سیاسی دیدن باعث شده آن چهار بحث که گفته شد همه ذیل حکومت ذبح شود و حال آنکه امامت کاملاً یک تعریف دینی دارد و ادامه نبوت است، این خلط بحث گاهی در نبوت هم پیش می‌آید و کسانی که در تاریخ نبوت کار کرده‌اند نوعاً این‌ها را از هم تفکیک نکرده‌اند و حال آنکه تفکیک لازم است در خلافت کسی حق ندارد بعد از خود پسرش را خلیفه قرار دهد، در حکومت هم این حق را ندارد اما در امامت و ولایت زمانی که سخن از تربیت و معنویت است ، این حق را می‌توان برای امام قائل شد چرا که فرزندش از همه به او نزدیک‌تر است و بهتر از همه مورد تربیت مربی خویش قرار گرفته است. لذا امام می‌تواند بگوید: بعد از من مرجع دینی و معنوی شما فرزندم می‌باشد و نا گفته‌های مرا از او بشنوید.


دیگر محورهای تحریفات مبنایی در واقعه کربلا کدام است؟
ب) شخصی کردن قضایای تاریخی: خیلی‌ها در طول تاریخ قضایا را شخصی کرده‌اند و این محصور و محدود کردن قضایا تحریف بزرگی بوده که صدها تحریف از دل آن تولید شده است و این تحریفات بسیار مخرب بوده و بسیاری از معارف ما را از تأثیر گذاری انداخته و یا کم تأثیر کرده است؛ حضرت علی (ع) و بعد از او 11 فرزند معصوم و کامل ایشان در شناخت معارف اسلامی ولایت و محبت ایشان واجب بوده است تا جایی که فرمود: «ِ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ، شوری 23» این محبت ، ولایت ، اقتدا و پیروی از علی (ع) و آل علی (ع) باید به اندیشه‌های و آرمان‌های ایشان تعلق بگیرد علی بن ابیطالب (ع) از آن جهت که داماد پیامبر (ص) بود مورد تبعیت قرار نگرفت بلکه اندیشه‌ها و آرمان‌های او است که ما را به پیروی از او ترغیب می‌کند؛ باید اهداف را بشناسیم و در پی آن باشیم، مداحان و روضه خوان‌ها و بسیاری دیگر از این معنا غفلت می‌کنند و توجه لازم را به این مهم ندارند و قضایا را تاریخیه و شخصیه می‌کنند و قضایای شخصیه مفید فایده نیست.
ائمه معصومین (ع) دو نوع شخصیت داشتند الف) تاریخی و شناسنامه‌ای ب) شخصیتی و حقیقی، فکری و مکتبی و آنچه مهم است توجه به این بخش است. اینکه در احادیث ما آمده است : «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُه، نهج البلاغه کلمه 81 » قیمت انسان به اندیشه اوست خود موید این مطلب است که هر کسی اندیشه‌هایی دارد و این اهداف و آرمان ها به زندگی او جهت می‌دهد. آنچه در علی مهم است عدل اوست تا جایی که مشهور شد «قتل علی فی محراب عبادته لشده عدله» زمانی هم که می‌خواهد در نهج‌البلاغه تعریفی از خدا ارائه دهد باز به جنبه عدل الهی بیشتر توجه می‌دهد «َ أَشْهَدُ أَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ وَ حَکَمٌ فَصَلَ، خطبه 214 نهج‌البلاغه» او عادلی است که داد ورزیده، علی بن ابیطالب (ع) را باید برای این دوست داشت که از همه عدل گرا تر بوده است.
 

علی را دوست دارم چون که عادل نیست **** عدالت گر نباشد هیچ دینی هم ندارد سود
 

لذا محبت و مودت ما نسبت به ائمه معصومین از جهت اندیشه‌ها و آرمان‌های ایشان است و صرف فرزند پیامبر و مسائل سببی نباید دلیل اهمیت ایشان قرار بگیرد. اگر این جهت مورد توجه قرار بگیرد در مباحث تربیتی بسیار سازنده و راه‌گشا است کسی که مدعی پیروی امام علی بن ابیطالب است عدل محور است .
ج) غفلت از دو اصل اساسی توحید و عدالت: غفلت از دو اصل اساسی توحید و عدل یکی از مهم‌ترین تحریفات مبنایی است، اهمیت این دو اصل مخصوصاً اصل عدل تا حدی است که شیعه به عدلیه مشهور شد و از این دو اصل نباید غفلت کرد، اگر مطلبی با این دو هم اصل همخوانی ندارد باید ناشی از تحریف یا کج فهمی باشد.


گرگ است نیست انسان آن کس که دادگر نیست ***** بهتر ز عدل از ایزد اندر جهان خبر نیست


پایان پیام/
 

کد خبر 196511

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha