خبرگزاری شبستان: "وقتی شما نمی توانید جهان را بر اساس وجود خدای تبارک و تعالی تبیین و بدون وجود او حضور این جهان را استدلال کنید، آنگاه جای خداوند در معرفت بشری و وجود شناسی بشری خالی می شود"؛ این جملات بخشی از سخنان سیدحسین علوی، استاد دانشگاه در خصوص راه های نفوذ سکولاریسم پنهان در جامعه و تاثیرات آن بر سبک زندگی ایرانی اسلامی است که مشروح آن را می خوانید:
سکولاریسم پنهان از چه طرقی در جوامع ریشه دوانده است؟
انسان جدید در فلسفه جدید خود را محور و مدار فهم و تبیین کائنات می داند به این معنا که اگر جهانی وجود دارد برحسب این است که من وجود دارم، شما اگر در آراء پدران تفکر مدرن دقت کنید مانند دکارت او می گوید من اندیشنده محور همه چیز است و تنها چیزی که نمی شود در وجود آن تردید کرد منی است که وجود دارد و می اندیشد همه چیز غیر از این من اندیشنده قابل شک و تردید است و این حرف یکسری تبعات دارد و ممکن است حرف موجهی باشد اما در اصل اینگونه نیست.
در توصیف معنای این حرف می توان گفت: اگر چیزی هست که درباره وجود آن نمی توان چیزی گفت آن چیز غیر قابل تردید فقط و فقط من انسانی هستم و هر چیزی غیر از من به تبع آن است که من انسان وجودش را تایید می کنم.
این تفکر دکارت است و بعد از او فلسفه و معرفت غربی دچار تاثیر شگرفی نسبت به اندیشه دکارت می شود، از آن به بعد این انسان است که مدار همه چیز قرار می گیرد در چنین فضای تنفس فکری شما فکر می کنید انسانی که خود را مدار همه چیز می داند چگونه می تواند جهان را بر اساس کسی که بیرون از خودش است یعنی خداوند را تبیین کند؟
وقتی شما نمی توانید جهان را بر اساس وجود خدای تبارک و تعالی تبیین و بدون وجود او حضور این جهان را استدلال کنید، آنگاه جای خداوند در معرفت بشری و وجود شناسی بشری خالی می شود و این خلا را باید چگونه پر کنیم با جایگزینی انسان؟ انسان در تفکر مدرن تبدیل به خدا شده است و یعنی با خداوارگی انسان روبرو هستیم.
در چنین احوالی دین از صحنه مناسبات بشر خارج می شود و با چنین رویدادی اولین مناسباتی که در دسترس قرار می گیرد مناسبات اجتماعی مانند فرهنگ عمومی و سیاست، اقتصاد و موارد نظامی است که تصمیم گیری در این حوزه ها به عهده خدای تبارک و تعالی خارج می شود و بدست انسان می افتد.
گام اول خدایی انسان در عرصه اجتماع است، گام دوم خدایی در عرصه فردی است، سکولاریسم خدایی انسان در عرصه اجتماعی است، یعنی انسان ممکن است خدا را باور داشته باشد به عنوان یک موجودی که در ضمیر خودش آن را قبول دارد می انگارد و این یعنی سکولاریسم و خدایی که از اجتماع بیرون بیفتد سکولاریته می شود.
دموکراسی یکی از اقسام سکولاریسم است، در دموکراسی چیزی به نام خدا وجود ندارد و اکثریت انسان ها هر تصمیم که گرفتند لازم الاجراست و انسان است که تصمیم گیری می کند و پاپ خود تصمیم می گیرد و خدایی می کند.
در صورتی که در اسلام چنین چیزی نداریم و در نظام ولایی برعکس این است، ولی فقیه بر اساس نفس مقدس اسلام و خدامحوری در جامعه تصمیم گیری می کند. ولی فقیه از خود هیچ حکمی را جعل نمی کند. اما در عصر مدرن این را نمی بینیم و ریشه سکولاریسم انسان مداری مدرن است.
ترویج تفکر سکولار چه تاثیری بر سبک زندگی اسلامی می گذارد؟
در جامعه اسلامی ما که مردم از عمق جانشان مسلمان هستند و تایید هر حکمی را می خواهند از جانب خداوند تبارک و تعالی بگیرند القا این تفکر که انسان قرار است خدایی کند و خداوند به پستوی خانه ها بخزد نشدنی است و در تاریخ 100 سال اخیر می بینیم جریان دین ستیزی قرار دارند که دائما درصدد هستند خدا را به عرصه های فردی ببرند و از آنجا هم اخراج کنند اما عملا هر بار می بینیم این افراد می خواهند چنین کاری کنند مردم خیلی شدید با آنها برخورد می کنند.
انقلاب اسلامی پاسخ محکم به کسانی که می خواستند خدا را از عرصه اجتماع حذف کنند، داد و در این جریان یک گروه منافقان از بی دین ها ایجاد شدند که می خواستند خدا را به اسم دین از عرصه اجتماع بیرون کنند که این جریان سکولاریسم پنهان نام دارد. در این صورت فرد ممکن است نماز بخواند و ظاهری اسلامی هم داشته باشد اما احکام اسلام را فردی بداند و اینگونه مطرح کند که این احکام در مسیر جهانی شدن مشکل ایجاد می کنند.
وقتی می خواهیم مدرنیته را بپذیریم باید عملا احکام اجتماعی اسلام را کنار بگذاریم، کسانی مطرح می کنند که قرائت ما از اسلام این است که احکام اجتماعی اسلام به درد نمی خورد. قرآن می فرماید: برخی از دین کتاب را می پذیرند و بعضی دیگر آن را قبول نمی کنند و این خصلت منافقین است و به زبان می گویند مسلمان هستند اما واقعا نیستند. منافقان در دوره ما همین کسانی هستند که دنبال جدا کردن دین از سیاست هستند، اینها فرقه های گوناگونی دارند.
پایان پیام/
نظر شما