اشاره: دوران دوم خرداد طیّ مدیریت گروهی رفورمیست بر مناصب اجرایی نظام جمهوری اسلامی؛ خطرات زیادی برای بقای تنها حکومت توحیدمدار در عالم را ایجاد نمود. پروژه فتح سنگر به سنگر، کاهش بودجه نهادهای انقلابی- ارزشی، استعفای دسته جمعی نمایندگان مجلس ششم، درخواست حضور بیگانگان در انتخابات هفتمین دوره مجلس و حتی لغو انتخابات، پروژه حاکمیت دوگانه، لوایح دوقلو و تهدید به استعفای دسته جمعی کابینه خاتمی، کوی دانشگاه 18 تیر، رنسانس اسلامی و ماجرای آغاجری، پروژه توهمی خیزش زنان فمنیست ایران به رهبری شیرین عبادی، ماجرای زهرا کاظمی، ترور مشکوک سعید حجاریان و ... از این دست بودند اما شاید یکی از پیچیده ترین الگوی های فروپاشی از درون که به دست عناصر سابقه دار اطلاعاتی- امنیتی حزب مشارکت و نزدیکان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به وقوع پیوست پروژه مخوف «قتلهای زنجیره ای» بود که ماهها کشور را وارد یک کُمای سیاسی کرد.
قتلهای زنجیره ای که هدفی جز اجرای تاکتیک «فشار از پایین، چانه از بالا» نداشت در مرقومه زیر بازخوانی شده است. خواندن کارنامه سیاه اعضای ارشد حزب مشارکت و سازمان مجاهدین چندی است که در شبستان بصورت سلسله مقالاتی رقم خورده است؛ این متن نیز در راستای شناخت بیشتر مدیریت انقلابی رهبر معظم انقلاب اسلامی و نجات انقلاب اسلامی از چنگال اصلاح طلبی آمریکایی و نیز عبرت آموزی از سرانجام حاکمیت سکولارها بر ایران اسلامی تقدیم مخاطبان محترم می گردد؛ باشد عبرت آموز یک تجربه تلخ تاریخی برای امت اسلامی ایران، ان شاء الله.
الف) وقوع قتل های پاییز 1371 و بیانیه ی وزارت اطلاعات
در تاریخ 15/10/1377 وزارت اطلاعات با انتشار بیانیه ای قتلهای آذر ماه را که در آن داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده به طرز فجیعی به قتل رسیده بودند، به معدودی از عوامل خودسر این وزارت نسبت داد:
وزارت اطلاعات بنا به وظیفه قانونی و به دنبال دستورات صریح مقام معظم رهبری و ریاست محترم جمهوری، کشف و ریشه کنی این پدیده ی شوم را در اولویت کاری خود قرار داد و موفق گردید شبکه ی مزبور را شناسایی، دستگیر و تحت تعقیب قرار دهد و با کمال تاسف معدودی از همکاران مسئولین نشناس، کج اندیش و خودسر این وزارت که بی شک آلت دست عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بیگانگان دست به این اعمال جنایتکارانه زده اند، در میان آنها وجود دارند. این اعمال جنایتکارانه نه تنها خیانت به سربازان گمنام امام زمان (عج) محسوب می شود بلکه لطمه ی بزرگی به اعتبار نظام جمهوری اسلامی ایران وارد آورده است.
«وزارت اطلاعات ضمن محکوم کردن هر جنایتی علیه انسان ها و هرگونه تهدید نسبت به شهروندان و درک عمیق از ابعاد فراملی این فاجعه، عزم قاطع خود را در ریشه کنی عوامل و محرکان خشونت سیاسی و تضمین امنیت اعلام داشته و به امت شریف اطمینان می دهد همان گونه که در فراز و نشیب های انقلاب اسلامی حافظ امنیت و استقلال کشور و حقوق شهروندان بوده است، این بار نیز با تمام توان و امکانات خود بقایای باندهای منحرف و قاون ستیز را را مورد هجوم قرار داده و سایر سرنخ های داخل یو خارجی این پرونده ی پیچیده را برای دست یابی به دیگر عوامل این فتنه دنبال خواهد کرد.» (روزنامه ی کیهان، 16/10/1377)
ب) قتل های زنجیره ای و فعال شدن جوخه های ترور شخصیت حزب مشارکت
1- اتهام به جناح ارزشگرا
در فتنه ی قتلهای سال 1377 موسوم به قتلهای زنجیرهای، در حالی که هنوز موضوع قتلها ابعاد روشنی نیافته بود، مشارکتیها به همراه ملیـ مذهبیها و رادیوهای ضدانقلاب، انگشت اشاره خود را به سوی جناح ارزشگرا نشانه گرفتند.
عزتالله سحابی، رهبر ملی ـ مذهبیها، که به اتهام براندازی بازداشت شد و اعترافات تکاندهندهای در رابطه با کودتا علیه نظام داشت، اینچنین جناح اصولگرا را به اجرای قتلها متهم میسازد:
"انتساب جنایتهای اخیر به جناح انحصار غیرقابل انکار است؛ چرا که نظریهپردازها، مبلغها، مجوز شرعی صادرکنها و فتوا بدهها، همه در این جناح مقابل قرار دارند ". (روزنامه ی کیهان، 16/10/1377)
اینگونه اظهارات، در مقطع زمانی خاصی به صورت برنامهریزی شده تعقیب میشود. اما زمانی که اطلاعات موثق و دقیقی از پرونده فاش میشود و بر همه مسلم میگردد که عامل قتلها از اصلاحطلبان میباشد، مشارکتیها تا حدودی عقبنشینی میکنند. در این باره جلاییپور، عضو شاخص حزب مشارکت و عاملگرداننده روزنامههای زنجیرهای حزب مشارکت، اذعان میکند که "درست نیست همه وقایعی که در کشور اتفاق میافتد به حساب جناح محافظهکار گذاشته شود ". (روزنامه ی صبح امروز، 29/9/1377)
2- هتک حرمت روحانیون انقلابی
جوخههای ترور شخصیت حزب مشارکت برای خانهنشین کردن علمای بیدار و روحانیون انقلابی طرح دیگری چارهاندیشی کرده بودند. آنان با خود میاندیشیدند که با انتساب این قتلها به جناح ارزشگرا، میتوان علما و روحانیون انقلابی را در فشار قرار داد و زمینههای حضور بیشتر خود را فراهم آورد. در همین جهت اکبر گنجی، این چنین روحانیون انقلابی را آماج حمله قرار میدهد:
"یکی از پرسشها این است که حکم شرعی این جنایات توسط چه کسانی صادر شده؟ ". (روزنامه ی خرداد، 26/10/1377)
در پاسخ به این اتهام، نیازی، رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح وقت، چند روز بعد طی مصاحبهای قاطعانه اعلام میکند که "تاکنون هیچ یک از متهمان ادعا نکردهاند که برای ارتکاب این قتلها مجوز و حکم شرعی داشتهاند ". (روزنامه ی رسالت، 1/11/1377)
3ـ رمانسازی و داستانسرایی
از نظر مشارکتیها، باید نگاه جامعه را همواره به نقطهای دور خیره نگهداشت و سرابی را در ذهنها به تصویر کشید تا با نزدیک شدن به واقعیت، دوباره در نقطهای دورتر خود را نمایان سازد. در فتنه قتلهای زنجیرهای، با وجود آنکه عوامل اصلی قتلها دستگیر شدند و حتی وابستگی رهبر آنان به تندروها مسلم گشت، اما جوخههای ترور شخصیت حزب مشارکت، بهویژه اکبر گنجی، سعی کردند تا با طرح سوژههای خیالی به خلق داستانپردازی بپردازند.
