خبرگزاری شبستان: مسئلهای که تحت عنوان " رهبری نسل جوان " مطرح است در حقیقت یک مسؤولیت عمومی است که متوجه عموم مسلمانان است و بالاخص متوجه طبقهای است که سمت رسمی رهبری دینی اجتماع را دارند . این اصل را همه میدانیم که در دیانت مقدسه اسلام مسؤولیتها مشترک است ، یعنی افراد مسؤول یکدیگرند و در مسؤولیتهای یکدیگر شریکند : " « کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته » " بلکه نسلها مسؤول یکدیگرند . هر نسل مسؤول نسل بعدی است که این دین و این هدایتی که از نسلهای گذشته دست به دست به آنها رسیده است آنرا حفظ کنند و به نسلهای بعدی برسانند ، یعنی نسلهای بعدی را آماده کنند برای پذیرفتن و استفاده از آن . بنابراین بحث در رهبری نسل جوان بحثی است از یک وظیفه و مسؤولیت که متوجه همه است . استاد متفکر شهید مرتضی مطهری در کتاب "رهبری نسل جوان" به بیان اهمیت این موضوع پرداخته است.
چیزی که این بحث را به صورت یک مجهول و یک مسئله در میآورد که باید در اطراف آن دقیقا اندیشید و راه حل آنها مجهول را پیدا کرد اینست که رهبری یک فرد یا یک نسل در همه احوال و همه شرائط یکسان نیست ، متفاوت است ، شکلها و کیفیتهای گوناگون دارد ، وسائلی که به کار برده میشود متفاوت است ، یک نسخه معین ندارد که درباره همه افراد و همه نسلها در همه زمانها یک جور داده شود . از اینرو در هر زمانی و تحت هر شرائطی باید دقیقا اندیشید که به چه نحو باید صورت بگیرد و چه نسخهای باید داده شود .
دو نوع مسؤولیت
مسؤولیتهای دینی ما بر دو قسم است : بعضی مسؤولیتها مسؤولیت یک کار است با یک شکل و بالخصوص و قیافه معین . همه خصوصیات کار و اجزاء و شرائطش را خود اسلام معین کرده است و گفته است که شما این کار را در این قالب معین و با این شکل خاص انجام دهید . البته این کار برای نتیجهای فرض شده ، اما ما مسؤول نتیجه نیستیم . اینها را میگویند تعبدیات . ما میتوانیم آن نوع کارها را مسؤولیت شکل و قالب بنامیم . مثلا نماز دستوری است که مقدمات و مقارنات معین دارد ، شرائط و اجزائی دارد ، موانع و قواطعی دارد . دستور اینست که ما نماز را همیشه با همین قالب و شکل انجام دهیم . تعبدی محض است . البته این کار با این شکل به خاطر نتیجهای است ، بلکه نتائجی برایش هست : « ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر ». اما ما فقط مسؤول مقدمه این نتیجه هستیم ، نه مسؤول خود نتیجه . اگر آن مقدمه را بطور صحیح و کامل که تعیین شده و دستور رسیده انجام دهیم ، نتیجه خود به خود دنبالش هست .
نوع دیگر از مسؤولیت هست که ما آنرا مسؤولیت نتیجه مینامیم ، یعنی نتیجه را به عهده انسان میگذارد و میگوید من فلان نتیجه را میخواهم ، و اما اینکه آن نتیجه با چه وسیله و چه مقدمه و با چه شرائط و در چه قالبی انجام داده شود ؟ با هر وسیلهای که بهتر است . یک وسیله ثابت و یکنواخت و قابل تعیین و اندازهگیری ندارد . در هر موردی و در هر زمانی آن وسیله فرق میکند .
معمولا اینگونه مسؤولیتها در جاهائی است که وسیله ، یکنواخت نیست ، متغیر است ، در یک حال از این وسیله باید استفاده کرد و در حال دیگر از وسیله دیگر ، خصوصیات زمانی و مکانی و غیره فرق میکند . در اینگونه موارد باید رفت و حساب کرد و اندیشید و وسیله مناسب را به دست آورد .
در اسلام هر دو گونه مسؤولیت وجود دارد . نماز و روزه و سایر تعبدیات از نوع اول است ، اما جهاد از نوع دوم است . در جهاد ، مسلمانان موظفند که از حوزه اسلام دفاع کنند و استقلال مسلمین را حفظ نمایند . اما با چه وسیلهای ؟ آیا با شمشیر یا با تفنگ ، یا با وسائل دیگر ؟ آن دیگر تعیین نشده و اساسا قابل تعیین و اندازهگیری نیست . مسلمانان در هر زمانی موظفند بهترین وسیله را برای این کار تهیه ببینند : " « و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه غ" ، باید ببینند بهترین وسیله در هر زمانی چیست ؟. مسئله هدایت و رهبری از نوع دوم است . مسلمانان مسؤول هدایت یکدیگرند . هر نسلی مسؤول هدایت نسل بعدی است . بالاخص کسانی که سمت رسمی رهبری دارند مسؤولیت بیشتری دارند . به هر حال این نتیجه یعنی هدایت یافتن باید به دست آید ، و اما وسیلهای که باید از آن استفاده شود برای همیشه و همه جا تعیین نشده و قابل تعیین و اندازهگیری هم نیست . در آیه کریمه میفرماید : "خودتان و خاندانتان را از آتشی که آتشگیرهاش آدم است و سنگ ، حفظ کنید" . خود نتیجه را میخواهد ، به وسیله کار ندارد .
در اسلام برای هدایت و رهبری ، یک شکل صد در صد معین ترسیم نشده که همه اجزاء و مقدمات و مقارنات و شرائط و موانع در نظر گرفته شده باشد و اساسا قابل تعیین و ترسیم و اندازهگیری نیست ، چون متفاوت است . رهبری مردم مثل نماز یک امر تعبدی و یکنواخت نیست ، یا فیالمثل از نوع ورد خواندن و منتر خواندن نیست که طرف یک وردی حفظ است برای عقرب زدگی و یا مارزدگی ، و هر عقرب زده یا مار زده را که بیاورند او همان ورد معین را که حفظ کرده میخواند .
نسبیت و موقت بودن وسیلهها
یک چیز در یک جا وسیله هدایت است و بسا هست همان چیز در جای دیگر وسیله گمراهی و ضلالت باشد . منطقی که یک پیرزن را مؤمن میکند اگر در مورد یک آدم تحصیل کرده به کار برده شود او را گمراه میکند . یک کتاب در یک زمان متناسب ذوق عصر و ذوق زمان و سطحفکر زمان بوده و وسیله هدایت مردم بوده است ، و همان کتاب در زمان دیگر اسباب گمراهی است . ما کتابها داریم که در گذشته وظیفه خود را انجام دادهاند و صدها و هزارها نفر را هدایت کردهاند ولی همان کتابها در زمان ما کسی را هدایت نمیکند ، سهل است ، اسباب گمراهی و شک و حیرت و مردم میباشند ، از کتب ضلال باید شمرده شود ، خرید و فروش آنها ، طبع و نشر آنها خالی از اشکال نیست .
عجب ! کتابی که هزارها بلکه دهها هزار را در گذشته هدایت کرده است حالا از کتب ضلال است ؟ بلی ، جز کتاب آسمانی و گفتار واقعی معصومین ، هر کتاب دیگر را که در نظر بگیریم یک رسالتی دارد برای یک مدت موقت و محدود ، آن مدت که گذشت آن رسالت تمام میشود .
این مطلب که عرض کردم یک مسئله مهم اجتماعی است و هنوز برای ما به صورت یک معما و یک مجهول که بایدآن را حل کرد طرح نشده است . من انتظار ندارم که در این جلسه کاملا مطلب روشن شود . مکرر باید گفته شود تا ما باور کنیم که وسائل هدایت هر زمانی مخصوص خود آن زمان است . لازم است شواهدی از متن اسلام بر این مطلب بیاورم تا معلوم شود در آثار اسلامی به این مطلب توجه داده شده .
آیه " « ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن »" این آیه کریمه به اتفاق مفسرین ، سه وسیله مختلف برای دعوت و هدایت مردم ذکر کرده و هر یک از این سه وسیله برای یک مورد مخصوص است . میفرماید : مردم را به راه پروردگارت بخوان . کلمه " رب " هر جا که ذکر میشود عنایتی است به معنی تربیت . چون مقام ، مقام دعوت و تربیت است با کلمه "رب " تعبیر شده : مردم را به راه پروردگارت بخوان ، آن راهی که مردم باید پرورش داده شوند و تربیت شوند به آن راه . مردم را بخوان .
با چه وسیله ؟ به وسیله حکمت . حکمت یعنی سخن متقن و محکم که قابل خدشه و تشکیک نیست و به اصطلاح منطقیین و حکما یعنی سخنی که مقدماتش صد در صد یقینی است . یعنی مردم را به راه پروردگارت بخوان و با برهان و حکمت و علم صد در صد خالص و عقل خالص .
مفسرین گفتهاند دعوت کردن به وسیله حکمت و برهان و دلیل عقلی و علمی برای یک دسته خاص است که استعداد آن را دارند "الموعظة الحسنة " یعنی مردم را به راه پروردگارت بخوان به وسیله موعظه خوب و پند و اندرزهای دلپسند . بعضی از مردم استعداد بیان عقلی و علمی ندارند ، اگر مسائل علمی برای آنها طرح شود گیج میشوند . راه هدایت آنها پند و اندرز است . با تمثیل و قصه و حکایت و هر چیزی که دل آنان را نرم کند باید آنها را هدایت کرد . سر و کار موعظه و اندرز با دل است و اما سر و کار حکمت و برهان با مغز و عقل و فکر است . اکثریت مردم در مرحله دل و احساساتند نه در مرحله مغز و عقل و فکر .
"و جادلهم بالتی هی احسن " اگر با کسی روبرو شدید که غرضش کشف حقیقت نیست ، غرضش این نیست که حقیقتی را بفهمد ، آمده برای مجادله و حرف زدن و ایراد گرفتن ، در کمین است یک کلمهای بشنود آنرا مستمسک قرار دهند و هو کند و مجادله نماید ، تو هم با اینچنین شخصی مجادله کن . اما تو به نحو احسن مجادله کن ، در مجادله از راه حق و حقیقت خارج نشو ، در مجادله بیانصافی نکن ، حق کشی نکن ، دروغ به کار نبر ، و امثال اینها .این آیه طرق مختلفی برای هدایت ذکر میکند و هر طریقی برای موردی خاص است . پس معلوم میشود وسیلهای که باید در مقام هدایت به کار برد یکسان و یکنواخت نیست .
علت اختلاف معجزات پیغمبران
یک روایت معروفی هست که مؤید این مدعا است . هر چند آن روایت در مورد معجزههای پیغمبران است که در عصرهای مختلف به یک گونه نبوده است ، اما مدعای ما را تأیید میکند . این روایت ، جواب سؤالی است که ابن سکیت از حضرت هادی ( ع ) روایت کرده است .
به هر حال این مرد از حضرت هادی سلام الله علیه پرسید یا ابن رسول الله ! چرا حضرت موسی وقتی مبعوث شد آیت و وسیله و معجزهای که به کار میبرد برای دعوت و هدایت مردم از نوع اژدها شدن عصا و ید بیضا و امثال اینها بود و اما حضرت عیسی که مبعوث شد میبینیم وسیله و معجزه و ابزاری که به کار میبرد چیز دیگر است ، کورهای مادرزاد را معالجه میکرد ، پیسها را معالجه میکرد ، مرده را زنده میکرد و از این قبیل و اما پیغمبر ما که مبعوث شد معجزهاش از نوع هیچکدام از اینها نیست ، از نوع بیان و کلام است ، قرآن است .
حضرت فرمود این به واسطه اختلاف عصر و زمانها بود . در زمان حضرت موسی چیزی که حکومت میکرد و بر فکرها غلبه داشت و چشمها را پر کرده بود سحر و جادوگری و اینطور چیزها بود . معجزات موسی شبیه بود به عملیاتی که آنها داشتند ، با این تفاوت که آنچه موسی داشت معجزه بود و حقیقت داشت و آنچه آنها داشتند سحر و چشمبندی بود . اما زمان عیسی زمانی بود که عدهای اطبا پیدا شده بودند و معالجات حیرت انگیز میکردند . گردنها به طرف کسانی کشیده میشد که از این نوع هنرها داشتند . خداوند معجزه عیسی را از این سنخ قرار داد .
و اما عصر خاتم الانبیاء عصر سخن و کلام بود . توجه مردم به سخن عالی بود . لهذا معارف عالیه اسلام به صورت سخنان عالی و در لباس فصاحت و بلاغت کامل اداء شد . ابن سکیت جواب امام را خیلی پسندید و گفت حالا رمز مطلب را فهمیدم . بعد عرض کرد : یا ابن رسول الله الان حجت خدا چیست ؟ فرمود : عقل . گفت: هذا و الله هو الجواب .
پس معلوم میشود علت اختلافات معجزات پیغمبران این بوده که وسیله هدایت مردم در هر زمانی متفاوت است . و الا ممکن بود از آدم تا خاتم - اگر حضرت آدم معجزه داشته و اگر پیغمبر بوده ، زیرا بعضی میگویند پیغمبر نبوده - یک نوع معجزه داشته باشند . اما اینطور نبوده ، هر پیغمبری معجزهای که به کار میبرده متناسب بوده با عصر و زمان خودش .
روش پیامبرانه
حدیث نبوی معروفی هست که در " کافی " ضبط شده و این روزها به وسیله بعضی دوستان که کتب حدیث اهل تسنن در اختیار داشتند تحقیق کردم معلوم شد که در کتب حدیث اهل تسنن هم ضبط شده . رسول اکرم میفرماید : "ما پیغمبران مأموریم که با مردم به اندازه عقلشان سخن بگوئیم . ما با هر کس حرف میزنیم ظرفیت عقل و سطح فکر او را در نظر میگیریم و متناسب با عقل و فکر خود او حرف میزنیم ، با آنکه سطح فکرش بالاتر است در سطح بالاتر و با آنکه سطح فکرش پائینتر است در سطح پائینتر گفتگو میکنیم . با آدم عامی سخن بلند ملکوتی که سرش گیج شود نمیگوئیم و به یک حکیم ، جوابی که به یک پیرزن میدهیم نمیدهیم .
یک فرق که بین روش انبیاء و روش فلاسفه هست اینست که فلاسفه یک منطق و یک سطح معین همیشه در بیان به کار میبرند . آنها یک متاع و یک جنس بیشتر در مغازه خود ندارند . مشتریهای آنها هم فقط یک طبقه هستند و این از عجز آنها است ، زیرا مقصود خود را جز در لفافه یک سلسله اصطلاحات نمیتوانند بگویند و ناچار یک طبقه معین که به زبان آنها آشنا هستند حرف آنها را میفهمند و بس . میگویند بر سر در مدرسه معروف افلاطون - که باغی بود در بیرون شهر آتن و نام آن باغ آکادمیا بود و امروز هم به همین مناسبت مجامع علمی را آکادمی میگویند - شعری نوشته شده بود که مضمونش این بود : هر کس هندسه نخوانده به این مدرسه وارد نشود . در مکتب و روشی که انبیاء دارند همه گونه شاگرد میتواند استفاده کند ، همه جور متاع در آنجا هست ، هم عالی عالی که افلاطون باید بیاید شاگردی کند و هم پائین پائین که به درد یک پیرزن میخورد . بر سر در هیچ مکتب پیغمبری نوشته نشده که هر کس میخواهد از اینجا استفاده کند باید فلان قدر تحصیل کرده باشد . البته هر چه بیشتر تحصیل کرده باشد و مستعدتر باشد بیشتر استفاده میکند ، هر چه کمتر مستعد باشد باز به اندازه خودش میتواند بهره ببرد ، زیرا " انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم" .
چه باید کرد ؟
مهمتر از اینکه طرحی برای رهبری این نسل تهیه کنیم اینست که این فکر در ما قوت بگیرد که مسأله رهبری و هدایت ، از لحاظ تاکتیک و کیفیت عمل در زمانهای متفاوت و در مورد اشخاص متفاوت ، فرق میکند و ما باید این خیال را از کله خود بیرون کنیم که نسل جدید را با همان متود قدیم و رهبری کنیم .
اولا باید نسل جوان را بشناسیم و بفهمیم دارای چه مشخصات و ممیزاتی است ؟ . درباره این نسل دو طرز تفکر شایع است و معمولا دو جورقضاوت میشود . از نظر یک طبقه اینها یک عده مردمی هستند خام ، مغرور ، گرفتار هوی و هوس ، شهوتپرست ، دارای هزار عیب . این طبقه همیشه به این نسل دهن کجی میکنند و ناسزا میگویند .
اما از نظر خود نسل جوان درست به عکس است . آنها در خودشان عیب نمیبینند ، خودشان را مجسمه هوش ، مجسمه فطانت ، مجسمه آرمانهای عالی میدانند . نسل کهن اینها را تکفیر و تفسیق میکند و اینها را تحمیق و تجهیل . آنها به اینها میگویند شما کافرید ، شما شهوت پرستید ، اینها به آنها میگویند شما نادانید ، شما نمیفهمید . البته از نظر کلی یک نسل نسبت به نسل پیش ممکن است صالح باشد و ممکن است منحرف باشد .
نسل جوان امروز
نسل جوان ما مزایائی دارد و عیبهائی . زیرا این نسل یک نوع ادراکات و احساساتی دارد که درگذشته نبود و از این جهت باید به او حق داد . در عین حال یک انحرافات فکری و اخلاقی دارد و باید آنها را چاره کرد . چاره کردن این انحرافات بدون در نظر گرفتن مزایا یعنی ادراکات و احساسات و آرمانهای عالی که دارد و بدون احترام گذاشتن به این ادراکات و احساسات میسر نیست . باید به این جهات احترام گذاشت . رو در بایستی ندارد . در نسل گذشته فکرها این اندازه باز نبود ، این احساسات با این آرمانهای عالی نبود . باید به این آرمانها احترام گذاشت . اسلام به این امور احترام گذاشته است . اگر ما بخواهیم به این امور بیاعتنا باشیم محال است که بتوانیم جلوی انحرافهای فکری و اخلاقی نسل آینده را بگیریم . روشی که فعلا ما در مقابل این نسل پیش گرفتهایم که روش دهان کجی و انتقاد صرف و مذمت است و دائما فریاد ما بلند است که سینما اینطور ، تئاتر ، اینطور ، مهمانخانههای بین شمیران و تهران اینطور ، رقص چنین ، استخر چنان ، و دائما وای وای میکنیم درست نیست . باید فکر اساسی برای این انحرافها کرد .
درد این نسل را باید درک کرد
فکر اساسی به اینست که اول ما درد این نسل را بشناسیم ، درد عقلی و فکری ، دردی که نشانه بیداری است یعنی آن چیزی را که احساس میکند و نسل گذشته احساس نمیکرد . در گذشته درها به روی مردم بسته بود . درها که بسته بود سهل است ، پنجرهها هم بسته بود . کسی از بیرون خبر نداشت ، در شهر خود که بود از شهر دیگر خبر نداشت ، در مملکت خود که بود از مملکت دیگر خبر نداشت . امروز این درها و پنجرهها باز شده ، دنیا را میبینند که رو به پیشرفت است ، علمهای دنیا را میبینند ، قدرتهای اقتصادی دنیا را میبینند ، قدرتهای سیاسی و نظامی دنیا را میبینند ، دموکراسی های دنیا را میبیند ، برابریها را میبیند ، حرکتها را میبیند ، قیامها و انقلابها را میبیند ، جوان است ، احساسش عالی است ، و حق هم دارد ، میگوید ما چرا باید عقب ماندهتر باشیم .
دنیا اینطور چهار اسبه به طرف استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و عزت و شوکت و حرمت و آزادی میرود و ما همین جور خواب باشیم ، یا از دور تماشا کنیم و خمیازه بکشیم ؟ ! نسل قدیم این چیزها را نمیفهمید و درک نمیکرد . نسل جدید حق دارد بگوید چرا ژاپن بتپرست و ایران مسلمان در یکسال و یکوقت به فکر افتادند که تمدن و صنعت جدید را اقتباس کنند و ژاپن رسید به آنجا که با خود غرب رقابت میکند و ایران در این حد است که میبینیم ؟ !
آیا نسل جدید حق دارد این سؤال را بکند یا نه ؟ . نسل قدیم سنگینی بار تسلطهای خارجی را روی دوش خود احساس نمیکرد ، و نسل جدید احساس میکند . آیا این گناه است ؟ . خیر گناه نیست بلکه خود این احساس یک پیام الهی است . اگر این احساس نبود معلوم میشد ما محکوم به عذاب و بدبختی هستیم . حالا که این احساس پیدا شده نشانه اینست که خداوند تبارک و تعالی میخواهد ما را از این بدبختی نجات بدهد .
در قدیم سطح فکر مردم پائین بود ، کمتر در مردم شک و تردید و سؤال پیدا میشد ، حالا بیشتر پیدا میشود . طبیعی است وقتی که فکر ، کمی بالا آمد سؤالاتی برایش طرح میشود که قبلا مطرح نبود . باید شک و تردیدش را رفع کرد و به سؤالات و احتیاجات فکریش پاسخ گفت . نمیشود به او گفت برگرد به حالت عوام ، بلکه این خود زمینه مناسبی است برای آشنا شدن مردم با حقایق و معارف اسلامی . با یک جاهل بیسواد که نمیشود حقیقتی را به میان گذاشت . بنابراین در هدایت و رهبری نسل قدیم که سطح فکرش پائینتر بود ما احتیاج داشتیم به یک طرز خاص بیان و تبلیغ و یکجور کتابها ، اما امروز آن طرز بیان و آن طرز کتابها به درد نمیخورد ، باید و لازم است رفورم و اصلاح عمیقی در این قسمتها به عمل آید ، باید با منطق روز و زبان روز و افکار روز آشنا شد و از همان راه به هدایت و رهبری مردم پرداخت .
به هر حال مقصودم بیان اصل کلی است که نسل جوان افکار و ادراکات و احساساتی دارد و انحرافهائی . تا به دردش یعنی به افکار و ادراکات و احساساتش رسیدگی نشود نمیشود جلو انحرافاتش را گرفت .
بنا بر این گزارش کتاب بیست گفتار، اثر به جا مانده از متفکر شهید استاد مرتضی مطهری است.
پایان پیام/
نظر شما