حجت الاسلام علی محمد احدی تجری، مدیرعامل موسسه فرهنگی پیام آزادگان یکی از روحانیون و آزادگان سرافراز کشور در گفتگو با خبرنگار قران و معارف خیرگزاری شبستان در رابطه با تاثیر حضور روحانیون در جبهه ها در دوران دفاع مقدس گفت: روحانیون در جبهه نقش های متفاوت و متعددی داشتند. یکی از این نقش ها، موضوع تبیین احکام دینی و شرعی بوده است. رزمندگان حاضر در جبهه ها همه اقشار مختلف مردم را شامل می شد و با توجه به این که مدت زمان زیادی از برقراری نظام جمهوری اسلامی در ایران نگذشته بود، این انتظار وجود نداشت که مردم آگاهی کاملی نسبت به تکالیف شرعی خود داشته باشند.
وی افزود: بنابراین حضور روحانیت، حضوری تعیین کننده در اعمال رزمندگان بود. از همین احکام مبتلابه روزمره، شامل قرائت حمد و سوره در نماز و طهارت تا مسایل مربوط به نماز و روزه فرد مسافر و ...این جنبه از حضور روحانیون در جبهه ها بسیار مهم است چرا که یک رزمنده و مجاهد فی سبیل الله ابتدا می بایست اعمال صحیح و درست داشته باشد.
این روحانی آزاده که بیش 8 سال در دست بعث های عراق اسیر بوده است، بعد دیگری از تاثیر و نقش روحانیت در جبهه را ، تاثیرات معنوی آنها برشمرد و تصریح کرد: اگر شما می بینید که امام (قدس سره) می فرمایند « من می بینم که رزمندگان ما الهی شده اند، یا این فرمودند این رزمندگان ره صد ساله را یک شبه طی می کنند» طبعا پیمودن ره صد ساله در یک شب، نیازمند اطلاعات اولیه است.
اینگونه نبود که همه رزمندگان و افرادی که در جبهه ها حضور داشتند از سپاهی، ارتشی، بسیجی ، سرباز، پاسدار و .... از سطح معنویت و معرفت بالایی برخوردار باشند یا در عقیده و اعتقاد خود اشکال و ایرادی نداشته باشند. روزهای و حتی هفته های نخستی که افراد به جبهه می آمدند، این موضوع که شاید شور و شوق جوانی و عشق تیراندازی و جنگ و ...آنها را به جبهه کشانده ، کاملا در رفتار و اعمال آنها مشهود بود. اما وقتی چند صباحی از حضورشان در جبهه می گذشت، حضور روحانیت و دیگر رزمندگان، معنویتی ایجاد می کرد که این جوانان، هم « مسیر و راه طی شده » و هم «نیت خود» را تصحیح می کردند و تبدیل به عارف و سالکی به معنای واقعی می شدند.
گاهی رزمنده ها نه پای منبر می نشستند نه احکام می پرسیدند اما
حجت الاسلام احدی خاطرنشان کرد: پیمودن راه معنویت و اخلاق بدون کمک گرفتن از« افراد عالم به این راه» میسر نبوده و نیست. در جبهه نه تریبونی وجود داشت نه روزنامه ای، نه روزنامه نگاری ونه .... تنها خاک بود و در کنار آن پاکی انسان ها! و این پاکی هم در نفس انسان تاثیر داشت و هم در افراد اطراف او.
به هرحال روحانیت، لباس اسلام و پیامبر(ص) را بر تن داشت و وقتی با لباس خاص ( چون روحانیون تعمد داشتند که در جبهه معمم باشند! ممکن بود لباس نظامی برتن کنند، ولی حتما همراه با عمامه بود) در منظر و مرعای افرد قرار می گرفتند، نفس این کار، عمل به روایتی بود که می فرماید: «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم »
وی افزود: گاهی یک رزمنده هیچ یک از ابعاد اشاره شده در بالا را، برای بهره مندی از حضور روحانیون در جبهه ها، به کار نمی گرفت، یعنی نه پای سخنرانی و منبر روحانی می نشست و نه از او احکام می پرسید اما به چشم خود می دید که اگر او به عنوان یک فرد عادی جامعه در جبهه حاضر شده، روحانیون نیز همراه با او در این عرصه حاضر هستند و این یعنی عالمی که به علم خود عمل می کند.
بنابراین چنین تصوری در ذهن او شکل نمی گرفت که روحانیون خود در پشت جبهه اند و مارا برای حضور در جبهه ها ترغیب و تشویق می کنند اما خود در وسط معرکه حضور ندارند.
مدیرعامل موسسه فرهنگی پیام آزادگان حضور یک روحانی در جبهه ها و در خطوط مقدم جنگ را نشانه ای از عمل یک عالم دینی به علم خویش و عاملی برای قوت قلب رزمندگان دانست و تصریح کرد: رزمنده ای که یک روحانی را با لباس روحانیت در سنگر یا محل عملیات خود می دید، باخود می اندیشید که اگر من امروز اینجا حضور دارم ، او هم مانند من در همین سنگر و عملیات حضور دارد و همین حس مشترک، انس و الفتی میان آنها برقرار می کرد.
نقش یک روحانی در اسارت بیشتر و مهمتر از جبهه ها بود
وی در ادامه با اشاره به دوران قریب به 9 ساله اسارت خود ( از اول فروردین 1361) نقش روحانیت در دوران اسارت را نیز تبیین کرد و افزود: نقش یک روحانی در دوران اسارت بیش ازجبهه و از اهمیتی ویژه برخودار بود. جبهه یک آزمایشگاه بزرگ و دقیق بود که انسان می توانست در آن خود را بهتر بشناسد و انگیزه شخص من از رفتن به جبهه این بود که بدانم خودم چقدر به آنچه که در منبر و کلاس درس برای مردم و طلاب می گویم اعتقاد دارم و عمل می کنم؟ وقتی در تاریکی شب زیر آتش خمپاره ، تیربار و ... از این این خط به آن خط ، جابه جا می شدیم این شناخت، خود را نشان می داد.
حجت الاسلام احدی گفت: نقش روحانیت در دوران اسارت نسبت به سه محوری که پیش از این اشاره کردیم، سازنده تر و مهمتر است. وقتی فردی یا جمعی با هم اسیر می شدند همه از هرصنفی، ابزار و وسایل خود را زمین گذاشته و یک دست و یک شکل می شدند. یک نجار که در قالب یک بسیجی در جنگ حضور داشت، تیشه و تبر و اره خود را پشت جبهه رها کرده و در جبهه اسلحه برداشته بود و وقتی اسیر می شد این اسلحه را نیز از دست می داد؛ یک معلم تخته و گچ و مداد و قلم را رها کرده بود و اسلحه به دوش گرفته بود اما او هم در اسارت از ابزار و اسلحه محروم می شد. تنها یک روحانی و طلبه بود که ابزار خود را (که علم و دانش و توان سخن گفتن و صحبت کردن و عمل به آنها بود) به همراه داشت.
روزی که همراه با سایر اسرا از بغداد به اردوگاه الانبار منتقل شدم، به دلیل وضع نابسامان ظاهری ( گرد و خاک جبهه و عدم استحمام در مدت حضور در بغداد و ... ) ابتدا همه اسرا را ملزم به استحمام کردند و سپس لباس های یک دست ومتحد الشکل و... آن روز اولین چیزی که در نگاه همه اسرا قابل درک بود، حیرانی و سردر گمی بود که حالا چه باید کرد؟
یک روحانی درجبهه، رهبر نبود اما در اسارت نقش رهبری هم داشت
وی با بیان این که بزرگترین درد برای یک انسان تحیر و بلا تکلیفی است، خاطرنشان کرد: انسان در چنین شرایطی به ستوه می آید. اما در دوران اسارت اولین کسی که دراین فضا وارد شد و چراغی روشن کرد مرحوم آقای ابوترابی( یک روحانی) بود که به عنوان یک عالم عامل و مجاهد مبارز، این تفکر را در میان اسرا ترویج می کرد که « شما هرچند امروز سلاح ندارید اما رزمندگی شما همچنان باقیست» و این راه با هدایت یک روحانی آغاز شد.
بنابراین اهمیت ویژه حضور روحانی در اسارت به دلیل مسئله رهبری و مدیریت جمع بود. یک روحانی در جنگ و جبهه، رهبر نبود. اما در اسارت نقش رهبری را هم داشت چون ما به رهبر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) دسترسی نداشتیم .
این آزاده سرافراز نقش دیگر روحانیت در اسارت را چنین عنوان کرد که : روحانی در دوره اسارت، سنگ صبور دیگران بود. من در دران چند ساله اسارت (چه زمانی که شخصا در خدمت دوستان بودم و چه بعدها که به محضر آقای ابوترابی رسیدم) بارها به وضوح می دیدم که اسرای عزیز تلخ کامی های اسارت را با درد دل کردن برای روحانی اردوگاه بر خود هموار می کردند. هرچند ما ( اقای ابوترابی و یا سایر روحانیونی که در اسارت بودند) از نظر فیزیکی کاری از دست مان بر نمی آمد. به عنوان مثال وقتی اسیری توسط نامه از فوت یکی از عزیزان خود در ایران مطلع می شد ما کاری نمی توانستیم انجام دهیم جز ابراز همدردی، دلداری و امید دادن به او. اما همین درد دل کردن، اشک ریختن و ابراز همدردی شنیدن از روحانی اردوگاه، طرف مقابل را سبک می کرد.
یا وقتی میان اسرا درگیری، دلخوری و ... به وجود می آمد مسئله را با روحانی اردوگاه مطرح می کردند در حالی که او نه قاضی بود نه حاکم ! نه قدرتی داشت و نه کاری از دست او بر می آمد. اما با همه این شرایط روحانیون در اسارت سنگ زیرین سختی های اسارت بودند. تا جایی که حتی در بازجویی ها، کتک زدن ها و شکنجه ها) نیز نخستین انگشت اشاره بعثی ها به سوی روحانی اردوگاه بود.
پایان پیام/
نظر شما