اگر خواص بد بفهمند، کربلاها در تاریخ تکرار می شود

باید مواظب باشیم که عوام نباشیم و هر کاری که می کنیم از روی بصیرت باشد آن کسی که از روی بصیرت کار نمی کند، عوام است.

خبرگزاری شبستان: قرآن ما را به عبرت گرفتن از تاریخ دعوت می کند در تاریخ چیزی هست که اگر ما بخواهیم از آن عبرت بگیریم، باید دغدغه داشته باشیم جا دارد که ملت اسلام فکر کند چرا 50 سال بعد از وفات پیامبر اسلام (ص) کار کشور اسلام به جایی رسیده باشد که همین مردم مسلمان از وزیرشان، امیرشان، سردارشان، عالمشان، قاضی شان، و قاری شان در کوفه و کربلا جمع بشوند، جگرگوشه همین پیغمبر (ص) را با آن وضع فجیح به خاک و خون بکشند خوب باید آدم به فکر فرو رود که چرا اینطور شد؟

این را من دو سه سال پیش به عنوان عبرت های عاشورا مطرح کردم. درس های عاشورا جداست درس شجاعت و … از درس های عاشورا مهمتر، عبرتهای عاشوراست. کار به جایی برسد که جلوی چشم مردم، محارم پیغمبر (ص) را به کوچه و بازار بیاورند و به آنها تهمت خارجی بزنند اینها پسر پیغمبر (ص)، پسر فاطمه زهرا (س) پسر امیرالمومنین (ع) را به عنوان خروج کننده بر امام عادل که آن امام عادل چه کسی باشد؟ یزید بن معاویه! معرفی کردند و کارشان گرفت.

 

حال آنها که در دستگاه حکومت ظالمند، هر چه دلشان می خواهد، می گویند؛ چرا مردم باور کنند؟ چرا مردم ساکت بمانند؟

چه شد که کار به اینجا رسید؟ چه شد که امت اسلامی که آنقدر نسبت به جزئیات احکام اسلامی و آیات قرآنی دقت داشت، در یک چنین قضیه واضحی، اینقدر دچار غفلت، سستی و سهل انگاری بشود که اینچنین فاجعه ای به وجود آید خوب این، ادم را نگران می کند ما مگر از جامعه زمان پیغمبر (ص) و امیرالمومنین (ع) محکمتریم؟ چه کنیم که آنطور نشود؟

عزیزان من ببینید وقتی شما به جماعت بشری نگاه می کنید، در هر جامعه ای، در هر شهری و در هر کشوری، با یک برش، مردم به دو قسم تقسیم می شوند یک قسم کسانی که از روی فکر، فهمیدگی، تصمیم گیری کار می کنند، یک راهی را می شناسند و دنبال آن حرکت می کنند (البته خوب و بدش را کاری ندرایم) حالا اسم اینها را خواص بگذاریم.

 

خواص یعنی کسانی که وقتی یک عملی را انجام می دهند، موضعگیری می کنند، از روی فکر و تحلیل است می فهمند، تصمیم می گیرند و عمل می کنند نقطه مقابلش هم عوام است عوام یعنی کسانی که وقتی جو به یک سمتی می رود، اینها هم می روند تحلیل ندارند یک وقتی مردم می گویند زنده باد، این هم نگاه می کند و می گوید زنده باد یک وقت مردم می گویند مرده باد، نگاه می کند می گوید مرده باد یک وقت جو اینطور است، اینجا می آید. یک وقت جو آنطور است، آنجا می آید یک وقت فرض کنید حضرت مسلم وارد کوفه می شوند، می گویند: پسرعموی امام حسین (ع) آمد، برویم آنها می خواهند قیام کنند و چه و چه؛ سپس به طرف مسلم می روند و 18 هزار نفر با مسلم بیعت می کنند.

 

پنج، شش ساعت بعد هم روسای قبایل وارد کوفه می شوند و به مردم می گویند چه کار دارید می کنید؟ با چه کسی دارید می جنگید؟ از چه دارید دفاع می کنید؟ پدرتان را درمی آورند و … اینها اول به خانه هایشان می روند و بعد که سربازان ابن زیاد دور خانه را می گیرند که مسلم را دستگیر کنند، اینها می آیند و شروع به جنگیدن با مسلم می کنند این عوام است.

