خبرگزاری شبستان: متن زیر قسمت اول مشروح سخنرانی دکتر حسن عباسی، رئیس مرکز دکترینال امنیت بدون مرز است که به مناسبت روز بزرگداشت مقاومت و غزه، در سالن سینا و صدرای شیراز برگزار شده است. موضوع این سخنرانی "جنگ نرم، راهبردها و راهکارهای آن" بود.
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین
خدا را شاکر و سپاسگزارم که امشب توفیق دارم در محضر شما عزیزان شرف حضور داشته باشم و گرامی میدارم یاد و خاطره شهدای مظلوم غزه که در سال گذشته، در طول تاریخ انقلاب فلسطین و یادآوری میکنم به خودم و شما عزیزان ظلمی که در یک دوره مدرن بر مردمی در غزه میرود؛ منطقهای که 8 کیلومتر حداکثر عرض زمین آن است و 40 کیلومتر طول آن سرزمین. 1،5 میلیون نفر جمعیت در این محدوده که به عنوان متراکمترین نقطه جمعیتی روی زمین زندگی میکنند، در محاصره هستند امروز هم که خبر داریم، مصر در حال کشیدن یک دیوار فولادی در بخش جنوبی غزه است که این مردم از هر سو محاصره شوند. البته کسی که واقعا کسی را ندارد و آن لحظه فقط خدا برایش میماند، همه کس و همه چیز را دارد.
و درود میفرستم به روح رهبر کبیر انقلاب و درود بر مردم و ملتی که در 30 سال گذشته یکی از افتخارات زندگیشان دفاع از مظلوم بهخصوص مردم فلسطین بوده است. گرامیداشت مقاومت، گرامیداشت ایستادگی در خط و سبیلالله است. حرکت انبیا و ائمه و صالحین این بوده که راه خدا بهصورت شفاف و روشن برای بشریت هموار باشد و با آنهایی که این راه را سد کردند، مقابله کنند، از خود ابلیس تا همه شیطانهای جن وانس در طول تاریخ مقاومت در مقابل اشاعه فساد و عدم صلح.
اشتباهی که در ادبیات فارسی ما صورت گرفته این است که ما جنگ و صلح را روبروی هم قرار میدهیم؛ قرآن اما این اشتباه را برنمیتابد. ما در زبان فارسی یک ظلم به مفهوم قرآنی داریم. در آیه 11 و 12 سوره بقره آمده که به بعضی گفته میشود که فساد نکنید میگویند که ما مصلحیم حال آنکه مفسدند، ولی خودشان نمیدانند. قرآن اینگونه اعلام میکند. "صلح و فساد"، "اصلاح و افساد"، "مصلح و مفسد"، "مصلحت و مفسدت" و "صالح و فاسد"، متأسفانه هزار سال است در زبان فارسی "صلح" روبروی "جنگ" قرار گرفته است. در واقع اشتباهی که مولوی در ابتدای دفتر ششم مثنوی کرد، جنگ را روبروی صلح قرار داد، اینگونه در روش شناسی برای ما شبهه ایجاد کرد که هر آن کس که اسلحه را زمین میگذارد، صلح کرده است، مصلح است، اصلاح طلب است و هرکس که اسلحه در دست گرفت، مقاومت کرد و ایستاد، جنگ طلب است. امروز در محافل دانشگاهی ما اینگونه جا افتاده که "مهاتمیر گاندی" در جنگ صلحطلب بود که بدون اسلحه کشورش را مستقل کرد و کسانی که اسلحه دست گرفتند مثلاً سید حسن نصرالله جنگ طلب هستند.
اینگونه است که در بین شیعه ایرانی، وقتی به امام حسین علیهالسلام میرسیم، بحثمان این است امام حسن علیه السلام صلح کرد و امام حسین علیه السلام جنگ. این خبط و خطا ما را متوجه این نمیکند که آیا ممکن است پیغمبری آمده باشد برای چیزی غیر از صلح و اصلاح؟ آیا ممکن است امام معصومی کارش چیزی جز صلح واصلاح بوده باشد؟ آیا مصلحین عالم اگر دست به اسلحه بردند، دیگر مصلح نیستند و مفسدند؟ نقض مفاهیم قرآنی منتج به نقض روشها در مفاهیم اجتماعی میشود ، از این جهت وقتی میگوییم کسی مقاومت میکند، ممکن است مقاومتش برای اصلاح باشد؛
ما در فارسی کلمه جنگ را روبروی کلمه "آشتی" داریم، جنگ روبروی صلح نیست. عربها به آن میگویند "حرب" و "سلم"، عرب نمیگوید حرب و صلح. انگلیسی هم میگویند War & Peace. پس یکبار شما مصلح هستید، صالحید و اصلاح میکنید، برای اصلاح ممکن است دست به اسلحه ببرید و جنگ کنید، حرب انجام دهید، ممکن است اسلحه را کنار بگذارید، سلم را بپذیرید. یکبار هم اگر شما جنگ کردید و آشتی کردید، هرکدام از این دو تا میتواند فساد باشد، امام حسین هم اصلاح طلب بود، فرمود: «انی خرجت لطلب الاصلاح فی امت جدی» من برای اصلاح امت جدم خروج کردم من مصلحم. امام حسن بخاطر اصلاح هبوط کرد، امام حسین به خاطر اصلاح، قیام کرد. تفاوت هبوط و قیام را جنگ و صلح گرفتیم.
علمای بزرگی مثل مولوی چنین اشتباهاتی مرتکب شدند که ما امروز چنین خبط و خطایی مرتکب میشویم. غرض از این بحث این است که مقاومت و ایستادگی یا به زبان فارسی، "پایداری" در مقابل فساد است که ما برای رفع فتنه و فساد از روی زمین باید مقابله و مبارزه و ایستادگی کنیم؛ مردم مظلوم فلسطین امروز همهگونه محاصره و تحمیلی را میپذیرند که حاضر نباشند زیر بار ذلت بروند، مگر این غیر از کاری است که امام حسین علیه السلام انجام داد؟ "هیهات منا الذله" اینها درس حسین را گرفتند اینکه هر روز عاشورا، هر سرزمینی کربلا و هر ماهی محرم است، معنایش این است که در یمن، فلسطین، افغانستان، پاکستان، لبنان و در ایران وجود دارد.
وقتی به تاریخ انبیا دراین قرآن نگاه میکنیم، 124هزار نبی که 28 نفر آنها در قرآن آمده است و بعد هم 14 معصوم ما بهویژه آن 12 امام ما آرزوی آن را داشتند که شرایطی مثل امروز جمهوری اسلامی برای اقامه دین داشته باشند، اقامه حدود الهی کنند و از آن پاسداری نمایند. فرصتی که هیچ پیامبری پیدا نکرد. 31 سال فرصت زیادی است، یکی از 12 امام ما به مدت 4 سال فرصت محدودی پیش آمد که چقدر برای ایشان جنگ تحمیل کردند، عصاره عمل انبیایی که یکی از آنها نوح نبی بود،را قرآن میفرماید 950 سال دعوت کرد، ولی کسی به او نگروید. کشتی نوح هم که ساخته شد، روایات ما عدد زیادی را از همراهان او مشخص نمیکند، ولی منابع یهود میگوید که حدود 8 نفر همراه حضرت بوده است، یعنی به ازای هر 120 سال یک نفر جذب شده است.
در واقع در طول تاریخ بشری، برای اولین بار یک حکومتی به وجود آمده است که "نمی" از اسلام، بخش مختصری از گزارههای اسلام را داعیه دارد که میخواهد پیاده کند، هنوز چیزی از اسلام بروز پیدا نکرده است و درست در یک چنین شرایطی است که ابلیس کار از دستش در رفته است، همیشه توانسته جلوی انبیای مختلف بایستد، بسیاری از انبیا را ناکام بگذارد، بسیاری از ائمه(ع) شرایط برایشان به گونهای باشد که امکان تحقق حکومت دینی نداشته باشند، دو نفر از آنها با شمشیر و 9 نفر آنها با زهر شهید شدند و دوازدهمی هم برای اینکه شرایط مناسب نیست غیبت صغری و بعد از آن غیبت کبری داشته باشد، حالا آن چیزی که انبیا و ائمه علیهمالسلام فرصت پیدا نکردند، این فرصت نصیب مردم ما و نصیب دو نفر عبد صالح خدا شده است، در طول 30 سال گذشته و مقاومت و پایداری برای حفظ چنین پدیده عظیمی بوده است.
این دو مسئله، مسئلهی متفاوتی است اما اسم حکومت که میآید، کلمه "قدرت" معنا پیدا میکند. قدرت در سادهترین شکل آن یعنی تحمیل اراده بر دیگری. توان تحمیل اراده بر دیگری. جنگ نرم، جنگ سرد و جنگ نیمهسرد نیاز به توان و قدرت دارد. کسی که میخواهد جنگ کند، باید توان و بنیه داشته باشد. یکی از عوامل تأثر و تأسف من این است که وقتی جنگ نرم مطرح شد و 10 سال پیش وقتی قدرت و تهدید نرم مطرح شد، متأسفانه دوستان بلافاصله رفتند جستجو کردند ببینند غربیها در این زمینه چه حرفهایی زدند تا این را مبنا و معیار قرار دهند، من برای روشن شدن جنگ نرم، آن را در حوزه مفهوم شروع میکنم، کما اینکه در قضیه جنگ و صلح مسئله جنگ نرمی را که شروع کردیم، از اصلاح باورهای اولیه خودمان بود که باور اولیه ما این بود که جنگ برابر صلح است و دیدید که غلط است.
"جنگ نرم" یعنی جنگ عقیدهها و از همینجا خود جنگ نرمی که امروز فهم و درک و نظام معرفتی آن منحرف میشود، مجبور هستند که به آن نگاه کنند. به دلیل اینکه کتاب قدرت نرم آقای "ژوزف نای" ترجمه شده است و خیلی بد است که انسان مسلمان شیعه با ادبیات و روش و قواعد کفار بخواهد به جنگ کفار برود.
اجمالاً جنگ ریشهاش در قدرت است. باید قدرت مدیریت داشته باشیم. آنها میگویند Power قدرت از انواع مختلف تقسیم بندی میشود. این تقسیم بندی که امروز مدنظر جامعه ما و جامعه بشری است، به سه دسته تقسیم میشود؛ قدرت در جامعه شناسی چه بود؟ توان تحمیل اراده بر دیگری. چگونه اراده خود را بر دیگری تحمیل میکنید؟ چه توانی دارید که جنگ را بر دیگران تحمیل کنید؟ سه نوع اعمال میشود: یا نوع سخت یعنی اسلحه را روی شقیقه کسی قرار دهید که از سر اجبار کاری را انجام میدهد؛ یا نیمه سخت که شما تشویق یا تنبیه میکنید کاری را انجام دهد. امروز قدرت تربیتی نیمه سخت است. به بچه میگوییم اگر امشب مسواک زدی، فردا تو را به پارک میبرم یا اسباببازی میخرم. یعنی قدرت نیمه سخت اعمال میکنیم. اراده خود را تحمیل میکنیم که بچه مسواک بزند. برای اینکه درسش را بخواند تشویقش میکنیم که برایش کامپیوتر میخریم. مسابقه قرآن برگزار میکنیم سکه میدهیم یعنی روش ما برای اینکه بخواهیم جامعه را با قرآن آشنا کنیم، روش تشویقی و تنبیهی است؛ اگر میرویم سر کلاس دانشگاه، درس را خوب بخوانیم تشویق میشویم، مثلاً معدل بالاتر در لیسانس داشته باشد، فوق لیسانس بدون کنکور قبول میشود. اگر هم بد بروید تنبیه میشوید. کارمند اداره باشید زود بروید، به موقع بروید تشویق میشوید اگر دیر بروید تخلف کنید تأخیر کنید تنبیه میشوید روش تشویق و تنبیه. یعنی مدیر آن اداره، استاد آن دانشگاه پدر و مادری که بچه را تربیت میکنند روش تحمیل ارادهاشان بر دیگری روش نیمه سخت است.
اما یک روش سوم به نام روش نرم وجود دارد. مدل اول مدل نظامیها است. ارادهشان را بر دیگری به روش سخت تحمیل میکنند، یعنی قدرت سخت اعمال میکنند. زمین بازی آنها مشخص است یا زمین است یا دریا و یا هوا. تقسیمات نظامیها این است. نیروی زمینی، نیروی دریایی و نیروی هوایی. آنجایی که هدف است زمین و دریا و هوا است، باید در هوا و دریا سیادت ایجاد کنند تا زمین را تصرف کنند، همدیگر را میزنند، طرد میکنند و نابود میکنند تا مکان آن دیگری را بگیرند. شیوه آنها "قهری" است. هرکسی زودتر شلیک کرد، میماند؛ به شکل خشونتآمیز و این قاعده اجباری است. اراده تحمیل میشود به صورت اجباری.
روش دوم که قدرت نیمه سخت است، به قول آنها Semi Hard قدرت اقتصادی و سیاسی است. در اقتصاد مثلاً دستمال کاغذی مخاطب خودش را تشویق میکند، در تلویزیون تبلیغ میکند، بازار را دست میگیرد. در روش تشویق بعضی از این شرکتهای کامپیوتری چیپس و پفک و ماشین لباسشویی تشویق میکنند یا مثلاً همین موبایلها در دوسه سال گذشته به چه شیوههایی متوسل میشوند که شما بروید آن موبایل را بخرید؟ یعنی هزارگونه تشویق برای مخاطب درنظر میگیرد تا مخاطب برود آن کالا را بخرد. چون اگر دیر بجنبد جای آن کالا را کالای دیگری میگیرد شما بهجای اینکه این آب معدنی را بگیرید آب معدنی دیگری میگیرید، رقابت برای حذف است. چون شما یک مخاطب هستید یک بطری نیاز دارید بخرید آن شرکت باید بطری حریف را حذف کند، بطری آب مورد نظر خودش را به شما بفروشد. در سیاست و اقتصاد مسئله، "حذف" است؛ رقابت برای حذف. آنجا مسئله خشونت بود و نابودی، اینجا حذف است. منفعت و ضرر موضوعیت دارد روش تشویق و تنبیه است.
اما قدرت سوم که امروز موضوعیت پیدا کرده است، آنچه که در طول چند هزار سال سخت و نیمه سخت اعمال میشد، در عصر شما و از آن به بعد، نرم اعمال میشود. قدرت سخت و نیمهسخت زاویه میرود. در اولی تصرف زمین مطرح بود. در دومی تصرف بازار و حاکمیت مطرح بود در سومی تصرف پدیده ای دیگری مطرح است. چارچوب نظری که شخص مقام معظم رهبری در 10سال گذشته برای این مبحث درنظر گرفتهاند ایشان بحث قدرت و جنگ نرم را روی استعمار تعریف میکنند ایشان میگوید استعماری در عصر استعمار سنتی است به آن میگویند Colonisation در عصر استعمار سنتی میآمدند سرزمین شما را میگرفتند مستقیماً حکومت میکردند کاری که انگلیسیها کردند. رفتند هند را گرفتند الآن آمدند افغانستان را گرفتند. به این میگویند استعمار سنتی. اما استعمار نو که بعد از جنگ جهانی دوم شکل گرفت دیگر نمیآمدند سرزمین شما را بگیرند، دولت دست نشانده با کمک شما در کودتا در کشور شما تشکیل میدادند، آن دولت برای آنها حکومت میکرد. هزینه آن سنگینتر بود، مثل دولت پهلوی که با کودتا هر دو تای آنها سرکار آمدند، هم پدر و هم پسر و به جای اینکه آمریکاییها و انگلیسیها حضور داشته باشند خود آنها حکومت میکرد. کاری که الآن در مصر و عربستان میبینید.
سال 1382 بحثی ایشان مطرح کردند، بهنام "استعمار فرانو". این استعمار نوع سوم است. در این استعمار، دیگر نمیآیند زمین و کشور شما را بگیرند، دیگر با کودتا دولت شما را نمیگیرند، در این شیوه استعمار میآیند و شخص شما را میگیرند، بعد باور شما را تغییر میدهند. شما میروید حکومتی را تشکیل میدهید که آنها میخواهند و شما میروید سرزمینتان را دودستی تقدیم آنها میکنید. این یعنی قدرت نرم. توان و اراده خود را گونهای به شما تحمیل میکند که شما با دستان خودتان کشورتان را تقدیم کنید. اینجا پس نه سرزمین مثل قدرت سخت و نه بازار اقتصاد و سیاست مثل قدرت نیمه سخت بر شما تحمیل میشود در قدرت نرم انسانها تصرف میشوند. شما هدف هستید 70میلیون ایرانی نه، یک میلیون و 900 هزار کیلومتر مربع سرزمین ایران. انسانها را چگونه میگیرند شما چگونه تصرف میشوید آیا اسلحه میگذارند روی گردنتان؟ این که میشود قدرت سخت. آیا بوروکراسی در کشورتان اعمال میشود اینکه در ادارهها شما میشنوید یعنی قدرت نیمهسخت، شما را تشویق و تنبیه میکند. آیا با بوروکراسی شما را میگیرند؟ نه! برای تصرف هرکدام از شما دو جزء وجود شما را باید بگیرند قلب و ذهنتان. اصطلاحی دارند میگویند نبرد قلبها و ذهنها Mind & Heart Battle. قلبتان را چگونه تصرف میکند؟ ذهن شما چطور؟ کسی که میخواهد اراده خود را تحمیل کند وقتی به قلب شما حکومت کند بر ذهن شما حکومت کند اراده خود را تحمیل کرده است همان کاری که او میخواهد انجام میدهید تصرف قلب هرکسی با حب و بغض انجام میشود و تصرف ذهن هرکسی با شک و یقین. اگر کسی خواست بداند که کیست، میگوید به غیر دل که عزیز و نگاهداشتنیست جهان وهرچه در او هست واگذاشتنیست.
ما چیزی نیستیم جز "دل" در فارسی؛ در قرآن به جای کلمه فارسی دل 4 کلمه داریم. "صدر"، صدر سینه، لایه دوم "شغاف" قد شغفها حبا در مورد زلیخا میگوید حب یوسف شغاف او را ربود. به فارسی میگوییم دلش را برد. سوم "قلب" و چهارم "فؤاد" یعنی برای یک کلمه فارسی دل که انگلیسیها به آن میگویند Heart قرآن چهار واژه دارد. یک پیاز چهارلایه را تصور کنید لایه رویی آن پیاز میشود صدر محلی است که شما با آن خوشحال و ناراحت میشوید. آن جزیی از وجودتان که با آن خوشحال میشوید و ناراحت همان دل است. دل انسان مثل پیاز چهارلایه است فرح و حزن شما به صدرتان است آنجایی که موسی میفرماید "رباشرحلیصدری" آن شرح صدر به فارسی میگوییم دلباز و ضیق صدر به فارسی یعنی دلتنگ، آن صدر ماست.
لایه دوم محل فرح و حزن نیست، محل حب و بغض شما، عشق و نفرتتان است، قرآن میگوید شغاف. این ادبیات یونانی نیست که برای هر بخشی از عالم یک مفهوم دارد در 2500 سال پیش نه ادبیات فارسی نه ادبیات رومی هیچ ادبیات دیگری این لایه دوم را معنا نکردهاست، فقط قرآن مفهوم دارد. پس آن جزیی از وجود شما که لایه دوم پیاز است شما با آن حب و بغض میورزید اسم آن شغاف است.
لایه سوم "قلب" است، کفر و ایمان به لایه سوم مربوط است. آنجا که آدم مؤمن میشود یا کافر، عربها میگویند ما ایمان آوردیم، قرآن میفرماید که به آنها بگویید، نگویید ایمان آوردیم بگویید اسلام آوردیم، چون ایمان به قلب شما وارد نشده است، اسلام به صدر ما مربوط است. ایمان به قلب ما یعنی به لایه سوم وجود ما. خیلی از ما مسلمیم مومن نیستیم چون ایمان هنوز به قلب ما وارد نشده است. مرکز این پیاز اسمش فواد است. آنجا که به فارسی میگوییم چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنیست آن بینی. آن جزیی از وجود ما که چشم و گوش دارد میتواند ببیند و بشنود اسم آن فؤاد است. کلمه ذهن کلمهای است عربی که در روایات آمده است اما قرآنی نیست. ذهن جزیی از فؤاد ماست یعنی اگر فؤاد را یک سینی بزرگ فرض کنیم ذهن یک نعلبکی کوچک در گوشهی این سینی است. بشر بیرون از دین فقط میتواند قسمت ذهن را ادراک کند. اما وقتی آمد داخل دین، میتواند فؤاد و قلب را هم ادراک کند.
در این جلسه اگر از یک دوستی بپرسم شما که هستید میتواند بگوید من 4 صفحه آچهار هستم یک صفحه A4میزان حبهایی که دارم؛ چه غذاهایی را دوست دارم چه آدمهایی را دوست دارم. صفحه بعدی صفحه بغضها است. برای خودش فهرست کند که من از چه کسانی و چه لباسها و عادات و اشیاء و خانه و ماشینی بدم می آید، ما چیزی نیستیم جز دو لوح بزرگ حب و بغض. از بچگی یک اسباب بازی را دوست داشتیم یک عادت معلممان، خاله و پدر و مادرمان، همسرمان، بعد فرزندمان. معلوم نیست کدام یک از این حب ها و بغضهای ما درست است. اصول کافی را که نگاه میکنیم میفرماید حبالدنیا رأس کل خطیئة، رأس همه خطاها حب دنیا است. چه مقدار از این حب و بغضی که ما داریم حب و بغض دنیوی است. حتی زیرمجموعه میشمرد: حبالثروة، حب الراحة، حبالجاه، حبالکلام برای ما که تریبون داریم همیشه، قاری هستیم، خوانندهایم، مداحیم، معلمیم، سخنرانیم، مدرسیم، حکیمیم، بحث ما تبیین حقیقت نیست حب کلام داریم. پس ببینید وجود ما امروز مملو از حبهایی است که این حبها مذموم است و بغضها. کدام قسمت از بغضها و نفرتهای ما برای خداست.
در حوزه فؤاد انسان یا قسمتی از آن که ذهن میشود، ذهن با شک و یقین است. قلب اول ایمان میآورد در لایه چهارم ایمانتان، "ایقان" میشوید یعنی مؤمنید میشوید موقن، شک و یقین آنچیزی است که دشمن با آن ما را میگیرد، لایه مرکزی، آن دو صفحه اول معلوم شد که من و شما که هستیم یک صفحه A4 حبهایمان. در خلوت مینشینیم با خودمان میگوییم 25 سا ل سن دارم من که هستم؟ میبینیم که 50 حب، برگ سوم میشود شکهای ما، 50 تا شک که به چه چیزهایی شک داریم و 50 یقین به چه چیزهایی یقین داریم؟ قبل از این که وارد این جلسه بشوید یقین داشتید که جنگ برابر صلح است، سند شما هم این بود که مولوی فیلسوف و عارف و شاعر کسی که وقتی ترجمه میشود مثنویاش در آمریکا 800هزار نسخه در مرحله اول میفروشد، مگر ممکن است اشتباه کرده باشد؟ اما دیدید که قرآن چیز دیگر میگوید. یعنی شما یقین دارید به خیلی چیزها ولی همانطوری که در ابتدای جلسه دیدید فهمیدید که خیلی از یقینهای ما محل اشکال است. خیلی از حبهای ما محل اشکال است و همینطور بغضها و شکهای ما. قدرت نرم یعنی مدیریت حب و بغض و مدیریت شک و یقین هرکس شک و یقین خودش را مدیریت کند او اقتدار دارد، قدرتمند است. اقتدار نرم دارد و هرکس شک و یقین دیگران را مدیریت کند، حب و بغض دیگران را مدیریت کند، او قدرتمند است. توان تحمیل اراده بر دیگری را دارد. ذهنیت دیگران را دستکاری میکند. حب و بغض دیگران را دستکاری میکند. بعد وقتی که قلب طرف را قلابش گرفت، به ذهن و قلب طرف کشید این دنبالش میآید. حکومت و جامعهاش را آن طور که او میخواهد رقم میزند.
نکته اصلی و اساسی این است آن نکتهای که شاه بیت وقایع چند ماه گذشته است و شاه بیت حرکت آدم از زمانی که هبوط کرد تا به زمانی که در آخرالزمان امور اصلاح میشود. ما دو تا فرض داریم در دین شیعه که مغفول مانده است همینجا برای خودم و برای همه شیعیان از درگاه حضرت باریتعالی طلب مغفرت می کنم که خیلی جدی میگیریم نماز اول وقت را بعد روزه را در ماه رمضان جدی میگیریم اگر استطاعت داشته باشیم حج را جدی میگیریم، شرایطی پیش بیاید، جهاد اصغر یا اکبر را جدی میگیریم، خمس و زکات را همینطور، امر به معروف و نهی از منکر را حکومتی با آن برخورد میکنیم، برای آن ستاد راه میاندازیم. اما دوتای آخر را کاملاً غفلت کردیم. "تولی" و "تبری" میگویند تولا و تبرا غلط است، تولی و تبری یعنی اساس قدرت نرم، اگر شما به چیزی یا کسی حب ورزیدید ولایت آن را قبول کردید این میشود تولی و اگر از کسی یا چیزی بغض ورزیدید و نسبت به آن نفرت داشتید میشود تبری. پس برائت و ولایت، تبری و تولی یعنی مدیریت حب و بغض. دیدید جنگ نرم برای آقای جوزف نای نیست. دیدید که ما در 1400 سال تفکر اسلامی و شیعی مسئله مدیریت حب و بغض را جزء فروع دهگانه مذهب شیعه داشتیم اما ستاد تولی و تبری برای این راه نینداختیم. یک دفترچهای دست هیچکدام از ما نیست که بگوییم ما در سن جوانی، میانسالی و پیری حب و بغضهایمان کدامها هستند، شک و یقینهایمان کدامها هستند. برای حب و بغض و شک و یقین خود دلیلی داریم؟ اگر اینکار را نکردیم، دیگران مدیریت میکنند. اگر دفترچه کنکور را جلوی خود میگذارید، میبینیند رشتهای است بهنام مدیریت دولتی و صنعتی و بازرگانی و مالی و... هست، دیر نیست، در دفترچه کنکور دانشگاهها ببینید مدیریت حب و بغض و شک و یقین. آنجایی که توان تحمیل اراده بر دیگری موضوعیت دارد این توان اگر مدیریت بر حب و بغض و شک و یقین بود این قدرت نرم اعمال شده بود.
زمینی که نظامیها میروند میگیرند مثل زمین خرمشهر چکمههای صدامیان آمد آنجا را گرفت، چون نظامیها زمین و دریا و هوا را میگیرند، زمین منفعل شد. کتانیها و پوتینهای رزمندههای ما آنجا را پس گرفت. یعنی آن زمین ایستاد منفعل چکمههای بعثیها آمد و بعد پای رزمندگان ما رسید آنجا را پس گرفت. زمین منفعل است. بازار اقتصادی برای کالا در جنگ نیمه سخت منفعل است. رقابت میکنند میگیرند. اما آیا در جنگ نرم شما منفعلید؟ یعنی شما همینجوری ایستادید ولایت هرکسی بر شما حاکم شود. شما اختیار دارید کلمه "کافر" و "مؤمن" کلمه اخیار است. یعنی به اختیار کافر و مؤمن میشویم. یک نکته را برای دوستان تبیین کنم که به ضرث قاطع این نکته را عنایت داشته باشید. اینکه میگویند ولایت پذیری این کلمه، کلمهی غلطی است، هیچکس در طول زندگیش از لحظهای که به دنیا میآید تا وقتی که از دنیا میرود نیست که ولایت کسی یا چیزی بر او حاکم نباشد. چون انسان قلب و شغاف دارد و شغاف محل حب و بغض است. هرکس به چیزی دلبست یا در عربی میگوییم حب ورزید، شغافش را به او داد، این آدم ولایت او را پذیرفته است و اگر از چیزی نفرت داشت و او را طرد کرد، "برائت" جسته است.
مثلاً در جامعه ما معروف است که هرکس طرفدار ولایت فقیه است، ولایت پذیر است این غلط است. فطرت همین سیستم عاملی است که در کامپیوترتان نصب میکنید. یک کامپیوتر میخرید و ویندوز را در آن میریزید تا آن ویندوز را نریزید کامپیوتر شما کار نمیکند انسان یک جسمی دارد یک سیستم عاملی در آن ریخته شده است که اسم آن "فطرت" است. فطرت یک ظرفیتهایی دارد یکی از آنها این است که نیاز دارد بشر عبادت کند. حالا عبادت خدا یا بت. هر دو تای اینها عبادت است. بشر ولایتپذیر است این فطری است در بشر. یعنی چه؟ به چیزها یا کسانی حب میورزد و از کسانی یا چیزهایی نفرت دارد و بغض میورزد. این ولایتپذیری مقولهای ذاتی است. اگر کسی گفت من ولایت فقیه را قبول ندارم این بالاخره یک ولایتی را قبول دارد، باید ببیند آن ولایت کلاس و وزنش بالاتر از ولایت فقیه است؟ قرآن چنین چیزی نمیگوید. قرآن طور دیگر مسئله را مشخص میکند. در اینکه همه ولایتپذیرند، هیچ تردیدی نیست. بحث قرآن در قدرت نرم این است. آنچه که تأکید شده است و ما میراثدار آن هستیم آیةالکرسی است. در سوره بقره شما آیةالکرسی را داری. چرا اینقدر اهمیت دارد؟ چون اساس و شاکله جنگ نرم و قدرت نرم آیةالکرسی است. میفرماید که الله ولیالذین آمنوا الله ولی است ولایت دارد. ولایت کسانی که مؤمنند و ایمان آوردند یخرجهم منالظلماتالیالنور از ظلمات متکدر به نور واحد خارج میکند، والذین کفروا اولیاءهم الطاغوت اما آنانکه کفر میورزند نه یک مورد، بلکه مجموعه ولی دارند یعنی چند ولی دارند، اولیا دارند، اولیای آنها طواغیت است، طاغوت نفس، ماشین و خانه زیبا، جاه و مقام و... تا استکبار و شیطان. یخرجونهم منالنور الی الظلمات حرکت برعکس است. یک اتوبان دوطرفه است که انتهای آن ظلمات است و ابتدای آن نور است. آنهایی که مؤمنند، یک ولی دارند و آن ظلمات متکدر به نور واحد بیرون آورده میشوند و برعکس آنانکه کفر میورزند، اولیای آنها طاغوت است. آیا ولایتپذیری فقط شامل حال طرفداران ولایت فقیه میشود؟ این چه باور غلطی است؟ کسی نیست که ولایتپذیر نباشد. کسی که اینگونه نیست، انسان نیست، فطرت ندارد. پس همه ولایتپذیر هستند. اما اینکه انسان خودش را به ثمن بخس به ارزانترین شکل میفروشد ولایت هرکس و هرچیزی را بر خود مستولی میکند دعوا بر ادبیات جنگ نرم و قدرت نرم آقای جوزف نای که در ایران ترجمه شده است این است: کلمه
چه جور ولایتی؟ آقای جوزف نای میگوید که ما باید کاری کنیم که دیگران اغوا بشوند کاری را ما میخواهیم انجام دهند یعنی باز اسلحه میگذاریم پشت گردن طرف، کاری را که شما میخواهید انجام میدهید یکبار با تنبیه و تشویق کاری را که میخواهید انجام میدهد. یکبار اغوا میکنید و به اختیار آن، کار را انجام میدهد.
اکراه نیمه سخت بود. کسی که گارسن است در رستوران جلوی مردم غذا میگذارد هر حرفی هم که آن آدم مشتری بزند میپذیرد اما بعید است او در خانهاش جلوی خانوادهاش اینگونه غذا بگذارد. چون آنجا تشویق میشود و پول میگیرد و اگر کار نکند تنبیه میشود این کار را میکند. به اکراه این کار را میکند. اما قدرت نرم قدرت اختیار است شما به اختیار میپذیرید که کافر شوید یا مؤمن. باز اینجا آیةالکرسی حرف دارد میفرماید لااکراه فیالدین اجبار که در دین نیست هیچ اکراهی هم نیست؛ در دین اختیار است. مسئله دین اختیار است. اما این اختیار را برای اینکه آقای جوزف نای یک روز در ابتدای قرن 21 حرفی زد تا ذهن همه را بقاپد قرآن همه اینها را تببین کرد؛ میفرماید لااکراه فیالدین قدتبین الرشد من الغی "غی" که میآید اغوا میشود. میگوید کاری را انجام داده که ما میخواهیم. اگر من شما را اغوا کردم کاری را انجام دادید که من میخواهم این از راه "غی" استفاده کردم. اما اگر من شما رشد دادم رشید کردم ارشاد کردم کاری را انجام میدهید که خدا میخواهد. کاری که حق است. من دعوت به خودم نکردم دعوت به خدا کردم میشود "رشد". فرق رشد با غی این است. هر دوی آنها با اختیار است. اما شما یکبار در مرحله اول کاری را انجام میدهید که من میخواهم، من شما را دعوت کردم آنچیزی را که میخواهم شما اغوا میشوید در رفتار و رویکرد اغوا کننده مورد نظر آقای جوزف نای. میگوید ما عراق را گرفتیم، چرا جهان اسلام شلوغ کرده است؟ چرا درتونس، مصر و پاکستان و اندونزی مردم راهپیمایی میکنند؟ این جمله در کتابش آمده است. ما کشور اسلامی را گرفتیم باید متقاعد شوند مسلمین که ما کار خوبی کردیم چون ما میگوییم، اما قدرت نرمی که مدنظر قرآن است در آیةالکرسی آمده یا مدنظر شخص ولی امر مسلمین است امروز منظور این است که مردم رشید شوید و کاری انجام دهید که خدا میخواهد نه کاری انجام دهید که ما میخواهیم چون کسی دعوت به خودش نمیکند ولایت فقیه، ولایت رسولالله، ولایت در مسیر ولایت الله است، کدام پیامبر دعوت به خودش کرد مگر همه نمیگویند که فاتقواالله و اطیعون تقوای خدا را بورزید. سوره شعرا 8 بارتکرار میکند درباره 8 پیامبر؛ یعنی دو پیامبری که دو شاه را دعوت کردند، "موسی" و "ابراهیم" که "فرعون" و "نمرود" را دعوت کردند و 5 پیامبری که 5 قوم را دعوت کردند یعنی نوح و هود و لوط و صالح و شیعب، یک آیه در همه اینها تکرار میشود 8 بار برای این 5 پیامبر. که مردم فاتقواالله و اطیعون تقوای خدا را بورزید. تقوا چیز پیچیدهای نیست.
من الآن تقوای شما را ورزیدم. من دارم خودم را از چشم شما میبینم چیزی را که شما بد ببینید آن را انجام نمیدهم بلند نمیشوم پشتک و وارو بزنم تقوای شما یعنی چیزی که خودم را از چشم شما دیدم. تقوای الهی یعنی خود را از چشم خدا دیدن. آنچیزی که خدا دوست ندارد انجام ندهیم و آنچیزی که خدا میپذیرد آن را انجام دهیم. فاتقواالله نمیگوید تقوای ما را بپذیرید، میگوید که تقوای خدا را بورزید. پس انبیا و ائمه و صلحا یک کار عمده بیشتر ندارند، "دعوت به تقوای الهی"، ولایت الله و ولایت رسولالله و ولایت اولیالامر ماهیتش آن تولایی است که دعوت میکند به تقوای الهی نه دعوت به خودش. امام حسین که دعوت به خودش نکرد. امام حسین فرمود اگر دین جدم جز با کشته شدن من احیا نمیشود ای شمشیرها مرا دریابید. نه اینکه من مهمم، من بمانم ولی دین از بین برود. فرمود دین بماند من بروم. آنچه که اینجا مطرح است این است که فضایی که در جنگ نرم مطرح است مسئله تصرف قلبها و دلها است.
72میلیون ایرانی، 72میلیون قلب و ذهن. دشمن این را تصرف می کند و اگر این را تصرف کرد در طول همه اعصار و قرون از چنگ انبیا و اولیا دربیاورد محقق شده است و اگر اسلام ا ین بار سیلی بخورد همانطور که امام راحل فرمود هزاران سال نمی تواند کمر راست کند مگر این کار را نکرد با ائمه. ظهور همینگونه که هزار سال طول کشیده است ممکن است خیلی سال دیگر طول بکشد. پس هوشیاری و درایت و بصیرت و فهم ما در چه مقطعی داریم زندگی می کنیم. اگر دستشان بربیاید که بر سر ایران بلا بیاورند آن چیزی که الآن در غزه اتفاق افتاده است و ما امروز گرامیداشت یاد شهدای آنجا را داریم بدتر به سر ما می آیند. گزارش سابان سنتر و انستیتو بروکینگز را ببینید مرکز تحقیقات استراتژیک اصلی حزب دموکرات، آنها امروز برای سنا و کنگره آمریکا یعنی مجلسشان و برای دولت آقای اوباما طرح استراتژیک تهیه می کند؛ دو روز قبل از انتخابات ریاست جمهوری در ایران ریاست جمهوری یعنی 20 خرداد امسال گزارشی روی خروجی وب سایتشان گذاشتند 164 صفحه که شش نفر از استراتژیستهای آنها تهیه کردند. اینها 9 راه برای برخورد با ایران پیشنهاد میکنند. دو تای آنها دیپلماتیک است که هویج و چماق است می گوید جواب نمیدهد. امکان دارد 50سال اینگونه برویم و جمهوری اسلامی نپاشد. این گزارش این را می گوید که کاخ سفید باید کاری کند که جمهوری اسلامی فروبپاشد. کاخ سفید دستور داده بود به اینها که چگونه باید جمهوری اسلامی را از هم بپاشانند. میگوید به این روش نمیشود با روش دیپلماتیک ممکن است 50 سال دیگر ایران بپاشد، یعنیهمینطور اگر فشار بیاوریم روی پرونده هستهای و محاصره کنیم باز هم نمیشود. این دو فصل را کنار می گذارد فصل بعد می گوید اقدام نظامی.سطر اول میگوید که بیایید عین عراق در ایران نیرو بریزیم، اشغال کنیم. دلیل میآورد که چرا امکان پذیر نیست. ایران دو ارتش مستقل و قوی دارد. نیروی پا به کار دارد. حکومت مستقر دارد سرزمین ایران یک سوم اروپا خاک دارد. بریتانیای کبیر یک ششم ایران خاک دارد، اندازه سیستان و بلوچستان ماست. آلمان اندازه استان فارس ماست، بلژیک اندازه استان اصفهان ماست، اتریش اندازه استان سمنان ماست، هلند استان ایلام ماست، یک سوم اروپا خاک دارد، دو ارتش قوی دارد حکومت مستقر دارد. نوچههای این تفکر در قضیه جنگ 33 روزه حزب الله لبنان با اسرائیل درسی به صهیونیستها دادند که دیگر رودررو با شیعه هیچ کجا درگیر نشود. کجا سازمان چریکی که باید 5 ساعت یک ضربه بزند، دربرود 33 روز می ایستد در یک جنگ کلاسیک مقاومت می کند، 4هزار جوان مملکتی که می گوید من 10میلیون بسیجی دارم اگر چهار هزار تای آنها آنگونه جنگیدند، حالا اگر یک میلیون پای کار بیایند معلوم است که در گزارش سابان سنتر و انستیتو بروکینگز می آید که حمله امکان پذیر نیست.
یک جمله زیبا دارد می گوید که یک میلیون و200هزار نفر نیروی فارسی زبان یعنی نیروی کماندوی آمریکای فارسی زبان برای عملیات ضد چریکی برای اشغال ایران نیاز داریم. یعنی بعد از اینکه ایران را گرفتیم، این تعداد نیرو لازم داریم چون ایرانیها جنگ چریکی بلدند کوهستان دارند سرزمین آنها برای جنگ چریکی مناسب است شروع می کنند جنگ چریکی کردن. عین افغانستان و پاکستان و عراق و یمن. ایرانیها خودشان جنگ چریکی را بلدند صادر می کنند حزب الله لبنان و حماس از اینها یاد گرفته است. اگر اینها دست به جنگ چریکی بزنند ما اینقدر نیرو می خواهیم. معلوم هم نیست که در چند دهه طول می کشد که ایران را نابود کنیم. اینها در یک دهم آن یعنی 120هزار نفر آن در عراق و افغانستان ماندند می توانند یک میلیون و 200هزار نفر نیرو آن هم به مدت 40 سال نیرو در ایران بیاورند لذا می گویند امکان اینکه ایران را اشغال کنیم نیست. می آیند می گویند که حالا که اینگونه نشد پس بیایید تأسیسات اتمی ایران را بمباران کنیم می گوید اگر زدیم بعد ایران جواب می دهد دوباره می شود تشدید پلکانی. یعنی ما می زنیم ایران هم می زند دوباره ما می زنیم می شود جنگ. پس این هم عملی نیست. می گوید چراغ سبز بدهیم به اسرائیل این کار را بکند. چراغ سبز بدهیم به بنیامین نتانیاهو که دست تو، هر کاری دلت می خواهد بکن. می گوید او می زند ایران هم جوابش را می دهد چون ما به اسرائیل متعهد هستیم که از او دفاع کنیم، بعد که به اسرائیل حمله شد و ما حمله کردیم بعد بازهم درگیر جنگ می شویم. پس حمله نظامی هم امکان پذیر نیست. این در سه فصل. دو فصل دیپلماتیک بود. سه فصل نظامی، شد 5 فصل.
فصل ششم می شود اینکه بیایید کودتا و انقلاب مخملی کنیم. می گوید این ارزانترین و ساده ترین و راحتترین کاری است که می شود در ایران انجام داد. افرادی هم اسم می برد لیست می کند و می گوید اینها دراولویت است. رضا پهلوی برای انجام کودتای مخملی در لیست نفر چهارم است. یعنی بعضی از خودیها صدر لیست هستند بعضیها انتهای لیستند. می گوید این خیلی خوب است هزینه ندارد اتفاقی نمی افتد بدنام نمی شویم ارتش ما نمی رود آنجا درگیر شود. زود هم جواب می دهد. مثل اولی نیست که 50 سال طول بکشد. می گوید یک راه دیگر هم داریم در فصل هفتم شورشهای مرزی راه بیندازیم استانهای مختلف آن را درگیر جدایی طلبی کنیم، می گوید البته خطر دارد. استانهای مرزی ایران در کشورهای دیگر مشابه دارد، کردستان ایران با کردستان عراق و ترکیه. آذربایجان ایران با آذربایجان، بلوچستان ایران با بلوچستان پاکستان، خوزستان ایران با مناطق شیعه نشین عراق؛ می گوید باعث می شود که آنها هم جداییطلب شوند کار از دست ما در می رود. اینهم خیلی جواب نمی دهد. می گویند برویم سراغ نظامیهای آنها کودتا کنند آنهایی که می گویند چرا سفارت آمریکا تسخیر شد، اینها رسماً می گوید ما مشکلمان از درون ایران است که ما سفارت در ایران نداریم که سفارت ما با ارتش و سپاه نزدیک شود و به این دو ارگان نزدیک شویم تا کودتا کنند. دقت کنید! این سند رسمی کاخ سفید است. یعنی وقتی رسماً دستورالعمل می دهد که چه کنیم سیستم و حکومت بپاشد. این کشور تجزیه شود. 9 فصل را برمی شمرد. فصل ششم آن فصل اصلی آن است که در وقایع اخیر می بینیم. این 164 صفحه است. 15 روز بعد از وقایع موجود در انتخابات این شش نفر استراتژیست که همه اینها صهیونیست هستند، مارتین اینداک سفیر آمریکا در اسرائیل، خانم سوزان مالونی که 20 سال روی آسیبب پذیریهای ایران کار کرده است، یک گروه عجیبی هستند. 15 روز بعد از وقایع انتخابات در ایران دوباره دور هم جمع شدند، آنجا آقای مارتین اینداک می خندد و می گوید که این آغازی است بر یک پایان. یعنی این آغاز پایان جمهوری اسلامی ایران است.
دشمنی که اینگونه کمین کرده است، کشوری که 207 سال به وجود آمده است در 1803 توماس جفرسون آمریکا را به وجود آورده است این امروز برای تمدن 8هزار ساله ایرانی جایی که مهد اسلام است و می رود که بعد از گذشت 30 سال آرام آرام خطاهای خود را اصلاح کنیم به این نتیجه برسیم که اسلام ناب چگونه می شود پیاده کرد نسلی تربیت می شود که اگر این نسل بداند حرکت بنیادی کجاست درست در یک چنین شرایطی ما درگیر یک دعوای خانگی شده ایم درگیر یک زد و خوردی شدیم بر سر نفسانیات بر سر حب الدنیا. اینجایی که ولایت الله را مخدوش می کنیم ولایت هرکسی و هرچیزی غیر از الله و رسول الله و اولی الامر داریم پیاده می کنیم. ما ولایت پذیر هستیم. همه 7 میلیارد جمعیت کره زمین ولایت پذیرهستند. مهم این است که این ولایت در کدام بنده و به این سئوال باید در زندگی پاسخ دهیم که قلب ما برای چه کسی می تپد و در قلب ما چه چیزی جا دارد سرزمین وجودمان را به چه چیزی دادیم؟ انسان فلسطینی بخش عمده ای از سرزمینش را گرفتند 70 سال است مقاومت می کند خیلی ها هم سازش کردند اما چون جنگ سخت است کوتاه نیامدند اما اگر بخواهند با جنگ نرم جلو بیایند نیاز ندارند سرزمین فلسطین را بگیرند لبنان را بگیرند. سرزمین ایران را بگیرند. مهمتر از سرزمین ما که خاک است، مهمتر از اقتصاد و سیاست ما "قلب" ماست که در اختیار چه کسی است؟ جنگ نرم این است که یک گروهی تلاش می کنند به طور سازمان یافته قلب مردم یک سرزمین را تصرف کنند و نیروهای دفاعی آن سرزمین باید بروند پس بگیرند. جنگ سرد یعنی قدرت سازمان یافته دشمن که می آید خرمشهر را می گیرد و نیروی دفاعی آن کشور می رود آنها را از خرمشهر می اندازد بیرون. جنگ نرم سرزمین را نمی گیرد می آید تک تک مردم را می گیرد حب و بغض در مردم رقم می زند. شک و یقین در مردم یقین می زند شک به خدا و اسلام و مهدویت و کم و زیاد قرآن به ولایت الله به رسول الله به ولایت اولی الامر. شک به ایرانیت تا پایین به زبان انگلیسی این حرفها را می شنوید نه عمده این حرفها را انسانهایی که فارسی هستند خیلی وقتها متدین هم بودند لباس روحانیت هم دارند اما می بینیم با رسانه غربی این حرفها را می زنند. یک روزی پاسدار بودند، بسیجی بودند، روحانی بودند، در جبهه جنگیدند، اسلام هیچوقت از بیرون ضربه نخورده است اسلام پیامبر مگر این بیرون ضربه خورد؟ مگر اطرافیان پیامبر نبودند که اسلام را زمین گیر کردند؟ چه کسی علیه علی علیه السلام کودتا انجام داد و چه کسی علی را خانه نشین کرد؟ اسرائیل و آمریکا بودند؟ اسلام در همیشه تاریخ هیچ وقت قدرت بیگانه نتوانسته که زمینش بزند. اسلام از درون خودش ضربه خورده است با خودی ها اینها که امروز می نشینند مهدویت را زیر سئوال می برند یک روزی ادعایشان این بوده است که در جبهه می جنگیدند آنهایی که ولایت الله را زیر سئوال می برند و ولایت طاغوت را تثبیت می کنند اینها کسانی هستند که لباس دین کردند تنشان. یعنی قلبشان و ذهنشان از بین رفته است شدند سرباز و ژنرال جنگ نرم بیگانه و برای بیگانه در رسانه می نشینند و حرف دشمن از حلقوم اینها بیرون می آید و از رسانه های آنها پخش می شود و ذهن و قلب جوان و مرد و زن مسلمان ایرانی را مورد هجوم قرار می هد. جنگ نرم پدیده ای نیست که شما بتوانید سخت با آن برخورد کنید. با بیل و دسته بیل و کلنگ و باتوم نمی شود با آن برخورد کرد. جنگ نرم جنگ اقناع است کسی در این میدان در رکاب ولایت الله و ولایت رسول الله و اولی الامر می تواند عمل کند و خودش را سرباز این میدان بنامد که قدرت اقناع خودش و دیگران را داشته باشد در این انتخابات دیدید چه انسانهای بزرگی از حوزه و دانشگاه، نتوانستند خودشان را اقناع کنند. این عبرت است. فرمود که تقوا بورزید یجعل لکم فرقانا در شما فرقان را قرار می دهیم. فرقان قوه فرق گذاشتن و تشخیص حق از باطل است. ببینید که راهمان ختم شد به دعوت انبیا، همان فاتقوالله، در قرآن یک کوچه بن بستی وجود دارد که از هر اتوبان و جاده و شاهراه و فرودگاه واسکله و بندر و مترویی وارد شوید، به همان کوچه ختم می شود، آن کوچه "تقوا"ست به هیچ وجه نمی شود از کوچه تقوا در رفت. تقوا یعنی خویشتنداری، دیدن خود از چشم خدا، پسندیدن آن چه که او می پسندد عمل کردن به آنچه که او می خواهد و کنار گذاشتن چیزی که او برنمی تابد، حاکمیت حدود الهی.
پس جنگ نرم یعنی گروهی از خود ابلیس تا شیطانهای جنی و انسی قلب و ذهن 72میلیون ایرانی را هدف گرفتند که خود من و شما هم جزو آنها هستیم. و این بار ما با اختیار تصرف می شویم اگر خرمشهر و آبادان به جبر دشمن و منفعلانه زیر چکمه بعثی ها رفت، قلب و ذهن ما با اختیار است، آنجایی که مؤمن می شویم یا کافر. در این جنگ سه طرف دعوا وجود دارد. من که قلبم را می دهم به الله یا طاغوت. مبتنی بر آنچه که آیة الکرسی می فرماید. اینجا یک جنگی بین طاغوت و طواغیت با خداوند وجود دارد. یک طرف جبهه خدا است. خدا اگر می خواست اراده می کرد ولایت خود را بر همه ما مستولی می شد. دیگر اختیار ما نبود ما انسان نمی شدیم. وقتی که خداوند با اراده خودش ولایتش را بر ما حاکم می کرد، دیگر جایی برای امتحان ما نبود. لذا خداوند میدان را برای اختیار ما گذاشته است. طاغوت و طواغیت با خدا جنگ دارند، خود طاغوتی که مخلوق خود خداست. از یک جهتی می دانیم میدان جنگ نرم بین خدا و طاغوت است. آنهایی که ربا می خوردند و ربا می دهند حفظ حدود الهی نمی کنند. رشوه می گیرند و رشوه می دهند مال حرام می خورند بی عدالتی می کنند، ظلم می کنند، به جنگ با خدا می روند. طاغوتند. طاغوت نفسشان این را برای آنها برمی تابد. پس قسمت اول این جنگ تقابل بین طواغیت با الله است. قسمت دوم این جنگ بین قلب و ذهن ما است تقابل داریم که مرا قانع کند و بر قلب من حاکم شود و بر ذهن من. قسمت سوم این جنگ جنگ من با خداست که آیا بپذیرم ولایت خدا را یا نه؟ اینجاست که من مؤمن یا کافر می شوم. لذا ملاحظه بفرمایید الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیاءهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات.
ادامه دارد...
منبع: پایگاه اطلاع رسانی فصلنامه «عملیات روانی»- 21/11/1388
پایان پیام/
نظر شما