خبرگزاری شبستان: یکی از زیباترین و عبرت آموزترین حکایات مثنوی معنوی حکایتی است که در دفتر پنجم آمده و به روشنی یکی از غفلت های بزرگ آدمی را در رابطه ای که میان او و روزی اش از جانب خداوند برقرار شده اما به چشم آدمی نمی آید و در بازی های روزگار و روزمرگی های حجاب افزا گم می شود نشان می دهد. حکایت این گونه آغاز می شود : "یک جزیره سبز هست اندر جهان / اندرو گاویست تنها خوشدهان / جمله صحرا را چرد او تا به شب / تا شود زفت و عظیم و منتجب / شب ز اندیشه که فردا چه خورم / گردد او چون تار مو لاغر ز غم "
خلاصه حکایت این است که: جزیره ای سرسبز و حاصلخیز در گوشه ای از جهان قرار داشته و تنها ساکن آن جزیره، گاوی خوش اشتها بوده. آن گاو از فرط شکمبارگی و خوش اشتهایی، تمام نباتات و رستنی های آن جزیره را تا شب می چرید و چیزی برای فردا باقی نمی گذاشت، شب که فرا می رسید گاو فربه و سیر از این خیالات که من همه رستنی ها و گیاهان جزیره را چریده ام و چیزی برای خوردن، چیزی برای فردا باقی نمانده است تا به صبح بیدار می ماند و مجموعه و زنجیره همین افکار و خیالات و غصه ها او را تا صبح به گاوی لاغر و مردنی تبدیل می کرد. اما فردا که صبح می شد گاو می دید که دوباره آن جزیره سرسبز شده و رستنی ها و گیاهانش جایگزین شده اند. گاو دوباره سرش را می انداخت پایین و تا به شب می چرید و چیزی از گیاهان جزیره باقی نمی گذاشت. حالا گاو که فربه و زفت شده دوباره غصه ها و خیالات رنگارنگ سراغش می آمد و نمی گذاشت که تا صبح آرام بخوابد، این که آیا فردا چیزی برای خوردن در آن جزیره پیدا خواهد کرد یا نه، غافل از آن که سال هاست روز و شب، این اتفاق مشابه برای او روی می دهد و روزی او می رسد اما او همچنان نگران فردا است.
در بخش دوم این حکایت مولانا، رمزگشایی و گوشزد می کند که آن گاو، نفس آدمی است و آن جزیره، همین جهانی است که ما آدمیان در آن زندگی می کنیم. سال هاست که آدمی به چشم می بیند که روزی او از جانب پروردگار می رسد و تأمین می شود اما همچنان نگران فرداهای نیامده است و چه تشویش ها و آشوب هایی که به ذهن و روح خود تحمیل نمی کند.
در واقع آن گاو خانه کرده در نفس آدمی، شبیه همان گوساله سامری است که با شعبده ها، حیله ها و تلبیس هایش اجازه نمی دهد آدمی با حقیقت روزی مواجه شود و بداند همان خدایی که سال ها روزی او را عهده دار شده هم او قدرت آن را دارد که روزی آدمی را برای سال های بعد هم عهده دار شود.
بارالها! تو روزی ما را کفایت کرده ای
امام سجاد (ع) در دعای بیست و نهم "صحیفه سجادیه" به روشنی رابطه میان بنده، خدا و روزی را تبیین می کند، آنجا که می فرماید: بار خدایا، ما را در روزی هایمان به بدگمانى، و در مدت زندگى به آرزوهاى دراز آزمودهاى، تا جائىکه روزی هاى تو را از روزىخواران خواستیم، و به آرزوى عمر طولانى در عمر سالخوردگان طمع بستیم، پس بر محمد و آلش درود فرست، و ما را یقین راسخ بخش که بدان وسیله از رنج طلب و آرامشى خاص در دل ما انداز تا به آن از شدت تعب معافمان دارى، و چنان کن که آنچه در قرآن ات آشکارا وعده دادهاى، و از پى آن وعده در کتابت سوگند یاد کردهاى ما را از دویدن دنبال آن روزیى که رساندنش را براى ما کفالت نمودهاى باز دارد، و مانع پریشانى خاطر ما شود نسبت به آنچه ضامن کفایت آن گشتهاى، پس چنین گفتهاى و گفته تو حق و راست است، و سوگند خوردهاى و سوگندت راستترین و رساترین است: «و روزى شما و آنچه به شما وعده شده در آسمان است»، سپس گفتهاى: «پس به پروردگار آسمان و زمین سوگند همان گونه که شما سخن مىگویید این سخن حق است».
همچنان که امام معصوم در این دعای زیبا روی آن انگشت می گذارد از جمله رنج هایی که آدمی در برقراری نسبت خود با روزی می کشد دویدن های بی حاصل دنبال روزی هایی است که از آن او نیست بنابراین او را به ذلت و خواری یا حرام خوری وا می دارد و در دام حرص و آز و آرزوهای طولانی می اندازد.
مسلمان حقیقی، غم هایش را غمی واحد می کند
مولانا در اثر درخشان و ارجمند "فیه ما فیه" به زیبایی این حفره درون آدمی را که از کم سویی چراغ ایمان او نشأت می گیرد واکاوی می کند: «به درستی که من دانستهام قاعده روزی را و خوی من نیست که به گزافه دوادو کنم و رنج برم بیضرورت. به درستی که آنچه روزی من است از سیم و از خورش و از نار شهوت، چون بنشینم بر من بیاید. من چون میدوم در طلب آن روزیها، مرا پررنج و مانده و خوار میکند طلب کردن اینها و اگر صبر کنم و به جای خود بنشینم بیرنج و بیخواری، آن بر من بیاید، زیرا که آن روزی هم طالب من است و او مرا میکشد. چون نتوان مرا کشیدن، او بیاید. چنان که منش نمیتوانم کشیدن، من میروم.
حاصل سخن این است که به کار دین مشغول میباش تا دنیا پس تو دود. مراد از این نشستن، نشستن است بر کار دین. اگرچه میدود چون برای دین میدود او نشسته است و اگر نشسته است چون برای دنیا نشسته است او میدود. قال: «من جعلالهموم هما واحدا کفاه الله سائر همومه- هر که همه غمهای خود را به غمی واحد تبدیل کند خداوند سایر غمهای او را بزداید.»
پایان پیام/
نظر شما