عمل آنها از روی فکر نیست از روی یک تشخیص نیست از روی یک تحلیل درستی نیست هر طور که جو بود عمل می کنند معنای عوام این نیست که کسی که تحصیلات، ؟؟ پس در هر جامعه ای خواص و عوام داریم عوام را کنار بگذارید برویم سراغ خواص، خواص تبعاً دو دسته اند خواص جبهه حق و خواص جبهه باطل یک عده اهل فکر، فرهنگ و معرفتند و در جبهه حق کار می کنند؛ فهمیده اند که حق با این طرف است حق را شناخته اند و برای آن کار می کنند و بالاخره حق را می شناسند و اهل تشخیصند یک دسته هم نقطه مقابل حقند و ضد حقند حالا اگر به صدر اسلام برگردیم، یک عده ای اصحاب امیرالمومنین (ع) و امام حسین (ع) و بنی هاشمند یک عده ای هم اصحاب معاویه اند؛ آنها هم جزء خواص بودند آدمهای با فکر، آدم های عاقل زرنگ و طرفدار بنی امیه خواص بودند پس خواص هم در جامعه دو جورند خواص طرفدار حق و خواص طرفدار باطل.

 

معنای عوام این نیست که کسی که تحصیلات عالیه نکند عوام است، ای بسا کسانی که تحصیلات عالیه کرده اند ولی جزء عوام هستند ای بسا کسانی که تحصیلات دینی کرده اند جزء عوامند ای بسا کسانی که فقیرند یا غنی اند، جزء عوامند عوام بودن دست من و شما است باید مواظب باشیم که عوام نباشیم و هر کاری که می کنیم از روی بصیرت باشد آن کسی که از روی بصیرت کار نمی کند، عوام است لذا قرآن درباره پیامبر (ص) می فرماید: «ادعوا علی بصیرة انا و من تبعن» یعنی من و پیروانم با بصیرت عمل می کنم دعوت می کنیم و پیش می رویم.

اما خواص طرفدار حق همه مشکلات قضیه از اینجا به بعد است عزیزان من خواص طرفدار حق دو جورند؛ یک جور کسانی هستند در مقابله با دنیا، با زندگی، با مقام، با شهوت، با پول، با لذت، با راحتی، با نان و در رابطه با این چیزهای خوب اینها همه اش چیزهای خوب است، همه اش زیبایی های زندگی است متاع الحویه الدنیا متاع یعنی بهره، متاع همین بهره های زندگی دنیوی است.

 

اینکه در قرآن می فرماید: متاع الحیوه الدنیا معنایش این نیست که این متاع بد است خیر، این متاع را خدا برای شما آفریده است منتها در مقابل متاع و بهره های زندگی، اگر خدای نخواسته، آنجاییکه پای تکلیف سخت به میان می آید، نتوانستید از اینها دست بردارید، ین یک جور می شود اگر نه از این متاع هم بهره هم می برید اما آنجاییکه پای امتحان سخت پیش می آید، می توانید از آنها دست بردارید؛ این می شود جور دیگر.

از این دو قسم یعنی دو جور آدم و دو جور خواص طرفدار حق، اگر در جامعه ای کسانی که می توانند از این متاع دنیا، آن وقتی که لازم باشد دست بردارند، بیشتر باشند، هیچ وقت جامعه دچار حالت دوران امام حسین (ع) نخواهد شد، مطمئن باشد اما اگر اینها کم باشند و آن دسته خوص دیگر زیاد باشند (یعنی آنهایی که دل سپرده اند به دنیا) حق را هم می شناسند، طرفدار حقند و در عین حال در مقابل دنیا پایشان می لرزد، دنیا یعنی چه؟یعنی پول، خانه، شهوت، مقام، اسم و شهرت، مسئولیت و جان. یعنی کسانی که برای جانشان راه خدا را ترک می کنند آنجاییکه باید حق بگویند، نمی گویند چون جانشان به خطر می افتد یا برای مقام، شغل، پول، محبت به اولاد و خانواده شان و محبت به نزدیکان و دوستان راه خدا را رها می کنند اگر عده اینها زیاد بود، آنوقت حسین بن علی ها (ع) به مسلخ کربلا خواهند رفت، به قتلگاه کشیده خواهند شد و یزیدها سرکار می آیند و بنی امیه 90 سال بر کشوری که پیغمبر (ص) به وجود آورده بود، حکومت خواهند کرد.

 

بنای کجی که پایه گذاری شده بود، آنچنان بود که بعد از آن هم که علیه بنی امیه انقلاب شد و بنی امیه رفتند، تازه بنی عباس آمدند که 6 قرن یعنی 600 سال به دنیای اسلام به عنوان خلیفه و جانشین پیغمبر (ص) حکومت کردند.

بنی عباس که پادشاهانشان اهل شرب خمر، فساد، خباثت، ثروت (اندونزی) اشرافیت گیری و هزار فسق و فجور بودند، مثل دیگر سلاطین عالم، مسجد هم می رفتند، نماز می خواندند، مردم هم از روی ناچاری و یا اعتقادی غلط پشن سرشان نماز می خواندند حالا به آن معنا ناچاری هم نبود اعتقاد مردم را خراب کرده بودند، اینطور می شود.

وقتی خواص طرفدار حق در یک جامعه (اکثریت قاطعشان) آنچنان می شوند که دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا می کند، از ترس از دست دادن مال، از ترس از دست دادن مقام و پست و از ترس منفور شدن و تنها ماندن، حاضر می شوند که حاکمیت باطل را قبول کنند و در مقابل باطل نمی ایستند و از حق طرفداری نکرده و جانشان را به خطر نمی اندازند وقتی اینطور شد اولش با شهادت حسین بن علی (ع) و با آن وضع آغاز می شود، آخرش هم این است که بنی امیه، بنی عباس و سلسله سلاطین در دنیای اسلام تا امروز حاکم می شوند.

 

دوران لغزیدن خواص طرفدار حق از حدود 6-7-8 سال بعد از رحلت پیغمبر (ص) شروع شد اصلاً کار به مساله خلافت ندارم مساله خلافت جداست.

از 6-7-8 سال بعد از رحلت پیغمبر (ص) همه قضایای آن شروع شد که اولش هم از اینجا شروع شد که گفتند نمی شود که سابقه دارهای اسلام کسانی که جنگهای زمان پیغمبر (ص) را کردند و صحابه ایشان هستند با مردم دیگر یکسان باشند باید یک امتیازاتی با دیگران داشته باشند به اینها امتیازات مالی از بیت المال داده شد این خشت اول بود حرکت های اختلاف اینجوری است از نقطه کم آغاز می شود بعد از هر قدمی، قدم بعدی را سرعت بیشتری می بخشد.

 

این طوری شد که برجستگان پیغمبر(ص) جزء بزرگترین سرمایه داران زمان خودشان شدند؛ یعنی همین صحابه عالی مقام که اسمهایشان معروف است (طلحه، زبیر، سعدابن ابی وقاص) این بزرگان که هر کدامی یک کتاب قطور سابقه افتخارات داشتند در بدر و حنین و در چه و چه اینها جزء سرمایه داران درجه اول اسلام شدند وقتی یکی از آنها مرد می خواستند طلاهایی را که از او مانده بود بین ورثه اش تقسیم کنند؛ این طلاها را که به صورت شمش کرده بودند مثل هیزم با تبر شکستند! طلا را با سنگ مثقال می کشند، ببینید چقدر طلاست که آن را با تبر می شکنند اینها را تاریخ ضبط کرده است اینها حرفهایی است که همه نوشته اند مقدار درهم و دیناری که از اینها به جای می ماند، افسانه وار بود همین وضعیت، مسائل دوران امیرالمومنین (ع) را به بار آورد، یک عده ای چون برایشان مقام اهمیت پیدا کرد با علی (ع) در افتادند حالا 25 سال هم از رحلت پیغمبر (ص) گذشته است و خیلی از خطاها و اشتباهات شروع شده است نفس امیرالمومنین (ع) برای ساختن آن جامعه، هیچ مشکلی نداشت؛ اما امیرالمومنین (ع) با اینطور جامعه ای مواجه شد، جامعه ای که (یاخذون مال الله دملا و عبادالله خملا و دین الله دخلا بینهم).

 

وقتی امام حسین (ع) با آن عظمتی که در جامعه اسلامی داشت، قیام کرد همین خواص خیلی ها پیش امام حسین (ع) نیامدند تا به ایشان کمک کنند ببینند چقدر در یک جامعه وضعیت خراب می شود جامعه به وسیله این خواص یعنی خواصی که حاضرند دنیای خودشان را به راحتی بر سرنوشت دنیای اسلام و بر قرن های آینده ترجیح دهند، خراب می شود (با اینکه امام حسین (ع) خیلی بزرگ بود خیلی معروف بود)… همه خواص اهل حق (جبهه اهل حق که طرف حکومت نیستند، طرف بنی امیه نیستند، طرف باطل نیستند) در بین آنها حتی شیعیان زیادی هستند که امیرالمومنین (ع) را قبول دارند او را خلیفه اول می دانند همه اینها وقتی که با شدت عمل دستگاه حاکم مواجه می شوند، می بینند بناست که جانشان، سلامتی شان، راحتی شان و مقامشان به خطر بیفتد، خودشان پس می زنند، همه پس می زنند اینها که پس زدند، مردم عوام هم رو می کنند به آن طرف، کسانی که از کوفه برای امام حسین (ع) نامه نوشتند و از او دعوت کردند، اسمهایشان را که نگاه کنی همه از خواص هستند اینها همه جزء طبقه خواص اند، طبقه زبده و برجستگان هستند نامه ها هم زیاد است صدها صفحه نامه و شاید چندین خورجین یا بسته برگ نامه از کوفه آمد غالباً اینها بزرگان، اعیان، شخصیت های برجسته، نام و نشان دارها، همین خواص این ها را نوشتند منتها لحن نامه ها را که نگاه کنید، معلوم می شود که در بین این خواص طرفدار حق، کدامها جزء آن دسته ای هستند که حاضرند دینشان را قربانی دنیاشان بکنند و چه کسانی هستند که حاضرند دنیاشان را قربانی دینشان بکنند از خود نامه ها هم می شود فهمید و چون کسانی که حاضرند دینشان را قربانی دنیا بکنند بیشترند نتیجه این می شود که در کوفه مسلم بن عقیل به شهادت می رسد و بعد هم از همان شهر کوفه ای که 18 هزار نفر آمدند و با مسلم بن عقیل بیعت کردند، 20 یا 30 هزار یا بیشتر جمعیت به جنگ امام حسین (ع) در کربلا می آید؛ کربلا یعنی حرکت خواص که به دنبال خود حرکت عوام را می آورد.

 

حالا درآمدن عبیدالله بن زیاد به کوفه رسید در حالی که شب بود عوام کوفه (مردم معمولی) از همان قبیل عامی ها که قادر بر تحلیل نبودند وقتی دیدند یک نفر با اسب و تجهیزات و ... آمده و صورتش را هم بسته است، خیال کردند امام حسین (ع) است خطاب به او گفتند: السلام علیک یابن رسول الله. خاصیت آدم عامی اینجور است آدمی که اهل تحلیل نیست منتظر تحقیق نمی شود وقتی دید یک نفر با اسب و تجهیزات وارد شده است بدون اینکه یک کلمه حرف با او زده باشد؛ همینکه می گوید این امام حسین (ع) است، همه می گویند امام حسین (ع)، امام حسین (ع)، امام حسین (ع) و به او سلام می کنند و احترام می گذارند بابا صبر کنید، ببینید کیست.

اینجا هم آن خواص بد، خواص به اصطلاح طرفدار حقی که حق را هم شناخته اند و تشخیص داده اند اما دنیایشان را ترجیح می دهند، نقش دارند.

 

بعضی از این خواص طرفدار حق در نهایت بدی عمل کردند مثل کی؟ شریح قاضی؛ شریح قاضی که جزء بنی امیه نبود، کسی که می فهمید که حق باکیست می فهمید اوضاع از چه قرار است وقتی هانی بن عروه را به زندان انداختند و سر و رویش را مجروح کردند؛ اطراف قصر عبیردالله را سربازان و افراد قبیله اش گرفتند ابن زیاد ترسید آنه امی گفتند: هانی را کشتی؟ عبیدالله به شریح قاضی گفت: برو به اینها بگو زنده است شریح آمد، دید که هانی بن عروه زنده است؛ اما مجروح است هانی بن عروه گفت: ای مسلمان ها این چه وضعی است؟ و خطاب به به شریح گفت: که پس قوم من چه شدند؟ مرده اند؟! چرا سراغ من نیامدند؟ چرا نمی آیند من را از اینجا نجات بدهند؟ شریح قاضی گفت که می خواستم حرفهای هانی را به کسانی که اطراف دارالاماره را گرفته اند بگویم، اما افسوی که جاسوس عبیدالله آنجا ایستاده بود و جرات نکردم بله جرات نکردن یعنی چه؟ یعنی همین که ما می گوییم، ترجیح دنیا بر دین، یعنی این.

 

شاید اگر شریح همین یک کار را انجام می داد تاریخ عوض می شد اگر شریح می رفت به مردم می گفت بلی هانی زنده است و عبیدالله قصد دارد او را بکشد؛ چون هنوز عبیدالله قدرت نگرفته بود، آنها می ریختند و هانی را نجان می دادند و با نجات هانی قدرت پیدا می کردند، روحیه پیدا می کردند و به اطراف درالاماره می آمدند، عبیدالله را می گرفتند یا می کشتند و یا می فرستادند می رفت کوفه می شد مال امام حسین (ع) دیگر واقعه کربلا اصلاً اتفاق نمی افتاد اگر واقعه کربلا اتفاق نمی افتاد، یعنی امام حسین (ع) به حکومت می رسید اگر شش ماه هم طول می کشید برای تاریخ برکات زیادی داشت.

بیشتر هم شاید طول می کشید یک حرکت بجا یک وقت تاریخ را نجات می دهد یک حرکت نابجا که ناشی از ترس و ضعف دنیاطلبی و حرص به زنده ماندن است، گاهی تاریخ را در ورطه گمراهی می غلطاند آقا شما وقتی که دیدید هانی اینجوری است، چرا شهادت حق ندادی؟ نقش خواص، خواص ترجیح دهنده دنیا بر دین،این چنین است.

چرا آن خواص مومنی که دور مسلم بودند از دور مسلم متفرق شدن خوب بین اینها افراد خوبی بودند، افراد حسابی بودند، بعضی شان بعداً آمدند کربلا و شهید شدند؛ اما کسانی از اینها بودند که به کربلا هم نیامدند یا نتوانستند بیایند توفیق پیدا نکردند بعد مجبور شدند جزء توابین بشوند؛ چه فایده؟ وقتی امام حسین (ع) کشته شد، وقتی اصحاب پیغمبر (ص) از دست رفت، وقتی فاجعه اتفاق افتاد، وقتی حرکت تاریخ به سمت سراشیب آغاز شد، دیگر چه فایده؟ لذاست که در تاریخ توابین عده شان چند برابر شهدای کربلا بود شهدای کربلا همه در یک روز کشته شدند، اما شما ببینید اثری که توابین در تاریخ گذاشتند یک هزارم اثری که شهدای کربلا گذاشتند نیست برای خاطر اینکه اینها در وقت خود نیامدند کا را را در لحظه خود انجام ندادند دیر تصمیم گرفتند دیر تشخیص دادند.

 

ببینید از هر طرف حرکت می کنید به خواص می رسید تصمیم گیری خواص در وقت لازم، تشخیص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنیا در لحظه لازم و اقدام خواص برای خدا در لحظه لازم، تاریخ را نجات می دهد، ارزشها را حفظ می کند، باید حرکت لازم را انجام داد وقتی گذاشتید تا وقت گذشت دیگر فایده ای ندارد.

درعصر روز 17و 18 بهمن سال 57 که حکومت نظامی در تهران اعلام شد، امام به مردم فرمود: مردم به خیابانها بروید اگر امام آن لحظه این تصمیم را نمی گرفت هنوز محمدرضا در این مملکت برسرکار بود با حکومت نظامی می آمدند به داخل خانه مردم و می ماندند اول امام، بعد مدرسه رفاه را و بعد بقیه جاها را قتل عام و نابود می کردند 500 هزار نفر را در تهران می کشتند و قضیه تمام می شد؛ مثل اندونزی که یک میلیون نفر را کشتند تمام شد امروز هم آن آقا سرکار است و خیلی هم شخصیت آبرومند و محترمی هم هستند آب هم از آب تکان نخورد امام در لحظه لازم تصمیم لازم را گرفت خواص اگر هنگامی که کاری را که به آن نگاه می کنند، تشخیص دادند و عمل کردند، تاریخ نجات پیدا می کند، حسین بن علی ها (ع) به کربلاها کشانده نمی شوند اگر خواص بد فهمیدند دیر فهمیدند و با هم اختلاف کردند.

معلوم است که کربلاها در تاریخ تکرار خواهد شد.

منبع: سخنرانی رهبری در نماز جمعه تهران، 18/2/1377

سخنرانی مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان، خرداد 75

پایان پیام/

 

 

کد خبر 5119

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha