خبرگزاری شبستان:«پابرهنه ها» عنوان رمانی از«زهاریا استانکو» با ترجمه احمد شاملواست. رمانی که درعین واقع گرایی زبانی شاعرانه دارد. نویسنده در این اثر جلوه های زیبایی از فضاهای بومی منطقه ارایه می دهد. به طوری که می توان گفت نویسنده این اثر تصویر گر فضاهای بومی است.
شخصیت های داستان بسیار زنده و واقعی هستند. داستان واقعیتهایی است از زندگی در آبادیهای فقیر جلگه دانوب. که با خود موجی عظیم از افسانه و فرهنگ و تاریخ را دارد. نقل جزئیات در داستان بسیار زیاد است ولی خسته کننده نیست. و با ترتیب و ترکیب حوادث به یک کل منسجم رسیده است.
راوی کتاب اول شخص است. و ازدید ذهن صاف کودکانه «داریه» آنچه را که می بیند روایت می کند. زمان داستان پیش از جنگ جهانی اول است. پریشانی دهقانان، اعتراضها و سرکوبها، دوره تغییرات عمیق. همه اینها در ذهن حساس داریه می ماند. در واقع داستان، داستان داریه است که زندگی او در این اتفاقات با اعتقادات به جادو و جنبل و افسانه می گذرد و رشد فکری و ذهنی او را می بینیم و تغییر جز به جز و آرام شخصیت اورا شاهد هستیم.
دنیای کودکانه داریه نه از آغوش گرم مادر خبر می دهد و نه از گرمای اطمینانبخش پدر.همه روابط درگیر فقرو نداری است و تازه داریه علیل هم است و در نتیجه بسیار حساس. کودکی که بیش از ظرفیت خویش می بیند و می شنود و درد می کشد. و به سمت بلوغ زودرس می رود.
استانکو در این اثر زندگی سخت و فقیرانه کشاورزان، تجربیات شخصی دوره جوانی و حوادث سیاسی و خشونت روستاییان را به عنوان پیآمد فقرو ظلم نجیبزادگان شرح میدهد. نویسنده در توصیف مرسوم جامعه غرق نمیشود؛ اعتیاد به الکل و انحطاط اخلاقی، که در بین اهالی روستا همچنان در حال گسترش است، با واقعگرایی خشنی ترسیم میشود.
درپابرهنه ها نویسنده تلاش می کند باشرح جزئیات مفصل به کمک گفتگوها اثررا دلپذیرتر کرده و از طریق رجوع به گذشته و بررسی مجدد مسائل، کشش و جاذبه داستان را تقویت نماید.
دراین داستان زمینه های تاریخی و جغرافیایی با اهمیتی است که نمی توان یک اثرهنری را بدون شناخت کافی از آنها مورد بررسی قرار داد.امابازگویی موفقتآمیز استانکو از طرز تفکر وشیوه بیان خاص کشاورزان ارزش این اثر را بالا می برد و از آن اثری حایز اهمیت و قابل قبول و خواندنی می سازد.
در بخشی از این اثر می خوانیم:
«آنچه با دقت بیشتری تو بحرش رفته ام جهنم بوده است که کشیش مدام به اش حواله مان می دهد.همین جهنم خیالی نقاشی روی دیوار طرف در ورودی.
شعله های قرمز عظیمی زیر پاتیل های بسیار بزرگ می بینی که توی آن قیر جوشان هست و بخار غلیظ سفیدی ازشان به طرف گنبد کلیسا بالا می رود. توی ابر و بخار هم شیطان ها دیده می شوند با دم های درازِ به هم پیچیده و شاخ های شق و رق و گوش های پت و پهن و دماغ های برگشته و پوزه های گُرازوار.
شیطان های پشمالودی که هر کدام یک شنکش آهنی چهارسیخه دستشان است و با آن ارواح را از این پاتیل به آن پاتیل می اندازند؛ ارواح آدم هایی که این پایین معصیت کرده اند.
می خزی تو باغ همسایه یک دانه سیب می دزدی؟ کلکت کنده است! روحت از دست رفته. وقتی مردی آتش جهنم منتظرت است. آتش جهنم و پاتیلی که مدام توش پلق و پلق قیر می جوشد، و نیزه های چهارسیخه ای که روح آدم را از این پاتیل به آن پاتیل می کند!
اسب هایت را به چرا برده ای، خسته و مانده خوابت گرفته و حیوان ها رفته اند تو کشت و کارها گندم و ذرت و یونجه یا کنجد دیگران را چریده اند؟ -کارت ساخته است! همان آتش جهنم، همان شیطان ها، همان پاتیل های قیر جوشان چشم به راهتند.
...
دشنام دادن به کشیش و ارباب و بخشدار که، هیچ! اصلا فکرش را هم نباید کرد... این دیگر از هر گناهی که به خیالت برسد بزرگتر است. بدان و آگاه باش که اگر گناهت این است پدرت درآمده! بهتر است فکری به حال و روز خودت بکنی! چون در این صورت نه فقط بعد از مرگ تو آتش جهنم کباب می شوی بلکه با تازیانه و قنداق تفنگ هم خرد و خمیرت می کنند. دست کم مشت و لگد مفصلی تو دک و پوز و دنده ات می زنند.»
گفتنی است تاکنون رمان پا برهنه ها در ایران بارها با ترجمه احمد شاملو تجدید چاپ شده است.
نظر شما