جهاد بر تنزیل و تأویل: جهاد تأسیس و تثبیت

مهمترین مسئله در جهاد «تنزیل» و «تأویل» یک واژه است: «نفاق». آنچه در جهاد «تأویل» کار را سخت و دشوار می سازد نفاق منافقان است.آنچه کار را پیچیده میکند این است که کسانی در اسلام بخیزند و آن را وارونه کنند ...

«مهدی هنری»

 

نیمه خرداد 1368 شمسی بود که خبر رحلت بناینگذار کبیر انقلاب و جمهوری اسلامی ایران و جهان را لرزاند. از حضور میلیونی امت ایران در روز وداع با امامشان که گذر کرد لاجرم به برگی جدید از حیات انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران باید متوجه شد. از همان ابتداء خبرگان ملت جمع شدند تا ضمن قرائت وصیت نامه سیاسی- اجتماعی حضرت روح الله ولی فقیه را کشف نمایند. از همان ابتداء که نام آیت الله «سیدعلی خامنه ای» رئیس جمهور وقت مطرح شد، گروهی علناً و برخی در دل دچار شک، شبهه و حتی عداوت های شخصی شدند. هر چند اسامی آنان که در ان روز به نشانه موافقت با رهبری رئیس جمهور جوان نایستادند حقایق و واقعیت های زیادی را برملا خواهد نمود لیکن نکته مهمتر در همین عدم ایستادن نهفته است. از همان نخست که سیدعلی آقا خامنه ای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی و امام امت توسط خبرگان ملت کشف گردید قضایای جدیدی هم رُخ نمود. بتدریج آنان که سال ها در بیت منتظری و تیم مهدی هاشمی با هم جمع شده بودند و کسانی که امام خمینی ره بواسطه صلابت انقلابی مردم اجازه رشد تفکرات چپ و مارکسیستی شان را نداده بودند، در جمع های گوناگون به هم پیوستند و حلقه های مختلف سیاسی و فکری را ایجاد کردند تا بتوانند منویات درونیشان را که سال ها پنهان داشته بودند را عیان کنند. از اعضای مثلث ما نمی توانیم که امام را مجبور به صلح 598 کردند تا نظریه پردازان مثلاً دینی بیت منتظری چون سروش و کدیور در کنار مثلاً توابین مجاهدین خلق که در دفتر اطلاعات نخست وزیری چنبره زده بودند به هم رسیدند تا شد آنچه شد.
 

 

از این حیث همیشه تاریخ همین را گواه داده است که چون رهبری الهی در هر جا و در اعصار تاریخ به پا خاسته و نهضتی الهی را رقم زده و آنگاه با حمایت امم روبرو گردیده بعد از رحلتش کسانی با نام او نهضتش را خالی از محتوا کرده اند و جز فرم و تشریفاتی را نگاه نداشتند. این حرکت زالو صفتانه منافقین و شیاطین عالَم از آدم ابوالبشر شروع شد و تا دوره رسول خاتم و نهضت های الهی بعد از او بوده است. نهضت موسی ع را قارونیان و تمامیت طلبان بنی اسرائیل مصادره نمودند، نهضت عیسی ع را کاهنان معبد و سپس پاپ های واتیکان و نهضت رسول الله ص را یاران سقیفه بنی ساعده سرقت کردند. یهودیان هارون و پتروس خلفای موسی ع و عیسی ع را کنار زدند و امویان علی ع و فرزندانش را مهجور کردند. گویا این عادت تاریخ شده است که اوصیای انبیاء و امامان الهی که سر آغاز نهضتی نو هستند بیش از بنیانگذارانشان متحمل رنج و سختی گردند؛ چنانچه هارون ع از ترس جانش در قبال سامری نشست و حضرت امیر ع هم برای حفظ اسلام خانه نشینی را ترجیح داد به قشون کشی. از این روی سئوالی مطرح می شود که چرا خلفای نهضت ها همیشه آماج فتنه فتنه گرانند؟
 

 

حوالی دهه ی سوم پس از هجرت و حواشی سال 36ه.ق بود که دو سپاه کوفه و شام یکی به رهبری امیرالمؤمنین ع و دیگری به سرکردگی «معاویه بن ابی سفیان» در جایی به نام «صفیّن»، قریه ای مخروبه از قرای «روم» به هم رسیدند. «عمّار بن یاسر» یکی از پنج نفر «شرطُ الخمیس» بود که در ماجرای سقیفه با حضرت امیر ع پیمان یاری تا پای جان بسته بودند، والی شهر کوفه در زمان خلیفه دوم، از متنفذان در روشنگری مردم نسبت به فساد دستگاه حکومتی خلیفه سوم یار همیشگی علی بین ابی طالب ع در میانه ی جنگ با سپاه شام آرام و قرار نداشت. هر جا که زمزمه ی شکّ و شبهه در لشگر عراق پدیدار می شد عمّار آنجا بود و خطابه ای می خواند لیکن یکی از مهمترین جملات وی در صفین مربوط است به اولین رجزخوانیش که گفت: «نحنُ ضَرَبناکُم عَلى تنزیلِه؛ فَالیَوم نضربُکُم عَلى تأویلِه.» (نور الثقلین، 2/482 الی485.): «در گذشته با شما بر اساس تنزیل قرآن نبرد کردیم و امروز بر اساس تأویل آن نبرد مى‏کنیم‏.». ساده اندیشی است که گمان شود این جمله عمار که سال ها پای درس مکتب نبوی و علوی بوده است فی البداهه صادر شده است. لذا مسئله جهاد بر سر «تنزیل» و «تأویل» قرآن و اسلام چیزی است که در احادیث نبوی و روایات رسیده از وجود شریف امیرالمؤمنین ع بدان اشارات مستقیم شده کما اینکه رسول الله ص فرمودند: «من بر تنزیل قرآن می جنگم و «علی» بر تأویل آن خواهد جنگید.». (مستدرک حاکم، ص122)
 

 

«تأویل» در علوم قرآنی در مقابل «تنزیل» به کار می رود و در فقه الغت عرب به «مآل شى‏ء» و «سرانجام او» تعبیر می شود لذا شهید علّامه «مرتضی مطهری» در این باب می گوید: «جمله‌ای دارد امیرالمؤمنین. این جمله از مسلمات تاریخ است که امیرالمؤمنین در همان جریان صفین و جمل و غیره می‌فرمود: "پیغمبر بر تنزیل می‌جنگید و من باید بر تأویل بجنگم!" دشواری کار علی(ع) همین‌جاست. پیغمبر با تنزیل می‌جنگید؛ ‌یعنی با دشمن روبه‌رو بود یا می‌خواست روبه‌رو بشود. آیه‌ای در مورد معین نازل می‌شد، در همان موردی که آیه نازل می‌شد، همه مسلمین می‌دانستند که این آیه قرآن مال همین جاست؛ می‌رفتند و می‌جنگیدند. دیگر برای کسی شک وشبهه‌ای باقی نمی‌ماند. اما علی باید با تأویل بجنگد؛ یعنی آیه قرآن همین آیه قرآن است اما شأن نزول، آن شأن نزول نیست؛ مربوط به زمان پیغمبر است. روح همان روح است، روح همان دستور است ولی شکل فرق کرده است. علی باید با تأویل بجنگد. تأویل از ماده "اول" است. اول یعنی رجوع. مؤول یعنی مرجع. این‌که می گوید من به تأویل باید بجنگم، یعنی این چیزی که الان من باید با او بجنگم، ظاهر و شکلش نیست اما روح و معنی و برگشتش همان است. ظاهر این می‌گوید آیه قرآن، اما روح و باطن و معنایش همان کفر است؛ یعنی من با نفاق باید بجنگم.» (پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله العظمی سیدعلی خامنه ای- سخنرانی شهید علّامه مطهری، مسجد الجواد تهران، 1350ه.ش)
 

عمر حکومت علی بن ابیطالب ع بعنوان خلیفه چهارم هر چند کوتاه شد امّا بزرگترین جنگ ها، فتنه ها و توطئه ها را به خود دید. مقابله با ناکثین، قاسطین و آنگاه مارقین کمر هر حکومتی را می توانست بشکند. چه آنکه تا آن روز مسلمین در جبهه ای که هم کیشانشان حضور داشته باشند نجنگیده بودند، تا قبل از بروز عدالت علوی و اسلام ناب محمدی ص در دوران حکومت امیرالمؤمنان ع هر چه جهاد بود بین مسلمین با مشرکین یا کفار بود خواه مشرکین و کفار شبه جزیره عربستان خواه جنود ایران و روم پادشاهی. علی ع چون با زیاده خواهی «طلحه» و «زبیر» مواجه شد افسار عدالت بر دهان آنان کشید و این شد زمینه ساز اولین فتنه در دوران خلافت حضرت امیر ع که گروه اول ناکثین (پیمان شکنان) را با شتر سرخموی «عایشه» امّ المؤمنین به گود جنگ آورد. گویند چون حضرت در جمل با مردم بصره سخن گفت و به روشنگری پرداخت، اذعان آنان به حق را دید و حجت بر خود تمام کرد به آرایش نظامی سربازان و افسران خود پرداخت و این آیه را تلاوت کرد: «وان نکثوا ایمانهم من بعد عهدهم وطعنوا فى دینکم فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان‏لهم لعلهم ینتهون‏» (سوره مبارکه توبه، آیه 12.): «اگر آنان سوگندهاى خود را شکستند و به آیین شما طعنه زدند با سران کفر نبرد کنید براى آنان پیمانى نیست‏شاید آنان باز داشته شوند.» و آنوقت فرمود: «به خدایى که دانه را شکافت و انسان را آفرید و محمد را براى نبوت برگزید آنان مورد این آیه هستند و از روز نزول این آیه با پیمان شکنان نبرد نشده است.». (نور الثقلین، 2/482الی485.)
 

از آن روز تا بحال چیزی حدود 1400 سال قمری گذشته است و هنوز جهاد مؤمنین بر سر «تأویل» باقیست. بعد از حید کرّار ع فرزندان معصومش نسل به نسل و عصر به عصر به انحاء گوناگون با منافقان درگیر گشتند تا قرائت ناب از اسلام نبوی حیات خود را ادامه دهد و روزنه ای یابد به تاریخ و در عصر اطلاعات و بعد از یک پروسه تاریخی طولانی مدت که دین توسط رنسانس اروپائیان به انزوا کشیده شده بود؛ فرزندی از فرزندان فاطمه س و سیدی از سلاله پاک رسول از شهر فقاهت جواهری: قم قیام کند و دو مرتبه «تأویل» راسخون علم را به گوش جهانیان برساند.
 

از این پس «روح الله الموسوی الخمینی» جنگید تا «تأویل» درست از اسلام در قالب حکومت «جمهوری اسلامی» با رکن اساسی «ولایت مطلقه فقیه» را به عرصه بین الملل بشری عرضه کند لیکن اینبار «تنزیل» امام راحل ره تأسیس «تأویل» صحیح از اسلام بود که ادامه راهِ دانشگاه های سراسری باقر و صادق ع بود. از سال 1342 ه.ش امت ایران به امامت امام خمینی ره در راه اینکه جمهوری اسلامی را تأسیس نمایند جنگیدند و جهادشان با طواغیت و سر سپردگان به غرب بود که از آنچه می کردند و داشتند ابایی نداشتند. اما چون دوره «تنزیل» انقلاب و جمهوری اسلامی پایان یافت آنجا که اقتدار رهبر انقلاب و همراهی امت بود کم کم نفاق هم بروز کرد. آنان که به طمع چیزی همراه انقلاب بودند با ظاهری اسلامی و انقلابی و با منویات درونی خویش سعی کردند در بدنه انقلاب رسوخ کنند. همانطور که در صدر اسلام مقارن با رحلت رسول اکرم ص منافقین جرأت عرض اندام یافتند اینبار نیز منافقان به رحلت خمینی ره دست به سازمان دهی زدند. چنانچه در دوره حضرت امیر ع کسانی خود را قاری و صحابه رسول نامیدند و بر سر «تأویل» با وصیّ خدا جنگ گشودند این مرتبه نیز یاران قدیم انقلاب از نفوذی منافقین نفوذی گرفته تا یاران زیاده خواه خود را پیروان خط امام نامیدند و بر سر «تأویل» انقلاب اسلامی با ولی فقیه کارزار آغاز کردند.
 

بازخوانی جبهه همیشگی بین مؤمنین حقیقی و راسخون علم که مسئولین «تأویل» قرآنند با منافقین و علمای اسلام طریقتی از صدر اسلام تا تاریخ معاصر انقلاب اسلامی ماجرای صد مَن کاغذ است که مجال این فرصت نیست. لیکن مهمترین مسئله در جهاد «تنزیل» و «تأویل» یک واژه است: «نفاق». آنچه در جهاد «تأویل» کار را سخت و دشوار می سازد نفاق منافقان است. اینکه مردم بفهمند حضور اسلام بهتر از حضور طواغیت بر رأس حاکمیت است هر چند مهم است لذا چیز چندان دشواری نیست آنچه کار را پیچیده تر می کند این است که کسانی بخواهند در اسلام بخیزند و آن را وارونه نمایند و اسلام را با فُرم و نام «اسلام» حفظ کنند اما محتوا را آنطور که می خواهند تغییر دهند. در اینصورت مارقین پیرو قاسطین و ناکثین می شوند و به قصد قرب الی الله امام حسین ع را به آن وضع شهید می کنند. از همین باب است که وقتی حضرت امیر ع برای «محمد بن ابی بکر» والی مصر نامه می نگارد ضمن اشاره به حدیثی نبوی خطر نفاق و جهل را بیش از هر چیزی می دانند. راز این خطر زائد الوصف در منافقین در سه حقیقت است که شهید معلم مطهری به آنان تصریح می کند:


1- تعریف نفاق: «کلمه "نفق" در قرآن آمده است: "إن تبتغی نفقاً فی الأرض او سلما فی السماء"7. لغویین می‌گویند نفق یعنی راه؛ البته راه‌های مخفی و پنهانی. یادم هست وقتی ما شرح نظام می‌خواندیم به لغتی برخورد کردیم و ان لغت "نافقاء" است. در آن‌جا این‌جور معنی کرده بود: موش صحرایی سوراخ خودش را که در صحرا می‌کند، یک احتیاطی می‌کند برای نجات از دشمن. یک در برای سوراخ و آغل خودش باز می‌گذارد که همان در معمولی رفت و آمد است که باید برود و بیاید. ولی بعد در یک نقطه دور دستی که از این دروازه آشکار دور است از زیر زمین به طرف بالا می‌کند و می‌کند تا سقف را به کف زمین نزدیک می‌کند، اما آن‌قدر نمی‌کند که سوراخ بشود؛ بلکه یک قشر نازکی باقی می‌گذارد و نه آن‌قدر نازک که خود قشر خراب بشود، بلکه در این حد که اگر روزی خطری از در پیدا شد، حیوان درنده‌ای از این در وارد شد و خطر ایجاد کرد، او بتواند با سرش محکم بزند و این قشر خراب بشود. عرب به این می‌گویند "نافقا" یعنی یک راه مخفی درونی سر پوشیده‌ای که برای دنیای موش صحرایی جزء اسرار نظامی است و دشمن از آن با خبر نیست. منافق را چرا منافق می‌گویند؟ می‌بینیم گفته‌اند برای این‌که دو در برای خودش قرار داده: یک در ورودی که از آن در به اسلام وارد می‌شود و یک در خروجی که باید فرض کنیم در پنهانی است؛ از یک در وارد و از در دیگر خارج می‌شود.». این نقطه دقیقاً همان چیزی است که در منافقین انقلاب اسلامی از مجاهدین خلق گرفته تا نفاق سبز و حالا جریان نفوذی دیده می شود.


2- کارکرد نفاق: «قرآن منافقین را- همان منافقینی که در زمان خود رسول اکرم بودند- به صورت افرادی جدا از هم نمی‌بیند. به صورت یک دسته متشکل و هم‌فکر که در میان آن‌ها همبستگی وجود دارد، می‌بیند. آیه‌ای است در سوره توبه. می‌فرماید: "و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر" الی آخر. مردان مؤمن و زنان مؤمن حامیان یکدیگر هستند، وابسته و پیوند خورده به یکدیگر هستند، امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند. در مقابل، کافران را ذکر نمی‌کند، منافقان را ذکر می‌کند. برای منافقان هم چنین وابستگی قائل است. گو این‌که کلمه "اولیاء" را به کار نمی‌برد، ولی می‌فرماید: بعضهم من بعض بعضی‌هاشان از بعضی هستند؛ یعنی این‌ها از یکدیگر هستند. این تعبیر "همبستگی" از تعبیر "بعضهم اولیاء بعض" اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست؛ چون در برخی دیگر از آیات قرآن این تعبیر هست و مفسرین اینچنین می‌فهمند که این‌ها آنچنان به یکدیگر وابسته هستند که یکی هستند. مفهوم "بعضهم من بعض" اتحاد و یگانگی را می‌رساند که بالاتر از مفهوم حامی بودن و ناصر بودن است. نقشه و عملشان درست ضد عمل مؤمنین است. اگر مؤمنین مردم را ترغیب می‌کنند به آنچه که "معروف " نامیده می‌شود و کار خیر است و اگر از کارهای شر باز می‌دارند، این‌ها درست در جهت عکس فعالیت می‌کنند؛ نقش بازدارندگی دارند که در آیات دیگری از قرآن می‌توان استنباط و استفاده کرد. از جمله همین‌جا: "و یقبضون أیدیهم" و دست خودشان را قبض می‌کنند، بسط ید ندارند، موقع کار و عمل که می‌شود، عقب‌نشینی می‌کنند، از داخل به جامعه اسلامی صدمه و ضربه می‌زنند.». و این نکات همانی است که در زمان بنی صدر پیوسته شهید بهشتی و نزدیکانش از طرف منافقین مانع پیشرفت دولت و ملت نامیده می شدند، در دوم خرداد مدام بر لوایح دو قلو اصرار می شد و هرگونه ناکارآمدی را مربوط به نهادهای ذیل ولی فقیه می دانستند و امروز نیز جریان نفوذی با پروژه سازی های گوناگون کشور را دچار شوک روانی می کند تا از حرکت باز ایستد.


3- ابزار نفاق: «ابزار منافق چیست؟ ‌نمی‌شود منافق را در دنیا از میان برد؛ هست. بشر است، منافق می‌شود. بشر وقتی در جامعه‌ای قرار گرفت و دید اگر بخواهد بر خلاف اصولی که مردم جامعه به آن اعتقاد دارند، تظاهر کند، جامعه او را درهم می‌کوبد، فوراً تظاهر می‌کند؛ به همان لباس درمی‌آید ولی جامعه باید خودش آگاه باشد و گول تظاهر و فریب را نخورد. ... خیلی عجیب است! پیغمبر از دو چیز اظهار نگرانی کرده است: از نفاق و منافق؛ و دیگر این‌که از توده امت جاهل و نادان باشند. در آن‌جا فرمود: "إنی لا أخاف علی امتی مؤمنا و لا مشرکا" تا آن‌جا که فرمود: "و لکنی أخاف علیکم کل منافق الجنان عالم اللسان". در این‌جا می‌فرماید: "إنی لا أخاف علی امتی فقر و لکن أخاف علیهم سوء التدبیر" من از فقر و نداشتن ثروت بر امتم بیمناک نیستم؛ یعنی کمی ثروت، امت من را از پا درنمی‌آورد. آن چیزی که من از آن نگران هستم فقر معنوی و فکری و فقر اندیشه است.». راه مبارزه با نفاق هم گرفتن ابزارش است و با بصیرت افزایی امت نفاق منافق خنثی می گردد.
 

لذا همین سه عنصر خطر آفرین منافقین و نحوه مبارزه با آنان است که کار وصی امم را سخت می نماید، اینکه وصی امت باید رو در روی منافقینی که بعضاً یاران نهضت و قادمین انقلاب بودند بایستد و روز به روز مردم را تربیت کند تا شکار ناکثین و قاسطین نشوند. حال محکمتر فریاد بزن: «خامنه ای خمینی دیگر است؛ ولایتش ولایت حیدر است.».
 

پایان پیام/

کد خبر 43593

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha