پیامی که روشندل شیرازی را خوشحال کرد/دیدار با رهبر را از یاد نمی برم

خبرگزاری شبستان: قاری روشندل شیرازی گفت: بعد از اتمام سخنان مقام معظم رهبری تعدادی از سرداران استان فارس با من احوالپرسی کردند، اما من از شدت کلافگی با سردی محض جواب آنان را دادم. به اصطلاح هیچ‌ کس را تحویل نگرفتم تا از حسنیه خارج شدیم...

به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از یاسوج، مرحله نهایی سی و چهارمین دوره مسابقات قرآن کریم ویژه برادران شاغل سپاه فتح کهگیلویه و بویراحمد امروز در یاسوج برگزار شد.

 

محمد علی ذاکری، قاری روشن‌ دل برجسته و بین‌ المللی کشور در جمع سبزپوشان سپاه فتح استان کهگیلویه و بویراحمد به بیان یکی از خاطرات خود از دیدار با مقام معظم رهبری پرداخت و گفت :اول خرداد سال 79 بود که از ستاد مشترک سپاه پاسداران با من تماس گرفتند که سرداران فاتح خرمشهر به دیدار مقام معظم رهبری می‌ روند و تصویب شده است که قرائت قرآن کریم در  این مراسم با شما باشد.

 

این قاری قرآن افزود: پس از این تماس تلفنی گویی دنیا را به من داده بودند. باید هرچه سریع‌ تر خودم را از شیراز به تهران می‌ رساندم. در آن شرایط پیدا کردن بلیط هواپیما برای من که نابینا بودم سخت بود، اما به هر ترتیبی که بود از دفتر هواپیمایی شیراز بلیط پرواز گرفتم.

 

وی اظهار داشت: به فرودگاه که رسیدم ماشین ستاد مشترک سپاه پاسداران منتظر من بود. مرا به حسینیه امام خمینی (رحمه الله تعالی علیه) بردند، بعد از جست‌ و جوهای امنیتی به داخل رفتیم. نوبت به من رسید پشت تریبون رفتم و آیات 1 تا 10 سوره فتح را به بهترین نحوی که برایم ممکن بود، قرائت کردم.

 

این روشندل شیرازی ادانمه داد: بعد از اتمام قرائت قرآن نشستم، در همین زمان افراد داخل حسینیه از جایشان بلند شدند و در استقبال از مقام معظم رهبری شعارهایی دادند. فهمیدم ایشان تازه وارد شده‌ اند و در زمان قرائت من حضور نداشته‌ اند، والا در غیر این صورت باید شعارها قبل از قرائت من داده می‌ شد. حزن عجیبی وجودم را گرفته بود و احساس می‌ کردم قلبم از غصه بسیار تحت فشار است. یکی‌ یکی، افراد پشت تریبون رفته و مقداری سخن می‌ گفتند و در پایان رهبر انقلاب به ایراد بیاناتشان پرداختند.

 

ذاکری عنوان کرد: طی تمام اتفاقاتی که می‌ افتاد، من با ناراحتی تمام به این فکر می‌ کردم که چرا در زمان قرائت من ایشان حضور نداشتند؟ کسالت آنچنان روح و جسم مرا تصرف کرده بود که تمام مدت مراسم در دنیای خودم غرق بودم و با حزن بسیار به سخنان گوش می‌ دادم.

 

وی خاطرنشان کرد: بعد از اتمام سخنان مقام معظم رهبری تعدادی از سرداران استان فارس با من احوالپرسی کردند، اما من از شدت کلافگی با سردی محض جواب آنان را دادم. به اصطلاح هیچ‌ کس را تحویل نگرفتم تا از حسنیه خارج شدیم. ناگهان آقایی به من سلام کرد و در معرفی خود به من گفت: من مسئول روابط عمومی دفتر حضرت آقا هستم. آنقدر گرفته و ناراحت بودم که گفتم هرکس می‌ خواهی باش و اعتنایی نکردم.

 

این قاری برجسته اظهار داشت: مسئول دفتر روابط عمومی مقام معظم رهبری گفت از طرف ایشان برایت پیامی دارم. این جمله که از دهان او خارج شد احساس شعف تمام وجودم را به یکباره فرا گرفت. بی‌ معطلی پرسیدم چه پیامی؟ گفت آقا سلام رساندند و گفتند وقتی ردیف جلو نشسته بودی و ناراحتی چهره‌ ات را گرفته بود حدس زدم علت ناراحتی‌ ات چه چیز است و از اینکه من در هنگام قرائت تو حضور نداشتم ناراحت شده‌ ای. من پشت پرده تلاوت شما را می‌ شنیدم اما چون جایگاه سخنرانی من بالاتر از جایگاهی بود که قاری در آن قرائت می‌ کرد، خواستم موقع تلاوت کلام خدا احترام گذاشته باشم و در جایگاهی که بالاتر از قرآن قرار دارد حضور نداشته باشم، ان‌ شاء الله خدا توفیق دهد و ماه مبارک رمضان همراه قاریان دیگر به حسینیه بیایی.

 

ذاکری اذعان کرد: تمام جملاتی که آن فرد از قول مقام معظم رهبری به من می‌ گفت، مرا متأثر کرده بود. احساس نشاط مرا گرفته بود. ظرافت نگاه مقام معظم رهبری مرا شگفت‌ زده کرده بود، در حالی که من با خودخواهی تمام به حضور ایشان در مقابل قرائت خودم فکر می‌ کردم، ایشان به حفظ مقام و شأن قرآن فکر می‌ کردند و حقیقت مطلب چیز دیگری غیر از آن چیزی بود که من بدان می‌ اندیشیدم.

 

این روشندل شیرازی افزود: ماه مبارک رمضان امسال به همراه مسئول حوزه نمایندگی ولی فقیه در سپاه استان فارس و جلسه ای که قاریان مقام معظم رهبری داشتند حضور پیدا کردیم ولی توفیق قرائت در بیت رهبری را نداشتم.

 

وی گفت: در پایان برنامه که همه برای افطار رفته بودیم حاج آقایی که با من بود همش نگاه می کرد که آقا یدفعه نرود بعد افطار آقا بلند شدند که بروند، حاج آقا بلند شد و گفت آقا( مقام معظم رهبری) آقای ذاکری از قاریان برتر هستند ولی قسمت نشده خدمت شما برسند برای دست بوسی و وقتی آقا که این سخن را شنیدند، به طرف من آمدند من رو چندین بوس کردند و بالاخره توانستم دست آقا را ببوسم خیلی لحظه زیبایی بود و آن روز را از یاد نخوام برد.

 

کد خبر 510806

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha