بریده شدن سر به وسیله آهن گداخته،‌ فرجام قاتل کوچکترین سرباز کربلا

حرمله ملعون کسی بود که در دشت کربلا،‌با ناشنه رفتن تیر سه شعبه به سوی گلوی سپید طفل شش ماهه امام حسین(ع) او را به شهادت رساند،‌ بعد از جریان کربلا مختار دستور داد سر حرمله را با آهن گداخته از تن اش جدا کنند.

به گزارش گروه قرآن و معارف خبرگزاری شبستان،‌ «حرملة بن کاهل اسدی کوفی» همان کسی است که تیر سه شعبه او در روز کربلا منجر به شهادت طفل شیرخواره امام حسین(ع) شد.


آن زمان که دو نفر حرمله لعین را نزد مختار آوردند و چشمان مختار به او افتاد به یاد مظلومیت طفل معصوم امام(علیه السلام) به شدت گریست و پس از آن رو به حرمله گفت: وای بر تو باد! آیا آنچه در کربلا انجام داده بودی کافی نبود تا اینکه طفل صغیر و معصوم امام (علیه السلام) را نیز کشتی و با خدنگ تیر خود،‌او را ذبح نمودی؟ آیا نمی دانستی او فرزند رسول خداست؟ سپس مختار دستور داد او را در مقابل تیرهای زهرآگین قرار داند و آنقدر تیز ردند تا کشته شد.


همچنین از منهال بن عمر نقل شده است:‌به هنگام بازگشت از مکه،‌در مدینه به محضر امام علی بن الحسین(علیه السلام) مشرف شدم. به او سلام گفتم. امام جواب اسلام مرا دادند. سپس پرید: منهال! از حرمله بن اسد کاهلی چه خبر داری؟ عرض کردم : من او را به هنگام بیرون آمدن از کوفه،‌سالم و زنده دیدم،‌امام(علیه السلام) دست های خود را به طرف آسمان بلند و عرش کرد: خدایا حرارت آهن را به او بچشاننننن،‌خدایا حرارت آهن را به او بچشان.


منهال گوید: به کوفه وارد شدم،‌مشاهده کردم مختار خروج نموده است و افرادی از قاتلان امام حسین(علیه السلام) را به سزای عمل ننگین خود رسانده است. بین من و او صداقت و دوستی دیرینه ای بود. چند روزی پس از مراجعت از مکه در منزل نشستم و رفت و آمد مردم پایان پذیرفت و رنج سفر از تنم خارج شد.سوار مرکب شدم و به سراغ مختار رفتم. او را دبیرون از منزل خویش یافتم.سلامی به او گفتم. او جواب سلام مرا داد و فرمود: منهال! مدتی است تو را نمی بینم،‌نه پیش ما می آیی نه به زیارت ما می رسی و نه در مقابل این همه فتوحات که خداوند نصیب ما فرموده است تبریک و تهنیت می گویی.


عرض کردم: سرورم من در زیارت بیت الله الحرام بود من و به تازگی به کوفه رسیده ام،‌وگرنه زودتر به حضورتان می رسیدم. قدم زنان مقداری با هم سیر نمودیم تا به محل «کنائیس» رسیدیم.متوقف شد، مثل اینکه انتظار کسی را می کشید.گویا در جست وجوی حرمله افرادی را فرستاده بود.ساعتی نگذشته بود که جنعی با شتاب فراوان و حرکت شادمان، به طرف مختار آمدند و گفتند: امیر بشارت! امیر بشارت! حرمله را یافتیم و او را آوردیم. وقتی او را پیش مختار آوردند دستان او شکسته بود.


هنگامی که نگاه مختار به او اتفاد گفت:‌حمد و سپاس خدایی را باد که مرا به تو دشمن خدا و رسول خدا متمکن ساخت. سپس گفت: جلاد یا جزار(برنده سر) کجا است؟ پس جزاری حاضر ساختن. سپس فرمود: نخست دست ها و پاهای او را قطع کن،‌چنین کردند و او فریاد می کش ید و کمک می طلبید. دستور داد آتش را حاضر ساختن و آهنی را در آتش گداختند تا کاملا سرخ گردید. آن میله را در گردن او قرار داد،‌گوشت گردن او در آتش می سوخت و فریاد می کشید و کمک می طلبید تا گردن او بریده شد. در این هنگام منهال گوید: من سبحان الله گفتم.


مختار رو به من نمود و گفت: منهال،‌تسبیح و تنزیه خداوند در همه حال زیبا است اما اکنون چه جای تسبیح گفتن بود؟
منهال گفت: امیر!‌من در این سفر اخیر که از مکه می آمدم،‌در مدینه وارد محضر سرورم امام علی بن الحسین(علیه السلام) شدم. امام از من پرسید چه اطلاعی از حرمله بن اسد کاهلی داری؟ به عرض رساندم من او را سالم و زنده در کوفه باقی گذاشتم. امام سر خودر ابه سوی آسمان بلند کرد و دعا کرد خدایا آتش را به او بچشان و دوبار این دعا را تکرار کرد.


مختار گفت: تو را به خداوند سوگند می دهم،‌امام چنین دعایی انجام داد و تو آن را از لبان مبارک امام(علیه اسلام) شنیدی؟
گفتم: به خدا سوگند من خودم این دعا را از امام(علیه السلام)شنیدم.


در این هنگام مختار از مرکب پیاده شد و دو رکعت نماز شکر به جا آورد و حمد و سپاس طولانی را انجام داد. دوباره سوار مرکب شد و با هم به سوی منزل بازگشتیم و وقتی به نزدیکی منزلم رسیدیم به او گفتم : امیر بسیار دوست دارم به افتخار دهی و نمک طعام ما را بچشی.


مختار گفت:‌منهال! تو میدانی که مولایم علی بن الحسین(علیه اسلام) سه دعا و درخواست انجام داده است و هر سه دعا را خداوند متعال به دست من انجام داده است. آیا تو می خواهی که غذا بخورم و چیزی بنوشم؟ من به ش رکانه این توفیق روزه خواهم گرفت و شکر خدا را به جا خواهم آورد که خداوند چنین توفیقی را به من عنایت کرده است.


مختار یکی پس از دیگری قاتلان و شرکت کنندگان عرصه عاشورا را از دم تیغ گذراند و نوع قتل ها نیز متفاوت بود تا اینکه تمام آنها را کشت و سپس جمعی از سرها را گرفت و با مقداری از اموال غنیمت به سوی محمد بن حنیفه فرستاد و طی نامه ای جریان را به وی گزارش نمود.
پایان پام/

کد خبر 316347

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha