خبرگزاری شبستان: "من به دانشجویان و طبقه روشنفکران متعهد توصیه می کنم که کتاب های این استاد عزیز را نگذارند با دسیسه های غیر اسلامی فراموش شود". این، گوشه ای از سخنان امام خمینی (ره) درباره اندیشه های استاد شهید مطهری است.
حال که به سالروز شهادت نظریه پرداز انقلاب نزدیک می شویم، واکاوی اندیشه های وی از خلال خاطرات و مشاهدات دوستان و نزدیکان آن بزرگوار، می تواند راهی به دریافت عمیق تر از آن اندیشه مطهر باشد.
آن چه در پی می آید گفتوگوی دکتر غلامعلی حدادعادل با مقام معظم رهبری است که پیش از این در ماهنامه شاهد یاران منتشر شده است و اینک در خبرگزاری شبستان بازنشر می شود:
س _ حضرت عالی می دانید که آقای مطهری یک شخصیت جامع بودند و شخصیت ایشان ابعاد گوناگونی داشت و ایشان در درجه اول به عنوان یک روحانی مبارز شاخته شده بودند، فیلسوف بودند، استاد دانشگاه بودند، نویسنده بودند، خطیب و اهل منبر بودند و لذا برای بنده بسیار مغتعنم است در این خصوص که بدانم از نظر جنابعالی تأثیر کدامیک از ابعاد شخصیت ایشان در جامعه ما بیشتر از بقیه ابعاد بوده و در درجه اول وقتی نام آقای مطهری می آید ذهن شما به سراغ کدامیک از جنبه های شخصیت آقای مطهری می رود؟
ج _ بسم الله الرحمن الرحیم تصور من این است که مرحوم آیت الله مطهری رضوان الله علیه به عنوان یکی از چهره هایی است که در احیای تفکر اسلامی بیشترین نقش را داشتند و باید این شهید را جزو یکی از پرچمداران این بینش مبین اسلام و طرح دوباره اسلام در فضای فرهنگ امروز جهان به شمار بیاوریم.
همانطور که می دانیم از 120 سال یا 130 و 140 سال پیش به اینطرف متفکرینی پیدا شدند که اینها در صدد طرح دوباره اسلام و مطرح کردن معارف اسلامی در میان هیاهوی تبلیغاتی فرهنگ غربی برآمدند که برخی از این قبیل شخصیت های معروف، مثل سید جمال الدین شناخته شدند و اینها را نسل های امروز به عنوان مصلحین اجتماعی و مبارزین بزرگ و چهره های فکری و سیاسی و انقلابی اسلامی می شناسند که همه این خصوصیات را شما در سید جمال مشاهده می کنید. هنر بزرگ سید جمال هم در مبارزه سیاسی او نبود، بلکه هنر بزرگ او در این بود که اسلام را به عنوان یک دین زنده ای که مایه زندگی است و به عنوان مکتبی که یک نظام کامل اجتماعی را در خودش دارد دوباره مطرح کرد و تمام تلاش سید جمال و حرکت او در آفاق اسلام از شرق تا غرب برای این بود که می خواست این دوباره نگری به اسلام را در جوامع اسلامی زنده کند. و آن حالتی را که در گذشته و سالیان دراز بر افکار صاحبنظران اسلامی تحمیل شده بود از میان بردارد.
در میان متفکرین ایرانی و غیرایرانی چه عرب و چه غیر عرب نیز شخصیت های معروفی را داشتیم مثل بعضی از محققین و بعضی از شعرا و بعضی از فلاسفه در عصر جدید که من وقتی نگاه می کنم به چهره های شناخته شده اسلامی، مرحوم شهید مطهری یکی از برترین اینها بود و علتش هم، همین جامعیتی است که شما به آن اشاره کردید و این مرد یک فقیه بود، یعنی وقتی اسلام را و مسائل اسلام را می خواست بیان کند از خودش چیزی مایه نمی گذاشت چون اسلام را بلد بود و همانطور که می دانید فقه اسلامی اجتهاد در فقه به معنای شیوه استنباط احکام از منابع اولیه اسلام یعنی کتاب و سنت است و فقیه آن کسی است که این شیوه استنباط را بلد باشد و لذا درسی هم که برای رسیدن به فقاهت در حوزه ها خوانده می شود در حقیقت درس آشنایی با این شیوه است و مرحوم مطهری مجتهد بود، یعنی شیوه فقاهت را می دانست و اینجور نبود که به دام افکار التقاطی شرقی یا غربی بیفتد؛ همچنانی که بسیاری از متفکرین مصلح و طرفدار تجدید حیات درباره اسلام در آن دام افتادند، یک فیلسوف بود و با معارف قوی اسلام آشنایی داشت. یک سخنور بود یعنی می توانست همه آنچه را می داند به زبان بیاورد، یک نویسنده بسیار خوب بود. یعنی می توانست همه دانش های خودش را بنویسد و تمام این مطالبی که جنابعالی اشاره کردید در ایشان جمع بود، واقعا دارای ابعاد یک شخصیت زبده برجسته بود که می توان ایشان را یکی از متفکرین و یکی از پرچمداران احیای تفکر اسلامی به شمار آورد.
س _ آیا حضرتعالی همه اینها را دست هم در خدمت آن احیای تفکر اسلامی می دانید و مانند یک ابعاد چند وجهی که کل آن احیاء تفکر اسلامی است به حساب می آوردید؟
ج _ بله آن شخصیتی که می تواند به عنوان یک مصلح متفکر و یک مجدد به حساب بیاید، چنین شخصیتی طبعاً این ابعاد را باید داشته باشد و شما کاملاً باچهره های معروف نوآور جهان اسلام آشنا هستید و می دانید که اینها غالباً یک جاهایی اشتباه کردند و در معارف اسلامی بعضی به دام افکار چپ افتادند و برخی در دام تفکرات غربی گرفتار شدند و بعضی هم در دام تفسیر به رای هایی از اسلام گرفتار آمدند، همچنانکه بعضی از متفکرین تفسیرشان به گونه ای بود که خود سید جمال الدین اسد آبادی را وادار به عکس العمل و مخالفت کرد و همه اینها معلول عدم آشنایی با معارف اسلامی بود، اما این بزرگوار در زمینه فقه و معارف اسلامی به طور کامل آنایی داشت.
س _ آقای مطهری را گاهی بنده از لحاظ بعضی جهات و خصوصیاتی که داشتند به دیده بان جبهه اعتقادی اسلام تشبیه می کنم، چون یک دیده بان در جبهه کارش این است که خطرها را زودتر ازبقیه تشخیص می دهد و می بیند و ایشان به اعتقاد بنده یک تخصصی در خطرشناسی داشتد و در این رابطه از جمله تک جمله هایی کوبنده از ایشان شفاهاً شنیدم و حال اینکه در جایی ندیدم نوشته باشند این جمله است که ایشان می فرمود: از آغازی که اسلام به ایران آمده فاصله زمانی میان مشروطیت تا شهریور 1320 خطرناکترین دوران برای اسلام و ایران بوده و ایشان معتقد بودند هیچ دوره ای برای اسلام خطرناکتر از این دوره در ایران پدید نیامده و لذا من می خواستم که نظر جنابعالی را درباره این اعتقاد ایشان بدانم و اگر شما هم معتقدید نظر خودتان را بیان کنید و تحلیل کنید و بفرمائید چرا مرحوم مطهری چنین عقیده ای داشت؟
ج _ شهید مطهری تاریخ را خوب می دانست و دوره های مختلف تاریخ کشور ما را هم بعد از اسلام یقیناً ایشان مطالعه کرده بودند و می دانستند و لذا آدمی نبود که حساب نکرده و بدون مطالعه حرفی بزند بنابراین من می خواهم این را قرینه بگیریم و بگویم مثلاً وقتی ایشان آن جمله را گفتند، به یاد دوران مغول بودند. چون دوران مغول یکی از آن دوران های فوق العاده سخت برای عالم اسلام است و همانطور که می دانید عالم اسلام آنچه را در دوران مغول از دست داد چیزی نیست که ممکن باشد در ظرف یک قرن و دو قرن و سه قرن برگردد و من شک دارم، تا الآن هم، آنچه را از لحاظ به دست آوردن منابع اصیل فقهی اسلام در حمله مغول از دستمان رفت آیا توفیق داشتیم آنها را به دست بیاوریم یا نه؟ و شاید اگر جمله مغول پیش نمی آمد و اگر اینقدر کتابخانه و عالم و اینهمه کتاب از بین نمی رفت الآن یک چیزهایی از آن روز داشتیم که اصلاً در سرنوشت جهان اسلام و تمدن اسلامی تأثیر داشت.
من تصور می کنم علت این تحلیل شهید مطهری رضوان الله تعالی علیه با توجه به این باشد که حمله کنندگان در دوران مغول مردمانی بودند که هدفی جز ملک گشایی آن هم در شکل نیمه وحشیش نداشتند، یعنی می خواستند بیایند و سرزمین ها را بگیرند، اما قصد انهدام فرهنگ و نابودی فرهنگ قائم در این کشور را نداشتند، دلیلش هم این است که بالاخره خودشان به این فرهنگ گرویدند، یعنی هم مسلمان شدند و حتی تعدادی از آنها شیعه شدند و ما می دانیم که آثار فرهنگی اولحایتو و گوهرشاد و سلطانیه و قبایل و نواده مغول و تیمور در ایران الآن هست، یعنی اینها آمدند برای اینکه آب و خاک را بگیرند که نتیجتاً در کنار کشتار و خونریزی و ملک گشایی نابودی فرهنگ و فرهنگیان هم وجود داشت. در حالی که مهاجمین غربی از قبل از آغاز مشروطیت در ایران پدید آمده و نظر شهید مطهری هم قطعاً از شروع نهضت مشروطیت نیست بلکه از شروع شکست مشروطیت است (چون مشروطه یک دام برای این ملت بود نه یک نهضت انقلابی) لذا از آن لحظه تا شهریور 20 دوران اوج سلطه تفکر و فرهنگ و تمدن غربی است که با چراغ آمده بود به قصد انهدام فرهنگ و گزیده ترین کالاها را هم نابود می کرد و از بین می برد. یعنی فرق بین مغول و این مهاجمین قرن بیستم این چنین بود که مغول مثل یک اقوامی با گیجی و غفلت وارد شدند، اما غربی ها با آگاهی و هوشیاری و به قصد انهدام مراکز اصلی وارد شدند و البته اینکه ایشان تا شهریور 20 را گفتند، من خیال می کنم بعد از شهریور 20 را باید یکی از فصول مهم این دوره دانست، یعنی اگر چه دوران رضاخان در این مملکت مثل یک بلدوزر بود و رضاخان تمام زیبایی ها و ظرافت ها را بی مهابا خراب می کرد، اما برای نابود کردن ریشه های اعتقاد، بعد از آن ویرانی دوران رضاخان که هنوز به جا مانده بود، یک حرکت ظریفتری لازم بود که در دوران سی و پنج، شش سال بعد از 1320 به تدریج آن حرکت را شروع کرد که واقعاً بذر اعتقاد و فرهنگ و معرفت را که بعد از آن انهدام رضاخانی باقی مانده بود داشت دانه دانه از خاک بیرون می کشید و نابود می کرد که باید این قسمت هم جزو آن دوران به حساب آید.
س _ حالا بنده تصور می کنم علت اینکه آقای مطهری تا شهریور 20 را گفتند به این معنا نیست که بعد از شهریور 20 نیت و قصد غرب و شرق و غربزده ها و شرق زده ها و حتی هیأت حاکم در مقابله با اسلام فرقی کرده بود، بلکه شاید به این احتمال بود که بعد از شهریور 20 یک موجی برای مبارزه با غربزدگی و شرق زدگی در بین مسلمان ها و متفکرین زمان پیدا شد که این هم به دلیل تحولات سیاسی در شهریور 20 امکان نمود پیدا کرد. مثلاً شاید به نظر آقای مطهری اگر متفکر را که حرفی برای گفتن داشت در سال های 1317 و قبل 1320 می گرفتند در 1323 این متفکر برای اینکه رفع حمله بکند به دلیل آن حوادث سیاسی دستش بازتر بود تا در 1317 و این هم فقط بر اساس جنبه های فرهنگی و فکری نیست، بلکه شاید آن امکانی که برای مبارزه بعد از 20 شهریور بیشتر شده بود مورد نظر بوده.
ج _ ممکن است یقیناً نظر ایشان به یک بخش هایی از ان بارقه ها است که قبل از 1320 و بعد از آن بوده و شاید هم علت همین باشد که در دوران رضاخان یک به اصطلاح انهدامی به وجود آمد که بدون آن قلدری و آن به اصطلاح قاطعیت در ضلالت امکان نداشت به وجود آید، یعنی این تفاوت ممکن است وجود داشته باشد که اگر سیاست های بعد از 1320 نمی خواست قبل از این تاریخ اعمال بشود اثر کار رضاخان را امکان داشت در طول 50 سال به وجود بیاورد، یعنی رضاخان که آمد، قلدارانه همه بناهای فرهنگی و اخلاقی و اعتقادی را ویران کرد و ویرانه هایش را صاف کرد.
البته این نکته را هم باید توجه داشت که در دوران رضاخان شعله مبارزه خاموش تر از بقیه دوره ها نبود. یعنی ما در دوران رضاخان نهضت عظیم مسجد گوهرشاد و حرکاتی که در قم وجود داشت را داریم؛ یعنی حرکت های اسلامی و غیر اسلامی هم در آن دوران بوده است و علی ای حال من در توجیه نقطه نظر آقای مطهری می خواهم روی این تکیه بکنم که دوران تهاجم فرهنگی غرب این تهاجم سیاسی و اقتصادی طبعاً فرهنگ طاغوت خطرناکتر از دوران مغول بود، به خاطر اینکه این دوران هوشیارتر و آگاه تر و مسلح تر به سلاح های فاسد بودند و لذا این فکر آقای مطهری، فکر درستی است و الحمد الله تحرک عظیم این انقلاب که در سایه تلاش خود این شخصیت عزیز و شخصیت هایی از قبیل ایشان به وجود آمد و ره صد ساله مقابله با این تهاجم در دوران کوتاهی پیموده شد.
س _ مطلب دیگری که در این فرصت می توان مطرح کرد، نقش شهید مطهری در خنثی کردن یک توطئه خطرناک جدایی روحانی و دانشگاهی است و یکی از آن مبانی قلع و قمع رضاخانی این بود که بین این دو قشر را جدایی بیندازد و این همان نکته ای است که امام بزرگوارمان از روز اول بر روی آن تأکید داشتند و هم اکنون هم تأکید می کنند. اگر کسی تاریخ این پنجاه سال اخیر را بخواند می بیند یکی از دام های قوی رضاخان همین بود که این دو قشر را به هم بدبین بکند و تا حدود زیادی هم متأسفانه موفق شد. در محیط دانشگاه هزاران دانشجو بودند که وقتی می خواستند از آن فضای دور از اسلام به اسلام پناه ببرند می آمدند به سراغ آقای مطهری و ایشان برای دانشجویان از بسیاری از روحانیون دیگر آشناتر بودند، یعنی در واقع راه را باز میکردند و آغوش می گشودند. نظر جنابعالی در رابطه با نقشی که آقای مطهری در خنثی کردن این توطئه داشتند چیست؟ یعنی ایشان در مقابل این توطئه چه کردند و کارشان را چگونه ارزیابی می کنید؟
ج _ این یکی از نقاط برجسته شخصیت شهید مطهری بود. و ضمناً مرحوم مطهری با دو ابزار و دو وسیله توانستند تفاهم و نزدیکی بین دو قشر روحانی و دانشگاهی را به وجود بیاورند. یکی تلاش علمی و دیگری غنای شخصیت ایشان بود که از نظر تلاش عملی، ایشان در دانشگاه درس می دادند و در مجامع تحصیلکرده ها و مهندسین و پزشکان به نحوی شرکت داشتند که به عنوان یک قطب ملجأ تحصیلکرده های جدید بودند و همانطور که شما بیان کردید واقعاً همینطور بود، یعنی هزاران دانشجو و فارغ التحصیل و کسانی که در مسائل فرهنگ جدید درس خوانده بودند و تحصیل کرده بودند، آقای مطهری را به عنوان یک ملجأ و پناه و ملاذ و یک آأمی که می تواند حرفشان را بفهمد و می تواند دردشان را علاج کند و سوالاتشان را پاسخ بدهد می شناختند.
آقای مطهری نوشته های و سخنرانی ها و مصاحبه هایش در رادیو و در دانشگاه های مختلف سراسر کشور نشان دهنده این است که شاید بتوانم بگویم ایشان موفق ترین چهره روحانی بودند در میان امیدهای فرهنگ جدید در دانشگاه ها و موفق ترین چهره ای بودند که هیچکدام از این چهره های تقریب بین روحانیت و دانشگاه به قدر ایشان در این جهت موفق نبوده اند.
اما آن وسیله دومی که در اختیار داشتند برای تفاهم بین روحانی و دانشگاهی آن غنای شخصیت ایشان بود و همچنان که می دانید یکی از چیزهایی که بین این دو قشر را جدایی انداخت و این دو قشر را به هم بی اعتماد کرد در حدی که تحصیلکرده های جدید، فارغ التحصیل حوزه علمیه را آدم های باسواد نمی دانستند و اصلاً آن چیزی که او بلد بود آن را سواد و علم نمی دانستند. به این معنا که روحانی در عرف و فرهنگ غربی تزریق شده روی فکر بعضی از تحصیلکرده های ما یک عنصر بیسواد و پرمدعایی به حساب می آید که اصلاً تضییع وقت می دانستند که با او بنشینند حرف بزنند و حتی برای او شخصیت قائل نبودند و متقابلاًتحصیلکرده های حوزه علمیه هم تحصیلکرده های دانشگاه را با همین چشم نگاه می کردند و علاوه بر آنکه حالا می گوئیم آنها را جاهل و عامی هم می دانستند. یعنی این اصطلاح اصل علم و عوام در حوزه های علمیه یک تقسیمی بود که مردم را به این دو دسته تقسیم می کردند و اصل علم یعنی آن کسی که تحصیلکرده حوزه است و عوام هم یعنی آن کسی که تحصیلکرده حوزه نیست، ولو تحصیلکرده هر جای دیگر میخواهد باشد و خلاصه این دو قشری که هر دو اهل علم تحصیلاتند و هر دو با تفکر و تعقل سر و کار دارند، همدیگر را بیسواد می دانند و لذا این طبیعی است که شما فرض کنید اینها اصلاً به هم نزدیک نشوند و مرحوم مطهری جزو پیشروان کاروان تقریب روحانی و دانشجو بود که با قوت و صلابت شخصیت علمی اش، مخاطبین خودش را متواضع کرده بود، یعنی هنگامی که ایشان وارد دانشگاه شد و افرادی در رشته های مختلف متناسب با شخصیت آقای مطهری با ایشان برخورد کردند و از ایشان استفهام نمودند یا با ایشان مسأله را مطرح کردند، مواجه با یک مغز بزرگ و یک اندیشه بزرگ عمیق و یک ذهن باز شدند و این مرد متفکر و قوی صاحبنظر که رشته علمی اش فلسفه و فقه بود، بعد با مطالعه جامعه شناسی و فلسفه های اروپایی افرادی از متخصصین و صاحبنظران این رشته ها را به خود جذب کرده بود و در این اواخر یک درس جامعه شناسی اسلامی و فلسفه تاریخ داشتند که یک عده از افراد صاحب نظر اساتید فن در درس ایشان شرکت می کردند و خود ایشان برای من نقل کرده اند که دو درس گذاشته بودند یکی برای دانشجویان و یکی هم برای اساتید. و آن درسی را که اساتید شرکت می کردند؛ ایشان فلسفه هگل را آنچنان قوی و خوب و آگاه با آن قوت علمی که داشت درس می داد که کسانی که در این رشته ها و این مقولات کار می کردند، شخصیت ایشان را و ارزش ایشان را درک می کردند. بنابراین شخصیت علمی و قوی مرحوم شهید مطهری بیشترین تأثیر را در روی این دو قشر داشت. یعنی تحصیلکرده های جدید وقتی نگاه می کردند می دیدند یک روحانی عالم و متفکر فاضل مثل شهید مطهری در پیش رو دارند.
آقای مطهری نه فقط با ابزارها و طراحی ها و به اصطلاح ابتکار و تدبیر خودش توانست این فضا را به وجود بیاورد، بلکه بر شخصیت خودش بیشترین سهم را در این کار داشت و این اعتقاد مرحوم مطهری رضوان الله علیه به نقش نهاد روحانیت منهای اشتباهاتی که این یا آن شخص روحانی داشته باشد یکی از خصوصیات ویژه آن بزرگوار بود و این جمله «اسلام منهای روحانیت» که به طور کامل کوبیده شد و واقعاً این مسأله از ذهن های کسانی که در این رابطه مشتبهات ذهنی داشتند پاک شد، این را بدواً ایشان درک کرد که هدف آن کسانی که دارند یکسری حرف هایی می زنند، همین «اسلام منهای روحانیت» است و می خواهند اسلام بدون مفسر و عالم اختصاصی به اسلام وجود داشته باشد تا راه برای تغییر کلی باز باشد. هم این معنی و هم اینکه این را شجاعانه و صریحاً مطرح کردن و رد کردن از خصوصیات آقای مطهری بود.
س _ اینجا شاید جای یک سوال باشد، گرچه ممکن است پاسخ این سوال تا حالا معلوم شده باشد ولی به نظر شما علت چه بود که ضد انقلاب در آغاز پیروزی انقلاب استاد مطهری را به عنوان نخستین چهره از روحانیون بزرگ برای ترور انتخاب کرد؟
ج _ من نمی توانم مطمئن باشم که ضد انقلاب با یک معرفت کامل دنبال این مسأله رفته و به طور حساب شده این قضیه را پیگیری کرده باشد ولی یقیناً به هر یک از چهره های معروف و موثر روحانیت دسترسی داشتند این کار را می کردند، اما اگر آگاهانه به سراغ این انتخاب رفته باشند حقاً باید گفت که درست فهمیده بودند. مرحوم شهید مطهری یک عنصر موثری بود برای حفظ و تداوم خط اسلام و غلبه او بر این دو از ابتدای پیروزی انقلاب مشهود بود، حتی قبل از پیروزی عده ای بودند که مصرّاً می خواستند صفت اسلامی را از انقلاب بگیرند و بعد از آن هم که انقلاب به پیروزی رسید یعنی از آن اولین لحظات پیروزی، کسانی بودند که در این مسیر حرکت می کردند و آن کسانی که این فکر را داشتند همه جزو بی اعتقادها و ملحدهای آشکار و صریح نبودند، بلکه کسانی هم علی الظاهر مسلمان بودند و داعیه ضد اسلام نداشتند، ولی در باطن به هیچ وجه نمی توانستند تفکر اسلامی را تحمل کنند، آن هم تفکر فقاهتی اسلام را. لذا طبیعی است که آقای مطهری با حساسیت هایش و با آگاهی و بصیرتش و با علم فراوانش و با آن حالت خاصی که به تعبیر شما خط شکنی باید گفت، در مقابل توطئه ها و مثلاً حرکت های ضد اسلامی و موذیانه با حساسیتش روی التقاط و حرکت التقاطی با توجه به این که حرکت التقاط یکی از خطرناکترین حرکت در اینگونه مواقع هست، یعنی هنگامی که نهضت به پیروزی می رسد تازه نوبت تعبیر و توضیح های علی الظاهر اسلامی و علی الباطن غیر اسلامی می رسد که به التقاط معروف است با آن خصوصیتی که آقای مطهری داشت یک خطر بزرگی برای همه این جناح ها و جبهه متحد کفر و نفاق، الحاد و استکبار به حساب می آمد. اینها اگر می خواستند یک انسانی را که از همه جوانب یک مانع بزرگی در مقابلشان محسوب می شود و دستشان راحت به او می رسد پیدا کنند، آقای مطهری رضوان الله تعالی علیه بود.
در ابعاد شخصیت این بزرگوار جنبه عرفانی و اخلاق شهید مطهری هم بایستی مطرح بشود، برای اینکه واقعاً فصول بسیار شورانگیزی در زندگی این شخصیت عزیز وجود دارد که در آن قسمت هم بد نیست صحبتی بشود. مرحوم مطهری رضوان الله علیه انسانی بود که علیرغم ظاهری که به آن رقت ها و لطافت ها خیلی در آن حالت استدلال و مثلاً منطقی برخورد کردن با مسائل نمی آمد و تصور نمی شد، باطن بسیار رقیق و لطیفی داشت یک وقت ایشان درحدود سال های شاید 52، 53 به یک مناسبتی گفتند من مایل هستم فرصتی پیدا کنم و کارهای دانشگاهی مدرسی را بگذارم کنار و بروم قم و تعبیر ایشان شاید این بود که مثلاً خدا را ببینم یا حق را و مثلاً به لقاء حق برسم، یک چنین تعبیری ایشان داشت که بروم آنجا کار فرهنگی توأم با خلوت مناسب با عبادت و ریاضت و تهجد بکنم یعنی یک چنین روحی ایشان داشت و مرد بسیار دقیق و ظریفی بود که به شدت تحت تأثیر هیجانات عرفانی و معنوی قرار می گرفت، لذا با دیوان حافظ و اشعار عرفانی مأنوس بود. او همچنین با قرآن زیاد مأنوس بود و تصور می کنم اینجور بود که هر شب ایشان تا یک مقداری قرآن نمی خواندند نمی خوابیدند، چون این را من از سفرهایی که ایشان به مشهد داشتند یا با هم فریمان رفته بودیم، یا در مشهد با ایشان بیتوته کرده بودیم، من دیده بودم، که ایشان قبل از خوابیدن حتماً قرآن می خواندند، اهل تهجد بودند و نماز شب را با حال می خواندند. یک شب که منزل ما بودند خانواه ما نصف شب از صدای گریه ایشان از خواب پریده بود و اول نمی دانست کیست؟ تا بعد فهمیده بود صدای آقای مطهری است که نیمه شب نماز شب می خواندند همراه با گریه و با صدایی که مثلاً از آن اطاق می شد صدای ایشان را شنید. یک چنین حالاتی داشت و واقعاً برخانواده و محیط خانواده ایشان صفا و معنویتی حاکم است که این بر اثر آن حالت معنوی آقای مطهری است، چون در خانواده ایشان، همسر محترم و فرزندانشان یک حالت معنوی و یک توجهات عرفانی دارند که این ناشی از توجهات آن بزررگوار است و من خیال می کنم بسیاری از توفیقات مرحوم مطهری (رضوان الله علیه) بر اثر همین حالات بوده که برکات معنوی و آن حال و توجه و عبادت و عرفان ایشان را موفق کرده بود. از جمله خصوصیاتی که در این رابطه من در ایشان مشاهده کردم و خیلی برایم جالب بود آن احترام عجیبی بود ایشان برای پدرشان قائل بودند. پدر او که یک پیرمرد روحانی محترم و آدم خوب و ساکتی بود در فریمان با اینکه من ساعت های متمادی در طول زمان در منزل مرحوم مطهری رضوان الله علیه در مشهد با ایشان هم جلیس بودم صحبت کردنشان را که مثلاً ایشان استفاده کرده باشم ندیدم، لکن مرحوم مطهری عجیب احترامی برای او قائل بود، در حالی که قطعاً مرحوم مطهری رضوان الله علیه رتبه علمی بالاتری از پدرشان داشتند و شخصیت ایشان شاید با پدرش قابل مقایسه نبود، اما به قدری در مقابل این پدر خاضع بودند که حد نداشت و علتش هم این بود که می گفتند اول کسی که مرا به مسائل معنوی و حال و عبادت هدایت کرده پدرم بوده و می گفتند پدرشان از دوران کودکی و جوانی ایشان را به قرآن خواندن تشویق می کرد.
تربیت های رجال معنوی مثل مرحوم میزرا علی آقا شیرازی روی ایشان اثر داشته و برای ایشان خیلی جالب بود. حتی ایشان عکس مرحوم میرزا علی آقای شیرازی را در اطاقشان زده بودند و با یک حال مخصوصی از میرزا علی آقا یاد می کرد. ایشان واقعاً یک شانسی داشتند که من به این لطفی که خداوند در حق ایشان کرده بود غبطه می خوردم. ایشان در اوائل کار که به قم می روند یک استادی مثل امام خمینی را پیدا می کنند، چون کمتر کسانی بودندکه توانستته باشند در آن برهه از زمان از این سرچشمه مواج صفا و معنویت و عرفان و حکمت آنجور استفاده بکنند اما مرحوم شهید مطهری رضوان الله علیه استفاده کرده اند و شرحش را هم خود ایشان و بیان داشتند و بعد هم استفاده طولانی از درس مرحوم آیت الله علامه طباطبایی در قم و استفاده از محضر مرحو م میرزا علی آقای شیرازی و استفاده از مرحوم قوچانی که آن را هم من نمی دانستم تا یک وقتی که راجع به آقا نجفی صحبت شد و اول بار کتاب سیاحت غرب آقا نجفی را ایشان به من معرفی کردند. مرحوم آقانجفی دو کتاب دارد یکی سیاحت شرق که شرح حال زندگیش است و یکی هم سیاحت غرب است که مربوط به اصطلاحات عرفا و مقدرات عالم بعد از مرگ و برزخ و این قبیل است.
مرحوم مطهری معتقد بودندکه مرحوم آقا نجفی سیاحت غرب را از روی خیالات ننوشته بلکه از روی مکاشفه نوشته. مرحوم آقانجفی وقتی به قم می رفتند با آقای مطهری هم حجره می شده و به طوری که آقای مطهری گفتند ماه رمضان که می شد، با این که معمولاً ماه رمضان را اهل علم در شهرهای خودشان هستند و منبر می روند و نماز جماعت می خوانند با عنایت به اینکه مردم هم به اینها توجه دارند، اما آقانجفی با آن درجه و اعتباری که در قوچان داشت ماه رمضان از قوچان می آمد قم، و در مدرسه دارالشفاء در اطاق ایشان سکنی می کردند و آقای مطهری می گفتند بزرگان آن روز در حوزه قم مثل مرحوم خوانساری و مرحوم صدر به دیدن ایشان می آمدند و احترام می کردند و از آقانجفی می خواستند برای آنها منبر برود و با اینکه تقاضا می کردند از آقانجفی برود نماز (منظور اینست که پیشنماز شود) ایشان قبول نمی کرد و می گفت من قوچان را رها کردم آمدم اینجا حالا ا ینجا بروم نماز جماعت؟ و نمی رفت. البته آقانجفی به همه آقایان به خصوص به مرحوم خوانساری ارادت داشت و در نماز مرحوم آقای خوانساری می رفت و شرکت می کرد و لذا مرحوم آقای مطهری واقعاً شانسی داشت و خدای متعال به ایشان لطف کرده بودکه آنجور اساتید و آنجور بزرگان و شخصیت هایی مثل آمیرزا علی آقا را درک کرده بود چون خیلی کم اتفاق می افتاد که یکی دو تا از اینها را در تمام مدت عمرش مثلاً ببیند و حال اینکه ایشان همه اینها را دیده بود و الحمد لله توفیقات الهی از هر جهت نصیب این بزرگوار می شد.
اما این نکته ای که فرمودید احوال روحی و معنوی آقای مطهری، شاید برای خیلی از کسانی که ایشان را یا در کلاس فقط دیده بودند و یا از بعضی نوشته ها می شناختند، خیلی قابل تصور نباشد که چقدر ظریف و از لحاظ روحی خودجوش بود، بنده گاهی آقای مطهری را برای دوستان اینطور تعریف می کنم و می گویم: آقای مطهری از دور به منطق شبیه بود، یعنی خیلی آهنین و از میانه راه به فلسفه و حکمت شبیه بود، اما از نزدیک عین عرفان بود.
واقعاً تصور این مطلب برای انسان قابل توجه است، مثلاً یک کسی که آن ظرافت های فلسفه هگل را با پتک منطق آن طور سخت می کوبد، منبر هم می رود و بعد برای حضرت امام حسین (علیه السلام) روضه می خواند و در حالی که همان اساتید دانشگاه و دانشجویان شاید پای منبر او هستند خودش شروع می کند زار زار گریه کردن و وقتی روضه حضرت قاسم را دارد می خواند وسط روضه می گوید:
بر فرس تندرو هر که تو را دید گفت/برگ گل سرخ را باد کجا می برد
و همانطور که می فرمایید آن سرچشمه اصلی زاینده چنین توفیقی است به هر حال شخصیت انصافاً جامع و کاملی بود و جزو نادرترین شخصیت هایی است که همه این ابعاد مختلف در وجودش بحمد الله تجلی داشت.
س _ حالا که این را می فرمایید بد نیست من از حضرتعالی بپرسم، اگر تقدیر چنین بود که آقای مطهری به شهادت نمی رسید، در آن صورت به نظر شما با تجربه و شناختی که جنابعالی در جمهوری اسلامی و از انقلاب دارید مناسب ترین مسئولیت را برای ایشان چه می دانید؟
ج _ اولین چیزی که طبعاً از مرحوم مطهری رحمه الله علیه به ذهن می آید، ابعاد فرهنگی شخصیت ایشان است که اگر ایشان می بودند یک کلیدی از گنجینه های فرهنگ اسلامی بودند و می توانستند سیاستگذار و خط بده و مسئول بخش های عظیمی از فرهنگ اسلامی جامعه باشند و من اتفاقاً به این مسأله همیشه فکر می کردم که امروز اگر آقای مطهری بود برای کجا خوب بود؟
لذا به نظر رسیده که اگر ایشان بودند یک رئیس جمهوری خوب و مناسب برای اجتماع ما بودند و حقیقت هم همین است وقتی یک انقلابی مثل انقلاب ما با ابعاد فکری و فرهنگی عمیق و قوی توأم با یک پیام معنوی و رسالت فلسفی و اخلاقی دارد می آید و خودش را در جوامع ظاهر می کند، در رأس این نظام یک شخصیتی مثل آقای مطهری را لازم دارد و البته اینکه در رأس می گوئیم یعنی در رأس کار دولتی، و الا در رأس که طبعاً یک شخصیت روحانی همچون امام و رهبر انقلاب هستند که خداوند ان شاء الله وجود مبارک و شریف امام عزیزمان را که در همه این بخش های مذکور سرچشمه و مثال عالی هستند برای این انقلاب و اسلام و قرآن حفظ کند. به هر حال مرحوم شهید مطهری اگر امروز بودند من فکر می کنم مناسب ترین جا و موقعیت برای ایشان موقعیت ریاست جمهوری بود، چون با آن ابعاد عظیم شخصیت ایشان که یک حکیم و یک فیلسوف و یک طبیب بود اگر زنده بود و رئیس جمهور می شد، خیلی برای این نظام ارزش داشت و ما می توانستیم به وجود او در دنیا افتخار کنیم و واقعاً می توانست یک نمودار خوبی برای این نظام باشد.
س _ درباره آقای مطهری اگر شاید ساعت ها گفت و گو بشود و همانطور که خود آقای مطهری می گفتند: «در چمن هر ورقی دفتر حالی دیگر است» مرتباً در طول گفتگو جلوه های دیگری از شخصیت ایشان مطرح می شود. بنده دوست داشتم یک قدری درباره نقش سیاسی و اجتماعی و مبارزه آقای مطهری، مخصوصاً در آن سال آخر منتهی به پیروزی انقلاب یعنی سال 57 گفتگوئی می کردید و بخصوص که جنابعالی شاید در آن سال ها بیش از گذشته هم با ایشان یک ماه هایی در خصوص مسائل مبارزه در ارتباط بودید و لذا اگر فرصتی باشد بعد از این بعد عرفانی در این باب هم صحبتی بشود شاید مناسب باشد؟
ج _ مرحوم شهید مطهری یکی از ارکان مبارزه در هنگام اوج گیری انقلاب در تهران بودند و ایشان یکی از دو سه نفر افرادی بودندکه امام به ایشان نهایت اطمینان و اعتماد را در اداره قضایای ایران و مسائلی که در کشور بود داشت و البته من در آن موقع از تبعید برگشتم آمدم تهران و سپس رفتم مشهد و مجدداً بعد از یک مدت کوتاهی آمدم تهران و همینطور که می دانید غالباً با ایشان در ارتباط زیادی بودم. تا اینکه مقارن هفته های آخر قبل از پیروزی انقلاب شورای انقلاب تشکیل شده بود و من خبر نداشتم، چون آن موقع برای محرم رفته بودم مشهد که آقای مطهری به من اطلاع دادند فوراً بیایم تهران، ولی چون به دلیل کارهایی که داشتیم آمدنم به تهران یکی دو سه روز تأخیر افتاد مجدداً پیغام دادند و من آمدم تهران.
به هر حال ایشان یک شخصیت سیاسی بود و کار سیاسی می کرد و از جمله خصوصیاتی که من از ایشان فراموش نمیکنم صداقت و قاطعیت ایشان در مقابل حرکت موذیانه ای بودکه از طرف لیبرال های میانه حال در اولین روزهای بعد از پیروزی انقلاب برای خنثی کردن صفت اسلامی انقلاب انجام می گرفت.
آن وقتی که بختیار پیشنهاد کرده بود برود پاریس خدمت امام برسد یک شرحی داده بود به یکی از این آقایان وابسته به جبهه ملی که بیاورد در جمعی که ما بودیم و آن شرحی بود که بختیار فرستاد تا اگر امام قبول کنند در چهارچوب یک اعلامیه برای اطلاع عموم صادار شود و این اعلامیه می توانست برای بختیار وجهه درست کند و کار را عقب بیندازد، ولی دو نفر قاطعاً با آن مخالفت کردند یکی مرحوم شهید مطهری بود و یکی مرحوم شهید بهشتی و این دو نفر هر کدام یک نکته ای را به عنوان ایراد در این اعلامیه ذکر کردند که اگر آن دو نکته اصلاح می شد نظر بختیار تأمین نمی شد و لذا وقتی شهید مطهری و شهید بهشتی اصلاحات خودشان را ذکر کردند، آن اعلامیه برگشت و بختیار به دلیل اینکه این دو نفر روی دو نکته اصلی در آن اعلامیه انگشت گذاشتند مایل نشد آن را پخش کنند.
به هر حال یک بینش سیاسی عمیقی ایشان داشت و عمق فکری آقای مطهری در میدان سیاسی هم آشکار می شد و ایشان به همین دلایل یا شاید حداقل یکی از دلایل همین عمق و امانت ایشان بود که امام به ایشان در معرفی و شناسائی افراد بیش از همه اطمینان می کردند و شاید یک تعدادی از شخصیت ها و اشخاصی که در شورای انقلاب یا بعضی از مسئولیت های دیگر امام آنها را می گماشتند با معرفی آقای مطهری و اطمینانی بود که امام به آقای مطهری داشتند که انصافاً به حق بود و به نظر می رسد همین که ایشان شاگرد خوبی برای امام بودند و قدر امام را واقعاً می دانست و امام را می شناخت امام هم این شاگرد خوب و ممتاز خودش را واقعاً می شناخت و او را بهتر و بیشتر از همه ما دوست داشت و قدر ایشان را می دانست.
بنابراین همانطور که عرض کردم انسان دوست دارد در مورد آقای مطهری مفصل صحبت کند ولی مجال اندک است و ما باید امروز شکر بکنیم که بحمد الله سایه امام بر سرمان هست و این درخت برومند سرفرازی که میوه هایی امثال استاد مطهری ثمره اش بوده و سایه افکن است در ایران، ان شاء الله که با این جمهوری اسلامی آن آرزوهای آقای مطهری که 40، 50 سال در دل داشتند به تمام و کمال تحقق پیدا کند و رسیدن به اهداف ایشان تسلای دل همه داغداران شهادت ایشان باشد، ان شاء الله و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
(به نقل از پایگاه اطلاع سانی معاونت فرهنگی و اجتماعی دفتر مطالعات فرهنگی و برنامه ریزی)
پایان پیام/
نظر شما