حماسه 9 دی؛ تجلی خنثی سازی فتنه

نظام مردم سالاری اسلامی و جامعه اسلامی همواره ممکن است با فتنه های گوناگون مواجه شود که مقابله با آنها بصیرت حداکثری را می طلبد.

خبرگزاری شبستان: به تعبیر رهبر فرزانه‌ انقلاب: «قوى‌ترین و آخرین ضربه را ملت در روز 9 دى و 22 بهمن [1388] وارد کرد. کار ملت ایران در 22 بهمن، کار عظیمى بود؛ 9 دى هم همین جور. یکپارچگى ملت آشکار شد. همه‌ى کسانى که در عرصه‌ى سیاسى به هر نامزدى رأى داده بودند، وقتى دیدند دشمن در صحنه است، وقتى فهمیدند اهداف پلید دشمن چیست، نسبت به آن کسانى که قبلاً به آن‌ها خوشبین هم بودند، تجدید نظر کردند؛ فهمیدند که راه انقلاب این است، صراط مستقیم این است. در 22 بهمن، ملت همه با یک شعار وارد میدان شدند. خیلى تلاش کردند، شاید بتوانند بین ملت دودستگى ایجاد کنند؛ اما نتوانستند و ملت ایستاد؛ این پیروزى ملت بود. از 22 خرداد تا 22 بهمن - 8 ماه - یک فصل پرافتخار و پرعبرتى براى ملت ایران بود؛ این یک درس شد. آگاهى جدیدى به وجود آمد. فصل تازه‌اى در بصیرت ملت ایران گشوده شد.همچنین ایشان در خصوص فضای فتنه می‌فرمایند: «فتنه، یعنى حادثه‌ى غبارآلودى که انسان نتواند بفهمد چه کسى دوست و چه کسى دشمن است و چه کسى با غرض وارد میدان شده و از کجا تحریک مى‌شود؟ فتنه‌ها را باید با روشنگرى خاموش کرد. هر جا روشنگرى باشد، فتنه انگیز دستش کوتاه مى‌شود. هر جا حرف بى‌هدف، کار بى‌هدف، تیراندازى بى‌هدف، تهمت زدن بى‌هدف وجود داشته باشد، فتنه انگیز خوشحال مى‌گردد؛ - چون صحنه شلوغ مى‌شود.نظام مردم سالاری اسلامی و جامعه اسلامی همواره ممکن است با فتنه های گوناگون مواجه شود که بصیرت حداکثری را می طلبد.

فتنه حامل اندیشه های بنیادینی است که مولود و پیشبرنده آن می باشند و پرواضح آنکه آگاهی از اندیشه های مولود فتنه اولویت اولیه در خنثی سازی فتنه و متجلی ساختن بصیرت همگانی و باثبات و دوام است. از این رو در این نوشته به جد به واکاوی آن اندیشه ها می پردازیم.
سکولاریسم و سکولاریزاسیون به مفهوم کلی جدایی تمام حوزه های جامعه از حوزه دین تعریف می شود و به فرآیند خارج شدن کلیه ی بخش های جامعه و فرهنگ از قلمرو نهادها و نمادهای دینی است.در آموزش مفهوم سکولاریزاسیون و کارکرد اجتماعی آن تاکید می شود که غرب زمانی توانست به سمت پیشرفته همه جانبه و انواع توسعه ی سیاسی،اقتصادی،اجتماعی برسد که توانست دست سنت و مذهب را که در کلیسا خلاصه می شد را قطع کند و جدایی بین دولت و کلیسا،آموزش و کلیسا ایجاد کند و از این منظر همه ی مذاهبی که برای قدرت سیاسی برنامه ای داشته باشند،با تمامیت گرایی و جزم گرایی مانع رشد علم و هرگونه توسعه خواهند بود . از این رو هیچ فرقی بین مذاهب وجود ندارد و اساسا مذهب صرفا بعد فردی دارد و باید بعد سیاسی و اجتماعی را واگذارد.در واقع این اندیشه این پیام را ارسال می کند که هر چه انسان از رشد آگاهی بیشتری برخوردار باشد بیشترباید مخالف کارکرد سیاسی اجتماعی دین باشد و حتی این اندیشه در همین سطح باقی نمی ماند ،چراکه سکولاریزاسیون نه تنها نهادهای جامعه و حوزه های فرهنگ ،بلکه ذهنیت و اذهان افراد را نیز در برمی گیرد،به گفته برگر "فرایند سکولاریزاسیون بعد ذهنی نیز دارد.

با سکولاریزاسیون جامعه ،فرهنگ وذهنیت نیز دستخوش سکولاریزاسیون می شود.به عبارت ساده این اندیشه افراد مدرن زیادی را به با ر می آورد که به جهان و زندگی خود بدون تمسک به مذهب می نگرند". ملاحظه می شود که اندیشه که در سطحی فردی و ذهنی اینگونه عمل می کند چگونه می تواند در سطح اجتماعی معتقد به کارکرد اجتماعی دین باشد.در واقع این آموزش ها در قالب علوم انسانی به بخشی از بدنه اجتماعی این فکر را القا می کرد که اساسا جمهوری اسلامی به لحاظ گنجانده شدن مذهب درآن بسان سیستمی عمل می کند که مانع انواع توسعه اجتماعی می شود و برای پیمودن مسیر غرب ،مذهب همچون مانعی بسیار بزرگ عمل می کند و باید آن را از سیتم سیاسی و اجتماعی کاملا حذف کرد و مظاهر آن را در سطوح فردی و اجتماعی زدود. با همین اندیشه ها که متاثر از کلام رهبران فتنه بود بخشی از بدنه با برانگیختن حوادث 88 در واقع در صدد ایجاد حکومتی غیردینی بودند و عملکرد رهبران فتنه که متاثر از همین اندیشه ها بود و به صورت مخالفت تمام عیار با تمام سیستم عیان شد،برعملکرد بخشی از بدنه اجتماعی که قبلا این اندیشه در اذهان آنها پرورانده شده بود ،اهمیت بسزایی داشت.حال آنکه باید توجه داشت که حتی در خود غرب نیز بزرگان و تئوری پردازان این اندیشه در نظریات خود تردید کردند.

به عنوان مثال برگر تحت عنوان "سکولارزدایی در جهان" به رد نظریه سکولاریزاسیون پرداخته و استدلال می کند که" بزرگترین اشتباه من و دیگران که در دهه پنجاه و شصت در این زمینه کار می کردند این است که تصور می کردیم مدرنیته به افول مذهب می کشد ،حال آنکه مذهب در غرب و در همه جای جهان در حال رشد است." با این وجود به نظر می رسد اصحاب سکولاریسم در جامعه مذهبی ایران از بنیان گذاران آن در غرب مصمم تر و جدی تر به فرمولیزه کردن جامعه بر اساس این اندیشه هستند و درآرزوی سکولاریسم به این مساله نپرداخته اند که چگونه می توان چگونه می توان به سراغ تک تک مردم رفت و از آنها خواست که دست از کلیه ی ارزش ها و اعتقادات خود برداشت وبا اندیشه های دروغین آنها دل داد.
متولیان انتشار اندیشه های سکولاریسم با توجیه و مغالطه در باب فردی بودن و کفایت ارتباط شخصی با خداوند از حکومت طالبان به عنوان نمونه ی اعلای حکومت دینی برای توضیح نتایج کارکرد سیاسی اجتماعی دین استفاده کرده و درصدد تصویرسازی از توحشی هستند که به نظرشان در نتیجه ی حکومت دین مدار حاصل خواهد شد و در آموزش های خود نقاط قوت مردم سالاری دینی در جمهوری اسلامی را به کل نادیده گرفته و اساسا هرگونه حکومت دینی را به یک دیده می نگرند و در یک طبقه بندی قرار می دهند .
ترویج اندیشه سکولاریسم در جامعه ای چون ایران به معنی اراده برای ازبین بردن کلیه ارزش ها،اصول،عقاید وشیوه ی زیست همگانی اجتماعی است، در حالیکه علقه های مذهبی و ارزش های دینی در تاروپود اجتماعی آن نتیده شده ، به گونه ای حیات اجتماعی آن را معنا می بخشد و در واقع مروجان سکولاریسم در ایران در صدد بودند که با شروع از قشر تحصیل کرده تیشه به ریشه اندیشه های مذهبی بزنند، حال آنکه ایرانیان بارها و بارها به گواه تاریخ ،پیوستگی حیات اجتماعی با حیات مذهبی خود را به همگان ثابت کرده اند.در فتنه 88 بخشی از بدنه که به لحاظ ضعف اعتقادات و آگاهی و متاثر از آرزوی رهبران فتنه برای سکولاریسم بودند ،این حقیقت را پذیرفتند که اجتماع ایرانی را نمی توان از اعتقادات راسخ و ارزش های اصیل شان جدا کرد و به آنها سکولاریسم را هدیه داد.
توتالیتاریانیسم به معنای حکومت خود کامه، نظام استبداد همه گیر یا حکومت یکه تاز است که از راه دستگاه تبلیغات دولتی، بسیج سیاسی، احزاب یا سازمان‌های وابسته به دولت و ایجاد ارعاب و وحشت به وسیله‌ی ترور مخالفان حکومت می کند و با دخالت تمام عیار در حوزه های خصوصی و عمومی برای همه ی عرصه ها برنامه های غرقابل انعطاف دارد، این نام معمولاً برای توصیف نظام‌های اقتدارگرای مدرن نظیر آلمان «هیتلری» به کار می‌رود..با استفاده از همین مفهوم توتالیتاریسم و با سوءتعبیر از معنا و نقش ولی فقیه ،عنوان دیکتاتوری نیز در کنار توتالیتاریسم استفاده می شود و اینگونه تبلیغ می شود که ؛ نظام سیاسی ولایت فقیه به معنای حاکمیت رای و نظر یک فرد در راس نظام، بر ملّت است و در کنارحکومت دینی وتکیه بر سنت ها، بسیج توده‌ای، نخبه‌گرایی، رهبری، اطاعت، انضباط، استبداد دینی ،توتالیتاریسم را در جامعه معنا می کند و اساسا توتالیتاریسم مانع تولد و رشد دموکراسی لیبرالیسم است و در ایران به واسطه ی همین توتالیتاریسم به هیچ‌وجه قدرت ،مابین نظام سیاسی موجود و جامعه مدنی تقسیم نمی‌شود و نظام دیکتاتوری جمهوری اسلامی عملا از بروز هرگونه جنبش اعتراضی در جامعه ممانعت می کند.با استفاده از این مفاهیم گونه ای تصویر سازی در اذهان صورت می گیرد که نظام جمهوری اسلامی ایران یک نظام فاشیستی است که درآن قدرت و اراده ی فردی برای تعیین سرنوشت، نقد و انتقاد، رقابت فکری، کثرت‌گرایی و شیوه‌ی زندگی دموکراتیک هیچگونه نقش و اهمیتی ندارد و چاره آن در قدم اول دین زدایی از حکومت است. کاملا واضح است اندیشه هایی که با این استدلال ها پرورش داده می شود ،با خلق نارضایی به واسطه درک نادرست، زمینه ساز حوادثی چون فتنه 88 می شود و عده ای بدون تفکر و تعقل به صرف تکیه و اعتماد به آموزش های مغرضانه ی اینچنینی با برانگیختگی و خشم بسیار درصدد آفرینش حوادث از این جنس بر می آیند تا به خیال خود چهره ی توتالیتاریسم را از روی سیستم بزدایند.تحت تاثیر همین اندیشه چشم ها به روی همه مظاهر دموکراسی در نظام مردم سالاری دینی بسته می شود و وجود مجلس ،قانون اساسی،تفکیک قوا،انتخابات مداوم،مشارکت گسترده،شایسته سالاری مذهبی و محدودیت قدرت ،همه و همه صوری پنداشته می شود و فقط همه ی این مظاهر دموکراتیک باید از بین برود و اندیشه ها و ارزش های فتنه گران حاکم شود.
نویسنده: اقدس اقبال

پایان پیام/

کد خبر 209658

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha