خبرگزاری شبستان: آیات 46 تا به آخر سوره الرحمان راجع به اهل نعیم در آخرت است . از اینجا شروع میشود که " و لمن خاف مقام ربه جنتان " برای کسانی که مقام پروردگار خود را بترسند دو جنت و دو بهشت است . این مسئله یعنی چه؟ مطالب ذیل برگرفته از کتاب "تفسیر قرآن جلد ششم" استاد شهید مرتضی مطهری در پاسخ به این مسئله است.
تعبیر قرآن این است : "کسانی که از مقام پروردگار بترسند . تعبیر این نیست : کسانی که از پروردگار بترسند . " از پروردگار بترسند " یک معنای اعمی است . از چه چیز پروردگار بترسند ؟ کسانی که از عقاب پروردگار هم میترسند باز از پروردگار میترسند ، اما " کسانی که از مقام پروردگار بترسند " ( مقام یعنی جایگاه ، مرتبه ) معنی دیگری دارد و در آن ، مفهوم معرفت خوابیده است . کسانی که خدا را میشناسند و مرتبة الوهیت را درک میکنند و چون مرتبه الوهیت را درک میکنند، در آنجا احساس عظمت میکنند و در غیر پروردگار ( از خود و هر چه هست ، ماسوای پروردگار ) احساس حقارت میکنند ، درواقع کسانی که به عظمت الهی پی میبرند و خشیت و خوف آن عظمت ، هیبت الهی در دل آنها جا دارد ، برای اینها دو بهشت است . ولی قرآن هیچ توضیح نمی دهد که آن دو بهشت چگونه دو بهشتی است .
مفسرین درباره این دو بهشت احتمالاتی دادهاند که شاید از همه آنها معقولتر این است که بهشتی روحانی و بهشتی جسمانی . بهشت جسمانی یعنی بهشتی که اولا جسم است مانند همین دنیا ، البته با این تفاوت که جسم آن جهان با جسم این جهان متفاوت است . این مطلب را باید توضیح بدهیم .
معاد جسمانی است، یعنی چه ؟
ازجمله ضروریات دین مقدس اسلام و از ضروریات قرآن این است که معاد ، جسمانی است . کسانی که قائل به معاد هستند دو گروهند : بعضی معاد را صرفا روحانی میدانند ، یعنی معتقدند که انسان بعد از اینکه میمیرد روحش باقی است و جسمش فانی میشود و روحش هم که باقی است به معنی این است که جوهر روح انسان همان قدرت عقل انسان و علم انسان است . آن جوهر عقلی علمی در انسان باقی میماند و تا ابد هم همان باقی است و اگر انسان دراین دنیا دارای علم و معرفت و فضائلی باشد این علم و معرفت وفضائل در روح او هستند و همینها سبب سعادت او در عالم دیگرند الی الابد.
بر عکس اگر روح انسان در این دنیا پر از جهل باشد ، آن هم جهل مرکب و پر از عناد باشد و پر از صفات رذیله روحی باشد ، بعد از اینکه از این دنیا رفت ، در آن دنیا برای همیشه معذب است به همین عذابهای روحانی .
در این دنیا هم ما نعیم روحانی داریم و عذاب روحانی یعنی کسی که روحی دارد مملو از معارف و خصلتهای خوب ، او الان هم در همین دنیا ملتذ است و لذت میبرد ، از چه لذت میبرد ؟ از همین سرمایههای معنوی خودش لذت میبرد . یا یک نفر که اهل الله است در حالی که مشغول ذکر خداوند است غرق در لذت است و آن لذت یک لذت معنوی و روحانی است و هیچ لذت جسمانی نیست و کسانی که در همین دنیا لذتهای روحانی را به تعبیر بوعلی سینا چشیدهاند ( نه فقط دانستهاند ) هرگز لذتهای جسمانی را با لذتهای روحانی برابر نمیشمارند .
عذابهای روحانی نیز همان رنجهای روحی است که انسان در همین دنیا هم احساس میکند یعنی انسان ممکن است از نظر جسمی هیچ ناراحتی نداشته باشد ، هیچ دردی نداشته باشد ، هیچ نقصی نداشته باشد مع ذلک در آنچنان رنجی به سر ببرد که برایش قابل تحمل نباشد و احیانا خودکشی کند ، مثل رنجی که حسود از حسادت خودش میبرد . انسان اگر خدای ناخواسته به بیماری حسادت گرفتار باشد ، دیگری برای خودش دارد زندگی میکند ، موفقیتهایی کسب میکند ، این از موفقیت او رنج میبرد ، یک رنج جانکاه غیر قابل تحملی .
بدیهی است که این رنج ، جسمی نیست ، با هیچ قرص و آمپولی هم نمیشود آن درد را از بین برد چون نه دستش درد میکند نه استخوانش ، نه سرش ، نه قلبش و نه ریهاش و نه عضو دیگرش ، روحش مألم است ، روحش درد میکشد .
اینها مدعی هستند که روح انسان دردنیا چون به هر حال اشتغال به بدن دارد ، نمی تواند به درون خودش توجه کامل داشته باشد و به همین جهت نه میتواند لذات روحانی را به آن خلوص کامل درک کند و نه میتواند رنجهای روحی را به آن خلوص کامل درک کند . معتقدند که انسان بعد از اینکه بمیرد چون روح به خود باز میگردد ( و ) اشتغال به بدن ندارد آن لذتهای روحانیاش ، اگر اهل لذت روحانی باشد ، مضاعف میشود یک بر صد هزار بلکه قابل توصیف نیست ، رنجهای روحیاش هم - اگر کسی اهل رنج روحی باشد - مضاعف میشود یک بر صد هزار بلک اصلا نمیشود حساب کرد . این است که لذت روحانی برای اهل لذت آنچنان شدید است که دراینجا قابل توصیف نیست و رنج روحانی هم آنچنان شدید است که قابل توصیف نیست .
اکثر مردم ، هم بهشت روحانی دارند و هم بهشت جسمانی!
کسانی که قائل به بهشت معنوی و معاد روحانی هستند مقصودشان این است که انسان بعد از آنکه مرد این بدن برای همیشه ازاولی در آخرت نیز هم جسمانی است و هم روحانی ، و البته برای افرادی که کامل هستند ، بهشت جسمانی در مقابل آن نعمتهای روحانی ارزشی ندارد ، ولی اکثریت مردم ( حتی اکثریت صلحا ، متقین ، زهاد ) به آن مقام نرسیدهاند که بهشت روحانی را درک کنند و برای آنها بهشت جسمانی ارزش نداشته باشد .
اکثر مردم ، هم بهشت روحانی دارند و هم بهشت جسمانی ، در جهنم هم همین طور . اقلیتی از مردم اهل نعیم روحانی هستند و اعتنایی به ( نعیم جسمانی ندارند و القلیتی هم فقط بهشت جسمانی دارند و از بهشت روحانی نصیبی ندارد) .
به هر حال قطعا ما بهشت جسمانی داریم یعنی نمی توان آن را انکار و به شکلی تأویل کرد. آن نتیجهای که از این امر پیدا میشود یعنی لذت خوردن ، لذت آشامیدن ، لذت جنسی ، لذت مصاحبتها در آنجا وجود دارد ولی با تفاوتهایی که با ( بذات ) اینجا هست . البته ما تفاوتها را نمیتوانیم کاملا درک کنیم .
باید بدانیم که این جنبههای جسمانی در آنجا وجود دارد و البته جنبههای روحانی هم به طریق فعلی وجود دارد چون ما میبینیم قرآن در بعضی موارد بعد از اینکه نعمتهای جسمانی را ذکر میکند:
"جنات تجری من تحتها الانهار "، میفرماید : " « و رضوان من الله اکبر »" و اما بالاتر از همه خشنودی حق است . این " بالاتر از همه " برای چه کسی ؟
آدمی که اساسا در دنیا خدا را نشناخته و از حب خدا و رضای خدا و خشنودی خدا و عبودیت ، چیزی درک نکرده او در آخرت هم محبوب است : " من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخرش اعمی و اضل سبیلا " آن که در این دنیا کور باشد در آن دنیا هم کور است و گمراهتر .
نمیشود انسان در این دنیا کور باشد و در آن دنیا بینا و این چشمی که در این دنیا باز نشده درد آن دنیا بینا شود ! میگوید چطور از عالم تن به عالم جان بروم در صورتی که در وقتی که در عالم تن هستم عالم جان را هنوز ندیدهام . پس انسان در عالم تن باید عالم جان را ببیند تا وقتی که از عالم تن رفت ، در عالم جان راه داشته باشد .
چه کسانی مجوز ورود به دو بهشت را دریافت می کنند؟
این است که در این آیه چون بعد فرموده است برای کسانی که مقام پروردگار را درک میکنند و خوف مقام پروردگار را دارند دو بهشت است ، بعضی از مفسرین گفتهاند مقصود از دوبهشت یعنی بهشتی روحانی و بهشتی جسمانی . البته این یک احتمال است ولی قرآن گویی نخواسته در این زمینه توضیح بدهد چون یک " دو بهشت " دیگر هم بعد داریم که ذکر میکنیم .
" ذواتا افنان " این دو بهشت دارای انواعی از نعیم هستند این که میگوید " انواعی از نعیم " یعنی محدودش نکن ، پس اگر ما بعدهم توصیف کنیم و نمونههایی را بگوییم که شما با آن نمونهها آشنا هستید و میتوانید آشنا باشید بدانید که محدود به اینها نیست . پس این " « ذواتا افنان »" مقدمه است برای اینکه ذهن ( نعم آن دو بهشت را ) محدود نکند . " لا تعلم نفس " . در یک آیه میفرماید : " « فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرش اعین »" هیچ نفسی نمیتواند بداند که چه مایههای روشنایی چشمی در آنچا پنهان است ، یعنی حتی توصیفهایی که در قرآن میکنیم به حسب میزان درک بشر است نه اینکه به میزانی است که آنها هستند ، آن قابل توصیف نیست .برای یک نفس در دنیا امکان درک آن مطلب وجود ندارد " فیهما عینان تجریان " در آن دو بهشت دو چشمه جریان دارد . باز مفسرین اینجا همین حرف را زدهاند . ( میفرماید ) دو چشمه الی جریان دارد.
" فیها من کل فاکهة زوجان " از هر میوهای دو نوع وجود دارد. زوجان یعنی " جفت " که مفسرین گفتهاند یعنی دو نوع نه یک نوع. باز قرآن شرح نداده است . قهرا همان احتمال میآید که آنجا که گفتیم " جنتان" ، (دو بهشت است ) قهرا میوههای هر بهشتی هم با میوههای بهشت دیگر فرق میکند ، میوههای بهشت روحانی ، روحانی است و میوههای بهشت جسمانی ، جسمانی است . تا اینجا وصف خود این دو بهشت بود .
جزای توحید و " « لا اله الا الله »" چیست؟
" فبای الاء ربکما تکذبان " نعمتها را ببینید ، به کدامیک از نعمتها تکذیب میکنید ؟ از اینجا وصف اهل بهشت است یعنی حالت آنها را بیان میکند که بیشتر حالت اهل بهشت جسمانی بیان شده است یعنی این حالات بیشتر با اهل بهشت جسمانی منطبق است : " متکئین علی فرش بطائنها من استبرق و جنا الجنتین دان " اهل بهشت تکیه میزنند بر فراشها و بر بساطهایی که بطائن آنها ( بطانه یعنی آستر ، در مقابل ظهاره ) از استبرق است .
استبرق نوعی حریر رامیگویند . لفظ استبرق لفظ به اصطلاح عربی الاصل نیست و از زبان دیگر - که ظاهرا زبان فارسی باشد - در زبان عربی وارد شده است و میگویند معرب " ستبرک " است . ستبر همان است که ما میگوییم و به معنی کلفت است . نوعی دیبا را که ضخیمتر بوده است " ستبرک " میگفتند، بعد که به زبان عربی آمده است " استبرق " گفتهاند.
" و جنا الجنتین دان " میوههای هر دو بهشت نزدیک است . میوه را از آن جهت که قابل چیدن است میگویند نزدیک است . مقصود این است که در اختیار کامل اهل بهشت قرار دارد یعنی تلاشی ( لازم نیست ) ، مثل دنیا نیست که دار تلاش و کوشش و بذر پاشیدن و بعد عمل آوردن باشد ، تابع اراده است ، هر طور که بخواهند آنا برای آنها حاضر است .
" « هل جزاء الاحسان الا الاحسان »" آیا جزای نیکی جز نیکی خواهد بود ؟ یعنی هر کس که در دنیا نیکی کند نیکی میبیند .
در ذیل همین (آیه است) که وارد شده است که آیا جزای توحید و " « لا اله الا الله »" جز بهشت چیز دیگری میتواند باشد ؟
" و من دونهما جنتان " دو بهشت نازلتر از اینها هم وجود دارد . آنجا داشت : " و لمن خاف مقام ربه " . مفسرین گفتهاند - و درست گفتهاند - در آنجا چه بهشت روحانیاش و چه بهشت جسمانیاش مال " « لمن خاف مقام ربه »" بود ، یعنی اهل اخلاص ، کسانی که خدا را به هیبت و عظمت شناختهاند ، ولی در پایینتر و کمتر از اینها هم دو بهشتی هست اما برای افرادی که از اینها کمتر هستند ، و گفتهاند منظور افرادی است که عبادتشان برای بهشت یا برای فرار از جهنم بوده است .
سوره ای که با نام رحمن آغاز شده و خاتمه می یابد
در آخر دو مرتبه میفرماید : "تبارک اسم ربک ذی الجلال و الاکرام "مبارک است و پر برکت است نان پروردگارت آن نام پر جلال و صاحب جلالت و صاحب اکرام ، که میگویند اشاره به همان نام " الرحمن " است که سوره با آن شروع شده است . سوره با کلمه " الرحمن " شروع شد و با توصیف " الرحمن " با جمله " تبارک اسم ربک ذی الجلال و الاکرام "خاتمه پیدا میکند اشاره به اینکه آنچه که در عالم به وجود آمده است از اول عالم تا آخر عالم ، دنیا و آخرت ، تمام اینها به اسم " رحمن " به وجود آمده است .
میگویند : " ظهر الوجود ببسم الله الرحمن الرحیم " . اصلا " رحمن "یعنی رحمت عامه پروردگار ، یعنی خلقت ، اساس خلقت . رحمن یعنی خدای خالق ، یعنی خدای خالقی که خلقتش بر اساس رحمت و جود و رساندن فیض است و هر موجودی آن فیضی را که لایق است ( دریافت میکند ) . ما اگر بگوییم " خدا خالق است " یک معنا و مفهوم را گفتهایم یعنی همین مقدار فهماندهایم که خداوند ایجاد کننده اشیاء است ، ولی آیا این ایجاد بر اساس فیض و رحمت است یا بر اساس دیگری ، این را دیگر کلمه " خالق " نمیفهماند ، ولی وقتی که میگوییم " رحمن " یعنی افاضه کننده جود و رحمت خودش .
وقتی میگوییم " رحمن " یعنی سراسر خلقت مساوی است با سراسر رحمت و حتی آنجایی هم که عذاب هست ، خود عذاب از یک جنبه دیگر - لااقل از این جنبه که ما نظام کل را در نظر بگیریم در نظام کل - باز نوعی رحمت است . میگوید : " « تبارک اسم ربک »" مبارک بااد ، افزون باد آن نام پروردگارت ، آن نامی که صاحب جلال و اکرام است .
" جلال " یعنی اجل شأن است ، منزه از نقص است ، به اصطلاح صفت سلبی ( است ) . " اکرام " یعنی پر از کرامت است ، پرا از جمال است " « ذی الجلال و الاکرام »" صاحب جلال و جمال بودن ، یعنی از نقصها منزه بودن و به کمالها متصف بودن ، که جمع میان صفات سلبیه و صفات ثبوتیه هر دو در این جمله شده است .
بنا بر این گزارش کتاب تفسیر قرآن (6) مشتمل بر تفسیر آیاتی از سورههای (الرحمن، واقعه، حدید، حشر و ممتحنه ) توسط متفکر شهید استاد مرتضی مطهری است.
پایان پیام/
نظر شما