خبرگزاری شبستان: سبک زندگی آمریکایی نوعی مدل و الگوی زیستن است که آمریکایی ها بواسطه چیرگی سیاسی و در دست داشتن رسانه های قوی و سینمایی پرقدرت تر از آن سعی کرده اند، آن را به همه مردم دنیا دیکته کنند و سایر مردم اقوام و ملل مختلف را که حتی دارای ریشه های تمدنی قوی و دیرینه هستند را با این نوع تمدن جدید آشنا کنند. اما این قضیه به اینجا و به همین آسانی ختم نمی شود سبک زندگی آمریکایی با باورهای دینی، اعتقادی، فکری و ریشه ای ملل کار دارد و با ریشه کردن در اذهان کم کم آنها را به افرادی با سلایق، خلق و، خو بینش و نگرش مورد انتظار آنها تبدیل می کند.
در این میان اگر رسانه ها و مسئولان فرهنگی و اجتماعی کشور دست در دست هم دهند و با نشان دادن تفاوت ها و اشکالات این نوع دیدگاه و سبک و پررنگ کردن زیبایی ها و نشان دادن الگوهای زیست ایرانی و اسلامی به جامعه می توانند این تهاجم سرد و عمیق را کمرنگ کرده و یا در صورت موفقیت از بین ببرند. برای بررسی جلوه ها و راه های نفوذ سبک زندگی آمریکایی و تفاوت آن با دیگاه و سبک زندگی اسلامی گفت و گویی را با حجت الاسلام والمسلمین علی قهرمانی، پژوهشگر و استاد دانشگاه انجام داده ایم که متن آن را می خوانید:
هم اکنون چند مفهوم و نگرش نسبت به زندگی وجود دارد؟
دو نوع مفهوم و نگرش به زندگی وجود دارد که درست در مقابل هم قرار دارند یکی نگاه اسلامی و خدامحور است و دیگری "مرگ خدا" که اصطلاحا دعوای بین پدیده گرایان و خلقت گرایان است.
اگر نگاهی حداکثری به این موضوع داشته باشیم، می بینیم این فضا از پذیرش و عدم پذیرش خداوند بالاتر می رود و چارچوب زندگی بر این اساس ریخته می شود مثلا بحث کسانی که در باورهای بنیادین خداوند را قبول ندارند، دیگر نگاهشان فقط در حد عدم پذیرش خدا نیست. آنها بر اساس آن یک نوع زندگی می چینند و چیزی به نام قدسیات و مسائل قدسی در نگاهشان به زندگی وجود ندارد بجز خود انسان که تمام ارزش های انسانی می شود، انسان و خواست های او.
نگرش دوم که خدامحور است، زندگی و انسان را چگونه معنا می کند؟
درست در نقطه مقابل نوع نگرش دوم می آید و می گوید ارزش آن چیزی است که به خدا برسد و خداوند آن را برای بشر بخواهد. اینها (دو نوع نگرش) درست در مقابل هم چیده شده اند .حالا اینکه کدام کشورها پرچمدار کدام یک از این نگرش ها هستند بحث جدایی است. اما به یقین معلوم است که ایران ام القرای جهان اسلام و نگاه خدامحوری را دنبال می کند و هر چند با ضعف های بسیار فراوان که ما گاهی در فیلم ها می بینیم همان حرف هایی که هالیوود، بالیوود و سینمای شرق و غرب را با یک روکش اسلامی می زنند و حرف جدیدی زده نمی شود.
این دو فرهنگ انسان و خدامحور هستند و در نگاه انسان محور که غربی است و همه چیز انسان است و میل او خواست و هوس هایش محور زندگانی بشر است که این نوع نگرش سبک زیستن متفاوتی را هم دارد.
سبک زیستن در نگاه غربی چه مفهومی دارد و چه حوزه هایی را دربر می گیرد؟
در نگاه غربی سبک زیستن به معنای مهارت های زندگی صرف نیست. مهارت های زندگی به معنای مهارت های مورد نیازی هستند که باید در زندگی هر فرد وجود داشته باشد در نظام معنایی خاصی هم شکل پیدا می کند، ممکن است یک راستگویی خیلی بد باشد بطور مثال کسی که همه زندگیش بر باطل چیده شده حالا بیاید برداشت خود را بگوید حالا راستگو هم باشد آیا این ارزش است؟ بگوییم این فرد همه زندگیش هم اگر همین طوری راستگو بوده باشد اما چون باورش را بر اساس راستی و صدق بنا نگذاشته است، این راستگویی فایده ای ندارد .
آنچه مهم است آن سبک زندگی و نظام باورها و ارزش مداری است، نظام ارزشی ای که تمام قواعد و باورهای زندگی در آن نظام معنا پیدا می کند.
در نگاه اسلامی آیا می توان الگوها و سبک هایی مابین این زیستی که معرفی شده را انتخاب کرد؟
نگاه دیگری هم وجود دارد که گاهی به این نزدیک است اما ما چون اعتقاد داریم یک راه، درست است و به خدا می رسد و مابقی راه ها غلط هستند و اگر به آیاتی که در قرآن قرار دارند بیشتر دقت کنیم، می بینیم خداوند نور را واحد معرفی می کند و ظلمات را جمع می بندد ظلمات شکل ها و مصادیق مختلفی دارد هر چیز جز نور کامل می تواند باطل و غلط باشد .
لذا ظلمات که باطل است گاهی رنگ و بوی دینی هم می گیرد و با همه این روش هایی که شبیه اند که نیستند این راه را مقایسه می کنیم، لذت یک نوع روش زیستن را برای بشر قائلیم و آن روشی است که از خداوند و از طریق اهل بیت (ع) و مسیر ولی خدا بگذرد اما در این بین زندگی ها متفاوت اند و ما نمی گوییم همه یک مدل زندگی کنند یا اینکه همه باید مرحوم بهجت، امام راحل و مقام معظم رهبری باشند .
یعنی بنظر شما همه انسان ها از نگاه اسلامی باید فقط و فقط الگوی رفتاری شان ائمه (ع) باشد و ذره ای هم ازآن تخطی نکنند؟
خیر، دین اسلام این را نمی خواهد؛ البته در دنیای کنونی یک نگاه حداقلی و حداکثری در این باره وجود دارد و در این نگاه حداقلی همه باید شبیه باربی باشند یا بردپیت و آن شاخص های مطرحی که در غرب به عنوان مصادیق غربی هستند شبیه او شوند و هر چقدر بیشتر شبیه شوند، می توان گفت این افراد، افرادی هستند که آمریکایی ترند و سبک زندگی آمریکایی را پذیرفته اند.
درست در نقطه مقابل و این طرف ما می گوییم هرچه افراد به امام معصوم (ع) نزدیک تر شوند زیست شان اسلامی تر است، اما نه اینکه الزاما باید هر طور که امام معصوم (ع) رفتار کرد او هم آنطور رفتار کند. اگر زیست اسلامی را به یک جاده که سه لاین بزرگ دارد، تشبیه کنیم که حداقل هایش با خط قرمزهای فقه کامل می شود، این موضوع را این طور می توان توضیح داد کسی که در این خط قرمز بایستد نباید از دایره حرام ها و حریم ها رد شود و در دره گناه بیفتد، آنگاه چنین فردی زیست اسلامی دارد.
لاین های مختلف این جاده یا" باید –نباید های" زیست اسلامی را توصیف کنید؟
پله و لاین اول مسائل فقهی و احکامی است، مخصوصا در دایره حلال و حرام. از این مرحله که کمی بالاتر می رویم فرد اوضاعش بهتر می شود و به پله دوم که اخلاق است وارد می شود و باید ها و نباید ها در این حوزه را دربر می گیرد و از این هم که بخواهد بالاتر برود، تازه بعد از اینکه زیستش شرعی بود و بعد از مرحله اخلاقی به مرحله ایمانی می رسد.
در زندگی ایمانی مرحله سوم دیگر قصد قربتا الی الله باید داشته باشد اینجا محدوده بزرگی از خیر و خوبی و نیکی ها است. اینجا همه نمی توانند سبقت داشته باشند. کسانی می توانند از این مسیر لذت ببرند که قبل از آن در دو مرحله قبلی خیلی روی خودکار کرده باشند.
اما خب این طیف گسترده است، یعنی از حداقل ها که رعایت حریم ها و حرام هاست گذشته تا حداکثرها که مثلا در بحث اجتماعی و فردی گاهی به آثار های عجیب و غریبی مانند زندگی امیرالمومنین (ع) و خانواده اش می رسد و داستان آن سه روز، روزه ای که گرفتند و هر روز طعامشان را به مسکین، یتیم و اسیر بخشیدند و کاملا راضی بودند با اینکه چیزی برای خوردن نداشتند، پیش می آید. این بخشش بزرگ برایشان سخت نبود چون اطعام کردن دیگران بیشتر از طعام خوردن خودشان برایشان لذتبخش و درست بود.
فرد در این مهارت ها و نظام فکری، نه اینکه گرسنگی برایش معنا نداشته باشد اما لذت اطعام دیگران که از او گرسنه ترند باعث می شود این خشنودی و خرسندی به جایی برسد که فرد گرسنگی خودش را فراموش کند و از این گرسنگی که اختیاری انتخاب کرده، لذت ببرد؛ چرا؟ چون در این نظام اطعام کردن لذت بخش است.
در فرهنگ غرب برای تاثیرگذاری روی ذهن و فرهنگ مخاطبان از چه راهکارهایی بهره می جویند؟
آنها مستقیما به فرد نمی گویند نظام فکری جدید را تجربه کن بلکه نظام فکری را در قالب فیلم، سریال و با استفاده از رسانه ها برایش تئوریزه می کنند.
در قسمت های مختلفی مثلا در بازی های رایانه ای برای کودکان این کار را می کنند و آن هم با تکرار بسیار بالا و بعد از طریق سریال و فیلم و با تکیه کمتر بر آنچه می خواهند و با تکرار مخفی همان مفاهیمی که در بازی ها می تواند صدها و هزاران بار تکرار کنند در فیلم ها و سریال ها هم به مخاطبان القا می کنند.
مانند روابط دختر و پسر قبل ازدواج، خیانت به همسر و رابطه نامشروع آنها نمی گویند، چنین چیزی را باید بپذیری اما با تکرار کاری می کنند که این مطالب برای فرد کاملا عادی بنماید و اگر فرد تاثیر نپذیرد باید تعجب کرد چون از زمانی که چشم باز می کند با رسانه های غربی آشنا می شود این مسائل را می بیند اصلا با مسایل دیگر ذهنش آشنا نمی شود.
زمانی که فرد چنین چیزی را می بیند برایش عادی می شود تا جایی که فرد اگر چنین رفتاری نکند از خودش پشیمان می شود.
این مسئله بسیار مهمی است که متاسفانه ما در فضای رسانه ای خودمان به آن نمی پردازیم، رسانه ها ما نیز در محیط دینی خود می توانند به اینجا برسند که این مفاهیم را آنقدر زیبا و غیرمستقیم انعکاس دهند اما چون این نگاه ها را نداریم که افراد را بیاریم و غیرمستقیم با معارف دین آشنا کنیم اصلا در این راه قدم نمی گذاریم.
بطور جزئی تر مولفه های سبک زندگی آمریکایی شامل چه مواردی می شود؟
از مولفه های سبک زندگی آمریکایی بی قیدی است، به معنای آزادی لذت و بی بندو باری، آزادی به معنای بی قیدی است ما هم شعار آزادی می دهیم نه به این معنا و شعار ما آزادی از مسائل پلید، حیوانیت و بندهایی است که انسان را مانند حیوان و پست تر می کند و چون افراد از روز اول با رسانه با فرهنگ غرب آشنا می شوند و چشمشان را به این جهان که این فضای فکری بر آن حاکم است باز می کنند با این مسئله بزرگ می شوند.
دومین و اصلی ترین پایه ای که به عنوان سبک زندگی غربی معرفی می شود مفهوم لذت است، اسلام و همه ادیان آسمانی که همان مسیر اسلام و تسلیم در برابر خدا هستند لذت را انکار نمی کنند، اصلا یکی از نیازهای بشری را لذت می دانند اما آنها لذت را به عنوان ابزار معرفی می کنند، نه هدف نهایی. اگر هم گاهی هدف معرفی می شود یک هدف میانی است که بواسطه آن بتوان به هدف بالاتری رسید اما در نگاه غربی اینگونه نیست؛ لذت و مفهوم آن همه چیز یا بهتر بگوییم هدف است و بشر برای اینکه به این برسد جایز است که هر کاری بکند.
حال با وجود این تغییر مبناها وظیفه رسانه ها را در این عرصه چگونه ارزیابی می کنید؟
این دو تفاوت در نگاه غربی و اسلامی دو تفاوت مبنایی را ایجاد می کند که لزوم نگرش در رسانه ها را بیشتر می کند و متاسفانه گاهی همان مسیری را که غرب مثلا در بحث بی بند و باری می رود و مثال بارز آن در روابط دختر و پسر این را در تک تک فیلم هایشان آزاد معرفی می کند و گاهی ما همان مسیر را می رویم مثلا ارتباط قبل از ازدواج که به ازدواج منتهی نشود را در اینجا و در غرب نشان می دهند .
در سریال ها تقیدهای ظاهری بیشتر از فیلم های سینمایی است هر چند ما در این فیلم های تلویزیونی هم می بینیم که فقط روابط دوستانه گرم و صمیمی را کمی محدود می کنند اما می بینیم اینکه افراد بشینند، بخندند با آن مشکلی ندارد حتی در سریال پایتخت 2 که آموزنده و خوب بود اما ایرادش این بود که یک خانم تنها با چندین نامحرم در این فیلم روابط بسیار راحتی داشتند.
در نگاه و زیست اسلامی"حیا" مهم است و اگر نباشد کار به گناه می کشد و انسان را به سمت بی خدایی می برد اما در نگاه غربی خدا وجود ندارد که بخواهد کنار گذاشته شود و فرد به سمت فحشا می رود و آمدند یک تبصره گذاشتند که فرد در این بی قیدی ها تا جایی می تواند پیش برود که حقوق فرد دیگری را ضایع نکند .
اما در نگاه اسلامی حتی ارتباط عاطفی که دل انسان را دچار اضطراب و هیجانات کند که خدا برای لحظاتی دور شود ایراد دارد، در حالی که چون کارگردان ها و مسئولان شبکه و ناظران غافلند. این تفاوت مبنایی را نمی بینند این موضوعات نادیده گرفته می شود و روابط دختر و پسر چون می تواند باعث کش و قوس داستانی شود و خط سیر فیلم را ادامه دهد جدی گرفته نمی شود و به راحتی این مسائل را در فیلم ها نشان می دهند. در حالی که می توانند این مفهوم را طور دیگری با نگاه اسلامی دنبال کرد که هم جذابیت داستان از بین نرود و این مفاهیم غیر اسلامی هم خدشه دار نشود.
پایان پیام/
نظر شما