چگونه از نحوست ایام در امان بمانیم؟

بعضی روزها را مبارک می‏دانیم و بعضی روزها را شوم. اگر به حقیقت نحوست ایام ایمان داشته بیاوریم آنگاه می توان با انجام سه عمل در امان ماند.

خبرگزاری شبستان: در برخی روایات آمده است مسافرت کردن در حالی که قمر در عقرب باشد یا مسافرت‏ کردن در فلان روز خوب نیست ، مسافرت کردن در فلان روز خوب است ، این‏ چیزهایی که اصطلاحا " نجوم احکامی " نامیده می‏شود . اینها چیست ؟ در مورد اینها ما یک عده روایات داریم که ظاهر آنها همینها را تأیید می‏کند و از طرف دیگر یک عده روایات داریم که شدیدا اینها را نفی می‏کند. مطالب ذیل برگرفته از کتاب "تفسیر قرآن جلد پنجم " استاد شهید مرتضی مطهری در پاسخ به این مسئله است.
 

 سوره قمر با جمله " « اقتربت‏ الساعة و انشق القمر »" و بعد : " « و ان یروا آیة یعرضوا و یقولوا سحر مستمر »" شروع می‏شود ، از اول تا آخر این سوره یک روح خاص دارد که همه مطالب برای توضیح آن روح است . آن روح را این جمله‏ای که مکرر در این سوره مبارکه آمده است بیان می‏کند : " فکیف کان عذابی و نذر " رابطه‏ای ( است ) میان انذار یعنی اتمام حجت و ابلاغ دعوت از یک طرف و سرپیچی و تمرد و انکار و نزول عذاب الهی از طرف دیگر و برای اینکه‏ معلوم باشد که این صرفا امری مربوط به گذشته نیست، شامل آینده هم می‏شود.

 

در اینجا باید مطلب دیگری را اضافه کنیم و آن این است که در ابتدا مشکل به نظر می‏رسد که‏ انسان بتواند تصور کند که میان اعمال و خوبی و بدی انسانها با حوادث و جریانات کلی عالم ارتباطی باشد ، یعنی اینها چیزهایی است که حتی از حد علوم عادی بشر خارج است .

 

افراد جامعه بشر خوب باشند یا بد ، اوضاع و احوال‏ عالم عکس العملی در مقابل آن نشان نمی‏دهد . شاید افکار اغلب مردم ساده‏ یا افرادی که کمی مادی فکر می‏کنند همین طور باشد که دنیا جریانی خودش‏ برای خودش دارد ، حال همه مردم روی زمین صالح و متقی و درستکار و موحد و خداپرست و عادل باشند اوضاع عالم کار خودش را می‏کند ، همه مردم کافر و مشرک باشند ، به یکدیگر ظلم و تعدی کنند و فسق و فجور در میانشان باشد باز عالم کار خودش را همان طوری که باید ، انجام می‏دهد ، نسبت به بشر بی‏تفاوت است و اگر بشر مجازاتی باید ببیند یا پاداشی می‏خواهد بگیرد ، در آخرت خواهد بود ولی قرآن مطلبی را بیان می‏کند که اگر چه ابتدا قبولش برای اذهان عادی‏ سنگین است، اما حقیقتی است .

 

ما زمانی این بحث را مطرح کرده‏ایم و در یادداشتهایم هست که ایمان اقتضا می‏کند که فکر انسان در سطحی بالاتر از سطح فکر مردم بی‏ایمان باشد یعنی اگر انسان به گفته‏های پیغمبران و به آنچه‏ آنها بیان کرده‏اند ایمان داشته باشد ناچار به قوانینی ایمان می‏آورد که‏ خیلی دقیق‏تر است از آنچه بشر از راه علم و فلسفه خودش کشف می‏کند.

 

معنای ایمان به گفته‏های پیغمبران این است که انسان به همه گفته‏ها و به‏ همه لوازم و ملزومات حرفهایشان ایمان داشته باشد . یکی از مطالب همین‏ است که : "و لو ان اهل القری امنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من‏ السماء و الارض " اگر مردم قریه‏ها و جمعها اهل ایمان و تقوا باشند و بشوند ، ما می‏گشاییم برکتهایی را از بالا و پایین ، معنوی و مادی‏ و عکس قضیه ، اگر نباشند می‏گیریم . قبول دارم که در ابتدا تصورش برای‏ انسان مشکل به نظر می‏رسد ولی این حقیقتی است . خیلی از امور ابتدا به‏ نظر انسان مشکل می‏رسد ولی حقیقت است .

ما الان نمی‏توانیم درست پیش بینی کنیم که چقدر از بدبختیها و نکبتهایی که از ناحیه عالم به ما می‏رسد بستگی دارد به اعمال ناشایستی که‏ ما خودمان در روی زمین انجام می‏دهیم ، ولی از نظر قرآن این مطلب یک‏ حقیقت مسلم و غیرقابل تردید است ، این است که در این آیات :
 

"فکیف کان عذابی و نذر " این داستانها را که خیلی مختصر و با جمله‏های‏ کوتاه ، خیلی سریع و با لحنی تند و خشن و کوبنده بیان می‏کند بدون اینکه‏ در صدد این باشد که داستان را تشریح کند ، همه برای این است که این‏
مطلب را بفهماند که اعراض کردن از آنچه که انبیاء برای مردم آورده‏اند ، از آن دعوت و از آن نعمتی که به وسیله آنها به مردم ارائه شده است و به‏ عبارت دیگر کفران این نعمت چه عکس العملی در گذشته داشته است و در آینده هم خواهد داشت . پس در این آیات بنا بر این نیست که مطلب‏ دیگری مثلا قسمتی از یک داستان گفته بشود که در جای دیگر گفته نشده است. عمده ( هدف ) این است که روح آن داستان در اینجا خوب منعکس بشود .

 

معنای شوم بودن یک روز چیست؟
" کلمه " نحس " به معنی " شوم " است . در اینجا مفسرین روی کلمه‏ " نحس " بحث کرده‏اند که معنای شوم بودن یک روز چیست ؟ واضح است که‏ در اینجا قرآن نمی‏خواهد بگوید که مثلا آن روز چون روز یکشنبه یا دوشنبه‏ بود نحس بود و عذاب آمد . یکشنبه و دوشنبه هر هفته تکرار می‏شود . یا مقصود این نیست که چون مثلا سیزده ماه صفر بود اینها معذب شدند . سیزده‏ ماه صفر هر سال تکرار می‏شود، و بعلاوه اینجا دارد تصریح می‏کند: " فکیف‏
کان عذابی و نذر " یعنی عذاب به علت تکذیب و به علت حق ناشناسی و کفران یک نعمت بزرگ بود . پس روز، شوم بود ولی شومی‏اش نه از خود روز بود از آن جهت که ( روزی از روزهای ) هفته یا ماه است بلکه به علت‏ حادثه‏ای که در آن روز پیش آمد این روز شوم شد .

 

حال ، بعضی روزها را مبارک می‏دانیم و بعضی روزها را شوم . این موضوع‏ را مخصوصا تفسیر المیزان مفصل بحث کرده است. در موضوع نحوست ایام ، دو مسأله است . یک مسأله این است که ما برخی‏ روزهای سال را مبارک می‏شماریم و برخی را نحس و شوم ، به اعتبار حادثه‏ای‏ که در آن روز واقع شده و مقصود ما این نیست که این روز از آن جهت که‏ این روز است مبارک است یا این روز از آن جهت که این روز است شوم‏ است ، بلکه مقصود ما این است که این روز برای ما یادآور حادثه پر برکتی‏ است یا این روز برای ما یادآور حادثه شومی است . مثلا ما روز عید غدیر را روز مبارک می‏دانیم ولی نه به اعتبار اینکه هجدهم ذی الحجه است که‏ چون ماه ، ماه ذی الحجه است و این روز هجدهمین روز ماه ذی الحجه است مبارک است اعم از اینکه در این روز حادثه‏ای واقع شده باشد یا نشده باشد ، اعم از اینکه در این روز پیغمبر صلی الله علیه و آله علی علیه‏السلام را به خلافت نصب کرده باشد یا نکرده‏ باشد ، این روز ، روز مبارک است و چون این روز مبارک بود پیغمبر صلی‏ الله علیه و آله علی علیه‏السلام را در این روز به خلافت نصب کرد ، یعنی‏ بخت حادثه یوم الغدیر بلند بوده که در این روز واقع شده است ، این روز از قدیم الایام ( و ) قبل از این هم روز مبارکی بوده ، از اولی که این‏ آسمان و زمین درست شده روز هجدهم ذی الحجه روز مبارکی بوده و حادثه غدیر در روزی که خودش مبارک بود واقع شد .

 

دهم محرم روزی بوده که از اولی‏ که عالم ساخته شده اصلا این روز ، بد ساخته شده ، شوم ساخته شده و حادثه‏
کربلا در روزی واقع شد که بالذات شوم بود و قهرا قبل از اینکه امام حسین‏ هم شهید بشود هر سال که روز دهم محرم می‏آمد روز شومی می‏آمد ، از زمان‏ حضرت آدم و قبل از حضرت آدم این روز شوم بوده و الان هم روز دهم محرم‏ شوم است ، تا قیامت هم این روز از آن جهت که این روز است شوم است . حادثه کربلا هم در یک روز شوم واقع شد . یک وقت انسان این طور فکر می‏کند . این ( طرز فکر ) ، اساسی نمی‏تواند داشته باشد . نه عقل می‏تواند آن را قبول کند و نه از نظر نقل ما می‏توانیم تأییدی برای آن بیاوریم.

 

یک وقت به آن معنای دوم است : هجدهم ذی الحجه ، چون در این روز برای ما حادثه مبارکی رخ داده است ما این روز را مبارک می‏شماریم . هجده‏ ذی الحجه مبارکی خودش را از حادثه غدیر دارد نه حادثه غدیر از هجدهم ذی‏الحجه . دهم محرم شومی خودش را ( نه اینکه بالذات شوم است ) از شهادت‏ امام حسین دارد نه کشته شدن و قتل امام حسین شومی خودش را از دهم محرم‏ دارد . نظیر لفظ و معنا می‏شود . الفاظ از نظر اینکه الفاظند یعنی حروف‏ الفبا ( هستند ) ترکیب می‏شوند از الف و ب و پ و ت و ث وج تا آخر . هیچ لفظی با هیچ لفظ دیگری فرق نمی‏کند . ولی الفاظ برای معانی مختلفی وضع می‏شوند ، بعضی الفاظ برای معانی بسیار عالی و لطیف وضع می‏شوند ، مثل اینکه ما از الف و دو تا لام مشدد و یک الف دیگر و یک " ه " لفظ " الله " را ساخته‏ایم که‏ نام خداوند است . چون معنا مبارک است لفظ هم برای ما لفظی است مبارک‏ ، حتی احترام دارد و وقتی که به صورت کتبی در می‏آید دست بی وضو هم به‏ آن نمی‏زنیم .

 

همین طور اسماء پیغمبران و ائمه ، یا اسمهایی که بر یک‏ معانی خیلی عالی مثلا از مقدسات بشر دلالت می‏کند مثل لفظ " علم " که‏ گویی خود این لفظ هم برای ما جلالتی دارد . ( در مقابل ، ) ما الفاظی را وضع می‏کنیم برای معانی‏ای که مستقبح ذکره است یعنی بشر قبیح می‏شمارد که‏ نام آنها را ببرد : " ما یستقبح ذکره " . بعد چون آن معنا چیزی است که‏ بشر نمی‏خواهد آن را بازگو کند گویی قبح معنا در لفظ اثر می‏گذارد و الا بدیهی است که لفظ ، بالذات قبحی ندارد ، قبح از معناست ، لفظ به تبع‏ معنا و چون نام این معناست قبیح شمرده می‏شود .

 

نحوست ذاتی ایام 
در روایات ما پیدا می‏شود چیزهایی که از آنها حتی بیش از این ، مفهوم می‏شود . مثلا مسافرت کردن در حالی که قمر در عقرب است یا مسافرت‏ کردن در فلان روز خوب نیست ، مسافرت کردن در فلان روز خوب است ، این‏ چیزهایی که اصطلاحا " نجوم احکامی " نامیده می‏شود . اینها چیست ؟ در مورد اینها ما یک عده روایات داریم که ظاهر آنها همینها را تأیید می‏کند و از طرف دیگر یک عده روایات داریم که شدیدا اینها را نفی می‏کند ، مثل آنچه که در نهج البلاغه است که در کتب روایات هم ذکر شده است که:

 

‏ وقتی امیرالمؤمنین علیه‏السلام می‏خواستند به جنگ نهروان بروند ، در حالی‏ که سوار شده و آهنگ رفتن کرده بودند اشعث قیس کندی آمد در حالی که یکی‏ از خویشاوندانش همراهش بود و گفت : یا امیرالمؤمنین ! توقف بفرمایید و حرکت نکنید برای اینکه این ( مرد ) سخنی می‏گوید . فرمود چه می‏گوید ؟ او آمد و گفت‏ من منجم هستم ، اوضاع کواکب دلالت می‏کند که اگر شما در این ساعت‏ حرکت کنید و بروید به جنگ شکست می‏خورید و همه‏تان کشته می‏شوید . امیرالمؤمنین به شدت به او حمله کرد ، فرمود هر کسی که حرفهای تو را باور کند باید خدا و قرآن را تکذیب کند . ما وظیفه داریم در کارها به‏
خدا توکل و اعتماد کنیم ، و بعد فرمود: « " سیروا علی اسم الله " » به نام " خدا " حرکت کنید و هیچ به حرفهای اینها ترتیب اثر ندهید . رفتند و پیروز هم شدند.

روایات زیادی در نهی از ترتیب اثر دادن به این امور داریم . یک‏ سلسله روایات سومی داریم که از آنها انسان این طور می‏فهمد که‏ نحوست ایام و اوضاع کواکب یا اساسا در زندگی انسان اثر ندارد یا اگر هم‏ اثری داشته باشد ، .1 توکل به خدا . 2 توسل به ائمه و . 3 صدقه دادن اثر اینها را از بین می‏برد . من خودم از آن زمان که ( این روایات را ) دیدم، اصلا بنایم بر این است که در هیچ کاری به این امور ترتیب اثر ندهم . فکر نمی‏کنم چنین چیزهایی هم وجود دارد . توکل می‏کنم یا اگر مثلا از سفر خودم نگرانی داشته باشم ، بالاتر از توکل صدقه‏ای هم می‏دهم .

 

غرض این است: ما از مجموع اخبار و روایات اینچنین استفاده می‏کنیم که‏زمانی ما روی همه اینها مطالعه کردیم، آخر این طور نتیجه گرفتیم که یا این مسائل اساسا تأثیری در زندگی انسان ندارد و یا اگر دارد این سه چیز ( چون هر سه اینها در روایات هست): توکل به خداوند ، متوسل شدن به اولیاء خدا و صدقه دادن اثر اینها را از بین می‏برد .

 

بنابراین پیغمبر اکرم تفأل می‏زد ولی تطیر نمی‏زد ، یعنی از رسم و سنتی‏ که در میان مردم بود آن را که منشأ می‏شد که انسان در تصمیم خودش راسخ‏ بشود امضا می‏کرد ( و به ) آن که منشأ می‏شد انسان از تصمیم خودش باز بماند ( توجه نمی‏کرد ) ، یعنی به فال نیک می‏گرفت ولی به فال بد نمی‏گرفت . یک روح مصمم و متوکل ( این طور است ) .
 

بنا بر این گزارش کتاب تفسیر قرآن (5) مشتمل بر تفسیر آیاتی از سوره‏های ( تفسیر سوره‏های زخرف ، دخان ، جاثیه ، فتح ، قمر ) توسط متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏ است.
 

پایان پیام/
 

کد خبر 273473

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha