نمایش راه های خطای عقل به انسان نمونه ای حقیقی از اعجاز قرآن

شهید مطهری با اعتقاد به مبارزه قرآن با لغزش اموری که مانع از نتیجه گیری صحیح عقل می‌شود، گفته است: هیچ کتابی مانند قرآن، راه‌های خطای عقل را به انسان نشان نداده و این حقیقتاً نمونه اعجاز مصحف شریف است.

خبرگزاری شبستان: جایگاه عقل در قرآن از منظر شهید مطهری
بیان فلسفه احکام در قرآن
یکی از دلایلی که از استاد مطهری برای اثبات حجیت عقل از نظر قرآن بیان می‌کند این است که قرآن برای احکام و دستورات شرعی فلسفه و حکمت ذکر می‌کند. در علم اصول ثابت شده است که فلسفه احکام یعنی حکمت احکام؛ و حکمت احکام یعنی چیزهائی که برای تفسیر احکام بکار می‌روند در واقع علت اصلی صدور احکام از جانب خداوند هستند. به تعبیر دیگر احکام شرعی تابع مصالح و مفاسد واقعی بوده از این رو «مصالح و مفاسد در سلسله علل احکام قرار می‌گیرند».
بنابراین وقتی که قرآن پس از بیان یک حکم، فلسفه آن را هم ذکر می‌کند در واقع علت صدور حکم را با یک دلیل عقلی مستدل می‌نماید و «اگر حکم عقل از نظر قرآن اعتبار نداشته باشد، این استدلال‌ها اصلاً معنا ندارد.» استاد مطهری در این رابطه هم دو مثال قرآنی را ذکر می‌نمایند:
مثلاً قرآن در یک جا می‌گوید نماز بپا دارید و در جای دیگر فلسفه‌اش را هم یادآوری می‌کند «ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر» اثر روحی نماز را متذکر می‌گردد که چگونه به انسان تعالی می‌دهد و به سبب این تعالی انسان از فحشا و بدی‌ها انزجار و انصراف پیدا می‌کند. و یا از روزه یاد می‌کند و به دنبال دستور به اجرای آن می‌گوید: «کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون» و چنین است در مورد سایر احکام نظیر زکوه و جهاد و... که درباره همه آن‌ها از لحاظ فردی و اجتماعی توضیح می‌دهد. به این ترتیب قرآن به احکام آسمانی در عین ماورائی بودن، جنبه این دنیائی می‌دهد و از انسان می‌خواهد درباره آن‌ها اندیشه کند تا کنه مطلب برای او روشن گردد و تصور نکند که این‌ها صرفاً یک سلسله رمزهای مافوق فکر بشر است.
جایگاه عقل در احکام شریعت اسلامی به مرتبه‌ای است که علمای اسلام ضمن دو قاعده عمومی ملازمه بین عقل و شرع را چنین بیان می‌نمایند از یک طرف می‌گویند: «ما حکم به العقل حکم به الشرع» به این معنا که اگر عقل مصلحتی را به طور قطعی و یقینی نه احتمالی و گمانی کشف کرد هر چند در آن رابطه دستوری به طور صریح از طرف شارع به ما نرسیده باشد واجب است به حکم عقل گردن نهاده و براساس آن فتوای شرعی صادر کنیم. مانند ولایت حاکم شرع بر اولاد صغیر فردی که بدون وصیت و تعیین قیم از دنیا رفته است. تنها دلیل اثبات این ولایت حکم عقل مبنی بر رعایت مصالح انسان‌ها است و هیچ آیه و یا روایات صددرصد صحیحی در این رابطه وجود ندارد. لکن حکم فوق به عنوان یک حکم شرعی تلقی می‌گردد و از طرف دیگر قاعده «ما حکم به الشرع حکم به العقل» ارتباط تنگاتنگ عقل و شرع را در بالا‌ترین حد ترسیم می‌کند. مقصود از این قاعده آن است که اگر در جائی شرع به طور قاطع حکمی صادر کرد؛ هرچند عقل کاملاً دلیل و ملاک حکم مزبور را نداند به عاقلانه بودن آن معتقد می‌گردد زیرا عقل به اجمال می‌داند که از خدای حکیم و عالم علی الاطلاق چیزی خلاف عقل صادر نخواهد شد بنابراین بعد از آشنائی عقل به اینکه اسلام بدون ملاک و مناط و منطق حرفی نمی‌زند. همین که شرع چیزی را قبول کرد و حکمی صادر نمود، عقل هم اجمالاً می‌گوید لابد در اینجا منطقی وجود دارد و اگر من هنوز کشف نکرده‌ام، باید تامل و دقت کنم.
بنابراین معنای جمله «ما حکم به الشرع حکم به العقل» این نیست که هر جا شارع حکمی وضع کرد عقل نیز به طور کامل دلیل آن‌ها را بفهمد و عقل حکمی مانند حکم شرع صادر کند. مثلاً شارع مقدس گفته است گوشت خوک حرام است. عقل به واسطه اینکه مفاسد و اثرات منفی گوشت خوک را به طور کامل درک نکرده است در این رابطه هیچ حکمی بطور مستقیم صادر نمی‌کند. حتی با اینکه در زمان حاضر برخی از آثار بیماری زای گوشت خوک کشف شده است بازهم عقل نمی‌تواند بگوید علت اصلی حرمت گوشت خوک را درک کرده است زیرا احتمال می‌دهد که ده‌ها مسئله دیگر اعم از تأثیرات روحی و جسمانی در گوشت خوک باشد که شرع به استناد آن‌ها حکم حرمت را صادر نموده است. اما با همه این احوال عقل به حکم شرع گردن می‌گذارد و اجمالاً می‌پذیرد که حکم مزبور براساس ملاک‌های عقلانی و بر پایه مصالح و مفاسد واقعی صادر شده است.

 

مبارزه قرآن با لغزش‌های عقل

دلیل دیگری که بر اصالت و حجیت عقل نزد قرآن دلالت می‌کند و به اعتقاد استاد مطهری از دلایل قبلی رسا‌تر است اینکه قرآن با لغزش اموری که مانع از نتیجه گیری صحیح عقل می‌شود مبارزه کرده است این مبارزه به شکل بیان راه‌های خطای عقل و هشدار به انسان‌ها برای پرهیز نمودن از آن راه‌ها است. استاد مطهری پیرامون این دلیل و رابطه با آن حجیت عقل می گوید: هیچ کتابی مانند قرآن، راه‌های خطای عقل را در مورد فکر نشان نداده است و حقیقتاً نمونه اعجاز این کتاب مقدس است. آنچه را هم که دیگران گفته‌اند هزار سال بعد از قرآن کریم مطرح کرده‌اند، ولی قرآن مقدس هزار سال قبل از آن‌ها این مطالب را بیان فرموده است. این لغزش گاه‌های فکر که در قرآن ارائه شده است خیلی عجیب و از دو جهت توجه به این‌ها برای ما مفید است: یکی اینکه خود نشان دهنده آن است که قرآن کریم عقل را معتبر می‌شناسد و اگر اصل عقل و استدلال عقلی معتبر نبود، چه فایده‌ای دارد که لغزش گاه‌های اندیشه را نشان بدهد. نشان دادن لغزش گاه‌های اندیشه آن موقع مفید است که در جاهائی لغزش صورت بگیرد، و با استفاده از روش‌های صحیح نیفتادن به گرداب لغزش‌گاه‌ها به نتیجه مطلوب و نهائی حاصل شود. و این نتیجه مورد تایید قرآن باشد.
جهت دوم این مسئله نشانگر عمق معارف قرآن است، که این کتاب مقدس چگونه به مطالبی توجه فرموده است که افکار اندیشمندان بشر تا زمان خودش به هیچ وجه به این مطالب توجه نداشته‌اند و بعد از هفتصد الی هشتصد سال این توجهات پیدا شده است.
سپس استاد، لغزش گاه‌های عمده عقل را نام برده و کیفیت مبارزه قرآن با آن‌ها را نشان می‌دهد به گزارش استاد، از نگاه قرآن مهم‌ترین راه‌های خطای عقل تکیه به ظن و گمان، تقلید از اجتماع و پیروی از تمایلات نفسانی است در فصل آتی به تفصیل پیرامون لغزش‌گاه‌ها و محدودیت‌های عقل از دیدگاه قرآن بحث خواهیم نمود.

استقلال عقل انسان در برابر شرایط تاریخی و اجتماعی از دیدگاه قرآن

یکی از بحث‌های جنجالی و پردامنه پیرامون عقل و جایگاه آن مسئله استقلال عقل در برابر اجتماع است این مسئله نه تنها در محافل علمی و مکاتب فلسفی طرح و تحلیل شده است، بلکه در میان عامه مردم نیز به عنوان یک سؤال همیشه مطرح بوده که آیا مجرم اصلی در مفاسد و جنایت‌های اجتماعی جامعه است یا فرد؟ و آیا می‌توان فردی را که در محیطی فاسد و مملو از زشتی‌ها و پلیدی‌ها رشد کرده است بخاطر ارتکاب گناه و بزهکاری مجازات نمود؟ یا خیر؟
پایه اساسی سؤال فوق به نحوه ارزش گذاری عقل در برابر شرایط اجتماعی باز می‌گردد. گروهی معتقدند که انسان عضوی از جامعه است و چنانچه یک انگشت در بدن هیچ استقلالی از خودش نداشته و صددرصد محکوم جریان کلی بدن است، عقل و اراده انسان نیز صددرصد محکوم جریان کلی جامعه است و عضوی است که هیچگونه استقلالی از خود ندارد. محیط فاسد و آلوده انسان خائن و جانی و تبهکار به وجود می‌آورد و اصولاً عقل انسان تابعی از متغیر اجتماع است. گروه دیگر با این نظریه مخالف بوده و معتقدند که بشر در جامعه حالت نیمه استقلال و نیمه آزاد را دارد؛ یعنی در عین اینکه عضو و محکوم جامعه است، می‌تواند حاکم بر جامعه خودش باشد، هم جامعه فرد را تغییر می‌دهد و بر او تأثیر می‌گذارد و هم این عضو چون استقلالش از بین نرفته است می‌تواند نه تنها خودش بلکه جامعه را نیز تغییر دهد و این بستگی به نوع اراده و نحوه عملکرد فرد در جامعه دارد. آیا قرآن و مکتب اسلام نیز اعتقاد به عدم استقلال عقل در برابر شرایط اجتماعی دارد و یا اینکه قرآن معتقد به استقلال و اصالت عقل و اراده انسان در مقابل وضع محیط است.
استاد متفکر و قرآن‌شناس شهید مطهری در خصوص نظر اسلام و قرآن در این رابطه می‌فرمایند:
مسلم اسلام به منطق دو قائل است. می‌بینید اسلام برای عقل به عنوان یک امری که در همه حال مناط تکلیف انسان است و برای وجدان انسانی استقلال قائل است، در هیچ شرائطی از شرائط اجتماعی، وضع جامعه را به عنوان یک عذر نمی‌پذیرد، یعنی این حرف که امروز شایع است که تا می‌گوییم: آقا «چرا چنین می‌کنی؟» می‌گوید «ای آقا! محیط این جور اقتضاء می‌کند، لازمه محیط است، کاری نمی‌شود کرد، محیط خراب است، محیط فاسد است!» از نظر اسلام پذیرفته نیست. معنای این حرف آن است که وقتی که محیط خراب است من می‌توانم خراب نباشم، جبر محیط است، جبر تاریخ است و چاره‌ای نیست. قرآن این «چاره‌ای نیست» را در هر شرایطی از شرایط محیطی که انسان قرار گرفته باشد نمی‌پذیرد و لهذا تکیه فراوانی روی عقل و تعقل یعنی فکر مستقل بشر دارد، نه اینکه عقل بشر صددرصد ملعبه محیط و تاریخ و شرایط جغرافیائی، سیاسی و اقتصادی است. این مسلم با منطق قرآن جور درنمی آید.
استاد مطهری برای اثبات نظر خود و ارائه منطق قرآن درباره اصالت و استقلال عقل در برابر وضع محیط به شش مورد از دلایل قرآنی استناد نموده و با تکیه بر آیات مزبور ضمن اثبات اصالت عقل بشر در قرآن نظریه برخی از مسلمانان را که تصور می‌نمایند قرآن به منطق تابعیت مطلق عقل انسانی از طبقه خاص خود معتقد است را نیز مردود اعلام می‌نمایند. دلایل استاد در این زمینه عبارتند از:

 

1-وجود مفاهیمی همچون آزادی دعوت و تربیت در قرآن

استاد تکیه قرآن بر مفاهیمی همچون تربیت، تبلیغ و دعوت انبیاء به حق و اموری از این قبیل را که بدون استقلال عقل و اراده انسان معنائی ندارند بیانگر اعتقاد عمیق اسلام به این نظریه می‌دانند.
از نظر ا سلام به هیچ وجه نمی‌شود گفت که فکر انسان، وجدان انسان، اراده انسان و ایمان انسان صرفاً یک پرتو و یک تجلی و یک آئینه‌ای است که منعکس کننده وضع محیط است چنین چیزی ابداً نیست. به همین دلیل اسلام روی اخلاق، تربیت، دعوت، تبلیغ، اختیار و آزادی انسان‌ها و اجتماع و امثال این‌ها تکیه فراوانی می‌کند و بلکه آن را اصل و اساس می‌داند و عزت‌ها و ذلت‌ها را تابع شرائط اختیاری انسان‌ها می‌داند. یک ملت عزیز شد چرا؟ زیرا خواست عزیز بشود، یک ملت ذلیل شد، چرا؟ زیرا نخواست عزیز بشود یا خواست ذلیل بشود. این اصلاً منطق قرآن است. این است که در آن آیات می‌فرماید: «ولو ان اهل القری امنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکت من السماء و الارض» اگر مردم آن قریه‌ها (آن مجامع) ایمان می‌آوردند و راه تقوا را پیش می‌گرفتند، برکت‌های معنوی و مادی از اطراف بر آن‌ها می‌ریخت.»
معلوم است که در هر شرایطی که آن‌ها قرار گرفته باشند، برای آن‌ها این آزادی را قائل است که ایمان و تقوا پیدا کنند.

 

2-داستان ایمان آوردن زن فرعون در قرآن

ایمان آوردن زن فرعون که در کانون فساد وتباهی زندگی می‌کرده و همه شرایط او را به سوی بت پرستی دعوت می‌نموده است یکی دیگر از دلایل قرآنی استقلال عقل در برابر شرایط محیط است. استاد مطهری در این رابطه می‌فرمایند:
قرآن می‌گوید: در میان آل فرعون، در‌‌ همان کانون فرعونیت، زنی مخالف فرعون پیدا می‌شود یعنی متنعم‌ترین و برخوردار‌ترین زنان جامعه مصری که اگر بنا بود وضع طبقاتی انسان حاکم بر وجدان انسان باشد، محال بود که او زن مومنی در بیاید و علیه فرعون طغیان کند، می‌گوید: «زن فرعون، زن مومنی بود» و بعد زن فرعون در ردیف زنان مقدس جهان از نظر قرآن از قبیل ساره و هاجر و مریم و حوا قرار گرفت.»
اشاره استاد مطهری به آیات 11 و 12 از سوره تحریم است که خداوند می‌فرماید: «و ضرب الله مثلاً للذین ءامنوا امرات فرعون اذ قالت رب ابن لی عندک بیتا فی الجنه و نجنی من فرعون و عمله و نجنی من القوم الظلمین «.
خداوند برای نمونه‌ای از مومنان واقعی آسیه زن فرعون را مثال می‌زند. هنگامی که عرض کرد بارال‌ها (من از قصر فرعون و رفاه آن گذشتم) توخانه‌ای برای من در بهشت بنا کن و مرا از شر فرعون کافر و عملش و قوم ستمکارش نجات بخش».
آیات فوق صریحاً مخالفت و قیام زن فرعون را بر علیه پایگاه طبقاتی خود و شرایط محیطی زندگی‌اش را نشان داده و به ایمان او به خدا و قیامت و معاد اشاره می‌کند.

 

3-داستان مومن آل فرعون
دلیل دیگری که استاد مطهری برای اثبات استقلال عقل در قرآن ذکر می‌کنند جریان ایمان آوردن فردی از قوم فرعون است. این شخص بنابر روایات و تفاسیر پسر عمو و پسر خاله فرعون بوده و حزقیل نامیده می‌شده است. اومسئولیت حفاظت از خزائن و گنجینه‌های فرعون را برعهده داشت.
قرآن کریم از او به عنوان «مومن من ءال فرعون» یاد کرده و در آیات 28 الی 45 سوره مومن ازدفاع جانانه او از حضرت موسی و خنثی شدن توطئه ترور حضرت موسی توسط او سخن می‌گوید. همچنین قرآن ایمان کامل او را به خدا، معاد و دعوت انبیاء و خصوصاً موسی را گوشزد می‌کند.
استاد مطهری داستان مومن آل فرعون و کیفیت دلالت آن را بر استقلال عقل از نظر قرآن چنین بیان می‌فرمایند:
قرآن ازمرد مومنی از آل فرعون یاد می‌کند: «و قال رجل مومن من ءال فرعون یکتم ایمنه» و یک سوره در قرآن به نام «مومن» است به دلیل اینکه حدود پانزده آیه آن راجع به همین مومن آل فرعون است. اگر قرآن می‌خواست تاریخ را فقط روی آن اساس توجیه کند که فرعون و طبقه فرعونی همیشه در آن طرف بودند، دیگر معنی نداشت که بیاید از مومن آل فرعون هم به این شکل و به این ترتیب یاد کند که آیات خیلی زیبا و شیرینی است وقتی منطق فرعون و منطق آل فرعون را نقل می‌کند که این چه گفت و او چه گفت، و داستان شنیدنی است.

 

4-داستان حضرت داود و سلیمان در قرآن

داستان حضرت داود و پسرش سلیمان که در آیات و سوره‌های متعددی از قرآن بیان شده است یکی از دلایل محکم استقلال عقل و اراده انسان در مقابل شرایط اجتماعی است این پدر و پسر که از امکانات مادی فوق العاده و حکومت گسترده برخوردار بودند و به قول خودشان «اوتینا من کل شیء» خدا همه چیز به آن‌ها داده بود با وجود همه شرایط و زمینه‌های لازم برای ظلم و فساد و استکبار، یک لحظه از جاده حق و صراط مستقیم خارج نشدند و عملاً نشان دادند که اراده انسان مافوق همه شرایط است. استاد مطهری با اشاره به داستان حضرت داود و سلیمان در قرآن در رابطه با اصالت عقل چنین می‌فرماید: از این‌ها بالا‌تر قرآن از داود، سلیمان و یوسف یاد می‌کند که این‌ها در حالی که عالیترین مقام دنیوی را داشتند، از نظر قرآن بهترین وجدان انسانی را هم واجد بودند. از یک طرف برای سلیمان ملکی ذکر می‌کند که «لاینبغی لاحد من بعدی» برای هیچ انسانی چنین ملک و قدرتی می‌سر نشده است که از نظر قرآن ملک جن و انس باشد و با قدرت خارق العاده‌ای حکومت کند؛ از آنهائی باشد که به قول معروف شیرمرغ و جان آدمیزاد برایش مهیا باشد و از طرف دیگر‌‌ همان سلیمان را ذکر می‌کند که دارای یکی از بهترین و عالیترین وجدان‌های انسانی بود. اگر قرآن می‌خواست بگوید هرکس طبقه اشراف قرار گرفت دیگر محال است وجدانی انسانی داشته باشد پس سلیمان چیست که قرآن نقل می‌کند؟!

 

5- داستان حضرت یوسف در قرآن
می‌گویند ثروت و قدرت فساد می‌آورد و طبع منفعت طلب و روحیه خود محور انسان هنگامی که شرایط آماده شود و مانعی در برابر خود نبیند به استکبار و استثمار دیگران می‌پردازد و اصولاً شخصیت و حالات انسان در هنگام فقر و غنا، حاکمیت و محکومیت، اسارت و حریت کاملاً متفاوت است اما قرآن کریم با بیان داستان حضرت یوسف و ثبات شخصیت او در همه فراز ونشیب‌های زندگی‌اش ثابت می‌کند که تزلزل شخصیت انسان در شرایط مختلف نه تنها یک اصل عمومی نیست بلکه برخلاف فطرت و خلقت تکوینی انسان که خدا او را آزاد و مختار و مستقل آفریده است می‌باشد.
استاد مطهری با تکیه بر داستان حضرت یوسف و شرایط مختلفی که در زندگی او به وجود آمده است به اثبات حریت و استقلال عقل در برابر شرایط اقتصادی و سیاسی که محیط بر انسان تحمیل می‌کند می‌پردازند و از این رهگذر اندیشه محکومیت انسان در برابر محیط و جبر تاریخ را ابطال می‌نمایند:
قرآن از شخصی به نام یوسف یاد می‌کند، از آن دوره‌ای که این مرد جوان در بد‌ترین شرایط زندگی قرار گرفته و یکی از سخت‌ترین مظلومیت‌ها را گذرانده که به دست برادرانش به چاه می‌افتد و مشرف به هلاکت می‌شود، بعد یک تصادفی- به حسب ظاهر- او را از چاه بیرون می‌آورد، بعد او را به شکل یک برده در بازارهای مصر می‌فروشند، دست به دست می‌شود و بعد در خانه عزیز مصر قرار می‌گیرد، بعد کم کم به اصطلاح محبوب می‌شود، بعد به زندان می‌افتد، بعد از زندانش به مقام عزیزی مصر می‌رسد. ولی وجدانی که قرآن برای این آدم ذکر کرده است، از‌‌ همان روز اولی که پیش پدرش بود، روز دومی که اسیر برادرانش شد و به چاه افتاد وروزی که برده شد، و روزی که دو مرتبه عزیز مصر شد، در همه این مراحل یک مسیر را طی کرده و یک وجدان بوده که تحت تأثیر این حالات و اوضاع مختلف مادی قرار نگرفته است. شما ببینید از نظر قرآن منطق یوسف در‌‌ همان عزت و شوکتش چقدر متواضعانه و انسانی است.
این برای آن است که قرآن برای عقل و وجدان انسان در برابر جبر محیط و جبر تاریخ و جبر اقتصادی و جبر سیاسی- و هرچه می‌خواهید بگوئید- حریت و آزادی و استقلالی قائل است و معتقد است که آن فطرت الهی، آن وجدان الهی انسان در هر شرایطی می‌تواند زنده باشد و خدا هم به موجب‌‌ همان انسان را پاداش و کیفر می‌دهد.

 

6-داستان حضرت آدم در قرآن

مهم‌ترین و محکمترین دلیل قرآنی بر طفیلی نبودن عقل در برابر اجتماع جریان حضرت آدم در قرآن است. فضای شکل گیری داستان در شرایطی است که غیر از آدم و حوا انسان دیگری وجود نداشته و به تعبیر بهتر اصلاً جامعه‌ای نبوده که مسئله تأثیر و حاکمیت آن بر عقل و اراده آدم مطرح گردد بلکه حضرت آدم آزاد از هرگونه شرایط اجتماعی و تنها براساس گرایشات درونی خودش، رفتار‌ها و خواسته‌هایش را شکل می‌داده است. اما با همه این احوال تعارض در رفتار و انتخاب‌های او مشهود است. ابتدا یک انسان برگزیده و ممتاز است و سپس یک انسان عصیانگر و سرانجام عبدی نادم و پشیمان که با توبه و انابه به درگاه خداوند بازمی گردد.
استاد مطهری با بیان داستان حضرت آدم ثابت می‌کند که منشا اصلی هدایت و گمراهی اصلاح و فساد انسان کشمکش‌های درونی آدمی است نه فشار‌ها و شرایط درونی و در واقع این انسانی است که براساس تشخیص عقلی خود از میان شرایط مختلف یکی را انتخاب نموده و بر‌‌ همان اساس هم عمل می‌نماید تا در نتیجه شرایط محیطی در اختیار عقل باشند نه برعکس. ایشان با بیانی شیوا و منطقی و استوار می‌فرمایند:
زندگی انسان در منطق قرآن از آدم شروع شده، از یک انسان آن هم یک انسان معلم و «علم ادم الاسماء کل‌ها» از یک انسان مکلف، از یک انسانی که صفی الله و برگزیده خداست که‌‌ همان انسان عصیان می‌کند و‌‌ همان انسان توبه می‌کند یعنی یک موجودی که قبل از هر چیزی، قبل از اینکه جامعه‌ای به وجود بیاید قبل از اینکه فرزندانی پیدا کند، قبل از اینکه اصلا این حر ف‌ها در کار بیاید، در درون خودش دچار یک نوع تضاد است، یعنی دو دعوت در درون انسان هست: یکی او را به شهوات و مطالع و این امور دعوت می‌کند، و دیگری به ترک شهوت پرستی و خودپرستی و به سوی خدا دعوت می‌کند، همین انسان عصیان می‌کند و همین انسان تائب می‌شود و توبه می‌کند. معلوم می‌شود که اصلا انسان قبل از اینکه وارد جامعه بشود و قبل از اینکه وضع طبقاتی پیدا کند و قبل از اینکه شرایط مختلف سیاسی و اقتصادی و غیره بر او حکومت کند، در درون خودش دو جنبه متضاد دارد و انسان آفریده شده است که از این دو امر متضاد، یکی را انتخاب کند از یک طرف شیطان می‌آید و انسان را ترغیب و وسوسه می‌کند- که به تعبیر قرآن تسویل است، مرغوبات شهوانی انسانی را زیبا جلوه می‌دهد- و از طرف دیگر از‌‌ همان ساعت اول، نبوت و پیغمبری هست و انسان را به راه خیر و راه صلاح دعوت می‌کند و به انسان گفته‌اند تو یک اراده آزاد و یک اختیار کاملی داری که از میان این دو ضد، یکی را انتخاب کنی.
دلایل ششگانه فوق به وضوح آشکار می‌سازد که قرآن به واسطه اهمیت و ارزش فوق العاده‌ای که برای عقل و اندیشه بشری قائل است، جایگاه و مقام آن را بر‌تر از همه شرایط اجتماعی- اقتصادی و تاریخی قرار داده، انسان را به استقلال در تفکر و انتخاب آزاد فرا خوانده است. به راستی کدامیک از مکاتب مدعی انسان محوری و اومانیستی چنین ارزش و بهائی به انسان و عقل و تفکر او داده، که قرآن داده است و کدامیک از مدعیان مخالفت عقل و دین چنین ارزش و جایگاه بلندی را برای عقل انسان قائل است که قرآن کریم و مکتب حیات بخش اسلام قائلند.
به غیر از آنچه استاد مطهری بیان فرمودند آیات و نمونه‌های دیگری نیز می‌توان در قرآن یافت که گواه صادق مخالفت عقل مستقل انسان با شرایط محیطی و یا وراثتی باشد، همه انبیاء در محیطی قیام می‌کنند که سراسر جامعه و اجتماع آنان را فساد انحراف و بت پرستی فرا گرفته است اما انبیاء بدون اینکه تحت تاثیر محیط واقع شوند به ندای عقل و وجدان خود پاسخ گفته و یک تنه بر همه فشارهای اجتماعی غلبه می‌کنند و ندای توحید سر می‌دهند. از همه گویا‌تر داستان حضرت ابراهیم است که در خانه یکی از سران بت پرستان بزرگ می‌شود و در اطراف خود همیشه بت و بت پرستی می‌دیده است اما هرگز تحت تاثیر قرار نمی‌گیرد بلکه صراط مستقیم خداپرستی را برمی گزیند، همچنین داستان اصحاب کهف و جریان موسی (علیه السلام) و ده‌ها نمونه دیگر.
از مجموعه شواهد فوق می‌توان نتیجه گرفت که قرآن به توانایی مقابله عقل و وجدان بشری با محیط اجتماعی اعتقاد راسخ دارد لکن عقل زمانی می‌تواند به این مهم دست یابد که اولا از لغزش گاه‌های اندیشه دوری گزیده و مستقل عمل کند و ثانیا خود را تقویت و تکمیل نموده تا توانایی درک شرایط و تجزیه آن‌ها و سرانجام یافتن راه حق را از میان راه‌های موجود بدست آورد.


منابع و مآخذ:
1-مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، چاپ؟؟، دفتر انتشارات اسلامی
2-مطهری، مرتضی، انسان و ایمان، انتشارات صدرا
3-مطهری، مرتضی، جهان بینی توحیدی، انتشارات صدرا
4-مطهری، مرتضی، پیرامون جمهوری اسلامی، چاپ اول، خرداد 4631، انتشارات صدرا.
5-مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام، چاپ هفدهم، پاییز 96، انتشارات صدرا.
6-مطهری، مرتضی، بیست گفتار، چاپ پنجم، خرداد 85، انتشارات صدرا.
7-مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، آبان 85، انتشارات صدرا.
8-مطهری، مرتضی، انسان کامل، چاپ شانزدهم، تیر 67، انتشارات صدرا.
9-مطهری، مرتضی، شناخت، شهریور 16، انتشارات شریعت.
10-مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج1، 2631، انتشارات صدرا.
11-مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج 2، چاپ اول، تابستان 0731، صدرا.
12-مطهری، مرتضی، شناخت در قرآن، پائیز 16، انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
13-مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، دفتر انتشارات اسلامی.
14-مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ بیست و یکم، سال 8631، انتشارات دار الکتب الاسلامیه.
15- الحویزی، علی بن جمعه العروسی، تفسیر نورالثقلین.
16- المظفر، محمدرضا، اصول الفقه، چاپ دوم، 6831 ه. ق، چاپخانه دارالنعمان نجف.
منبع: روزنامه کیهان
نویسنده: محمد خامه گر
پایان پیام/

کد خبر 32898

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha