ذات پر برکت حضرت زهرا (س) همانند سایر ذوات قدسی همتای قرآن کریم‌ است

وجود مبارک صدیقه کبرا فاطمه زهرا (س) سیره و سنتی دارد که معرف هویت او است؛ چون این ذات پر برکت همانند سایر ذوات قدسی همتای قرآن کریم‌است.

خبرگزاری شبستان، وجود مبارک صدیقه کبرا فاطمه زهرا (سلام الله علیها) سیره و سنتی دارد که معرف هویت اوست؛ چون این ذات پر برکت همانند سایر ذوات قدسی همتای قرآن کریم‌اند و قرآن کریم عباراتی دارد، اشاراتی دارد، لطایفی دارد، و حقایقی؛ چه اینکه از امام حسین (علیه السلام) و امام صادق (سلام الله علیه) رسیده است که قرآن به چهار بخش تقسیم می‌شود، چهار درجه دارد: یک درجه‌‌اش برای توده مردم است به نام عبارات قرآن؛ برتر از آن اشارات قرآن است و والاتر از آن لطایف قرآن است و قله قرآن حقایق قرآن است که مخصوص انبیاست . صدیقه کبرا هم که از ذوات قدسی عترت (علیهم الصلاة و علیهم السلام)اند، سیره و سنتی دارد که بخشی جزء عبارات آن سیره است، توده مردم از آن بهره می‌برند؛ بخشی مربوط به اشارات سیره آن حضرت است که خواص استفاده می‌کنند و بخشی مربوط به لطایف سیره و سنت آن حضرت است که أخص بهره می‌برند و بخشی مربوط به حقایق فاطمیه است که أنبیا استفاده می‌کنند و دیگران طرفی نمی‌بندند؛ بحث درباره آن حضرت در حقیقت همانند بحث درباره قرآن کریم است.


صدیقه طاهره و اهل بیت عصمت (علیهم‌السلام) ریسمان آویختهٴ الهی
قرآن کریم که حبل خداست، طناب ناگسستنی الهی است ؛ این حبل و طناب را خدا نازل کرده است، لکن انزال قرآن همانند انزال باران نیست. این حبل را خدای سبحان نازل کرد یعنی آویخت؛ نه انداخت. آن طوری که قرآن نازل شده است باران نازل نمی‌شود و آن طوری که باران نازل می‌شود قرآن نازل نشده است. نازل کردن باران یعنی انداختن این قطره‌ها روی زمین. نازل کردن قرآن یعنی آویختن این طناب از بالا به زمین؛ چون قرآن حبل خداست و خدا این طناب را آویخت؛ نه انداخت، لذا از عبارات تا اشارات و لطایف و حقایق درجات این حبل است و هر کسی به اندازه علم و عملش می‌تواند در خدمت طناب الهی باشد. اهل بیت (علیهم السلام) و صدیقه کبرا (صلوات الله علیها) اینها حبل‌الله‌اند، حبل متین‌اند و حبل متین را خدا آویخت؛ نه انداخت؛ چون آویخت نه انداخت؛ رهبری قلوب اینها به دست خدای سبحان است اینها جزء اولیای الهی‌اند. به انسان کاملی می‌گویند «ولی الله» که در بخش علم و عمل بدون واسطه از ذات اقدس الهی فیض بگیرد. در ولی او باشد، در جِوار او باشد، موالات داشتن متوالی بودن یعنی فاصله برقرار نشدن. چنین انسانی می‌شود ولی خدا که از ولی و جِوار فیض الهی طرفی می‌بندد. در همان حدیث معروف ثقلین ذات اقدس الهی فرمود: این طناب «طرف بید الله تعالی» ؛ یک طرف این طناب یعنی قرآن به دست خداست؛ طرف دیگرش در دست شماست. پس مطلب دوم این شد که این بانو مانند سایر ائمه معصوم (علیهم السلام) حبل متین خدایند و این طناب را خدا آویخت؛ نه انداخت و یک طرفش به دست خداست؛ طرف دیگرش به دست مردم است، در دسترس مردم است.


قرآن و اهل بیت (علیهم‌السلام) صراط مستقیم بسوی خدا
مطلب سوم آن است اگر کسی بخواهد به ذات اقدس الهی راه پیدا کند و از او فیض بگیرد، باید از مسیر قرآن و عترت بگذرد که همین صراط مستقیم است؛ بقیه کجراهه است و راه نیست و این قرآن و عترت تار و پود یک حبل متین‌اند؛ دو حبل نیست، دو طناب نیست تا کسی بگوید «حسبنا کتاب الله» یا کسی بگوید «حسبنا العترة» اینها تار و پود یک طناب‌اند.
جدایی ناپذیری قرآن و عترت
اگر کسی قرآن را گرفت، هیچ راهی ندارد جز پذیرش ولایت عترت و اگر کسی عترت مدار و ولایت پذیر بود، هیچ راهی ندارد جز پذیرش معارف قرآن کریم و همان طوری که همه معارف قرآن را ذات اقدس الهی تدوین کرده است، تضمین کرده است، صدر و ساقه این کتاب کلام خداست، انسان کامل به نام عترت طاهرین صدر و ساقه اینها محبت خداست، معرفت خداست، در قلب اینها چیزی جز محبت الهی نیست.
عدم راهیابی غیر خدا به حرم امن مقربان الهی
آیات پر برکت سورهٴ «هل أتی» که قبلاً خوانده شد با این تحلیل روشن می‌شود که ضمیر ﴿حُبِّهِ﴾ به الله بر می‌گردد؛ نه به طعام: ﴿وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیراً﴾ ؛ نه «علی حب الطعام». اینها جزء مقربان‌اند که فوق ابرارند؛ در حرم امن مقربان الهی غیر از محبوب حقیقی، موجودی راه ندارد. اگر قلب اینها به حب خدا متیّم شد و اگر طبق بیان نورانی امام سجاد (علیه السلام) در دعای ابوحمزه ثمالی، صدر و ذیل قلب اینها مملو از محبت الهی بود، هرگز اینها به خود علاقه ندارند؛ چه رسد به نان و گندم نیازمند و علاقه‌مند باشند تا ضمیر ﴿حُبِّهِ﴾ به طعام برگردد «و یطعمون الطعام علی حب الله» و اگر کلمه الله قبلاً مطرح نشد، چون روشن بود و بین‌الرشد است نیازی به یاد او ندارد. گاهی ضمیر در اول آیه قرار می‌گیرد و به خدای سبحان برمی‌گردد، آن ضمیر ضمیر شأن نیست، به خدا برمی‌گردد؛ خدا غایب نیست تا کسی بگوید که قبلاً نامی از او برده نشد.
بنابراین، این وجود مبارک مثل خود قرآن کریم، صدر و ساقه هویت و هستی اینها را محبت و معرفت الهی تضمین کرده است.
ـ ضرورت توسل به عترت طاهره (علیهم‌السلام)
اگر راه غیر از این نیست و سایر سالکان باید این راه را طی کنند، چاره‌ای جز شفاعت و وسیله و توسل نیست. خوب عنایت کنید تا روشن شود که التوسل ما هو؟ معنای توسل چیست و توسل امکان دارد، استحاله ندارد، واقع شده است و ضروری الوقوع هم است.
شبهه صاحب المنار در رد توسل و شفاعت
کسانی که مثل صاحب تفسیر المنار و مانند آن از معارف عترت طاهرین متأسفانه فاصله دارند با اینکه صاحب نظرند با اینکه عالم و اندیشورند، اما وقتی مکتب نبینند و استاد نبینند، درک این معارف نظری پیچیده برای آنها حاصل نخواهد شد. آنها درباره توسل مشکلاتی دارند؛ شبهه علمی دارند. خوب به این شبهه توجه کنید تا در شرح سخنان نورانی فاطمه زهرا (صلوات الله و سلامه علیها) به این شبهه پاسخ داده شود. آنها می‌گویند شفاعت و توسل وجهی ندارد؛ زیرا توسل یعنی وسیله گرفتن. اگر یک سالکی از مقصدی دور بود، مقصدی از راه رونده دور بود، انسان نیاز به وسیله دارد تا با کمک وسیله خود را به آن مقصد دور برساند. اگر مقصد به ما نزدیک بود و ما در کنار مقصد قرار داشتیم، نیازی به وسیله نیست. الآن کسانی که در این حسینیه‌اند در کنار این دیوار یا منبر یا فرش یا جای دیگر آرمیده‌اند، وقتی نزدیک به این مکان‌اند احتیاجی به وسیله نقلیه ندارند؛ چون محبوب آنها، مقصود آنها در کنار آنهاست، توسل مربوط به جایی است که مقصود دور باشد و قاصد از او جدا باشد؛ این نیازمند به وسیله است و خدای سبحان خود را در قرآن کریم نزدیک معرفی کرده [است].
مراحل چهارگانه قرب خدای سبحان به بندگان
در چهار مرحله خدا پیام قرب داده. فرمود: من به شما نزدیکم ﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾ این مرحله اول که پیام قرب است؛ یعنی من به شما که اهل دعا و مناجاتید نزدیکم. از این بالاتر در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» فرمود: ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ وَلکِن لاَ تُبْصِرُونَ» ؛ خدا از شما به این شخص محتضر نزدیک تر است. خدا به هر کدام از ما، از دیگران نزدیک‌تر است (این مرحله دوم) مرحله سوم را در سورهٴ «ق» بیان کرد ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الوَرِیدِ﴾ ؛ من از رگ حیاتی انسان به انسان نزدیک‌ترم. مرحله چهارم که از همه اینها عمیق‌تر و عریق‌تر است در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» بیان شده که ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ المَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾ ؛ بدانید خدا بین هر کس و قلب او و فؤاد او که همان هویت و اصالت اوست، فاصله است. این مرحله چهارم نیاز به توضیح بیشتری دارد چون عصاره این مرحله چهارم این است که خدا از هر کدام ما، به خود ما نزدیک‌تر است؛ یعنی خدا از من، به خود من نزدیک‌تر است. هویت ما، همان فواد ماست و قلب ماست، دلمایه ماست، جانمایه ماست این قرب چهارم البته یک بحث جدایی می‌طلبد.
شبهه: ارتباط با خدای قریب، بی‌نیاز از توسل
به هر تقدیر طبق این طوایف چهارگانهٴ قرآن کریم «خدا به ما از هر موجودی نزدیک‌تر است» او هم سمیع. هم بصیر، هم علیم [و] هم قدیر است. اگر خدای ما به ما از هر موجودی نزدیک‌تر است و اگر سمیع و بصیر و علیم و قدیر است و اگر همه خواسته‌های ما را می‌شنود و می‌فهمد و می‌تواند، پس فاصله‌ای نیست [و] وقتی فاصله نبود نیازی به توسل نیست؛ چه حاجت که ما وسیله بگیریم این شبهه افرادی مثل صاحب المنار و همفکران او [است].
ـ پاسخ شبهه صاحب المنار برتوسل و شفاعت
اهمیت خطبه فدکیه حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)
اما وجود مبارک فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در آن خطبه فدکیه تحلیلی دارد که به این شبهات پاسخ داده می‌شود. این خطبه فدکیه را حوزهٴ علمیه باید درس بدهد؛ طلاب باید [آن را به صورت] درس بخوانند. همان طوری که عده‌ای حافظ قرآن‌اند، حافظ نهج‌البلاغه‌اند، عده‌ای هم بکوشند این خطبه را حفظ کنند و [به صورت] درس بخوانند، البته درس این خطبه نظیر دروس دیگر آسان نیست. شما اگر در خدمت این خطبه باشید می‌بینید آن معارف عمیق نهج‌البلاغه که جزء مشکلات نهج‌البلاغه است و جزء غرر خطبه‌های توحیدی نهج‌البلاغه است که وجود مبارک امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در دوران خلافتشان یعنی 25 سال بعد از شهادت این بانو ایراد کردند، آن غرر و خلاصه و متن و عصاره آن خطبه‌های عمیق نهج‌البلاغه در خطبه نورانی وجود مبارک فاطمه (علیها آلاف التحیة و الثناء) آمده است. حضرت در جریان استرداد فدک یک خطبه‌ای دارند و یک خطابه‌ای؛ در آن خطابه مسئله استرداد فدک و مسائل سیاسی و مسائل اجتماعی و مسئلهٴ ظلمی که بر آن حضرت رفته است مطرح است، اما در آن خطبه که قبل از خطابه ایراد کردند حمد خداست، تشریح اسمای حسنای خداست، ازلیت خداست، ابدیت خداست، سرمدیت خداست و کم کم می‌رسد به اینکه این خاندان وسیلهٴ الهی‌اند؛ آن خطبه محتوایش فقط بحثهای فلسفی و کلامی و عرفانی است و دیگر هیچ. خطبهٴ حضرت مسائلی دارد [و] خطابه حضرت احکامی. مسائل سیاسی را در آن خطابه بیان کرد [و] مسائل حکمی و کلامی را در آن خطبه تشریح کرد. با تشریح آن خطبه‌ها گوشه‌هایی از آن خطبه روشن می‌شود که این شبهه صاحب المنار و سایر متفکران وهابی یا احیاناً کسانی که در توسل و استشفا و شفیع گرفتن شبهه‌ای دارند همه اینها برطرف خواهد شد.
خلاصه شبههٴ صاحب المنار
پس خلاصه شبهه این شد که وسیله نقلیه (خواه نقل مکان، خواه نقل مکانت) در صورت بعد و فاصله است. اگر خدا به ما نزدیک است و از هر موجود دیگری به ما نزدیک‌تر است، دوری در کار نیست تا ما از وسیله کمک بگیریم.
تفاوت قرب و بعد مادی و معنوی
بیان نورانی آن حضرت در تحلیل پاسخ این است که شما هرگز الهی حرف نزنید و مادی فکر نکنید. شما می‌گویید خدا به ما نزدیک است؛ این سخن درست است و گاهی هم به عنوان مثال گفته می‌شود اگر کسی مثلاً از دیوار شرقی این حسینیه پنج متر فاصله داشت، آن دیوار هم از این پنج متر فاصله دارد. اگر کسی به دیوار شرقی یا غربی یا شمالی یا جنوبی حسینیه نزدیک بود، آن دیوار هم به او نزدیک است. آیا خدا به ما نزدیک است آن طوری [است] که دیوار به ما نزدیک است تا این اضافه با اصطلاح متوافقة الاطراف باشد، طرفینی باشد؟ اگر ما به دیوار نزدیک بودیم، دیوار هم به ما نزدیک است. آیا خدا به ما نزدیک است، ما هم به خدا نزدیکیم؟ یا این بحثها اصلاً طرز تفکر مادی ندارد؛ یک طرف قرب است و طرف دیگر بعد. خدا به همه ما نزدیک است؛ از هر موجودی به ما نزدیک‌تر است، اما ما از او دوریم: ﴿أُولئِکَ یُنَادَوْنَ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ﴾ . در قربهای معنوی این‌چنین است، گاهی ممکن است یکی نزدیک باشد و طرف دیگر دور، گاهی طرفین نزدیک هم باشند، ولی در قرب مکان و مادی البته اگر یکی نزدیک بود، دیگری هم نزدیک است. اگر خدای سبحان به ما قرب مادی می‌داشت؛ قرب مکانی می‌داشت قرب زمانی می‌داشت، این اضافه با حفظ نسبت همسان بود؛ مثلاً اگر ساعت ده با ساعت یازده، یک ساعت فاصله دارد. ساعت یازده از ساعت ده همان یک ساعت را فاصله دارد. در متزمّنها این‌چنین است، در متمکنها این‌چنین است، در موجود زمانی و مکانی و وضع و محاذاتی این‌چنین است، اما در امور معنوی هرگز این‌چنین نیست؛ ممکن است «الف» به «باء» نزدیک باشد و «باء» از «الف» فرسنگها دور باشد. خدا فرمود: من به همه نزدیکم، اما یک عده از من خیلی دورند: ﴿أُولئِکَ یُنَادَوْنَ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ﴾. شما گفتید خدا بصیر، سمیع و علیم است، صحیح است، اما اگر همین علیم بصیر سمیع در کنار یک جاهل اصم اعما قرار بگیرد، آن جاهل اصم اعما هم این‌چنین است؟ یک مثلی که بتواند مقداری این مطلب را نزدیک کند بازگو کنیم تا روشن شود که در این گونه از مسائل قرب از یک طرف، بعد از طرف دیگر است. اگر کسی نابینا بود و دوستی داشت یا برادری داشت که این در دفاع مقدس هشت سال، آزاده شد [و] به اسارت رفت و بیست سال در اسارت بعثیهای مرتد بود. بعد از بیست سال آزاد شد و آمد کنار او نشست. این برادر آزاده او سمیع است، علیم است، بصیر است او این برادر نابینای خود را می‌بیند. می‌شناسد و در کنار او حرفهای او را می‌شنود، اما این دور است؛ این نابینا بی‌خبر است؛ این ناشنوا بی‌خبر است؛ این جاهل بی‌خبر است با اینکه اینها در کنار هم‌اند مع‌ذلک از او هیچ اطلاعی ندارد. خدای سبحان می‌فرماید: بعضیها نابینایند، بعضیها ناشنوایند، بعضیها جاهل‌اند، من به آنها نزدیکم، اما ﴿أُولئِکَ یُنَادَوْنَ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ﴾ . این مثل که قابل درک همه ماست، اما آن معنایی که درکش برای همه آسان نیست.


تفاوت حجابهای مادی و معنوی
سخنان نورانی ابی ابراهیم امام کاظم (سلام الله علیه) است که مرحوم ابن بابویه قمی نقل کرد، دیگر بزرگان اهل حدیث هم در جوامع رواییشان نقل کرده‌اند. وجود مبارک ابی‌ابراهیم فرمود: فاصله بین خدا و خلق غیر از خلق چیز دیگری نیست: «لیس بینه سبحانه و تعالی و بین خلقه حجاب غیر خلقه، احتجب بغیر حجاب محجوب و استتر بغیر ستر مستور» ؛ فرمود: در حجابهای مادی سه امر لازم است: یکی محجوب عنه، یکی محجوب و یکی هم حاجب. کسانی که پشت دیوارند (پشت پرده‌اند) در اینجا حجاب با این اضلاع سه گانه ترسیم می‌شودک آن شخصی که پشت دیوار است؛ محجوب عنه است؛ این دیوار حاجب است [و] ما محجوب. دیوار نمی‌گذارد ما او را ببینیم؛ چه اینکه نمی‌گذارد او ما را ببیند؛ پرده این‌چنین است، گذشت تاریخ این‌چنین است و مانند آن. در حجابهای مادی چاره جز تثلیث نیست؛ یعنی یک محجوب عنه و یک محجوب و یک حاجب، ولی در حجابهای معنوی جزء تثنیه چیز دیگری در کار نیست؛ وجود مبارک امام کاظم فرمود: بین شما و بین خدای شما، فاصله و حاجبی غیر از خود شما چیز دیگر نیست؛ تا خود را می‌بینی خدا را نمی‌بینی؛ تا خود را ندیدی خدا را می‌بینی، این‌چنین نیست که بین زید و خدای زید، یک شیء ثالثی فاصله باشد: «لیس بینه سبحانه و تعالی و بین خلقه حجاب غیر خلقه، احتجب بغیر حجاب محجوب و استتر بغیر ستر مستور» ؛ پس بین زید نابینا و برادر بینای او، خود زید فاصله است. نابینا از بینا جداست؛ نه بینا از نابینا دور باشد. خدا که علیم است از ما غفلت ندارد؛ سمیع و بصیر است از ما فاصله ندارد؛ نامتناهی است [و] محیط به کل شیء است از ما فاصله ندارد، ولی ما که او را نشناختیم، صدای او را نمی‌شنویم [و] فیض او را نمی‌بینیم، ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَیَرْجِعُونَ﴾ او ﴿لاَ یَعْقِلُونَ﴾ خدای ناکرده قرار بگیریم، از او فاصله داریم.
بنابراین در حجابهای معنوی با تثنیه مسئله حل است؛ ثنوی است. در حجابهای مادی سخن از تثلیث است.


ضرورت توسل در بیان صدیقه کبرا فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها)
بیان نورانی صدیقه کبرا (سلام الله علیها) این است که ما چون طناب آویخته الهی هستیم؛ نه انداخته. ما با دیگران فرق داریم، اگر باران نازل شد، شما هم آن‌چنان نازل شدید ﴿وَإِن مِّن شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ ؛ افراد عادی از مخزن غیب به نحو باران نازل شدند؛ گرچه تجلی است نه تجافی، ولی این حبل متین نیست که یک طرفش مستقیماً به دست ذات اقدس الهی باشد. دست بی‌دستی او همه جا حضور دارد، اما این موجود آن لیاقت را ندارد که لدی اللهی باشد. اگر فاصله است، از این طرف است؛ اگر بعد است، از این طرف است؛ اگر نابینایی است، از این طرف است. نابینا در عین حال که در کنار برادر آزادهٴ بینایش قرار دارد نیازمند به ترجمان است؛ باید کسی به او بگوید برادر آزاده‌ات از سفر برگشت، هر چه می‌خواهی بپرس. نشانش این است؛ علامتش این است؛ حرفش این است؛ پیامش این است؛ بنابراین اگر یک کوری کنار بینایی قرار بگیرد، نیازمند ترجمان است اگر یک کری در کنار ناطق بنشیند، محتاج ترجمان است. اگر جاهلی در کنار عالم بنشیند، نیازمند ترجمان است. وجود مبارک آن بانوی قدسی که حبل الله است؛ طناب آویخته است و نه انداخته؛ مثل قرآن کریم نازل شده است نه مثل باران، فرمود: «وَ أحمدوا الله الذی لعظمته و نوره یبتغی من فی السموات والأرض إلیه الوسیلة و نحن وسیلته … و نحن حجته فی غیبة ونحن ورثة أنبیائه» ؛ فرمود: خدا را حمد کنید که به حمد خدا به عظمت خدا به نور خدا تمام موجودات آسمان و زمین به طرف او وسیله خواستند و ما وسیله‌ایم. این معنای توسل مخصوص ما زمینیها نیست، بلکه موجودات سپهری هم به این بانو متوسل‌اند؛ فرشتگان الهی هم به اینها متوسل‌اند؛ هر موجودی که نتواند لدی‌اللهی باشد از موجود لدی‌اللهی کمک می‌گیرد؛ هر موجودی که صادر اول و یا ظاهر اول نباشد از صادر اول یا ظاهر اول استضائه می‌کند، فرمود: «وَ أحمدوا الله الذی لعظمته و نوره یبتغی من فی السموات والأرض إلیه الوسیلة و نحن وسیلته»؛ غیر از ما هر موجودی چه در آسمان چه در زمین، اینها از خدا فاصله دارند؛ گرچه خدا با هیچ کسی فاصله ندارد. اینها آن درجه را ندارند که بلاواسطه از خدا فیض بگیرند. آن اولین صادر نور این خاندان است؛ آن اولین ظاهر ولای این خاندان است. بنابراین اگر خدا نزدیک است و اگر اقرب است إلینا من حبل الورید یا ﴿یَحُولُ بَیْنَ المَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾ ، از این طرف این قلب آلوده ما که ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ . این قلب آلوده از ذات اقدس الهی دور است [و] نیازمند ترجمان است، نیازمند وسیله‌ای است که ما را به آن مکانت برساند.


توسل، متمم قابلیت قابل
این توسل برای آن نیست که متمم فاعلیت فاعل باشد؛ توسل برای تتمیم قابلیت قابل است بحث در این است که خدا بی‌نیاز است و وسیله نمی‌خواهد؛ بحث در این است که ما محتاجیم و وسیله می‌طلبیم. بی‌نیازی خدا که مشکل ما را حل نمی‌کند؛ ما باید بتوانیم از او بخواهیم تا به ما بدهد. اگر ما دور بودیم دهان آلوده بود و با دهان آلوده نتوانستیم بگوییم «یا الله» یک طیب و طاهری می‌طلبد که حرف ما را برساند.
نکته: ضرورت تطهیر مجاری قرآن
وجود مبارک رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) به ما فرمود: «طهّروا أفواهکم فإنها طرق القرآن» ؛ فرمود دهانها را پاک کنید غذای خوب و حلال در این دهان وارد بشود. حرف طیب و طاهر از این دهان خارج شود؛ نه تهمت و غیبت و استهزا و دروغ خارج شود، نه غذای شبهه‌ناک. سخن از تطهیر دندان نیست که با مسواک حل بشود؛ سخن از تطهیر دهان است فرمود: دهانها را پاک کنید چون قرآن می‌خواهد از اینجا عبور کند. خب، اگر دهان آلوده بود کسی نماز خواند، قرآن خواند، آیات را از کانال آلوده عبور داد این اثر ندارد.
بنابراین وجود مبارک حضرت فرمود: بین ما و ذات اقدس الهی هیچ فاصله‌ای نیست آنها که دورند و جدایند نیازمندند که حرفشان را ما به خدا برسانیم.
دو معنای شنوا بودن خداوند
خدا می‌شنود، اما این نمی‌تواند حرف بزند. خدا می‌خواهید ﴿سمیع ‌الدعاء﴾ باشد یا خدا «بکل شیء بصیر و سمیع» را می‌خواهید. خوب عنایت کنید که ذات اقدس الهی دوتا شنوایی دارد: خدای سبحان «بکل شیء سمیع» است؛ غیبت را می‌شنود، دروغ و تهمت را هم می‌شنود، دعا‌ها و ناله‌ها و ضجه‌ها را هم می‌شنود. این سمع کلامی است؛ یعنی هر چیزی را که انسان بگوید خدا می‌شنود. ما چنین سمعی را که در دعاها لازم نداریم، ما وقتی می‌گوییم خدا سمیع‌الدعاست برابر این آیه یعنی به حرف ما گوش می‌دهد؛ نه می‌شنود. ما هم در فرهنگ عادی خود دوتا سمع داریم؛ یک وقت می‌گوییم فلان شخص سامعه‌‌اش سالم است، گوش می‌دهد حرفها را می‌شنود؛ یک وقت می‌گوییم فلان شخص گوش شنوا دارد حرفهای ما را گوش می‌دهد حرف ما را می‌پذیرد یا آن می‌گوید فلان کس حرف ما را گوش نمی‌دهد، ما پیش او مقرب نیستیم. آنچه در دعا‌ها مؤثر است «الله بکل شیء سمیع» نیست، آن سمیع الدعا بودن است؛ یعنی قبول کردن، گوش شنوا داشتن [و] ترتیب اثر دادن. این کار مهم است.


نقش توسل در سمیع الدعا بودن خداوند
خدا ناله همه را می‌شنود، اما به بعضی ترتیب اثر می‌دهد، به بعضی ترتیب اثر نمی‌دهد. آن که توسل کرد به وسیله دهان پاک حرف خود را به خدا رساند، خدا حرف او را ترتیب اثر می‌دهد [و] مشکل را حل می‌کند. کسی توسل نکرد دعا کرد، خدا «بکل شیء سمیع» است حرف او و دعای او را شنید، اما سمیع الدعا نیست، ترتیب اثر نمی‌دهد. صاحب المنار و امثال المنار نه در آن بخش بین حجاب مادی و معنوی فرق گذاشتند، نه در این بخش بین «الله بکل شیء سمیع» با «الله سمیع الدعاء» فرق گذاشتند. این بانوی قدسی (سلام الله علیها) می‌فرماید: بین ما و خدای ما فاصله‌ای نیست؛ این‌چنین نیست که خدا اول چیزهایی را خلق کرده باشد بعد ما را خلق کرده باشد. ما مالک چیزی هم نیستیم؛ تمام این صحنه را او اداره می‌کند: ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾ .


توسل در قرآن
در قرآن کریم ما را به اصل توسل دعوت کرده‌اند، فرمود: ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الوَسِیلَةَ﴾ ؛ یعنی برای اینکه به خدا نزدیک شوید توسل بجویید. این یک عام و یا مطلقی است که نسبت به مصادیق خود حجت است و چون هیچ عام یا مطلقی مصداق خود را ثابت نمی‌کند؛ هرگز نمی‌شود به این عموم یا اطلاق تمسک کرد و گفت پس توسل به آن ذوات قدسی محبوب است. توسل را باید قبلاً ثابت کرد که چه چیز وسیله است، بعد گفت این شیء وسیله است و خدا در قرآن فرمود: ابتغای وسیله کنید، وسیله بگیرید پس ما به این توسل می‌جوییم. هر چه را که خدا امر کرده است یا به عنوان محبوب خود اعلام کرده است به صورت خبر یا انشا معلوم می‌شود وسیله تقرب الهی است نماز وسیله است؛ روزه وسیله است؛ قرائت قرآن وسیله است، تمام کارهای خیر وسیله است؛ چون خدای سبحان اینها را وسائل قرب قرار داده است.
ولایت را امضا کرده است: ﴿ إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ فرمود، تطهیر را، عصمت را امضا کرده است؛ مباهله را امضا کرده است ﴿وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ﴾ را امضاکرده است. ﴿وَصَالِحُ المُؤْمِنِینَ﴾ را امضا کرده است .
دهها فضیلتی که در قرآن برای این دوده طه و یس مقرر کرد، امضا کرده است. ما یا به صورت خبر یا به صورت انشا مطلوبیت اینها درک می‌کنیم و می‌گوییم اینها وسیله‌اند و این بانوی قدسی تصریح کرده است، فرمود: «و نحن وسیلته … و نحن حجته فی غیبة ونحن ورثة أنبیائه» ؛ خب، پس صفرا با این مشخص می‌شود؛ کبرا با آن مشخص می‌شود؛ اصل توسل هم امکان دارد، بلکه ضروری است برای کسی که بخواهد به ذات اقدس الهی نزدیک بشود. در این مناجات شعبانیه می‌خوانیم که اقرار و اعتراف به گناه پیش خدای سبحان چون مطلوب است، وسیله است: «الهی … إن کان قد دنا أجلی ولم یدننی منک عملی فقد جعلت الإقرار بالذنب إلیک وسیلتی»؛ خدایا! من اقرار به گناه را وسیله قرار دارم؛ من توسل جستم به اقرار و در پیشگاه تو اقرار می‌کنم که فردا مرا به محکمه نخوانی که من مجبور نشدم اقرار کنم تا ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ دامنگیر من بشود خود ائمه (علیهم الصلاة و علیهم السلام) اسمای حسنای الهی را آن وقت وسیله قرار می‌دهند: «یتوسل إلیک بربوبیتک» آنها به جایی می‌رسند که ربوبیت خدا را وسیله قرار می‌دهند غیر از کسانی‌اند که می‌گویند: «وجعلت الإقرار بالذنب إلیک وسیلتی» این ذوات مقدس ما را اگر نابیناییم، بینا می‌کنند؛ جاهلیم، عالم می‌کنند؛ ناشنواییم، سمیع می‌کنند. معنای توسل تتمیم قابلیت قابل است، این فیضها را به ما می‌رساند تا آن فاعل تام این فیضها را به ما عطا کند.


ـ آثار دشمنی با اهل بیت (علیهم السلام)
بیگانه‌ها چون دربارهٴ این معارف طرفی نبسته بودند جزء به سیاست مشئوم دنیا و ماده فکر نمی‌کردند.کسانی که با این بانوا و همسرش (علیهما آلاف التحیة والثناء) بدرفتاری کردند، قبلاً با پدر بزرگوارش بد عهدی کردند. صنادید قریش تا می‌توانستند نگذاشتند وجود مبارک رسول گرامی رشد کند، بعد از رشد آن حضرت در رفع مقام او کوتاهی نکردند. اینها (مشرکان جاهلی) در حدوث و بقا کوشش کردند که وجود مبارک رسول گرامی رشد نکند و بعد از رشد چراغش را خاموش کنند که ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ﴾ ، در دفع و رفع کوتاهی نکردند. اینها مشرکان حجاز بودند. از همان تبار، از همان دوده کسانی بودند که نگذاشتند این بانو و همسرش رشد بکند بعد از رشد هم در خاموش کردن …
چراغ ولایت کوتاهی نکردند تا آنجا که ممکن بود بعد از جریان رحلت رسول گرامی با تشکل سقیفه بنی ساعده جلوی مقام حضرت را گرفتند. جریان فدک یک گوشه بود، جریان خانه نشین کردن حضرت امیر (سلام الله علیهما) گوشهٴ دیگر بود که نگذاشتند وجود مبارک حضرت به مقامی برسد. اگر آن حضرت به مقام امامت و خلافت می‌رسید، دیگر امویان و مروانیان نمی‌بودند، دیگر عباسیان نمی‌بود، دیگر سلسله دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی با خلافت اموی و مروانی و عباسی مسموم شکل نمی‌گرفت دیگر ما این روز سیاه را نمی‌داشتیم، دیگر این خطرات در کار نبود. اگر آن بود مردم روشن‌تر می‌شدند بیدار می‌شدند اداره مردم با فرهنگ خیلی آسان است.


ـ رشد فرهنگی از آثار حکومت حضرت ولی عصر (عجل‌الله‌تعالی فرجه الشریف)
وقتی وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) ظهور می‌کند به برکت آن حضرت سطح فهم، ایمان، درک، عقیده و خلق مردم بالا می‌رود.اداره یک ملت متدین خیلی آسان است.آن وجود مبارک سیصد و اندی شاگرد دارد، اصحاب خاص دارد که همه آنها مانند امام راحل (رضوان الله علیه) هستند.این یک شاگرد بود توانست اقلیم وسیعی را احیا کند. اگر آن حضرت با 313 شاگردی مثل امام ظهور کند،چه خواهد کرد!مردم روشن می‌شوند بیدار می‌شوند می‌فهمند گناه مسموم است؛ می‌فهمند ربا و عشوه و رشوه سم است؛می‌فهمند خدمت کردن به مردم نهضت خدمت رسانی به مردم نور است؛ می‌فهمند که ماییم و ابدیت ما؛ ابدیت ما در خدمت کردن به مردم است این گونه به حیاتمان خاتمه نخواهیم داد؛مردم مخصوصاً نسل جوان می‌فهمند عمر سرمایه است؛ نه درآمد. نمی‌شود با این عمر بازی کرد آن را هزینه کرد.تا یک نسلی بفهمد تا جوانها بفهمند که عمر قابل هزینه نیست؛ عمر درآمد یک کاسب نیست؛ عمر میراث ورثه نیست؛ عمر غنیمت نیست؛عمر هدیه و کادو و چشم روشنایی نیست که به کسی داده باشند. عمر سرمایه است و سرمایه را نمی‌شود تاراج کرد و هزینه کرد. اگر کسی یک ساعت جایی بنشیند و چیزی یاد نگیرد طبق بیان رسول گرامی به همان اندازه از خدا دور شده است. اداره کردن ملتی که سطح درکش پایین است بسیار مشکل است.اداره جامعه‌ای که خوش فهم، خوش درک، خوش باور، خوش عقیده، خوش اخلاق، خوش عمل است، سیره و سنت او سیره و سنت قرآن و عترت است، اداره چنین جمعیتی سخت نیست.آن روز وجود مبارک ولی عصر روشن می‌کند بسیاری از اذهان را، افکار را، قلوب را نورانی می‌کند، آن گاه اداره کردن مردم آسان خواهد بود.
غرض آن است که وجود مبارک امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا (سلام الله علیهما) همان آسیبی را از مردم حجاز دیدند که وجود مبارک رسول گرامی دید. مشرکان در دفع کوشیدند، در رفع دریغ نکردند تا توانستند نگذاشتند پیغمبر به مقامی برسد بعد از اینکه حضرت رسید، جنگهایی را علیه او تحمیل کردند. آن بدرش، آن خندقش، آن احزابش، آن جنگهای دیگر. تبار همانها نگذاشتند علی بن ابی‌طالب [علیه السلام] به مقامی برسد.سالیان متمادی او را منزوی کردند، بعد از اینکه حضرت به مقامی رسید جمل و نهروان و صفین را علیه او تحمیل کردند و اگر آنها تلاش و کوششان به جایی می‌رسید، بقیه اسلام را هم محو می‌کردند.


اسارت دین بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم)
الآن در خودم احساس ضعف و خستگی می‌کنم.ولی در پایان این جمله را به عرضتان برسانم که اینها در همان طلیعه دین و رحلت رسول گرامی اینها [صلّی الله علیه وآله وسلّم] آمدند دین را مصادره کردند؛ یعنی قرآن را مصادره کردند، عترت را مصادره کردند. از یک طرف گفتند: «حسبنا کتاب الله» عترت را خانه نشین کردند و این قرآن را هم مصادره کردند. شما در این عهد نامه مالک که به تدوین و تقریر وجود مبارک امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) تنظیم شد بنگرید؛ حضرت در آن عهد نامه معروف مالک اشتر فرمود: مالک! ما در یک شرایط استثنایی به سر می‌بریم،شما می‌دانید وارث چه حکومتی هستید: «فإن هذا الدین قد کان أسیراً فی أیدی الأشرار یعمل فیه بالهوی و یطلب به الدنیا» ؛ فرمود: سخن از فدک و امثال فدک نبود؛ سخن از علی و امثال علی نبود؛ سخن از اصل دین بود. اینها خواستند دین را مصادره کنند و به اسارت دربیاورند و اسیر کردند. مالک! این دین سالیان متمادی در اسارت بود. مالک! «فإن هذا الدین قد کان أسیراً فی أیدی الأشرار یعمل فیه بالهوی و یطلب به الدنیا» نماز، حج، زکات و روزه بود، اما نماز اسیر، حج اسیر، زکات اسیرشما می‌بینید الآن در حجاز هست در بسیاری از کشورهای عربی و اسلامی صوری نماز هست، اما نماز اسیر؛ حج هست، اما حج اسیر؛ روزه هست، اما روزه اسیر. آن نمازی که فریاد ندارد، حجی که قیام ندارد، روزه‌ای که رهبری ندارد، روزه اسیر است: «فإن هذا الدین قد کان أسیراً فی أیدی الأشرار یعمل فیه بالهوی و یطلب به الدنیا» من آمدم این خلافت را پذیرفتم زنجیر را از دست و پای دین آزاد کردم تا مردم بدانند نماز یعنی چه، روزه یعنی چه، حج یعنی چه، زکات یعنی چه، اینها وسیله‌ای است که مردم را به خالق اینها نزدیک می‌کند مالک! بدان، اینها هوا را به حساب دین صرف می‌کردند، به نام دین هوا را پیاده می‌کردند و مانند آن. طبق این اصل نورانی نامه نهج‌البلاغه وقتی دین در اسارت امویان قرار گرفت، مستحضرید که اسیر را آن امیر در چنگال خود دارد یا او را اعدام می‌کند یا او را آزاد می‌کند یا او را به عنوان برده می‌گیرد و می‌فروشد. اموی که دین را به اسارت گرفته است هرگز به مصلحتشان نبود دین را آزاد بگذارد [تا] مردم معنای واقعی نماز و روزه و حج و زکات را بفهمند؛ پس دین را اینها در اسارت نگه داشتند [و] آزاد نکردند. ماند دو امر یا دین را اعدام کند یا دین را به عنوان برده بفروشد دیدند اعدام دین فعلاً زود است، الآن نمی‌توانند بگویید.
لَعِبَت هاشم بالمُلک فلا ٭٭٭ خبرُ جاءَ وَلا وَحیُ نزل
یک چند سالی باید بگذرد، مردم کم کم از معارف الهی فاصله بگیرند، حسین‌بن‌علی [علیه السلام] در خونش بغلطد تا حاکم شام بگوید:
لَعِبَت هاشم بالمُلک فلا ٭٭٭ خبرُ جاءَ وَلا وَحیُ نزل
که همین حرف را که اعدام دین بود در سال 61 هجری از حلقوم همین اموی ناپاک برفراز کرسی زرین شام آن روز شنیده شد.


ـ دین فروشی معاویه
شام آن روز مرکز قدرت خاورمیانه بود. هرگز فکر نکنید اسلام در زمان اموی؛ یعنی حکومت شام یا حجاز آن روز دو قدرت قوی در خاورمیانه حضور داشت یکی امپراطوری روم بود در غرب حجاز، یکی امپراطوری شاهنشاهی بود در شرق حجاز. بعد از آن فتوحات هم ایران اسلام را قبول کرد هم روم اسلام را قبول کرد، در خاورمیانه که الآن پنجاه کشور یا پنجاه دولت اسلامی حضور و ظهور دارد، آن روز همه تابع قدرت مرکزی شام بود. سخن از حجاز و عراق و دمشق و یمن نبود، سخن از خاور میانه بود، سخن از ایران و روم بود، از آن طرف وجود مبارک امیرالمؤمنین [علیه السلام] برای منطقه دور آفریقا یعنی مصر و امثال مصر والی می‌فرستد؛ از این طرف برای آذربایجان و اهواز والی اعزام کرد. فرمود: هر چه تلاش و کوشش دارید بکنید، قسم به خدا این نام ماندنی است؛ این وحی ماندنی است؛ این سیرت و سنت ماندنی است؛ این قرآن و عترت پایدار است، مظهر هو الباقی است. «کد کیدک واجهد جهدک و اسعَ سعیک … ولا تمحو ذِکرنا ولا تمیت وَحینا» خواستند دین را اعدام کنند دیدند زود است، شروع کردند به دین فروشی؛ این سخن را هم ابوریحان بیرونی نقل کرده، هم ابوالحسن عامری نقل کرده، اینها از حکمای بزرگ قبل از هزار سال‌اند. ابوریحان بیرونی در جریان تحقیق ما للهند نقل می‌کند: سلاطین بت پرست هند از معاویه بت خواستند. معاویه دید وقتی سربازان اسلامی کشورهای بت پرست را فتح کردند بتهای فراوانی هم در اختیارشان به عنوان غنیمت گرفته شد، این بتها را همین معاویه (علیه من الرحمن ما یستحق) مرصّع کرد، مزیّن کرد به وسیله کشتی فرستاد به هند و با فروختن بت یعنی با ترویج بت‌پرستی پولهایی را دریافت کرد . معنای دین فروشی مگر غیر از این است؟ بت فروشی از آن معاصی بزرگ اسلام است؛ بت تراشی، بت سازی مثل بت پرستی محرّم است. این حاکم اسلامی که خود را خلیفه مسلمانها می‌داند به جای پیغمبر نشسته است. از راه بت فروشی دارد سرمایه تحصیل می‌کند. این دین را به بردگی گرفتن است؛ این دین فروشی کردن است. آن که قرآن را می‌فروشد که دین فروش نیست؛ آن که بت را می‌فروشد دین فروش است.


استیضاح حکومت توسط حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)
بنابراین این بیان نورانی امیرالمؤمنین که فرمود: «فإن هذا الدین قد کان أسیراً فی أیدی الأشرار یعمل فیه بالهوی و یطلب به الدنیا» یک چیز روشنی بود که اینها در جریان سقیفه دین را به اسارت گرفتند و این بانوی قدسی سعی کرده است دین را زنده نگه بدارد تا روزی از دست اینها آزاد بشود وگرنه همان اوایل اینها این دین را اعدام می‌کردند. سخن از فدک نیست؛ آن وقتی هم که فدک در اختیار اینها بود که اینها نان جو می‌خوردند. آن جریان دستاس کردن و خون آلود شدن دست مطهر زهرا (سلام الله علیها) با داشتن حوائط سبعه و فدک بود. به هر تقدیر وجود مبارک صدیقه کبرا این جمله قرآنی را با تعبیر غیبت به خطاب، حکومت را استیضاح کرد، فرمود: «أَفَحُکمَ الجَاهِلِیَّةِ تبغُونَ وَمَنْ أحسَنُ مِنَ اللهِ حُکماً لِقَومٍ یُوقِنُونَ» فرمود شما حکومت جاهلی تشکیل دادید، سخن از من و همسر و امثال اینها نیست. وقتی قرآن و دین به عنوان اصول ارزشی حجت نباشد حکومت حکومت جاهلی است «أَفَحُکمَ الجَاهِلِیَّةِ تبغُونَ وَمَنْ أحسَنُ مِنَ اللهِ حُکماً لِقَومٍ یُوقِنُونَ» .


خلاصه بحث
خلاصه عرضم این است که مسئله توسل برای تتمیم قابلیت قابل است؛ نه فاعلیت فاعل؛ و سمیع بودن خدا هم به دو معناست که شفاعت و توسل درباره یکی از این دو است و این ذات قدسی مثل قرآن کریم حبل متین است و این حبل از آسمان نازل شده است به نحو آویختن؛ نه انداختن، آن طوری که قرآن نازل شده است، آن طور باران نازل نشده [و] آن طوری هم که باران نازل می‌شود قرآن نازل نشده [است] اینها نازل شده‌اند به صورت آویختن. موجودات دیگر نازل شده‌اند به منزله انداختن این موجود انداخته نیازمند است به آن موجود آویخته دستاویز شود، به او متوسل شود تا فیض را بتواند از ذات اقدس الهی دریافت کند. تتمیم قابلیت قابل را این ذوات مقدّس به عهده دارند وگرنه از طرف ذات اقدس الهی هیچ نیازی نیست.
مجدّداً حضور همه شما را ارج می‌نهیم؛ علما، فضلا، دانشگاهیان بازاریان طلاب حوزویان اقشار مختلف مردم بزرگوار مشهد، برادران و خواهران عزادار، مقام همه شما را ارج می‌نهیم. بعد از این سخنرانی کاملاً می‌نشینید از فیض عزاداری این شب عزا و سوگ و مأتم بهره‌ها می‌بریم در همین اشکها و ناله‌ها و ماتم زدگیها دعاهایتان _ان‌شاء‌الله_ مستجاب شود. فرج ولی عصر را از خدا مسئلت کنید. سلامتی مقام معظم رهبری، حفظ نظام را، موفقیت دولت و ملت و مملکت را از ذات اقدس الهی درخواست کنید و قبولی طاعات را از خدای سبحان مسئلت کنید، وضع مجلس را همان طوری که هست حفظ کنید تا در مراسم سوگ و ماتم همگان شرکت کنیم.
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
سخنرانی حضرت ایت الله جوادی آملی(حفظه الله)، سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
منبع: اسراء، شانزده، فروردین 90

 

پایان پیام/

 

کد خبر 33577

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha