«مهدی هنری»
21/ اردیبهشت/ 1390 بود که نامه «سعید جلیلی» مقام ارشد پرونده هسته ای جمهوری اسلامی و دبیر شورای عالی امنیت ملی به «کاترین اشتون» مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و طرف 5+1 در پرونده هسته ای کشورمان توسط دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی روی خروجی های سایت های اطلاع رسانی قرار گرفت. در آن نامه، جلیلی برای ادامه مذاکرات ما بین جمهوری اسلامی و 5+1 طبق شرط منطقی مذاکرات استانبول چراغ سبز نشان داده بود. اما در مذاکرات استانبول مقام ارشد پرونده هسته ای جمهوری اسلامی چه شرطی را حجلوی پاهای دیپلمات های 5+1 گذاشته بود؟ استانبول که آخرین دور مذاکرات بین المللی بر سر پرونده هسته ای ایران به حساب می آید در واقع تیر پایان بود بر آرزوی امتیازگیری غرب از جمهوری اسلامی. در آن مذاکرات دبیر شورای امنیت ملی طبق یک تاکتیک طراحی شده اینطور عنوان نمود که اگر قرار است مذاکرات ایران با 5+1 ادامه یابد راهی نیست جز از آنکه طرفین غربی بپذیرند مذاکره باید بر اساس قوانین انسانی و عادلانه صورت گیرد. به بیان واضح تر ژنرال هسته ای ایران، «سعید جلیلی» با صراحتی درخور تحسین از غرب خواست اگر به ادامه مذاکرات پایبند و علاقه مند است باید تحریم های یک و چند جانبه را لغو نماید. در حقیقت مقام ارشد ایران در موضوع هسته ای خواست یکبار برای همیشه تاکتیک قدیمی و بلیهانه ی «هویچ و چُماق» را بی اثر کند که "مرگ یکبار، شیون هم یکبار".
نگاهی به سیر پرونده هسته ای ایران نکات جالبی را کشف خواهد نمود. مرحله اول پرونده هسته ای ایران بر می گردد به دوران ذلّتِ «شاه حسین ها». در آن دوره تاریخی که از دست قضاء با ریاست جمهوری «محمد خاتمی» و دبیری «حسن روحانی» بر شورای عالی امنیت ملی مقارن بود، مذاکرات عمدتاً بر عقبگرد مداوم ایران به آرزوی یک لبخند «کاندولیزا رایس» و قدم روی غرب رو به جلو استوار بود. این بازی مضحک تا آنجا ادامه یافت که دیپلمات های بی عُرضه دوم خردادی تا مرز پُلمب شدن کلاس های فیزیک هسته ای در دانشگاه ها هم عقب نشستند و اصلاً هم "خم به ابروان نیاوردند". مرحله دوم مربوط می شود به اظهارنظر صریح رهبر حکیم انقلاب مبنی بر از سر گیری فعالیت های هسته ای و رعایت اصول مقاومت اسلامی در دیپلماسی هسته ای که اکثراً در دوره اول ریاست جمهوری احمدی نژاد و دبیری «علی لاریجانی» بر شورای عالی امنیت ملی رخ نمود. در این مرحله ایران سعی کرد ضمن رعایت چیدمان تهاجمی در دیپلماسی خود غرب را وادار نماید قدم های آمده را دانه به دانه بازگردد تا آنجا که طرفین غربی با استدعا از ایران بخواهند فقط برای یکروز که شده تعلیق را بپذیرد. این مرحله با تشکیک لاریجانی، مقام ارشد پرونده هسته ای جمهوری اسلامی در فاز تصمیم گیری داخلی دچار وقفه ای چند روزه شد که با درایت رئیس جمهوری در انتصاب «سعید جلیلی» بجای «علی لاریجانی» وارد مرحله ای تازه شد. مرحله سوم مربوط است به مدیریت جلیلی بر شورای امنیت ملی که در آن قویّاً بر عدم بازگشت پذیر بودن مذاکرات تأکید شد تا جایی که ایران را بر آن داشت تا مذاکرات استانبول را با تاکتیکی نو و محیّرالعقول رقم بزند. در واقع مرحله سوم یعنی علاوه بر اینکه هیچ راه بازگشتی برای ایران تعریف نخواهد گردید؛ غرب باید از نقاط قرمز خود عبور نماید. لیکن چرا تیم دیپلماسی هسته ای ایران باید چنین تاکتیکی را اتخاذ نماید؟
سال 2009 میلادی جهان شاهد چرخش استراتژیک در دیپلماسی عمومی ایالات متحده آمریکا بود. غرب با سناریویی از پیش طراحی شده بر آن شد تا ایران را وادار بر بازگشت پذیر بودن مذاکرات کند یعنی کاری کند ایران خطوط قرمز خود را یک یا چند جبهه عقب بکشد. چطور؟ یک سناریوی دقیق با رعایت اصول عملیات روانی چیده شد. فرض کنید ایالات متحده و همپیمانان بین المللی او که در دوران ریاست جمهوری «جورج دبلیو بوش» با دامن زدن به بزرگترین جنگ های تاریخ بشریت در افغانستان، عراق، لبنان و فلسطین در افکار عمومی دنیا و حتی کشورهای خودشان مشروعیتشان را از دست داده اند؛ چه کار می توانند بکنند تا این ضربه مهلک را با کم ترین ضرر جبران نمایند؟
فرض کنید بگردند و «حُسین باراک اوباما» را پیدا کنند که هم سیاه است و مشکل جنبش ضد نژادپرستی سیاهان آمریکا را حل می کند، هم جای پای خوبی در قاره آفریقا برای ورود آمریکا باز می کند، هم نام کوچکش در ظاهر هم که شده «حُسین» است و می تواند حسّ نوستالژیکی با عموم مسلمین در آمریکا و اروپا، خاورمیانه و آفریقا بر قرار کند. حال فرض کنید شعار او «Change: تغییر» باشد و بدانید که شعارش توسط رسانه های شبکه استکبار جهانی در اندازه خود مرزهای داخلی آمریکا بازتاب شود. توجه کنید که بنگاه های خبری و شبکه های ماهواره ای غرب پدیده انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده در سال 2009 را در حدّ بزرگترین رویداد سال بالا بردند. از رقابت «سارا پیلین»، «جان کَری» و «هیلاری کلینتون» گرفته تا سفرهای منطقه ایشان و اینکه هر روز پربیننده ترین بنگاه های رسانه ای از آمار روزانه این کاندیداها در هر ایالت بصورت تصویری در حدّ تیم ملی گزارش تهیه کنند. به یاد آورید مناظراتشان با چه آب و تابی پخش می شد و حتی بر روی معاونین احتمالی آنان ساعت های بحث و گفتگو می شد و صد البته اینکه یاد آورید ضمن اینکه اوباما ذاتاً چهره ای «فتوژنیک» دارد چه عکس های نازی از او مخابره می شد. حال فرض کنید بعد از همه این مناقشات و در عین ناباوری افکار عمومی جهانیان که فکر هم نمی کردند که یک سیاه پوست رئیس جمهور کانون ظلم و نژادپرستی شود؛ به ناگاه «کبوتری سیاه با یک پرِ زیتون و شعار زیبای «تغییر» از گردونه شانس بیرون می آید»!.. سپس این کبوتر صلح آور بین المللی به ترکیه و کشورهای مسلمان آفریقا برود و برای مسلمانان سخنرانی کند و اعیاد آنان را در ایران و هر جایی دیگر تبریک گوید و القصّه قصّه قصّه که هر جا رفت از تغییر بگوید و عادلانه شدن مناسبات و پایان جنگ آن هم توسط ایالات متحده. وقتی خود را جای شهروندان اروپا، آمریکا و حتی پاره هایی از کشورهای آفریقا و شرق آسیا که بگذارید تازه می فهمید قرار است دوباره آمریکایی ها به نجات جهان بیایند و دوران سیاه بوشی تمام شده و ایالات متحده به دوران سفید اوبامای سیاه منتج شده است. در اثبات این گزاره ی ذهنی شهروندان تحت حملات روانی غرب همین بس که بدانید اوباما در سفر به یکی از کشورهای آفریقایی با چه خوشامدگویی روبرو شد.
سناریوی شبکه استکبار جهانی همان بود که رهبر فرزانه انقلاب در همان ایّام از آن پرده برداری کردند و با لفظ: "دستکش مخملین با دستی چُدنی پنهان در آن" همه چیز را رمزگشایی نمودند. سناریو این بود که این کبوتر سیاه تغییر برای مذاکره کارآمد و واقعی دست به سمت ایران دراز کند و در پس هیاهوهای تبلیغاتی طوری مذاکرات را به پیش ببرد که ایران مجبور به ترک میز مذاکره شود آنگاه به مردم آمریکا و اروپا و ... اینطور القاء کند که: "دیدید اینها واقعاً همان محور شرارتند، اصلاً اینها همان بوش را می خواهند که ..، تنها راه صلح جهانی جهان عاری از ایران اسلامی و خمینیسم است و ...". این سناریو با نگاه به اتاق فکرهای ماسونی ایالات متحده و سرمایه گذاری آنان برای سال 2012 میلادی و نیز تحولات منطقه ای خاورمیانه مخصوصاً در سوریه و شبه جزیره عربستان بیشتر تأیید می شود.
تازه می توان به تدبیر دستگاه دیپلماسی پرونده هسته ای جمهوری اسلامی بیشتر پی بُرد. اگر واضح تر بحث شود باید گفت ایران با اطمینان از اینکه مسیر هسته ای بازگشت ناپذیر است و با توجه به اینکه غرب چیزی برای دادن به انقلاب و جمهوری اسلامی ندارد در اقدامی پیش دستانه سناریوی شبکه استکبار جهانی را با شکست زودهنگام مواجه کرده است و نامه جلیلی به اشتون بعد از یک دوره چند ماهه مسکوت ماندن مذاکرات تیر خلاصی بود بر دستکش مخملی و دست چُدنی جناب «باراک اوباما». چرا که دور از ذهن نبود غرب در پس تحولات منطقه ای که عمدتاً در جهت صدور ارزشها و آرمان های انقلاب و جمهوری اسلامی است؛ جرأت هم میزی با چنین ایران قدرتمندی را نخواهد داشت. باید توجه داشت امروز جمهوری اسلامی ایران با دیروزش (قبل از بیداری اسلامی) به هیچ عنوان قابل مقایسه نیست. امروز ایران با حفظ دیپلماسی عمومی و فتح قلوب و افکار مسلمین منطقه ای در جریانی خارج از کنترل بشری در حال حرکت به سوی دول کشورهای مسلمان است؛ چیزی که اولین میوه های آن توافق فتح- حماس، بازگشایی رفح و از سر گیری روابط دیپلماتیک با مصر است.
لذا مذاکرات استانبول، نامه اخیر جلیلی به مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، پاسخ شتابزده اشتون و بروز اختلاف بین روسیه و دیگر کشورهای 5+1 درباره نوع پاسخ اشتون در تحلیل و برآیندی خطّی یعنی آنکه: پَته اوباما خیلی زود به آب رفت.
پایان پیام/
نظر شما