خبرگزاری شبستان - یزد:
وقتی در بین مردم یزد نامی از شهرستان خاتم برده می شود به نحوی دور دست بودن و راه طولانی و همچنین گرمای آن تداعی می شود.
در این راستا ما نیز در سفری یک روزه، قصد سفر به این شهرستان که در فاصله بیش از 240 کیلومتری یزد دارد، کردیم و به همراه تعدادی از اهالی رسانه استان یزد به برخی از دهستان ها و روستاهای محروم این شهرستان رفتیم.
صبح زود از یزد به مقصد این شهرستان راهی شدیم و با حضور تعدادی از اهالی رسانه این سفر را شروع کردیم.
از همان ابتدا جلوه ای نظر ما را به خود جلب کرد و آن هم عکسی از مقام معظم رهبری و نوشته ای در بالای سر راننده ماشین بود که با شعری با مضمون «بالای سرم عکس تو را نصب نمودم، یعنی که سر من به فدای قدم تو» آراسته شده بود.
هرچند راه این مسیر طولانی بود اما جلوه های آن چشم ما را به خود خیره می کرد که از جمله آنها می توان به صحرای خشک و بیایانی بی آب و تشنه اشاره کرد.
پس از گذراندن راهی نزدیک به سه ساعت به مقصد رسیدیم و در ابتدا به مدرسه ای در چاهک رفتیم.
در آنجا تعدادی از دانش آموزان و دانشجویان خواهر در گروهی مشترک اقدام به فعالیت های متعددی کرده بودند که از جمله آنها می توان به برگزاری کلاس های سرمه دوزی، آموزش احکام و آموزش قرآن اشاره کرد.
در ابتدا با یکی از این دانشجویان به گفتگویی نشستیم و وی در خصوص محرومیت ها و نبود امکانات در جهت فرهنگ سازی و آموزش مردم صحبت هایی را بیان کرد.
وی گفت: مردم این منطقه محرومیت بسیار زیادی دارند به نحوی که بسیاری از جوانان این منطقه بیکار هستند و اکثر زنها مشغول به کار هستند و سن ازدواج نیز کمتر از 14 سال برای دختران است که این امری بسیار نگران کننده است.
این دانشجو که از دانشگاه یزد به این منطقه آمده است با برگزاری کلاس چند روزه اقدام به آموزش چرم دوزی و در کنار آن نیز آموزش سرمه دوزی با برخی از مادران و فرزندان آن ها کرده بود.
در کنار این دانش آموز نیز یک خانمی که در حوزه علمیه درس می خواند در قالب کلاش آموزشی طب سنتی به احکام بانوان نیز پرداخته بود که با اشاره به سطح سواد مردم این منطقه گفت: فقر فرهنگی و به خصوص احکام بانوانی از معضلات اساسی مردم این منطقه به خصوص اطراف دهستان چاهک است که روز به روز بدون توجه مسئولین در حال بدتر شدن است.
در ادامه به یکی دیگر از روستاهای این بخش رفتیم و شهریاری علیا نیز به عنوان مقصد بعدی انتخاب شد.
پس از حضور در برخی از کلاس های تابستانه در این روستا، مردم با رویی باز از این گروه استقبال کردند اما آنچه که بیان بود، فقر اقتصادی و فقر فرهنگی به خوبی به چشم می خورد.
با یکی از اهالی روستا به گفتگو نشستیم و در خصوص اوضاع و احوال مردم این منطقه به گفتگو پرداختیم.
این خانم نیز از شدت فقر و بیکاری به شدت گله کرد و گفت: ما در این راستاها حتی از ابتدایی ترین امکانات محرومیم و فرزندان خود را به سختی به درس خواندن تشویق می کنیم و بیشتر از همان آغاز کودکی به کار کردن مجبور می کنیم.
دلیل این اجبار نیز عدم وجود آموزش و پرورش و کلاس درس است.
وجود یک مدرسه در روستای مجاور و حضور 60 دانش آموز در یک کلاس و آن هم از ابتدایی تا کلاس ششم به صورت مختلط مهمترین دغدغه این مادر بود.
این مادر گفت: آیا اگر مسئولین به جای ما بودند این کودکان را به حال خود وا می گذاشتند و آموزش را تا ششم ابتدایی کافی می دانستند.
او با چشمانی اشک بار گفت: آموزش تا این میزان نیز بسیاری از هزینه ها را برای ما سنگین کرده است زیرا برای هر دانش آموز یکصد و 50 هزار تومان دریافت می کنند، آیا به غیر از این است که آموزش و پرورش و ان هم مدارس دولتی بایستی به صورت مجانی آموزش دهند؟!
هزینه های رفت و آمد به روستای مجاور، هزینه های کتاب، هزینه پوشاک مدارس تمامی اینها برای ما مشکل است زیرا تنها راه کسب درآمد ما همین یارانه ها است.
با گذشت زمان ما به زمان اذان ظهر رسیدیم و به همراه امام جماعت خواستیم که نمازظهر و عصر را اقامه کنیم اما هرچه به مسئولین هماهنگی کردیم خبری از آب نبود.
پیگیری که کردیم گفته شد که آب در این منطقه بسیار کمبود دارد و آب بسیار کم است و حتی برای وضو گرفتن ما هم آب نبود.
در ادامه به منظور فعالیت نمادین در راستای کاهش مصرف برق به همراه یکی از مسئولین اداره برق استان به منزل یکی از همین محرومین رفتیم.
در ابتدا به وضعیت نابسامان این خانه برخورد کردیم که چشم ما را به خود خیره کرد به نحوی که چند خانوار در چند اتاقی که حتی روشنایی درستی نداشت، زندگی می کردند.
در ابتدا مسئولین اداره برق خواستند تا چند لامپ کم مصرف را وصل کنند که با نبود چهارپایه همراه شدند و مجبور شدند که کپسول گازی را زیر پاگذاشته و لامپ ها را وصل کنند.
بعد برای کنجکاوی به سراغ اتاق های دیگر این خانه رفتیم که چشممان به پیرمردی افتاد که در گوشه ای از یک اتاق افتاد که مانند بیماران بسیار سخت به نظر می رسید.
وقتی که از اهالی خانه جویای حل اوشدیم همسر این پیرمرد گفت که به دلیل تمکن مالی توانایی درمان بیماری های او را نداریم زیرا این پیرمرد نابینا و کر و لال است و هفته ای 30 هزارتومان هزینه داروهای او می شود که به سختی می توانیم ان را بخریم.
پس از بازدید از این خانه به روستای بختیاری رفتیم که در انجا هم فقر فرهنگی و اقتصادی بیداد می کرد به نحوی که نبود مدرسه و امکانات بهداشتی از جمله دستشویی و حمام مهمترین خواسته مردم بود.
در پایان این بازدید نیز با مسئول بسیج سازندگی استان یزد در خصوص این وضعیت گفت و گویی داشتیم که وی بیان کرد: ممکن است در برخی از جاها وضعیت اقتصادی خوب باشد اما ممکن است وضعیت نامناسب فرهنگی شما را در قعر فلاکت و بدبختی بیاورد و این فقر فرهنگی است که بسیاری از مشکلات را در پیش دارد.
اما آنچه در این سفر برای ما گوشزد شد این بود که در فاصله چند کیلومتری ما افردای زندگی می کنند که در عین فقر فرهنگی و اقتصادی زندگی می کنند و ممکن است برخی از مسئولین هم حتی یک بار برای بازدید از این مکان ها به این روستاها و شهرستان ها سفر نکرده باشند.
گزارش و عکس: سیدضیا میررحیمی
نظر شما