مقدمه:
اینکه علوم انسانی مهم است موضوع قابل تردیدی نیست و نه تنها دانشمندان و متفکران که مدیران و سیاستگذاران نیز به آن اذعان دارند.
خرمشاد (1386) درباره اهمیت علوم انسانی در عرصه دانش و زندگی امروز میگوید: اگر یکی از راههای پی بردن به اهمیت یک امر تصور فقدان آن باشد و در این منظر چنانچه ما بخواهیم علوم انسانی را از مجموعه علوم بشری حذف کنیم به نظر میرسد که با تصویر ضایعه بزرگی روبرو خواهیم شد. همین پرداخت ذهنی کفایت میکند که ما ضرورت علوم انسانی را احساس کنیم. علوم انسانی در واقع به زندگی انسان معنا میبخشد. اگر انسان را موجودی دوساحتی ببینیم با دو ساحت مادی و معنوی، بحث علوم انسانی ساحت معنوی انسان را شکل میدهد.
محقق داماد (1386) نیز بر همین نکته تأکید نموده و ضمن توجه دادن به نقش این علوم در ترسیم جامعه مطلوب، قدر و منزلت آنها را برتر از علوم دیگر میداند و درباره جایگاه علوم انسانی در بین علوم دیگر اعتقاد دارد: معمار سازندگی یک جامعه، علوم انسانی است. اگر برای تنظیم یک جامعه طرح و نقشه نداشته باشیم و نظمی را که میخواهیم در جامعه ایجاد کنیم بر اساس یک تفکر منظم نباشد، اجتماع بر اساس یک استراتژی واحد تشکیل نخواهد شد. اگر بخواهیم جامعه را به رشد و تحول برسانیم باید یک نقطه هدفی تشکیل دهیم و خط مشی را برای رسیدن به آن هدف معین کنیم، همچنین باید سازوکارهای رسیدن به هدف را نیز معین کنیم که مجموعه این کارها در علوم انسانی انجام میشود.
این مجموعه باید مبتنی بر تفکر و فلسفه باشد، دارای نظام حقوقی منطقی باشد، جامعه مخاطب باید مورد روانشناسی قرار بگیرند و فرهنگ آن جامعه مورد بررسی قرار گیرد؛ مجموعه این مباحث است که تشکیل دهنده پایههای علوم انسانی است، به همین جهت این علوم در مقایسه با سایر علوم از اهمیت بیشتر و پایهایتری برخوردار است.
فرشاد مومنی (1386) بر این اعتقاد است که علوم انسانی هدف و نهایت را روشن میسازد و سایر علوم ابزار رسیدن به یک هدف را فراهم میآورد. بر این اساس، علوم انسانی کار درست را و سایر علوم درست انجام دادن کار را تعیین میکنند: علوم انسانی جهت حرکت نوع بشر را تحت تأثیر قرار میدهد، در حالی که علوم دقیقه وقتی که جهت مشخص شده باشد، میتوانند ابزارهای مناسب برای رفتن به آن سمت را به شکل مطلوب در اختیار بگذارند. از این زاویه در تمام دنیا، علوم انسانی را بسیار گرامی میدارند و به همین دلیل است که علوم انسانی به طور نسبی از پیچیدگی خیلی بیشتری برخوردار است.
اعوانی (1387) به جایگاه رفیع علوم انسانی در فرهنگ ایرانی اشاره میکند و منزلت پیشین آن، که با شکوفایی تمدن در ایران همراه بوده، را یادآور میشود؛ هر چند که فراز و نشیبهای این جایگاه از نگاه وی دور نمانده و بر این باور است که اکنون توجه به علوم انسانی رونق یافته است.
ایشان در وصف وضعیت فعلی علوم انسانی در ایران میگوید: فرهنگ ما به طور کلی از حیث آنچه امروز به علوم انسانی تعبیر میکنیم، از فرهنگهای بسیار درخشان در تمام جهان است. شما به هر رشتهای از علوم انسانی توجه کنید، از ادبیات تا حکمت، فلسفه و هنر واقعاً هم در کشورهای اسلامی خاص است و هم در سطح جهان اهمیت فراوانی دارد و به یک نحوی هم انقلاب ما با علوم انسانی ارتباط دارد چون بالاخره پایهگذار این انقلاب، یک مهندس نبوده است،
در واقع انقلاب ما اگر انقلاب اسلامی است، قیامی برای ارزشهای اصیل اسلامی بوده که این هم به یک معنی، انسانی است. اهمیت علوم انسانی در فرهنگ ما خوب دانسته میشود. بعد از انقلاب، مدتی علوم انسانی رواج داشت ولی بر اثر غلبه غیرعلوم انسانی دچار انحطاط شد و این امر موجب نگرانی خیلی از افراد از جمله بنده را فراهم کرده بود، اولاً بهترین دانشجوها به رشتههای فنی و رشتههای غیر علوم انسانی میرفتند و تقریباً ضعیفترین دانشجوها دانشجوی علوم انسانی میشدند و یک خطر بزرگ احساس میشد که در واقع خوشبختانه اولیای امور به این مسئله پی بردند و تذکر دادند و در پی چارهجویی برآمدند و در این چند سال، وضع علوم انسانی خیلی بهتر شده است.
سیدمحمدباقر حجتی (1387) نیز در ترسیم وضعیت فعلی علوم انسانی در کشور میگوید: بعد از انقلاب عنایت و اهتمام خاصی نسبت به علوم انسانی چه از طرف مسئولان مملکت و چه از جهت توده مردم مبذول شده است و ... علوم انسانی دوره نسبتاً درخشانی را در پیش گرفته و حکومت در مقام آن است که هرچه میتواند در این علوم سرمایههای کارسازی را در جهت تکامل بعد انسانی فراهم کند و قافله جامعه انسانی را در این علوم پیش برد.
محمدحسین پناهی (1387) ضمن آنکه معتقد است اهمیت علوم انسانی به یک معنا به اهمیت بعد ذهنی، فکری، روانی و معنوی انسان مربوط میشود و هر چه این بعد از انسان بودن ما و نیازهای مربوط به آن بیشتر مورد نظر باشد علوم انسانی اهمیت بیشتری پیدا میکند، تاکید میکند که علوم انسانی به طور عام کلمه، علومی هستند که با چگونگی رشد و کمال و پیشرفت انسان سروکار دارند، بنابراین به میزانی که این امور در زندگی انسان اهمیت دارد، به همان میزان علوم انسانی نیز اهمیت مییابد.
از نظر وی مجموعاً علوم انسانی یا علوم انسانی و علوم اجتماعی با هم، برای ایجاد یک زندگی بهتر و در جهت رشد و کمال انسان هستند، به میزانی که این امور اهمیت پیدا میکند، علوم انسانی هم در جوامع اهمیت پیدا میکند.
در اینگونه اظهارات، علوم انسانی فارغ از وضعیت کنونی آن مورد نظر است؛ اما پاسخ این پرسش ضروری است که این علوم هماکنون در ایران امروز دارای چه وضعیتی هستند؟ این پرسش از آن جهت حایز اهمیت است که علوم انسانی در فرایند شکلگیری تمدن جدید ایران اسلامی (خرمشاد، 1387) باید نقشی بیبدیل را ایفا نمایند.
برای نشان دادن شاهدی بر این مدعا، شاید نگاهی به سند چشم انداز جمهوری اسلامی ایران مددرسان باشد و بتواند اهمیت و ضرورت آموزش علوم انسانی را نشان دهد. در این سند اعلام شده است که در چشمانداز بیست ساله، ایران کشوری است توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی علمی و فناوری در سطح منطقه با هویت اسلامی و انقلابی، الهامبخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و مؤثر در روابط بینالملل. بر اساس این سند، تصویری از جامعه ایران نیز ترسیم شده است که بیان میدارد جامعه ایرانی در افق این چشمانداز چنین ویژگیهایی خواهد داشت.