واژههایی نظیر "عالیجنابان سرخپوش و خاکستری " در این مقطع با هدفی مغرضانه خلق میشوند. در رمانهای اکبر گنجی، هتک حرمت شخصیتهای موجه، نهادهای انقلابی و مسئولان ارشد نظام، از جمله: آیتالله هاشمیرفسنجانی و حجتالاسلام فلاحیان، دنبال میشود و این ترور شخصیتها را گنجی آنچنان رندانه انجام میدهد که بتواند از عواقب حقوقی آنها فرار کرده و خود را در ساحلی امن قرار دهد.
به یقین اگر از امثال اکبر گنجی و مشارکتیهای دیگر، در مصاحبهای پرسیده میشد که این عالیجنابان ساختگی شما چه کسانی هستند و چرا نام آنها را نمیبرید و چرا این اطلاعات را در اختیار مقامات مورد اعتماد و احزاب همفکرتان نمیگذارید، پاسخی برای ارائه نخواهند داشت. همچنان که علوی تبار، عضو فعال حزب مشارکت و از شرکتکنندگان در کنفرانسهای ضدانقلابی برلین و قبرس و از عوامل مؤسسه جاسوسی آینده، بدون هیچ سند و مدرکی در رابطه با اتهامزنی قتلها اذعان میکند: "ما برای بخش عمدهای از این ادعاهایی که در مطبوعات نوشته میشود، سند دادگاهپسند نداریم و قبول داریم که درست است، اما در هیچ دادگاهی قادر به اثبات این مطلب نیستیم ". وی در ادامه، هدف اصلی اتهامزنیها را کاربرد اهرم فشار در مقابل نظام میداند:
"ما در واقع به عنوان یک اهرم فشار از آنها استفاده میکنیم. و الا اینها تحلیلی است و یا براساس اطلاعات شفاهی است و این حربهای است که اگر از ما گرفته شود و یا به دادگاه کشیده شود، دیگر قادر به اثباتش نیستیم ".(روزنامه ی رسالت، 11/10/1378، به نقل: از نشریه ی ایران، چاپ پاریس)
در پروژه جوخههای ترور شخصیت حزب مشارکت به رهبری اکبر گنجی و عباس عبدی، "عالیجنابان " همواره نقش اصلی را باز میکنند و در هر فرضی حضور دارند. اصطلاح "عالیجنابان خاکستری "، کلید واژهای است که گنجی برای تحلیل تمام مسائل از آن بهره میبرد:
"افرادی پیشنهاد کردهاند که چند نفر قاچاقچی مواد مخدر را به عنوان عاملان جنایت (قتلهای زنجیرهای) اعلام کنید و قال قضیه را بکنید ".(روزنامه ی خرداد، 23/10/1377)
مشارکتیها همچنین با عطش خاصی به "مقتولسازی " پرداختند. طبق سناریو، هر کس را که سکته کرده بود و یا در اثر تصادف جان باخته بود، باید به فهرست قتلهای زنجیرهای میافزودند و عمادالدین باقی و اکبر گنجی این مأموریت را عهدهدار شدند. باقی در مورخه 1377.10.30 در مقالهای که روزنامه خرداد آن را به چاپ رسانید. از هجده نفر به عنوان مقتولین نام برد و آنان را در کنار فروهر و همسرش، مختاری و پوینده ردیف کرد.(همان، 30/10/1377)
اکبر گنجی، که رؤیاپردازتر از باقی بود، بعدها در روزنامه آفتاب امروز، ارگان حزب مشارکت، این رقم را تا 120 نفر افزایش داد، و طبق روال گذشتهاش، نه نامی از مقتولین آورد و نه دلیلی بر ادعای خود ذکر کرد:
"در ذیل پروژه قتلعام درمانی در دهه گذشته، به طور متوسط در هر ماه یک نفر به قتل رسیده است ".(روزنامه ی آفتاب امروز، 6/11/1377)
4ـ ترور شخصیت روحالله حسینیان
در ماجرای قتلهای زنجیرهای اولین کسی که از نزدیکی قاتل اصلی به افراطیون اصلاحطلب خبر میدهد، روحالله حسینیان است. مرد فراجناحی نظام عاملین قتلها را از لحاظ سیاسی، طرفدار جناح چپ استحاله شده و از نظر فکری وابسته به مدعیان اصلاحطلبی دانست.(روزنامه ی اخبار، 23/10/1377)
در پی این افشاگری، حسینیان از سوی جوخههای وحشت تهدید میشود و محل کارش مورد هجوم آنان قرار میگیرد. حتی تهدید میکنند که خانهاش را به آتش خواهند کشید.(همان، 29/10/1377)
آنچه بیش از همه حسینیان را در معرض حملات آنان قرار داد، انجام مصاحبه افشاگرانه در برنامه "چراغ " است. تحلیلهای حسینیان که از توطئههای مشارکتیها پرده بر میداشت، مشارکتیها را در سر درگمی فرو میبرد و سناریوی قتلها را به بنبست میکشاند. مرد وفادار نظام، برادعاهای خود دلایلی محکمهپسند داشت چرا که قاطعانه اعلام کرد:
"حاضرم در هر محکمهای ادعاهای خود را ثابت کنم ".(همان)
5ـ کشاندن پای بیگانگان به قضیه با هدف تخریب چهره نظام
مشارکتیها در فتنه قتلهای زنجیرهای به دنبال کشاندن پای سازمان مدعی حقوق بشر و نظارت بر محاکمات بودند وخواستار تشکیل کمیته حقیقتیاب مستقل شدند.
خواستهای که معنایی جز نفی حاکمیت ملی از آن استنباط نمیگردد. روزنامه عصر آزادگان، ارگان حزب مشارکت، از زبان اکبر گنجی که بر تشکیل کمیته مستقل حقیقتیاب زیر نظر بیگانگان پافشاری داشت نوشت :
"اگر این پرونده به دست حکومت سپرده شود، راه به جایی نخواهد برد و تشکیل کمیته ملی حقیقتیاب مستقل از حکومت، تنها راه رسیدن به فرجام پرونده قتلهاست ". (1روزنامه ی عصر آزادگان، 14/12/1378)
ج) پشت پرده ی قتلهای زنجیره ای
در حالی که جوخه های ترور شخصیت حزب مشارکت از طریق جراید این حزب سخت مشغول تدارک ادامه ی بازی توطئه بودند و وفاداران انقلاب در معرض شدیدترین حملات تخریبی بودند، ناگهانی روحانی معروف مدرسه ی حقانی، یک تنه و تنها وارد میدان شد و جهت تنویر افکار عمومی از اصل قضیه ی قتلها و دست های ناپاک پشت پرده ی این ماجرا به افشاگری پرداخت.
حجت الاسلام روح الله حسینیان، مردی که امنیتی ترین پرونده ها را در دوران صدارتش بر دادستانی وزارت اطلاعات رسیدگی کرده است، درباره ی ورود خود به این بازی خطرناک می گوید:
«بنده اگر دلیلی نداشتم وارد این صحنه خطرناک نمی شدم» (هفته نامه ی یالثارات الحسین، 4/8/1379)
وی قبل از افشاگری هایش به مناجات با خدا پرداخت و از پروردگارش در این راه خطرناک یاری طلبید:
«من از شبی که تصمیم گرفتم بیایم این مساله را طرح کنم تا صبح متوسل به حضرت فاطمه زهرا (س) شدم تا سحر که ماه مبارک رمضان بود با خدا این عهد را کردم گفتم خدایا چیزی توقع ندارم این سر و این تن در اختیار تو. آبرو، شخصیت، حیثیت همه چیز را من به تو واگذار کردم و معامله کردم.
حالا تو چیزی می خواستی بدهی دادی، ندادی هم ندادی، از اول با این عهد با خدا پا در جریان گذاشتم.
لذا از هیچ چیز، از اینکه حیثیتم را ببرند، از اینکه آبرویم را ببرند و از هیچ یک از این کارهایی که کردند نمی ترسم و نظر و اعتقادم بر این است.
من واقعاً حتی بر این بی حیثیتی که اینها برای من درست کردند واقعاً خیلی بیشتر شد.
بنابراین به یک حالتی رسیدم از اینکه از هیچ چیز و هیچ خطر، نه از مرگ و نه از زندان نه از فحش و نه از تهمت و افترا نه از هیچ چیز دیگر نترسیدم چون با خدا معامله کردم و به خودش واگذار کردم حرف من این است با خدا که «افوض امری الیک» لذا آنها هم از یک چنین آدمی می ترسند شکی در آن نیست. (روزنامه ی سیاست، 7/8/1379)
حسینیان اولین بار در 20/10/1377 به افشاگری درباره اصل ماجرای قتلها پرداخت و در ابتدا اصل عمل قتلها را محکوم کرد:
"اصل عمل قتلهای اخیر برخلاف مصالح نظام اسلامی و محکوم بوده است ".(روزنامه ی کیهان، 21/10/1377)
وی همچنین اعلام پشتپرده ماجرای قتلها را تنها راه ریشهکنی اینگونه قضایا دانست:
"باید برای ریشهکنی این قضایا جسارت اعلام واقعیتها را داشته باشیم تا بتوانیم راه صحیح پیشگیری از آن را بهدست آوریم ".(همان)
1ـ عامل اصلی قتلها از اصلاحطلبان است
قبل از شروع قتلها بهدست مصطفی موسوی، وی طی ملاقاتی با سیدمحمد خاتمی، رئیسجمهور وقت، از قتلهای قریبالوقوعی خبر داد و آن را سناریویی برای سقوط دولت خاتمی دانست؛ اما پس از چندی که ماجرای قتلها به اوج رسید، موسوی دوباره به دفتر خاتمی رفت و اعتراف کرد که قتلها را خود او انجام داده است:
"در این ماجرا، مدتی قبل از اینکه این قتلها شروع بشود، آقای موسوی خدمت آقای خاتمی میرسد، ناگفته نماند که برای معاونت امنیت هم از طرف ریاست جمهوری، آقای موسوی پیشنهاد شده بود به آقای دری که ایشان به عنوان معاون امنیت نصب شود اما به ادله مختلف پذیرفته نشد. اما به عنوان معاون معاون امنیت یا جانشین معاون امنیت منصوب شدند. قبل از اینکه این قتلها به وقوع بپیوندد، ایشان خدمت رئیسجمهوری میرسد و مطلبی را اعلام میکند و میگوید که در وزارت اطلاعات سناریویی در حال تدوین است و میخواهند عدهای را به قتل برسانند تا باعث سقوط دولت شما بشود. هنوز از قتلها خبری هم نبود و حتی با یکی از مشاورین ریاست جمهوری هم تماس تلفنی گرفته و این جریان را گفته که خوشبختانه نوارش موجود است و ضبط شده این مکالمه. بعد از مدتی قتلها شروع شد. در قتلها وقتی که فروهر و خانمش کشته شدند، رئیسجمهور موضعگیری کرد، مسئولان دیگری موضعگیری کردند، خصوصاً ریاست جمهوری موضع تندی گرفت و هیئت هم از آن زمان شروع به کار کرد. بلافاصله بعدش قتلهای دیگری هم به وقوع پیوست که از همان اول این ماجرا را مشکوک میکرد که چرا واقعاً چنین اتفاقی دارد پشت سر هم به وجود میآید. بعد از اینکه ماجرای قتلها به اوج خود رسید، خود آقای موسوی رفت به دفتر رئیسجمهوری و گفت که این قتلها توسط من انجام شده و کشفی هم اصلاً در کار نبود. خود ایشان رفتند و گفتند. حتی دو سه روز ایشان را تحویل نمیگرفتند و میگفتند دروغ است، مگر میشود آقای موسوی دوم خردادی طرفدار جبهه دوم خرداد چنین کاری را مرتکب شده باشد؟ نمیپذیرفتند و میگفتند باز این یک سناریو است. تا بالاخره آن قدر اصرار کرد که پذیرفتند ".(هفته نامه ی جبهه، 27/6/1378)
موسوی در اعترافاتش برنامهریزی، دستور و مدیریت پروژه قتلها را میپذیرد:
"آقای موسوی همه جریان را پذیرفته، خودش دستور داده. برنامه ریخته و شخصاً مدیریت پروژه قتلها را هم پذیرفته است ".(هفته نامه ی یالثارات الحسین، 27/7/1379)
سوابق مصطفی موسوی
"موسوی بچه استان فارس است. از همان زمانی که اطلاعات در سپاه تشکیل شد، در اطلاعات سپاه بود و از همان زمان متهم بود که با دستگاه آقای منتظری، سیدهادی و مهدیهاشمی در ارتباط است. بعد از اینکه وزارت اطلاعات تشکیل شد و اداره کل اطلاعات هم در استان فارس تشکیل شد، وی به عنوان مسئول اداره کل اطلاعات فارس انتخاب شد که درگیری درونی از همان جا در استان فارس هم شروع شد. موسوی معروف بود در همان زمان از بچههای چپ استان فارس هست و به اصطلاح جزو بچههای مسجد آتشیها بود. درگیری بین وی و امامجمعه شیراز به اوج خود رسید که ناچار شدند موسوی را از شیراز به تهران منتقل کنند و در وزارت هم که بود معروف بود به چپگرایی. در جریان انتخابات به شدت از جناب آقای خاتمی حمایت میکرد و این حمایت هم به قدری افراطی شده بود که حتی طرفداران خود آقای خاتمی هم ناراحت میشدند ".(هفته نامه ی جبهه، 27/6/1378)
حجتالاسلام درینجفآبادی، وزیر اسبق اطلاعات، از روابط نزدیک سیدمحمد خاتمی با مصطفی موسوی بدینگونه پرده برمیدارد:
"در یک جلسهای که مسئولان وزارت با آقای خاتمی داشتند، آقای موسوی را به ایشان معرفی کردم. آقای خاتمی سریع گفتند: من ایشان را میشناسم. و از دوستان ماست و ایشان نیاز به معرفی ندارد ".(خاطرات حجت الاسلام والمسلمین دری نجف آبادی، به کوشش وحید نظری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 258)
2ـ هدف و انگیزه قتلهای زنجیرهای
کودتا علیه مقام معظم رهبری، هدف و انگیزه انجام قتلهای زنجیرهای بودهاست. حجتالاسلام حسینیان از زبان مصطفی کاظمی نقل میکند که:
"تحلیل ما از اوضاع جاری روز این بود که آقای خامنهای غیراز امام است و آقای خاتمی هم به دلیل اینکه بیست میلیون رأی آورده و بیست میلیون پشتیبان دارد، قدرتش بیش از بنیصدر است و ما این قتلها را مرتکب میشویم و به گردن آقای خامنهای میاندازیم ".(همان)
همین سخن را حسینیان دو هفته پس از دستگیری موسوی، زمانی که به دفتر رئیسجمهوری (خاتمی) میرود، ناباورانه از زبان محمدعلی ابطحی، رئیس دفتر خاتمی، نیز میشنود:
"درست پانزده یا شانزده روز بعد از دستگیری آقای موسوی، بنده برای اتمامحجت رفتم دفتر آقای خاتمی که با ایشان ملاقات کنم آقای ابطحی بدون کموکاست تحلیلش از اوضاع همین بود و با صراحت به ما اعلام کرد، گفت: "فلانی ببین، آقای خامنهای غیراز امام است و آقای خاتمی بیست میلیون نفر پشت سردارد، آقای خامنهای هشت میلیون رأی آورد و اگر درگیری به وجود بیاید، شما مطمئن باشید که آقای خامنهای پیروز نخواهد شد ".(همان)
کودتا علیه مقام معظم رهبری توسط غوغاسالاران قرار بود با انجام قتلها از دو طریق صورت پذیرد:
الف) متلاشی کردن وزارت اطلاعات
"... چون وزارت اطلاعات به هر حال وزارتی است که بدنه آن با رهبری است، میخواهند این وزارت اطلاعات را متلاشی کنند ".(روزنامه ی سیاست، 7/8/1379)
حسینیان بر این نکته تأکید میکند که در پروژه قتلها، مشارکتیها تا حدود زیادی وزارت اطلاعات را متلاشی ساختند:
"اگر این بلایی را که جبهه دوم خرداد، از جریان قتلها و توطئهای که علیه وزارت اطلاعات کردند، هر وزارتخانه دیگری بود به کلی متلاشی شده بود. خیلی به وزارت اطلاعات ضربه زدند. وزارتخانهای که بچههای آن بر مبنای انگیزه دینی کار میکردند، یک مرتبه به یک جنایت متهم شده که از بیرون هدایت میکردند و به نام وزیر اطلاعات علیه وزارت اطلاعات اطلاعیه نوشته میشود و بدون اینکه وزیر خبر داشته باشد، در تلویزیون میخوانند. بهترین افرادش دستگیر میشوند و یکسال و نیم تحت شدیدترین شکنجهها قرار میگیرند و در اصل روحیه این بچهها را متلاشی میکنند و دنبال همین موضوع هم بودند.
عباس عبدی حرف خوبی زد. در جایی گفت: ما ترجیح میدهیم وزارت اطلاعات ضعیفی داشته باشیم و در تهران منافقین در مقر حکومت خمپاره بزنند. عبدی که دلش برای مردم نسوخته، او میخواسته که وزارتخانهای موجود نباشد که اگر با آمریکا رابطهای برقرار میکند کشف شود. آنها دنبال این بودند و موفق هم شدند. بنابراین نباید بیش از این توقع داشت. ولی امیدوار هستیم که بازسازی روحی بشوند و انشاءالله با روحیه قو از انقلاب حمایت کنند ".(هفته نامه ی یالثارات الحسین، 4/8/1379)
ب) متهم کردن سپاه
آنان با اتهامزنی و به گردن سپاه انداختن قتلها، در صدد القای آن بودند که مقاممعظم رهبری چنین دستوری را صادر کردهاند:
"بعد پیگیری کردم که خوب حالا چطوری میخواستند این ماجرا را گردن مقام معظم رهبری بیندازند. قتلها را مرتکب شدند. خوب قطعاً نمیگویند که خود آقا آمده و کشته. آقای موسوی در بازجویی میگویند که قرار بود ما این قتلها را به گردن سپاه بیندازیم و بگوییم سپاه این کار را کرده و معلوم هم بود که سپاه زیر نظر فرماندهی کل قواست و وقتی که به گردن سپاه بیفتد، معنایش این است که آقای خامنهای چنین چیزی را دستور داده ".(روزنامه ی سیاست، 7/8/1379)
تهیه و پخش نامه مجعول منسوب به مقاممعظم رهبری در مسجد حسینآباد آیتالله طاهری، دقیقاً در همین راستا انجام شد تا قتل دگراندیشان را به رهبری نسبت دهند:
"در مسجد حسینآباد آیتالله طاهریاصفهانی، اطلاعیهای منتشر شد که در آن اطلاعیه با قلم و امضای جعل شده مقاممعظم رهبری خطاب به فرمانده سپاه سردار صفوی آمده بود که مضمونش چنین بود: "آقای سردار صفوی این نویسندگان دگراندیش مرتد هستند و باید به جزای اعمالشان برسند ". منتهی چون ناشی بودند از نظر خط و امضا با اینکه تلاش کرده بودند نامه جعلی باشد ولی مهری که از لحاظ طبقهبندی زده بودند مهری بود که در طبقهبندی جمهوری اسلامی آن مهر موجود نیست. این اطلاعیه در همان دو سه شبی که از همین جناح دوم خرداد آقایان نوری، کدیور و منتجبنیا برای سخنرانی میرفتند پخش شد. سپس اطلاعاتی را از داخل زندان به دست آوردیم و فهمیدیم آقای موسوی (مصطفی کاظمی) مطرح کرده است که ما خواستیم که به واسطه این قتلها بین رهبری و آقای خاتمی اختلاف بیندازیم و این کار را به رهبری نسبت بدهیم ".(همان)
3ـ انتخاب بازجوها بهدست سعید حجاریان و انحراف پرونده قتلها
پرونده قتلهای زنجیرهای در مسیر انحرافی و غیرطبیعی قرار گرفت و بازجوهای پرونده توسط علی ربیعی (عباد) به سازمان قضایی نیروهای مسلح تحمیل شدند:
"همه کارها را آقای علی ربیعی (عباد)، مشاور امنیتی رئیسجمهور انجام میدادند، حتی جناب آقای یونسی هم که وزیر اطلاعات بودند، از این ماجرا خبر نداشتند که این بازجوها را گذاشتند. بعداً که رفتند و شروع به کار کردند، فهمیدند که این بازجوها را از بالا گفتند که بگذارید برای رسیدگی به این پرونده ".(هفته نامه ی جبهه، 27/6/1378)
حسینیان در افشاگری دیگری فاش میسازد که انتخاب بازجوها در اصل کار سعید حجاریان بوده است (در همین باره حجت الاسلام دری نجف آبادی در کتاب خاطرات خود، از ملاقاتش با مقام معظم رهبری در سال 1376 و در زمانی که قرار بود به عنوان وزیر اطلاعات دولت خاتمی به مجلس معرفی شود، سخن می گوید که ایشان مقام مظعم رهبری چند تذکر به من دادند، اول اینکه برخی از افرادی که با وزارت اطلاعات مساله دارند و گاه به دلایلی ارتباط دارند برای شما مشکل ایجاد نکنند. خاطرات حجت الاسلام والمسلمین دری نجف آبادی، به کوشش وحید نظری، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 251.) و بازجوها از دوستان نزدیک وی بودهاند:
"بازجوهایی که از طرف دولت تعیین شدهاند از جانب سعید حجاریان هستند و قتلها یک توطئه است و جریان رسیدگی، یک توطئه است. شش هفت ماه قبل از کشف ماجرا این خبر را در مشهد اعلام کردم ".(هفته نامه ی یالثارات الحسین، 27/7/1379)
حسینیان با تیزبینی خاصی این توطئه را کشف کرد. پس در ملاقاتی با نیازی، رئیس سازمان قضایی وقت، ماهیت قضیه را برای وی فاش ساخت. حسینیان در این ملاقات از دوستی بازجوهای پرونده با سعید حجاریان و انتخاب بازجوها توسط شخص وی پرده برداشت و سپردن چنین پرونده حساسی را به سربازان سعید حجاریان، اشتباه محض دانست:
"نیازی متأسفانه گوش نکرد به حرف من، الان گرفتار شده است. به او گفتم اینها آدمهای خطرناکی هستند. گفتم (که) آقای نیازی، اینها با سعید حجاریان ارتباط دارند، اینها از دوستان آنها هستند. مگر میشود پروندهای را که خود آنها متهم هستند رسیدگی را به عهده آنها گذاشت. نکن چنین کاری را ".(هفته نامه ی شما، 10/6/1379)
اما مرد امنیتی جمهوری اسلامی، بهتر از هر کس دیگری از سوابق پشتپرده این بازجوهای چپ آگاهی دارد:
"دو نفر از بچههای چپ وزارت اطلاعات، من حالا کاری ندارم به سابقه اینها. من خوب میشناسم این دو نفر را؛ یک نفر به نام مجتبی و یک نفر به نام مهدی. این دونفر بازجوهایی هستند که هر پروندهای که دستشان بود، زمانی که من مسئول رسیدگی به پروندههای وزارت اطلاعات بودم، وقتی که پروندههایی که اینها بازبینی کرده بودند، میگفتم از اول بازجویی بکنید. اینها اول پدر سوژه را پدرش را درمیآوردند یا وادارش میکردند به خودکشی، دو سه نفر از متهمین خودکشی کردند. یا خودکشی میکند یا آبرویش را میبرند. میگویند مسئله اخلاقی داشته یا جاسوس بوده، آخر سر هم هیچ چیزی از آن درنمیآورند ".(هفته نامه ی جبهه، 27/6/1378)
4ـ مرگ سعید امامی و شکنجه همسرش (انحراف پرونده قتلها)
در آخرین روزهای خرداد ماه 1378 خبر خودکشی سعید امامی، متهم قتلهای پاییز 1377، منتشر گردید(روزنامه ی کیهان، 30/3/1378) و گفته شد وی روز 29 خرداد 1378 هنگام استحمام در بازداشتگاه با خوردن داروی نظافت خودکشی کرده است و بلافاصله به بیمارستان منتقل شده که تلاشهای پزشکی برای نجات سعید امامی به شکست انجامیده است.(روزنامه ی ایران، 31/3/1378)
حجتالاسلام حسینیان که از مظلومیت سعید امامی، با توجه به سوابقی که از او در خدمت به نظام جمهوری اسلامی در وزارت اطلاعات سراغ داشت، مطمئن بود، به مراسم شب هفتماش رفت تا بر بیگناهی امامی تأکید داشته باشد. این حرکت کافی بود تا جوخههای ترور شخصیت حزب مشارکت از طریق روزنامههایی چون نشاط، صبح امروز، و عصر آزادگان فعال گردند تا به تخریب و ترور شخصیت حسینیان بپردازند و دیکتاتوری مدرن را بار دیگر به منصه ظهور برسانند. در مقابل هجمه تبلیغاتی مشارکتیها، حسینیان "توضیح نامه "ای مینویسد و در آن از تحریف سخنانش بهدست غوغاسالاران خبر میدهد. او در این توضیح نامه بر تحلیل قبلی خود که در آن مصطفی موسوی (کاظمی) اصلاحطلب را متهم شماره یک دانسته بود، صحه گذاشته (روزنامه ی کیهان، 7/4/1378) و فاش میسازد که معرفی سعید امامی به عنوان متهم اصلی از سوی غوغاسالاران در راستای سناریوی از پیش نوشته آنها و با هدف انحراف مسیر پرونده و اذهان مردم از موسوی، متهم شماره یک قتلهای زنجیرهای، صورت گرفته بود:
"روزنامههای وابسته به جناح حاکم تلاش میکنند تا با یک مغالطه آشکار "مجرم اصلی " را فردی جلوه دهند که الان دستش از دنیا کوتاه است و قادر به دفاع از خود نیست ".(همان)
حسینیان همچنین این تصور مشارکتیها که بتوانند وی را با ترور شخصیت از میدان بیرون کنند، اشتباه محض آنها میداند: "غوغاییان سخت در اشتباهاند اگر میپندارند با دروغ و تخریب و ناجوانمردی میتوانند امثال حسینیان را از صحنه خارج کنند و صدای او را در گلو خفه کنند ".(همان)
این روشی را که جبهه دوم خرداد در پیش گرفتهاست روش قابل دوامی نیست. تجربه نشان داده است که انحصار شکست خوردنی است. استبداد در هر شکلی فروریختنی است. اگر شاه توانست با تک حزبی سلطنت خود را حفظ کند، شما هم میتوانید سیطره تک صدایی را مدتی طولانی حفظ کنید! اگر شاه توانست با دیکتاتوری مرتجعانه خویش، سکوت را برای همیشه بر مجاهدان راه خدا تحمیل کند، شما هم خواهید توانست با دیکتاتوری مدرن و اشرافیت مطبوعاتی، دهان آزادگان را ببندید. شما آنقدر ضعیف و ترسو هستید که حتی توان تحمل یک صدای مخالف را ندارید. همه سنگرها را به گفته خود فتح کردید. دولتی مقتدر با پشتوانهای قوی، مجلس را نیز با اکثریتی قاطع به آن افزودید... همه را مرعوب فضای خفقان خویش کردهاید تا همه تن به سازش با شما دادهاند اما آنقدر خود را در موضع شکنندگی میبینید که اجازه اظهارنظر حتی به یک مخالف هم نمیدهید. در مورد قتلهای مصطفی کاظمی هر چه خواستید گفتید و با هر کس دشمنی داشتید بر او بافتید، اما یک تحلیل مخالف تمام رشته اعصاب شما را به هم ریخت و هنوز برخود میپیچید و تیر در تاریکی رها میسازید.
راستی در برنامه چراغ چه مطلبی را گفتم که اینچنین بر آشفتید و اینچنین زبان به ناسزا گشودید؟
... اما میدانستم شما پریشان از ناتمام ماندن سناریویی بودید که برایتان نگاشته بودند و من خوشحالم از بر هم زدن صف حمله شما. در دل به شما حق میدادم که فریاد بزنید و سر بر دیوار بکوبید. باند شما با دست پنهانش جریان رسیدگی به پرونده را منحرف کرد و با دست آشکارش فضا را آلوده ساخت. آنچه پس از یک سال و اندی رسیدگی اتفاق افتاد، همان چیزی بود که من در یک جلسه خصوصی در مشهد پیشبینی کردم و شما از آن یک بحران ساختید. اگر یک روز دستاندرکاران رسیدگی و اعمالی که به وقوع پیوست برای مردم آشکار شود آنچه اکثر مسئولان در نهان گفتند که "حق با حسینیان بود " آشکارا خواهند گفت. آن روز را خواهید دید که همه کسانی که افتخار دخالت در رسیدگی داشتند و آشکارا مسئولیت رسیدگی را میپذیرفتند و از ادامه رسیدگی اعلام رضایت میکردند، همه چیز را انکار خواهند کرد و من مطمئنم آه مظلوم چنان خاندان برانداز است که هیچکس را توان گریز از آن نباشد. و آن روز فرا خواهد رسید... با صدای رسا اعلام میکنم من عقیدهام راجع به سعید (حجاریان) هیچ تغییری نکردهاست. اگر تمام مسئولان نظام او را فرشته بدانند و او را پیامآور آزادی بخوانند، در عقیده بنده سر سوزنی تغییر نسبت به برداشت خودم از او بهوجود نخواهد آمد، مگر اینکه قطع برخلاف پیدا کنم و مطمئن شوم در مقدمات برداشتم اشتباه کردهام. آن وقت خودم با پای برهنه در خانه و درگاهش خواهم ماند تا از او رضایت بطلبم. البته شما میتوانید همین جملات را تیتر کنید و جوسازی کنید، من از جوسازی شما ترسی ندارم. حیات شما بر پایه تبلیغات بیاساس و دروغین است اما بدانید که "ان اوهن البیوت، لبیت العنکبوت ": سستترین خانهها، خانه عنکبوت است.
اگرچه امروز با امواج تبلیغاتی، همه چیز را به عکس جلوه میدهید باطل را حق و ارزشها را ضدارزش مینامید اما روزی چهره تزویر هویدا و شمشیر زور شکسته و کیسه زر تهی خواهد شد. شما چنان در تعارض عریان گرفتار شدهاید که چارهای جز غبار به راه انداختن ندارید؛ شعار آزادی میدهید اما اختناقی ایجاد کردهاید که همه را در محاق وحشت از اظهار نظر فرو بردهاید. من چگونه باور کنم انسانهایی که هیچ ماهیت دموکراتیک ندارند میخواهند دموکراسی برقرار کنند؟! شعار قانون میدهند اما هر قانونی را زیرپای خود له میکنند؟ من هرگز باور نمیکنم قانونشکنان مدافع قانون باشند.... وقتی به شعارهای ضدخشونت شما میاندیشم و سابقه شغلی شما را به یاد میآورم غرق در تعجب میشوم؟ وقتی جناب آقای موسویتبریزی و آقای وردینژاد و عباد و آیتالله خلخالی میشوند ضدخشونت و آیتالله جنتی و مصباح میشوند چهرههای خشن، نمیدانم دم خروس را باور کنم یا قسم حضرت عباس را؟ شما به من حق بدهید که نسبت به همه شعارهایتان به دیده شک و تردید بنگرم، بیایید برای بررسی ریشههای خشونت یک مرتبه این سؤال را مطرح کنیم: چه کسانی و چه جناحی در این کشور خشونت را پایهریزی کردند؟ عجبا! یک روز آیتالله مهدوی به خاطر منتقد بودن به رفتار خشن، میشود سازشکار و به جرم سازشکار باید منزوی شود و یک روز به جرم خشونت باید منزوی شود و آیات عذاب در شأن او نازل شود و معاویه دغلباز، عابد و زاهد قلمداد گردد؟ آن وقت نباید تعجب کرد از کسانی که ملت ایران را یکپارچه ممنوعالخروج اعلام کردند. اگر امروز از غم امت سر در جیب تفکر فرو برند و کسانی که سفارتی را در منظر عام به تسخیر در آوردند و امروز شعار تنشزدایی سر دهند و گناه تنشها را به گردن دیگران بیندازند. البته به این هنرمندی باید آفرین گفت که چگونه آسمان و ریسمان میکنند و ریسمان را مار و صد البته باید به هنرمندانی که طبق مقتضای زمان، روزی از دیوار سفارت بالا میروند و روزی به پای دیوار سر میسایند، آفرین گفت؛ به امید روزی که نفاق، نقاب از رخ برکشد ". (هفته نامه ی یالثارات الحسین، 31/1/1379)
تحلیلهای حسینیان بر "ابهامخانه مرگ سعید امامی " نورهایی را تاباند که ضمن رد خودکشی امامی، هر لحظه ما را به شاهکلید قتلهای زنجیرهای و قتل سعید امامی نزدیکتر میکند:
"اما مسئله خودکشی را اصلاً اعتقاد ندارم. مطمئن هستم سعید امامی را همان دستهای ناپاک که قتلهای زنجیرهای را به وجود آوردند، همان دستهای ناپاک که جریان رسیدگی را منحرف کرد، سعید امامی را به قتل رساند و مظلومانه پیش از کشتن آبروی او را بردند. من قبل از این جریان به آقای ربیعی یک نامههایی نوشتم. وقتی که دستم از همه جا کوتاه بود گفتم مظلومیت این بچهها دامن شما را خواهد گرفت ".(همان، 27/7/1379)
در تحلیل حسینیان بر اساس دلایل عقلانی و منطقی، مرگ سعید امامی در اثر خوردن داروی نظافت با توجه به مقدار کم داروی نظافت و زنده ماندن چهار روزه وی هرگز محتمل نیست:
«یک استکان داروی نظافت کسی را نمیکشد. من گواهی فوت ایشان را دارم و پزشک قانونی هیچ گزارشی راجع به مرگ ایشان ننوشتند و نوشتند علت مرگ نامعلوم (است). آقای سعید امامی تا چهار روز در بیمارستان بود، زنده بود و بعد از چهار روز فوت کرده است. معلوم است دارو اینقدر مؤثر نبوده که همان لحظات ایشان را از بین ببرد و حتی خبر دادند که ایشان خوب شده بیایید ببریدش». (همان)
حسینیان قتل سعید امامی را به آن دلیل محتملتر میداند که پزشکان علت مرگ وی را (دو ساعت قبل از مرخصی) ایست قلبی دانستهاند و از طرفی ایست قلبی با آمپول هواست. (همان)
از دیگر سو در تحلیل حسینیان، سعید امامی خودکشی نکرده است بلکه او را وادار به این کار کردهاند.
