خبرگزاری شبستان: در برخی روایات آمده است مسافرت کردن در حالی که قمر در عقرب باشد یا مسافرت کردن در فلان روز خوب نیست ، مسافرت کردن در فلان روز خوب است ، این چیزهایی که اصطلاحا " نجوم احکامی " نامیده میشود . اینها چیست ؟ در مورد اینها ما یک عده روایات داریم که ظاهر آنها همینها را تأیید میکند و از طرف دیگر یک عده روایات داریم که شدیدا اینها را نفی میکند. مطالب ذیل برگرفته از کتاب "تفسیر قرآن جلد پنجم " استاد شهید مرتضی مطهری در پاسخ به این مسئله است.
سوره قمر با جمله " « اقتربت الساعة و انشق القمر »" و بعد : " « و ان یروا آیة یعرضوا و یقولوا سحر مستمر »" شروع میشود ، از اول تا آخر این سوره یک روح خاص دارد که همه مطالب برای توضیح آن روح است . آن روح را این جملهای که مکرر در این سوره مبارکه آمده است بیان میکند : " فکیف کان عذابی و نذر " رابطهای ( است ) میان انذار یعنی اتمام حجت و ابلاغ دعوت از یک طرف و سرپیچی و تمرد و انکار و نزول عذاب الهی از طرف دیگر و برای اینکه معلوم باشد که این صرفا امری مربوط به گذشته نیست، شامل آینده هم میشود.
در اینجا باید مطلب دیگری را اضافه کنیم و آن این است که در ابتدا مشکل به نظر میرسد که انسان بتواند تصور کند که میان اعمال و خوبی و بدی انسانها با حوادث و جریانات کلی عالم ارتباطی باشد ، یعنی اینها چیزهایی است که حتی از حد علوم عادی بشر خارج است .
افراد جامعه بشر خوب باشند یا بد ، اوضاع و احوال عالم عکس العملی در مقابل آن نشان نمیدهد . شاید افکار اغلب مردم ساده یا افرادی که کمی مادی فکر میکنند همین طور باشد که دنیا جریانی خودش برای خودش دارد ، حال همه مردم روی زمین صالح و متقی و درستکار و موحد و خداپرست و عادل باشند اوضاع عالم کار خودش را میکند ، همه مردم کافر و مشرک باشند ، به یکدیگر ظلم و تعدی کنند و فسق و فجور در میانشان باشد باز عالم کار خودش را همان طوری که باید ، انجام میدهد ، نسبت به بشر بیتفاوت است و اگر بشر مجازاتی باید ببیند یا پاداشی میخواهد بگیرد ، در آخرت خواهد بود ولی قرآن مطلبی را بیان میکند که اگر چه ابتدا قبولش برای اذهان عادی سنگین است، اما حقیقتی است .
ما زمانی این بحث را مطرح کردهایم و در یادداشتهایم هست که ایمان اقتضا میکند که فکر انسان در سطحی بالاتر از سطح فکر مردم بیایمان باشد یعنی اگر انسان به گفتههای پیغمبران و به آنچه آنها بیان کردهاند ایمان داشته باشد ناچار به قوانینی ایمان میآورد که خیلی دقیقتر است از آنچه بشر از راه علم و فلسفه خودش کشف میکند.
معنای ایمان به گفتههای پیغمبران این است که انسان به همه گفتهها و به همه لوازم و ملزومات حرفهایشان ایمان داشته باشد . یکی از مطالب همین است که : "و لو ان اهل القری امنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض " اگر مردم قریهها و جمعها اهل ایمان و تقوا باشند و بشوند ، ما میگشاییم برکتهایی را از بالا و پایین ، معنوی و مادی و عکس قضیه ، اگر نباشند میگیریم . قبول دارم که در ابتدا تصورش برای انسان مشکل به نظر میرسد ولی این حقیقتی است . خیلی از امور ابتدا به نظر انسان مشکل میرسد ولی حقیقت است .
ما الان نمیتوانیم درست پیش بینی کنیم که چقدر از بدبختیها و نکبتهایی که از ناحیه عالم به ما میرسد بستگی دارد به اعمال ناشایستی که ما خودمان در روی زمین انجام میدهیم ، ولی از نظر قرآن این مطلب یک حقیقت مسلم و غیرقابل تردید است ، این است که در این آیات :
"فکیف کان عذابی و نذر " این داستانها را که خیلی مختصر و با جملههای کوتاه ، خیلی سریع و با لحنی تند و خشن و کوبنده بیان میکند بدون اینکه در صدد این باشد که داستان را تشریح کند ، همه برای این است که این
مطلب را بفهماند که اعراض کردن از آنچه که انبیاء برای مردم آوردهاند ، از آن دعوت و از آن نعمتی که به وسیله آنها به مردم ارائه شده است و به عبارت دیگر کفران این نعمت چه عکس العملی در گذشته داشته است و در آینده هم خواهد داشت . پس در این آیات بنا بر این نیست که مطلب دیگری مثلا قسمتی از یک داستان گفته بشود که در جای دیگر گفته نشده است. عمده ( هدف ) این است که روح آن داستان در اینجا خوب منعکس بشود .
" کلمه " نحس " به معنی " شوم " است . در اینجا مفسرین روی کلمه " نحس " بحث کردهاند که معنای شوم بودن یک روز چیست ؟ واضح است که در اینجا قرآن نمیخواهد بگوید که مثلا آن روز چون روز یکشنبه یا دوشنبه بود نحس بود و عذاب آمد . یکشنبه و دوشنبه هر هفته تکرار میشود . یا مقصود این نیست که چون مثلا سیزده ماه صفر بود اینها معذب شدند . سیزده ماه صفر هر سال تکرار میشود، و بعلاوه اینجا دارد تصریح میکند: " فکیف
کان عذابی و نذر " یعنی عذاب به علت تکذیب و به علت حق ناشناسی و کفران یک نعمت بزرگ بود . پس روز، شوم بود ولی شومیاش نه از خود روز بود از آن جهت که ( روزی از روزهای ) هفته یا ماه است بلکه به علت حادثهای که در آن روز پیش آمد این روز شوم شد .
حال ، بعضی روزها را مبارک میدانیم و بعضی روزها را شوم . این موضوع را مخصوصا تفسیر المیزان مفصل بحث کرده است. در موضوع نحوست ایام ، دو مسأله است . یک مسأله این است که ما برخی روزهای سال را مبارک میشماریم و برخی را نحس و شوم ، به اعتبار حادثهای که در آن روز واقع شده و مقصود ما این نیست که این روز از آن جهت که این روز است مبارک است یا این روز از آن جهت که این روز است شوم است ، بلکه مقصود ما این است که این روز برای ما یادآور حادثه پر برکتی است یا این روز برای ما یادآور حادثه شومی است . مثلا ما روز عید غدیر را روز مبارک میدانیم ولی نه به اعتبار اینکه هجدهم ذی الحجه است که چون ماه ، ماه ذی الحجه است و این روز هجدهمین روز ماه ذی الحجه است مبارک است اعم از اینکه در این روز حادثهای واقع شده باشد یا نشده باشد ، اعم از اینکه در این روز پیغمبر صلی الله علیه و آله علی علیهالسلام را به خلافت نصب کرده باشد یا نکرده باشد ، این روز ، روز مبارک است و چون این روز مبارک بود پیغمبر صلی الله علیه و آله علی علیهالسلام را در این روز به خلافت نصب کرد ، یعنی بخت حادثه یوم الغدیر بلند بوده که در این روز واقع شده است ، این روز از قدیم الایام ( و ) قبل از این هم روز مبارکی بوده ، از اولی که این آسمان و زمین درست شده روز هجدهم ذی الحجه روز مبارکی بوده و حادثه غدیر در روزی که خودش مبارک بود واقع شد .
دهم محرم روزی بوده که از اولی که عالم ساخته شده اصلا این روز ، بد ساخته شده ، شوم ساخته شده و حادثه
کربلا در روزی واقع شد که بالذات شوم بود و قهرا قبل از اینکه امام حسین هم شهید بشود هر سال که روز دهم محرم میآمد روز شومی میآمد ، از زمان حضرت آدم و قبل از حضرت آدم این روز شوم بوده و الان هم روز دهم محرم شوم است ، تا قیامت هم این روز از آن جهت که این روز است شوم است . حادثه کربلا هم در یک روز شوم واقع شد . یک وقت انسان این طور فکر میکند . این ( طرز فکر ) ، اساسی نمیتواند داشته باشد . نه عقل میتواند آن را قبول کند و نه از نظر نقل ما میتوانیم تأییدی برای آن بیاوریم.
یک وقت به آن معنای دوم است : هجدهم ذی الحجه ، چون در این روز برای ما حادثه مبارکی رخ داده است ما این روز را مبارک میشماریم . هجده ذی الحجه مبارکی خودش را از حادثه غدیر دارد نه حادثه غدیر از هجدهم ذیالحجه . دهم محرم شومی خودش را ( نه اینکه بالذات شوم است ) از شهادت امام حسین دارد نه کشته شدن و قتل امام حسین شومی خودش را از دهم محرم دارد . نظیر لفظ و معنا میشود . الفاظ از نظر اینکه الفاظند یعنی حروف الفبا ( هستند ) ترکیب میشوند از الف و ب و پ و ت و ث وج تا آخر . هیچ لفظی با هیچ لفظ دیگری فرق نمیکند . ولی الفاظ برای معانی مختلفی وضع میشوند ، بعضی الفاظ برای معانی بسیار عالی و لطیف وضع میشوند ، مثل اینکه ما از الف و دو تا لام مشدد و یک الف دیگر و یک " ه " لفظ " الله " را ساختهایم که نام خداوند است . چون معنا مبارک است لفظ هم برای ما لفظی است مبارک ، حتی احترام دارد و وقتی که به صورت کتبی در میآید دست بی وضو هم به آن نمیزنیم .
همین طور اسماء پیغمبران و ائمه ، یا اسمهایی که بر یک معانی خیلی عالی مثلا از مقدسات بشر دلالت میکند مثل لفظ " علم " که گویی خود این لفظ هم برای ما جلالتی دارد . ( در مقابل ، ) ما الفاظی را وضع میکنیم برای معانیای که مستقبح ذکره است یعنی بشر قبیح میشمارد که نام آنها را ببرد : " ما یستقبح ذکره " . بعد چون آن معنا چیزی است که بشر نمیخواهد آن را بازگو کند گویی قبح معنا در لفظ اثر میگذارد و الا بدیهی است که لفظ ، بالذات قبحی ندارد ، قبح از معناست ، لفظ به تبع معنا و چون نام این معناست قبیح شمرده میشود .
نحوست ذاتی ایام
در روایات ما پیدا میشود چیزهایی که از آنها حتی بیش از این ، مفهوم میشود . مثلا مسافرت کردن در حالی که قمر در عقرب است یا مسافرت کردن در فلان روز خوب نیست ، مسافرت کردن در فلان روز خوب است ، این چیزهایی که اصطلاحا " نجوم احکامی " نامیده میشود . اینها چیست ؟ در مورد اینها ما یک عده روایات داریم که ظاهر آنها همینها را تأیید میکند و از طرف دیگر یک عده روایات داریم که شدیدا اینها را نفی میکند ، مثل آنچه که در نهج البلاغه است که در کتب روایات هم ذکر شده است که:
وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلام میخواستند به جنگ نهروان بروند ، در حالی که سوار شده و آهنگ رفتن کرده بودند اشعث قیس کندی آمد در حالی که یکی از خویشاوندانش همراهش بود و گفت : یا امیرالمؤمنین ! توقف بفرمایید و حرکت نکنید برای اینکه این ( مرد ) سخنی میگوید . فرمود چه میگوید ؟ او آمد و گفت من منجم هستم ، اوضاع کواکب دلالت میکند که اگر شما در این ساعت حرکت کنید و بروید به جنگ شکست میخورید و همهتان کشته میشوید . امیرالمؤمنین به شدت به او حمله کرد ، فرمود هر کسی که حرفهای تو را باور کند باید خدا و قرآن را تکذیب کند . ما وظیفه داریم در کارها به
خدا توکل و اعتماد کنیم ، و بعد فرمود: « " سیروا علی اسم الله " » به نام " خدا " حرکت کنید و هیچ به حرفهای اینها ترتیب اثر ندهید . رفتند و پیروز هم شدند.
روایات زیادی در نهی از ترتیب اثر دادن به این امور داریم . یک سلسله روایات سومی داریم که از آنها انسان این طور میفهمد که نحوست ایام و اوضاع کواکب یا اساسا در زندگی انسان اثر ندارد یا اگر هم اثری داشته باشد ، .1 توکل به خدا . 2 توسل به ائمه و . 3 صدقه دادن اثر اینها را از بین میبرد . من خودم از آن زمان که ( این روایات را ) دیدم، اصلا بنایم بر این است که در هیچ کاری به این امور ترتیب اثر ندهم . فکر نمیکنم چنین چیزهایی هم وجود دارد . توکل میکنم یا اگر مثلا از سفر خودم نگرانی داشته باشم ، بالاتر از توکل صدقهای هم میدهم .
غرض این است: ما از مجموع اخبار و روایات اینچنین استفاده میکنیم کهزمانی ما روی همه اینها مطالعه کردیم، آخر این طور نتیجه گرفتیم که یا این مسائل اساسا تأثیری در زندگی انسان ندارد و یا اگر دارد این سه چیز ( چون هر سه اینها در روایات هست): توکل به خداوند ، متوسل شدن به اولیاء خدا و صدقه دادن اثر اینها را از بین میبرد .
بنابراین پیغمبر اکرم تفأل میزد ولی تطیر نمیزد ، یعنی از رسم و سنتی که در میان مردم بود آن را که منشأ میشد که انسان در تصمیم خودش راسخ بشود امضا میکرد ( و به ) آن که منشأ میشد انسان از تصمیم خودش باز بماند ( توجه نمیکرد ) ، یعنی به فال نیک میگرفت ولی به فال بد نمیگرفت . یک روح مصمم و متوکل ( این طور است ) .
بنا بر این گزارش کتاب تفسیر قرآن (5) مشتمل بر تفسیر آیاتی از سورههای ( تفسیر سورههای زخرف ، دخان ، جاثیه ، فتح ، قمر ) توسط متفکر شهید استاد مرتضی مطهری است.
پایان پیام/
نظر شما