- توسعه یافته، متناسب با مقتضیات فرهنگی، جغرافیایی و تاریخی خود، متکی بر اصول اخلاقی و ارزشهای اسلامی، ملی و انقلابی، با تاکید بر مردمسالاری دینی، عدالت اجتماعی، آزادیهای مشروع، حفظ کرامت و حقوق انسانها و بهرهمندی از امنیت اجتماعی و قضایی؛ برخوردار از دانش پیشرفته، توانا در تولید علم و فناوری، متکی بر سهم برتر منابع انسانی و سرمایه اجتماعی در تولید ملی؛ امن، مستقل و مقتدر با سامان دفاعی مبتنی بر بازدارندگی همهجانبه و پیوستگی مردم و حکومت؛ برخوردار از سلامت، رفاه، امنیت غذایی، تامین اجتماعی، فرصتهای برابر، توزیع مناسب درآمد، نهاد مستحکم خانواده، به دور از فقر، تبعیض و بهرهمند از محیط زیست مطلوب؛ فعال، مسئولیتپذیر، ایثارگر، مومن، رضایتمند، برخوردار از وجدان کاری، انضباط، روحیه تعاون و سازگاری اجتماعی، متعهد به انقلاب و نظام اسلامی و شکوفایی ایران و مفتخر به ایرانی بودن؛ دست یافته به جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه آسیای جنوب غربی (شامل آسیای میانه، قفقاز، خاورمیانه و کشورهای همسایه) با تاکید بر جنبش نرم افزاری و تولید علم، رشد پرشتاب و مستمر اقتصادی، ارتقاء نسبی سطح درآمد سرانه و رسیدن به اشتغال کامل؛ الهامبخش، فعال و مؤثر در جهان اسلام با تحکیم الگوی مردمسالاری دینی، توسعه کارآمد، جامعه اخلاقی، نواندیشی و پویایی فکری و اجتماعی، تاثیرگذار بر همگرایی اسلامی و منطقهای بر اساس تعالیم اسلامی و اندیشههای امام خمینی (ره) و دارای تعامل سازنده و موثر با جهان بر اساس اصول عزت، حکمت و مصلحت.
اگر به این ویژگیها به صورت آماری نظر شود و شمار آنها بر اساس تحلیل محتوا بدست آید، 60 ویژگی در بررسی اولیه قابل تفکیک است که 48 مورد آن به طور مستقیم در حوزه علوم انسانی قرار میگیرند و 12 مورد دیگر نیز با علوم انسانی پیوند غیر مستقیم دارند. بر این اساس میتوان گفت که در تحقق ویژگیهای جامعه مطلوب سند چشمانداز، انتظار از علوم انسانی دستکم چهار برابر انتظار از سایر علوم است.
وضع علوم انسانی در ایران امروز
وقتی که از وضعیت و جایگاه علوم انسانی در جامعه کنونی ایران سخن به میان میآید، شاید مناسبتر آن باشد که گفته شود: درباره این مسئله که آیا علوم انسانی جایگاه بایسته خود را دارد یا نه؟ نمیتوان گزاره صریح و شفاف صادر کرد؛ حتی زمانی که عدم توجه لازم به این حوزه از علوم، درباره حال امروز ایران صادق است (خرمشاد، 1386). با وجود این، اندیشمندانی هستند که اظهار دارند: اکنون انحطاط علوم انسانی در ایران را میبینیم و این علوم سقوط بسیار محسوسی دارد (مجتبایی، 1387)، البته اگر کسی بخواهد در مورد گذشته ایران صحبت کند، خواهد گفت که تمدن ایرانی ـ اسلامی یکی از تمدنهای علمی بوده که علوم انسانی در آن پرقدرت بوده است اما از یک دوره به بعد است که تمدن ایران دچار افول میشود و از همان جاست که از گردونه غالب تمدن بشری کنار رفته و به یک خرده تمدن تبدیل میشود. این همان زمانی است که علوم انسانی در ایران یکباره افول میکند و در بازگشت هم علوم انسانی در رتبه بعد از علوم تجربی و فنی قرار میگیرد و این چنین است که علوم انسانی از جایگاه درخورش در ایران برخوردار نیست (خرمشاد، 1386).
این موضوع قابل ذکر است که اعوانی (1387) اعتقاد دارد در حال حاضر، دوباره اقبال به علوم انسانی فراوان و امیدبخش گشته و این همان چیزی است که ما انتظار داشتیم که باید باشد. هر چند که وی هم میگوید: اما هنوز هم، با اینکه در این چند سال گامهایی مؤثر برداشته شده ولی کافی نیست، هنوز به آن سطحی که باید برسد، نرسیده و امیدواریم که همین گامهای برداشتهشده، مراحلی برای رسیدن به آن جایگاه آرمانی علوم انسانی در آینده باشد.
مومنی (1386) به وجه دیگری از توجه به علوم انسانی نگاه میکند و میگوید: اما همین علوم انسانی با همین منزلت و ویژگیهایی که دارد، مثل هر چیز دیگری میتواند بازیچه سیاست، هوس افراد و برخوردهای سهلانگارانه شود و به اعتبار هر کدام از این مسائل، در معرض یکسری چالشها و کاستیها قرار گیرد.
این چالشها در علوم انسانی متعدد هستند و بیتوجهی به آنها آثار نامناسبی را برجای میگذارد. آنچه در ارتباط با آثار نامطلوب کاستیهای کنونی علوم انسانی حایز توجه است، این است که اولا این آثار دیر ظهور هستند و ثانیا این آثار پنهان هستند. ظهور دیرهنگام باعث سرافرازی و احساس برتری در این زمان میشود و آثار پنهان سبب غفلت دستاندرکاران میشود.
چالشهای آموزش علوم انسانی در ایران
خرمشاد (1386) اظهار میدارد که سیستم آموزشی ما به گونهای است که استعدادهای برتر را به خود جذب نمیکند و به دلیل فضای فرهنگی و ساختار آموزشی افرادی که استعدادهای برتر دارند، به سمت رشتههای غیر علوم انسانی جذب میشوند و عدهای با استعدادهای پایینتر به رشتههای علوم انسانی میپردازند و این مشکل نه فقط در دانشگاه که در سیستم آموزش و پرورش ما نیز هست. علوم انسانی در تعریف ما به حفظیات تنزل پیدا کرده و وقتی این سنگ از ابتدا کج بنا نهاده میشود، فرهنگها تا انتها کج میرود.
این در حالی است که اعوانی (1387) با نظری متفاوت به موضوع مینگرد: وضعیت آموزش و پژوهش در رشته فلسفه روز به روز بهتر میشود. دولت توجه بیشتری به این حوزه داشته است. در این چند سال به طور کلی توجه شده ولی کافی نیست. من فکر میکنم که باید به علوم انسانی با توجه به اهمیت آن در فرهنگ ما توجه بیشتری شود. شکر خدا در چند سال اخیر جوانان توجه بیشتری به علوم انسانی کردهاند.
حجتی (1387) نیز وضعیت آموزش و پژوهش در رشته علوم قرآنی را ضمن آنکه نسبت به گذشته خیلی خوب میداند، اما اعلام میکند که ایدهآل نیست. ایدهآل این است که فرصت کافی در اختیار اساتید و دانشجویان قرار داشته باشد. اساتید ماشین تدریس نباشند. دانشجویان هم آنچنان گرفتار نیازهای مادی نباشند که از درس غافل شوند ولی ما این مشکل را الآن داریم یعنی در دوران معاصر این مشکلات تا حدودی برای استاد و دانشجو وجود دارد ولی متأسفانه اوضاع به گونهای است که دانشجو از این مشکلات دنیوی فارغ نیست، در نتیجه به آنها میپردازد و مقدار کمی وقت برای پژوهش دارد که این پژوهشها هم غالباً در علوم انسانی کمرنگ هستند.
این اظهارات بر پایه واقعیات مطرح شدهاند اما چالشهای آموزش علوم انسانی در ایران محدود به این موارد نیست. شاید بتوان بر اساس تجارب گذشته، در یک جمعبندی به موارد ذیل اشاره کرد:
چالش روزآمدی برنامههای درسی: برنامههای درسی دورههای آموزشی علوم انسانی در دانشگاههای کشور، عموما دارای عمری بلند هستند. پایبندی مدرسان به اینگونه برنامههای مصوب با مشکل کهنگی و تغییر آنها و به هنگام اجرای برنامه با مشکل تمرد همراه است. گرچه دستورالعمل واگذاری اختیارات برنامهریزی درسی به دانشگاههای دارای هیئت ممیزه از سال 1379 ابلاغ شده اما سایر بسترهای لازم برای استفاده از آن فراهم نبود و به درستی به اجرا در نیامد.
در اغلب رشتههای علوم انسانی برنامههای درسی مصوب دهه شصت مبنای آموزش هستند، به همین دلیل وقتی در صدر برنامههای وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در دولت نهم، بازنگری در برنامههای درسی به عنوان یکی از برنامههای چهارگانه اصلاحی مطرح شد، امیدهای زیادی را شکل داد؛ هر چند که در عمل این برنامه محقق نشد.
چالش حرفهای آموزش علوم انسانی: عدم اهتمام به توانمندسازی دانش آموختگان برای ایفای نقش فعال حرفهای در عرصه رشته تخصصی خود در سطوح گوناگون تحصیلات و در دانشگاههای مختلف، موضوع فراگیری است. علاوه بر اینکه تعداد دروس عملی در برنامههای درسی علوم انسانی اندک است، این اندک موارد نیز به دلیل کمبود استادان دارای تجارب عملی، در اجرا یا موقعیت نظری یافتهاند و یا به شکلی نامناسب به اجرا در میآیند.
چالش هویتی در آموزش علوم انسانی: نظام آموزش عالی کشور در برابر کثرت، تنوع و انعطاف مقاومت میکند و با تمسک به رویکرد محافظهکارانه در برنامهریزی درسی از برنامههای یکدست با توسل به حفظ هویت و کیفیت رشته دفاع میکند. در این وضعیت، توجه متوازن به نیازهای محلی و منطقهای و جهتگیریهای آموزشی دانشگاهها مورد نظر نیست.
چالش فناورانه: انتظار استفاده از فناوری در آموزش علوم انسانی، منجر به آن شده است که به سنتهای تحصیلات دانشگاهی به عنوان اموری منسوخ نظر شود اما این موضوع در صورتی که با استفاده سنجیده از فناوری روز همراه نشود و با کاربرد افراطی فناوری (فناوری به منزله پدیده معجزهگر) دنبال شود، موضوع چالش برانگیزی در آموزش علوم انسانی محسوب میشود. روی آوردن به آموزشهای مجازی در علوم انسانی ممکن است منجر به حذف آثار مثبت تعاملات در فرایند آموزش شود و حتی بکارگیری فناوری در قالب استفاده از پاورپوینت (PowerPoint) نیز میتواند مضراتی را در پی داشته باشد. استفاده غیر اصولی فناوری در حوزه پژوهشهای دانشجویی و حتی استادان نیز مسئلهساز است.
چالش اقتصادی: نگاه به آموزش عالی و مخصوصاً علوم انسانی صرفاً از منظر غیر اقتصادی و عنایت به کسب لذات معنوی و رشد فرهنگی، منجر به نگاه زهدآلود به علوم انسانی میشود. گویی کسانی که به عرصه دانش بشری روی میآورند، مردمانی بریده از امور دنیویاند! فراهم بودن امنیت خاطر برای سرمایهگذاری منتج به سودآوری مقبول (هم در سطح شخصی و هم در سطح سازمانی) میتواند گرایش اشخاص و سازمانها را برای ورود و سرمایهگذاری افزایش دهد.
چالش تشکیلاتی برنامهریزی درسی: فقدان الگوی تشکیلاتی کارآمد و فراگیر برنامهریزی درسی در سطوح گوناگون وزارت علوم، تحقیقات و فناوری (سطح ستادی و دانشگاهی) مطابق با اقتضائات اجتماعی-اقتصادی سبب شده است در هر سطح آموزش نگاه به مرکز دیده شود.
چالش تخصصگرایی: نگاه تفکیکی (یا غیر تلفیقی) به حوزه آموزش و حرفه (جداانگاری آموزش از عمل و عمل از آموزش) و سرایت مستقیم آن به انگاره یا الگوی برنامه درسی و تولید برنامههای موضوعی به جای برنامههای درسی بین رشتهای با توسل به این دلیل که اینگونه برنامههای درسی به تربیت متخصص میپردازد، یکی از واقعیتهای ناپسند آموزش در علوم انسانی است.
بیتوجهی به موضوع چالش تخصصگرایی سبب شده است که طراحی و اجرای برنامههای درسی میان رشتهای که یکی از دستاوردهای آنها پاسخگویی به نیازهای حرفهای بازار اشتغال است، در حوزه علوم انسانی از سوی دانشگاهها جدی گرفته نشود. وزارت علوم، تحقیقات و فناوری با عنایت به همین مسئله در سالهای گذشته به طراحی برنامههای درسی میان رشتهای اقدام کرده و در پی آن است که آنها را برای اجرا به دانشگاهها ابلاغ کند.
چالش زبانی: ناتوانیهای زبانی دانشجویان هم در زبان فارسی به عنوان زبان رسمی آموزش، که برنامه درسی را میتواند به یک پدیده پوچ یا کم اثر تبدیل نماید و هم در زبانهای مورد نیاز برای تبادلات علمی که میتواند تسلط آنان به دانش روز را به حداقل تقلیل دهد، موضوع شناختهشدهای است. این چالش در نظام آموزش عالی به گونه دیگری ظهور مییابد و آن ناتوانی نظام آموزشی برای آموزش زبان علمی بینالمللی به دانشآموختگان است.
چالش اولویت انتخاب (تقاضا): علوم انسانی به عنوان حوزهای برای تحصیل دانشآموزان متقاضی تحصیل معرفی نمیشود. نه تنها فرهنگ آموزش که حتی نهادهای رسمی آموزش نیز برای تحصیل در علوم انسانی اولویت قایل نیستند. دانشآموزان فعال به طور کلی به رشتههای غیر علوم انسانی هدایت میشوند. این وضعیت به گونهای در فرهنگ آموزش وارد شده که ارایه آموزشهای علوم انسانی توسط دبیرستانها نشانهای از ضعف تلقی شده و نداشتن رشتههای علوم انسانی افتخار قلمداد میشود.
تغییر و بهبود یا تثبیت و رکود!
فارغ از این اعتقاد که دانشگاههای ایران هم به جهت رویکرد و هم به جهت دید تاریخی در چرخه حیات و تصمیمگیری اجتماعی نقش خیلی مهمی نداشتهاند (ندیمی، 1387)، در ارتباط با اعتلای علوم انسانی در ایران، کاربردی کردن علوم انسانی یعنی اینکه علوم انسانی بتواند نیازهای جامعه را در حوزه این علوم استخراج و متناسب با این نیازها، رشتههای جدید تاسیس کند (خرمشاد، 1387) یکی از طرق شمرده شده است.
گاه نیز بازگشت به گذشته مورد عنایت بوده است: ما دوباره باید به عقب برگردیم یعنی از گذشته درس بگیریم، آنها واقعاً عمق داشتند و تا حد توانایی خویش کار میکردند و این امر در آثارشان ظاهر بود» (اعوانی، 1387). در عین حال، برخی متفکران بر این باورند که باید بپذیریم در کشورهایی که اسم آنها را پیشرفته میگذاریم برای علوم انسانی اهمیت وجود دارد. دهها و صدها تحقیق اجتماعی انجام میگیرد که مسئولان از نتایج آن در تصمیمسازیهایشان استفاده میکنند (ندیمی، 1387). همچنین این شرایط کنونی علوم انسانی ممکن است شاهدی برای اثبات دیدگاهی قلمداد شود که تقویت و گسترش مطالعات سیاست گذاری علوم انسانی را به عنوان یک الزام مطرح میکند و بر این باور است که: تحول در علوم انسانی و رساندن آن به وضعیت مطلوب یا مورد انتظار، بدون اتکا به پژوهش و بیپشتوانه علمی و کارشناسی اگر ناشدنی نباشد، دستکم دشوار است و در نهایت بروندادی معیوب به بار خواهد آورد. (ابراهیم آبادی، 1387).
گرچه اینگونه باورها دارای شواهد موید هستند و برای عمل در قالب آنها راههایی وجود دارد، اما به نظر میرسد دانشگاه و آموزش علوم انسانی دو واقعیت انکارناپذیر جامعه امروز ایران هستند که با پذیرش فعالیتشان باید اصلاح آنها را دنبال کرد. بر این اساس، اصلاح از درون با عنایت به محیط بیرونی مطرح میگردد. برای اصلاح از درون، افزایش توان نیروی انسانی و تغییر برنامههای درسی دو محور اصلی محسوب میشوند. آنچه میتواند به تربیت متفاوت بیانجامد، عملکرد مدرسان در ارتباط با اهداف، محتوا، تعاملات آموزشی و ارزشیابی دستاوردهای آموزش است.
اگر مدرسان و برنامههای درسی در محاق تثبیت گرفتار شوند، دانشگاه قادر نخواهد بود منادی تعالی باشد اما نظام آموزش عالی تا چه میزان برای تحول این دو مولفه اساسی تلاش میشود؟ عنایت به این دو عنصر مهم در نظامهای آموزش عالی جهان منجر به شکلگیری نهادهایی در دانشگاههای موفق شده است. یک نمونه آن ایجاد مراکزی برای توسعه اعضای هیئت علمی است که در دانشگاههای ژاپن فعالیت دارند. در ایران نیز توجه به افزایش تواناییهای اعضای هیئت علمی در مراکز مشابهی در برخی از دانشگاهها سابقه دارد.
در دانشگاههای علوم پزشکی، این موضوع سابقهای طولانیتر دارد و آنها با ایجاد مراکز تحقیق و توسعه آموزش پزشکی به سه فعالیت به طور همهجانبه عنایت نمودهاند: اعتلای اعضای هیئت علمی، بازنگری برنامههای درسی و ارایه آموزشهای مربوط در قالب برنامههای رسمی. این مراکز در دانشگاههای علوم پزشکی ایران توفیق یافتهاند به طور گسترده به بازنگری برنامههای درسی اقدام نمایند و برنامههای درسی پزشکی و دندانپزشکی را با تغییرات روز جهان انطباق دهند. به نظر میرسد این تجربه که به صورت پراکنده (مثلا اختصاص ردیف متمرکز بودجه طی یک برنامه یا تاسیس مرکز توسعه منابع انسانی) در وزارت علوم، تحقیقات و فناوری یا دانشگاههای وابسته به آن دنبال شده است، میتواند با تاسیس مرکز مطالعات و توسعه برنامه درسی در وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و در تمامی دانشگاهها رسمیت یابد و به پیگیری اهداف مربوط، بخصوص بازنگری علمی برنامههای درسی اقدام شود.
پی نوشت ها:
- ابراهیم آبادی، حسین. (1387): علوم انسانی و چگونگی انتقال به وضعیت مورد انتظار یا مطلوب، دوماهنامه فارابی، شماره 3، خرداد و تیر، ص. 23-22.
- اعوانی، غلامرضا. (1387): تخصص علمی، قسمت اصلی تعهد اخلاقی، دوماهنامه فارابی، شماره 6، آذر و دی، ص. 22-18.
- پناهی، حسین. (1387): تولید علوم اجتماعی بومی، دوماهنامه فارابی، شماره 5، مهر و آبان، ص. 16-12.
- حجتی، سیدمحمدباقر. (1387): علوم انسانی اسلامی، متولی اصلی انسان سازی، دوماهنامه فارابی، شماره 5، مهر و آبان، ص. 3-7.
- خرمشاد، محمدباقر. (1386): جشنواره فارابی به پژوهشگران علوم انسانی جرأت میدهد، دوماهنامه فارابی، شماره 1، بهمن، ص. 8-4.
- خرمشاد، محمدباقر. (1387): دانشگاه تمدنساز اسلامی ایرانی در آیینه آرا و اندیشههای امام و رهبری، تهران: دفتر برنامهریزی اجتماعی و مطالعات فرهنگی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری.
- مجتبایی، فتحالله. (1387): یک عمر با علوم انسانی، دوماهنامه فارابی، شماره 3، خرداد و تیر، ص. 21.
- محقق داماد، سید مصطفی، (1386): علوم انسانی معمار سازندگی جامعه، دوماهنامه فارابی، شماره 1، بهمن، ص. 8-4.
- موسیپور، نعمتالله. (1387): علوم انسانی: بستر توسعه علمی، دوماهنامه فارابی، شماره 4، مرداد و شهریور، ص. 4.
- مؤمنی، فرشاد. (1386): جشنواره بینالمللی فارابی، فضایی برای گفتوگو، دوماهنامه فارابی، شماره 1، بهمن، ص. 14-12.
- ندیمی، هادی. (1387): هنر؛ پیوند دهنده اجزای جامعه، دوماهنامه فارابی، شماره 5، مهر و آبان، ص. 11-8.
نویسنده: نعمت الله موسی پور، شماره چهاردهم دوماهنامه داخلی جشنواره بین المللی فارابی
پایان پیام/
نظر شما