حسینیان پنج دلیل را در اثبات اینکه امامی خودکشی نکرده است می آورد:
1- از یک شخصیت قوی، دارای شم سیاسی و شم اطلاعاتی خیلی بعید است به این زودی ها دست به خودکشی بزند. (روزنامه ی سیاست، 7/8/1379)
2- ادله و قرینه هایی هم که برای خودکشی اعلام کردند قانع کننده نبود. (همان)
3- در مورد علت فوت ایشان هیچ جا ننوشته اند به چه علت. نوشته اند نامعلوم، علت فوت نامعلوم. در حالی که در همه جا پزشکی قانونی می آید گواهی می کند پس معلوم می شود که کار پزشکی قانونی انجام نداده اند. (همان)
4- سعید امامی آدمی نبود که خودکشی کند ما شناختیم سعید امامی را. (هفته نامه ی یالثارات الحسین، 27/7/1379)
5- چند وقت پیش خدمت آقای ریشهری بودم، ایشان فرمودند که یک نوار شکنجه آوردهاند اینجا. من دیدهام، حالم به هم خورده است، دو دقیقهاش را دیدهام و مطمئن شدم که سعید امامی خودکشی نکرده بلکه او را کشتهاند، من همینجور پیگیر بودم ببینم این نوار چیست که آقای ریشهری از این جریان چنین استنباط کرده است؟ بالاخره از دوستانی که نوار را دیده بودند سوال کردم. دیدم که یکی از همین متهمان را دارند با شلاق میزنند و بازجوها میگویند که دو قاشق بخور، باید دو قاشق بخوری». (روزنامه سیاست، 7/8/1379)
حسینیان در ادامه افشاگریهایش از شکنجه همسر سعید امامی بهوسیله بازجوهایی که از سوی سعید حجاریان بودند، سخن میگوید و بر اطلاع خاتمی از جریان شکنجه، قبل از کشف آن، تاکید میکند:
«در مورد جریان شکنجه اینگونه نبود که آقای خاتمی خبر نداشته باشد. متأسفم که آقای خاتمی انکار میکند. بنده به یکی از وزرا بارها گفتم که چرا جریان شکنجه را به آقای خاتمی نمیگوید؟ گفت: گفتهام. ماجرای کشف شدن جریان شکنجه در رمضان سال 1378بود که یک نفر از پزشکان بیمارستان بقیهًْالله سپاه که خانم او هم در وزارت اطلاعات بوده است برای آقای یونسی خبر آورده که یک خانم و یک آقایی از متهمان پرونده در حال مرگ هستند و خیلی التماس میکنند که یک نفر با اینها صحبت کند. آقای یونسی نمایندهای فرستاد که او را راه ندادند تا اینکه جریان به دفتر مقام معظم رهبری رسید. از طرف دفتر با آقای هاشمی شاهرودی تماس گرفتند و ایشان آقای مروی را فرستاد برای تحقیق و دیدند که یکی از آنها همسر سعید امامی است. اینها در حال مرگ بودند و کلیههایشان از شدت شکنجه از کار افتاده بود. آقای مروی گفت استخوان کف پاهای همسر سعید امامی بیرون زده بود یعنی شکنجه چیزی نبوده است که آقای خاتمی بخواهد انکار کند. این جریان کشانده شد به هیات سه نفری که رفتند پرونده را رسیدگی کردند و مشخص شد همه چیز دروغ بوده است. در سوالهایی که از متهمان میکردند دنبال قتلها نبودند بلکه دنبال چیز دیگری بودهاند». (همان)
پس از آنکه انحراف هدفدار در مسیر پرونده قتلهای زنجیرهای (همانطور که قبلتر حسینیان از چنین فاجعهای خبر داده بود) به دست بازجوهای انتخابشده از سوی سعید حجاریان کشف میشود، خاتمی از طریق یکی از وزرایش برای حسینیان پیام میفرستد و از او تمنا میکند که از ماجرای کشف شده سخن نگوید و به افشاگری نپردازد:
«مهمتر از اینها پیامی بود که ایشان (خاتمی) پس از کشف شدن جریان شکنجه در حضور 30نفر برای من فرستاد. از جمله شاهدان این جلسه آقای زرگر، آقای رامندیها از قضات دیوانعالی کشور و آقای راجی از قضات دادگاه تجدیدنظر بودند. در آن جلسه، وزیری آمد و از قول آقای خاتمی گفت: آقای خاتمی به شما سلام رسانده و از شما خواهش کرده که درباره این جریان شما مصاحبه نکنید. من هم از طرف مقابل، از روزنامهها میخواهم فیتیله را پایین بکشند، خودم پرونده را جمع و جورش میکنم. اگر آقای خاتمی کارهای نبود چطور میتوانست پرونده را جمع و جورش کند؟ اگر واقعا ایشان نقش نداشتند چرا پیغام دادند؟ به همین خاطر است که اینها جرأت نمیکنند با من مناظره کنند». (همان)
با کشف انحراف در مسیر رسیدگی به پرونده قتلهای زنجیرهای، رئیسجمهور وقت، در معرض یک رسوایی قرار گرفت و چارهای جز تکذیب نقش خود در پرونده ندید.
این حرکت مسبب آن شد که سازمان قضایی نیروهای مسلح بیانیه افشاگرانه و سرگشادهای در همینباره صادر کند و مسائل مربوط به انحراف پرونده را فاش سازد: «آقای خاتمی در امر پیگیری پرونده قتلهای زنجیرهای نقش اساسی ایفا کرده و در آن دخالت داشتهاند. اصل دخالت قابل انکار نیست و باید مسؤولیت این دخالت نیز پذیرفته شود» (روزنامه ی کیهان، 9/6/1379)
«براساس اعلام مورخ 24/9/1377 دفتر رئیس محترم جمهوری، کمیته ی ویژه یک کمیته قضایی – امنیتی بوده است. لذا علی الوصول می بایست عضوی از قوه ی قضائیه و عضوی از قوه ی مجریه در آن شرکت داشته باشند و قاعدتا عنصر قضایی این کمیته می بایست از سوی رئیس قوه قضائیه معرفی می شد. در حالی که عضو قضایی این کمیته (آقای یونسی ) نیز از سوی آقای رییس جمهور معرفی شده است و رئیس وقت قوه ی قضائیه هیچ گونه اطلاعی از موضوع نداشته است ... ورود یک گروه خاص در پرونده امنیتی خاص، عملا کار تحقیق را مختل می کند. به خصوص اگر انگیزه های خاصی وجود داشته باشد که چنین نیز شد و ورود این گروه، سرنوشت پرونده را عوض کرد ... بنابراین واقعیت آن است که تشکیل این گروه و ورود آنها به پرونده با اصرار و ابلاغ آقای خاتمی صورت گرفته، در حالی که برخلاف نظر مقام قضایی پرونده بوده است ... اگر ایشان (خاتمی ) نتایج بازجویی ها را بررسی نمی کرده، پس گروه بازخوانی را برای چه تشکیل داده اند ؟ ... در این پرونده جنای آقای خاتمی اختیارات بالایی را اعمال نموده اند که از آن جمله می توان به تعویض مقام قضایی پرونده اشاره نمود که چنین امری مسبوق به سابقه نیست ... اگر این اعمال مسئولیت و اختیار در رسیدگی به پرونده نیست، پس اسم آن چیست ؟ » (همان)
5- سعید امامی یک اطلاعاتی مظلوم بود
الف) عملیاتهای اطلاعاتی سعید امامی
سعید اسلامی در زمان آقای ری شهر یکی از مدیرکل های اطلاعاتی خارجی بود و به خاطر توانایی هایش معاون امنیت وزارت اطلاعات در زمان آقای فلاحیان شد و به دلیل بعضی از مسائل، او را برکنار کردند و اسلامی معاون بررسی وزارتخانه شد و در آنجا مشغول بود و وقتی آقای دری آمدند، جای ایشان کسی دیگری انتخاب شد و ایشان دیگر کاره ای نبود. (هفته نامه ی جبهه، 12/4/1378)
سعید امامی یک شخصیت مقتدر و قوی اطلاعاتی بود که منافقین وقتی که از پایگاه خود از عراق حرکت می کردند، سعید امامی به همه جا اطلاع می داد که فلان گروه با چنین مشخصه ای به طرف مرزها می آید. ساعت به ساعت گزارش می داد، الان کجا هستند؟ یک وقت ممکن بود از دست شان در برود اما یک روز بعد به دست می آورد سمیناری که منافقین می گرفتند سعید امامی مطلع بود و هواپیماهای جمهوری اسلامی بلند می شدند و پایگاه آنها را بمباران می کردند. (هفته نامه ی یالثارات الحسین، 27/7/1379)
یگی تز گترختیی گخ سعید امامی انجام می داد این بود که با نوری زاده هم ارتباط برقرار کرد و یواش یواش نوری زاده شروع کرد به نفع جمهوری اسلامی کار کردن، منتهی بعد از این ماجراهایی پیش آمد و ارتباط قطع شد مجدداً نوری زاده به آن طرف غلطید و شروع کرد علیه جمهوری اسلامی به هتاکی و توهین به انقلاب و اسلام؛ یعنی یک مقداری هم نوری زاده راست می گوید با سعید امامی یک ارتباطی داشت؛ پولهایی هم گرفت از جمهوری اسلامی، منتها نمک نشناسی کرد. (روزنامه ی سیاست، 7/8/1379)
صدها عملیات برون مرزی در رابطه با منافقین، منجمله بمباران پایگاه منافقین در بغداد سال 1374 که منجر شد، در حینی که مسعود رجوی در حال سخنرانی بود که شایع هم شد که مسعود رجوی هم کشته شده، فرمانده عملیات همین آقای سعید اسلامی بود. (هفته نامه ی جبهه، 27/6/1378)
ب) رد اتهام جاسوسی امامی
جاسوسی، از جمله اتهاماتی بود که به سعید امامی منتسب ساختند در تحلیل های حسینیان، اتهام جاسوسی امامی به دلایلی چون خدمات ده ساله ی امامی در حساس ترین نقطه ی جمهوری اسلامی، عدم فرار وی پس از دستگیری موسوی، عدم اثبات جرم جاسوسی امامی در دادگاه و نبود هیچ ادله ای برای جاسوسی وی رد میگردد:
1-خدمات ده ساله ی امامی در حساسترین نقطه ی جمهوری اسلامی
نمی شود کسی ده سال در یک حکومت خدمت کند، در دقیق ترین و حساس ترین مکان یک حکومت خدمت کند و با صهیونیست ها ارتباط داشته باشد و دستگاه قضایی نتواند این موضوع را بفهمد سعید اسلامی کسی است که اگر انصافی بود و می آمدند در رابطه با امنیت، خدمات ایشان را تشریح می کردند، آن وقت ما می فهمیدیم که آن بنده خدا چه خدمت بزرگی در بحرانی ترین زمانها انجام داده است. (همان، 12/4/1378)
2- عدم فرار سعید امامی پس از بازداشت موسوی
اگر سعید اسلامی جاسوس بود، وقتی آقای موسوی متهم ردیف اول را گرفتند، حقش این بود که ایشان در عرض دو ماه فرارمی کرد این جاسوس این قدر احمق بوده است که دو ماه آزاد باشد و برای خودش بگردد و آن وقت متواری نشود؟ (همان)
3- جرم جاسوسی امامی در دادگاه اثبات نشده است
اتهام جاسوسی در حوزه ی دادسرا هرگز اثبات کننده ی جرم نیست آنچه در قوانین جزایی و مدنی آمده است اثبات جرم در دادگاه است نه دادسرا، و پرونده ی آقای اسلامی هنوز به دادگاه نرفته است تا لوازم جاسوسی برای افراد قابل ملاحظه باشد. (روزنامه ی کیهان، 7/4/1378)
4- نبود هیچ ادله ای برای جاسوسی امامی
در مورد جاسوسی، گفتم آقای نیازی چه دلیلی شما برای جاسوسی دارید؟ ایشان فرمودند که آقای سعید اسلامی در سال 56 و 57 سال آخر دبیرستان و اول دانشگاه در آمریکا درس خواندند و در منزل دایی ایشان که وابسته نظامی ایران در آمریکا بوده. سؤال کردم، غیر از این چه دلیل دیگری دارید؟ باز فرمودند که تحلیل سیاسی قطعی ما این است که جاسوس بوده است. گفتم شما قاضی هستید، حق ندارید تحلیل سیاسی بکنید. تحلیل سیاسی را باید به سیاسیها واگذار بکنید. دلیل قضایی شما چیست؟ بعد شروع کردم به اشکال کردن، گفتم ببینید آقای نیازی، سال 56 و 57 آقای سعید اسلامی چند سالش بود؟ گفت 19 سال. گفتم سال 56 و 57 تا بهمن 57 آمریکا چهل هزار مستشار نظامی در ارتش و ساواک ما داشت و آیا عاقلانه است که آمریکا با چهل هزار مستشار که همهشان یک مملکت در دستشان بوده، بیاید یک جوان 19 سالهای که آن هم در آمریکا مشغول به تحصیل است، جاسوس بکند؟
گفت به هر حال این تحلیل ما است. گفتم این حرفها را نزنید. آبروی کسی که خدمت به جمهوری اسلامی را کرده میبرید و بعدا میگویید تحلیل ما این است. بعدا جواب خدا را چه میدهید؟ گفتم دلیل دیگری دارید؟ گفت در این رابطه تحلیل ما این است. حتی من خیال کردم آقای نیازی همه ادلّه خودش را نگفته. سؤال کردم آقای نیازی به هر حال من هم قاضی بودم در این کشور 18 سال قضاوت کردم. سختترین جاها و امنیتیترین پروندهها هم بنده رسیدگی کردم. هیچ کس هم نمیتواند ادعا بکند به اندازه من امنیتیترین پروندهها را رسیدگی کرده. جاسوس دو تا دلیل دارد. یکی سر پل هست که دارد و یکی هم ابزار جاسوسی. سر پل به این معنا که بنده یا کسی که جاسوس است باید اطلاعات را از اینجا بگیرد و به شخص ثالثی منتقل بکند که او به مرکز جاسوسی خودش مخابره کند. گفتم آیا سرپلی گرفتید؟ گفتند نه. گفتم آیا شناسایی کردید که هنوز دستگیر نکردید؟ گفتند نه. گفتم آیا ابزار و ادواتی گرفتید؟ گفتند نه. گفتم آخر پس چهطوری میآیید چنین ادعایی میکنید؟ من خیال کردم که آقای نیازی واقعا همه اطلاعات را نمیخواهد به من بگوید. خدمت آقایهاشمی رفسنجانی بعد از این ملاقات رسیدم و همین تحلیل خودم را ارائه دادم. آقایهاشمی فرمودند که نه.
همین جمله را هم گفتم، گفتم من خیال کردم که شاید آقای نیازی نخواسته همه ادلّه جاسوسی را به من بگوید، گفتند نه اتفاقا خدمت مقام معظم رهبری هم که بودیم، وقتی سران سه قوه تشکیل جلسه دادند آقای نیازی ادله جاسوسیاش را همینها مطرح کردند و من ایراد گرفتم و گفتم آقای نیازی اینها دلیل بر جاسوسی نیست و آقای نیازی هم تا پایان نتوانستند پاسخ بدهند و آخر هم مقام معظم رهبری فرمودند که آقای نیازی بالاخره شبههی آقای هاشمی جواب داده نشد. این عین عبارتی بود که آقایهاشمی طرح کردند. (هفته نامه ی جبهه، 27/6/1378)
منبع: کتاب «8سال بحران آفرینی اصلاح طلبان- سلمان علوی نیک، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی»
پایان پیام/
نظر شما