عرفان؛ مبنای نظریه ولایت فقیه امام/سیاست لازمه عرفان قرآنی است

خبرگزاری شبستان: امام معتقد بودند ولایت ظاهری که همانا ولایت سیاسی اجتماعی است متکی بر ولایت باطنی و عرفانی است و با همین دیدگاه، نظریه تفکیک ولایت ظاهری از باطنی ابن عربی را مورد نقد جدی قرار دادند.

خبرگزاری شبستان: امام خمینی (ره) نمونه معاصر عارف و صاحب کرسی عرفان در حوزه علمیه بودند، هم در دوره مبارزات و هم در دوران جنگ تحمیلی و در دوره رهبری شان کسی نمی تواند بگوید ایشان با عرفان غریبه بوده است بلکه وی شخصیتی شاعر و عارف مسلک و در عرفان اسلامی یکی از صاحبنظران بزرگ و معاصر هستند. از این رو و به مناسبت قرار گرفتن در آستانه رحلت ایشان با حجت الاسلام والمسلمین محمدجواد رودگر، کارشناس حوزه عرفان و سردبیر فصلنامه کتاب نقد درباره عرفان سیاسی امام راحل به گفتگو پرداخیتم که در ذیل می آید:
 

آیا می توان عرفان را وجهی بارز در شخصیت و زندگانی امام خمینی (ره) به عنوان بنیانگذار انقلاب اسلامی و سردمداران مبارزان علیه رژیم شاهنشاهی دانست؟
امام خمینی (ره) در حقیقت شاگرد و نمونه کاملی از مکتب عرفانی اهل بیت (ع) بودند، یعنی عرفان ایشان عرفانی قرآنی و اهل بیتی و سلوکشان ثقلینی محسوب می شد؛ در نتیجه عرفان را در متن زندگی خود متجلی ساختند و در حقیقت زندگی ایشان زندگی عرفانی بود نه زندگی عرفی و زندگی عرفانی امام آکنده از عبودیت و بندگی خدا و تکلیف مداری و وظیفه گرایی در برابر خدای متعال و اسلام بوده است.
ایشان در همه حالات خویش عرفان را به نمایش گذاشتند، البته مقصود از این عرفان، عرفان عملی یا عمل عرفانی است. اگرچه امام یک استاد تمام عیار عرفان نظری و مجتهد در این ساحت نیز بودند اما به جرات می توان گفت ایشان فقط عرفان خوان، عرفان دان یا عرفان شناس و عرفان پژوه نبوده اند، بلکه از دانایی در حوزه عرفان به دارایی یا از دانستن به داشتن رسیدند و همه تعابیر عرفانی را در متن زندگی خویش تجربه کردند.
به بیان دیگر زندگی امام خمینی (ره) ترجمان عرفان قرآنی به تمام معنا بود و به همین دلیل منطق عرفانی ایشان منطق جامع و کاملی بود، ایشان هم درون گرا و هم برون گرا بودند، هم اهل سلوک هم اهل سیاست هم اهل سجاده، هم سنگر و هم مظهر عشق و هم اسوه عقل.
ایشان عرفان مبتنی بر شریعت را در همه زوایای زندگی به نمایش گذاشتند و به بیان دیگر بین عرفان و فقه و فقاهت یا شهود و شریعت ارتباط وثیق علمی و عملی برقرار کردند.

 

این سیر و سلوک عرفانی امام با شخصیت سیاسی ایشان در تضاد نبود، چگونه می توان بین سیاست و عرفان جمع حاصل کرد؟
عرفان اسلامی بخصوص عرفان اهل بیتی (ع) هیچ تعارضی با سیاست و حکومت و مدیریت اجتماعی ندارد، ثانیا عرفان امام عرفانی سیاسی به تمام معنا بود و اساسا عارف قرآنی نمی تواند عارف سیاسی نباشد، زیرا در عرفان وقتی که سفر اول و دوم به اتمام رسید و سالک الی الله و مسافر کوی حق وارد سفر سوم شد، کلید ورود به حوزه سیاست و تدبیر اجتماعی در این مرحله زده می شود و در سفر چهارم به اوج خود می رسد که انبیاء و اولیا مظاهر چنین اسفار و سلوک جامع گرایانه و جامعه گروانه بوده اند و امام که در حقیقت تربیت یافته مکتب سلوکی امامان (ع) هدایت و نور بودند عرفان را با سیاست و سیاست را با عرفان در هم آمیختند لذا عرفان سیاسی و سیاست عرفانی را در متن جامعه رواج دادند.
از سوی دیگر یکی از مبانی مهم و تاثیرگذار نظریه ولایت فقیه یا دکترین مدیریت ولایی امام خمینی (ره) عرفان بود، چه اینکه ایشان معتقد بودند ولایت ظاهری که همانا ولایت سیاسی اجتماعی است مترتب و متکی بر ولایت باطنی و عرفانی است و با همین نظریه و دیدگاه، نظریه تفکیک ولایت ظاهری از باطنی ابن عربی را در تعلیقه بر فصوص الحکم مورد نقد جدی قرار دادند.
در نتیجه منطق عرفانی امام که همانا منطق وحیانی است با سیاست در عرصه ها و حوزه های مختلف گره خورد بود و حکومت او نیز رنگ و بوی عرفان و عرفان او رنگ و بوی حکومتی داشت.

 

بنابر آنچه ذکر شد و وارد کردن عرفان به عرصه سیاست توسط امام راحل سلوک عرفانی ایشان چه تفاوتی با آنچه توسط عرفان های کاذب ارائه می شود، دارد؟
تفاوت بین عرفان شخصیت هایی همچون امام خمینی (ره) با به اصطلاح عرفان صوفیانه به ویژه از قرن 9 هجری به بعد با عرفان های سکولار و نوپدید تفاوت مبنایی است نه بنایی؛ به این معنا که عرفان امام که از عرفان کتب و سنت اخذ شده است و از پشتوانه سیره عملی معصومین (ع) برخوردار است لاجرم با عرفان انزوا و خلوت و خلسه از یک سو و عرفان انتزاعی و نظری از سوی دیگر تفاوت دارد.
به عبارت دیگر، این عرفان جلوت و جامعه گرایی و خدمت به مردم برای تحصیل رضای خدا و عرفان انضمامی است به این دلیل این عرفان جامعه و خدمت به مردم و گره گشایی از کار آنان و تدبیر مدن یا سیاست مدن و تشکیل مدینه فاضله نبوی و علوی را یک رسالت جدی و وظیفه ضروری خود می داند، و بودن در متن جامعه را به اندازه داشتن خلوتگاه های معنادار مهم می داند؛ لذا در این عرفان رابطه انسان با خدا، انسان با خود، انسان با جامعه و انسان با جهان در ارتباط انسان با انسان کامل معصوم (ع) معنادار و مبنادار است.

 

آیا حضور عرفان و فقه در کنار یکدیگر جمع اضداد است یا خیر، سیره عملی امام خمینی (ره) پاسخی بر رد چنین مباحث از سوی مخالفان است؟
در پاسخ به این سوال باید گفت اولا هیچ حکیم الهی و عارف اسلامی که پرورش یافته مکتب نبوت و امامت بوده است عرفان را از فقه و فقه را از عرفان جدا ندانسته است، چنین تصوری نادرست و چه بسا معلول برخی انحرافات فکری و عملی باشد که ممکن است برخی جریان های صوفیانه در جامعه اسلامی مطرح کرده باشند. ثانیا فقه و شریعت اسلامی دارای ظرفیت و قلمرویی وسیع برای پوشش دادن همه مراحل و منازل سلوکی و مقامات معنوی سالکان الهی و عارفان ربانی است، زیرا این فقه ظاهر و باطن و آداب و اسراری دارد که در آیات و روایات به گونه های مختلف به آن اشاره شده و بزرگان حکمت متعالیه و حکیمان متاله و عارفان سترگ کتبی درباره خصوص اسرار نماز یا روزه یا طهارت یا خمس و زکات و ابواب دیگر فقه اسلامی نوشته اند که از "اسرار الشریعه" سیدحیدر آملی تا اسرارالصلاه میرزا جوادآقا ملکی تبریزی یا معراج السالکین امام خمینی و آدب الصلاه او در این زمینه می توان شاهد مثال آورد.
در نتیجه شریعت و شهود و فقه و فنا و ظاهر و باطن سیر و سلوک الی الله هرگز با هم تعارض و تضادی نداشته و ندارند بلکه متعاضد با یکدیگر و همگرای هم هستند که امام خمینی (ره) این حقیقت را در آثار علمی و عملی خویش به نمایش گذاشتند.
پایان پیام/
 

کد خبر 259767

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha