از گرفتن روزه با 7 قاشق آب عدسی تا شیرینی پزی وقت افطار

در دوران اسارت خبری از افطار و سحری نبود، هفت تا 10قاشق آب عدسی وعده شام، سحری محسوب می شد و خمیر نان سرخ شده به عنوان بامیه در وقت افطار مورد استفاده قرار می گرفت.

عباس ابراهیمی، یکی از آزادگان هشت سال دفاع مقدس پیرامون خاطرات ماه مبارک رمضان خود در طول اسارت به خبرنگار شبستان گفت: من متولد سال40 هستم. در سال 59 به جبهه اعزام و در سال 61 در یک عملیات برون مرزی در پست دیده بانی، نزدیک شهر خانقین بر اثر اصابت گلوله به اسارت رژیم بعثی عراق درآمدم.

 

از خودگذشتگی «حاج کریم» با قرار دادن سهم نان در کیسه اسرا

وی به یکی از خاطرات ماه مبارک رمضان خود در دوران اسارت اشاره کرد و افزود: در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان گزارشی مبنی بر دستکاری کیسه بچه ها به اسرا رسید، بنده از بچه ها پرسیدم آیا چیزی هم کم شده یا نه؟ گفتند نه، بر همین اساس تصمیم گرفته شد توسط بعضی از دوستان وضعیت را شبانه کنترل کنیم که اولین نفر هم من انتخاب شدم. در حال انجام وظیفه بودم که یکی از اسرا به نام حاج کریم که فردی بسیار مومن و منحصر به فرد بود و از هر لحاظی هم با بقیه بچه ها تفاوت داشت، سر کیسه یکی از اسرا رفت باور این قضیه برای بنده بسیار ناراحت کننده بود که چرا این فرد با این خوبی و صلابت دست به چنین کاری می زند.

 

وی در ادامه تصریح کرد: در آن لحظه به کسی چیزی نگفتم تا اینکه صبح شد و من نزد بچه هایی که حاج کریم سر کیسه هایشان رفته بود رفتم از آنها سوال کردم آیا چیزی از کیسه هایتان کم شده یا نه گفتند نه، باز گفتم خوب بگردید ،جواب دادند چرا کمی نان در کیسه ما گذاشته شده است.

 

ابراهیمی خاطرنشان کرد: در دوره اسارت روزی دو قرص نان ساندویچی به نام «سمون» به ما می دادند که وسط این نان ها خمیر و دارای انواع و اقسام آشغال، (ته سیگار، پوست تخمه، چوب کبریت و حشراتی چون سوسک) بود که حاج کریم این آشغالها  را از نان جدا می کرد قسمت مفید و پخته آن را هر شب در کیسه چهار نفر از بچه های جوانتر که فوتبال بازی می کردند و نیاز به انرژی بیشتری داشتند، می گذاشت.

 

این یادگار دوران جنگ تحمیلی تصریح کرد: این مرد بزرگوار حتی چیزهایی را که ما استفاده نمی کردیم آشغالش را جدا می کرد و در آفتاب می خشکاند به عنوان شام می خورد.

 

شکنجه اسرای سادات در ماه مبارک رمضان

ابراهیمی با اشاره به شکنجه اسرای سادات یادآور شد: در یکی از روزهای سال 66 سربازان عراقی به داخل اردوگاه آمدند و افرادی را که سید بودند از ما جدا کردند و بردند بعد از چندین ساعتی که آوردند به گونه ای آنها را مورد شکنجه قرار داده بودند که تا پایان اسارتشان اثرات روحی و روانی آزار و اذیت های آنها نمایان بود و هیچ گاه هم به حالت عادی برنگشتند.

 

وی گفت: این دوستان هیچ گاه در مورد شکنجه آن روز عراقی ها به ما چیزی نگفتند ولی چند تن از بچه ها و از جمله خود بنده که بسیار کنجکاو بودیم پی قضیه را گرفتیم تا ببنیم آنها چگونه این بچه سیدها را شکنجه کردند که دیگر روحیه آنها به حالت عادی بازنگشت و تا آخر اسارت در افسردگی و پژمردگی به سر بردند.

 

ابراهیمی ادامه داد: جریان از این قرار بود که عراقی ها یک میله 5/2 متری آب را روی زمین کار گذاشته بودند و روی این لوله ها به فاصله 30 سانت به 30 سانت لوله دیگری به ارتفاع 10 سانتی متر پیچ کرده بودند، این بچه ها را در داخل آب روی این میله ها نشانده بودند و یک سرباز عراقی هم روی  دوش اینها نشسته بود فقط به اتهام اینکه بر دوش اینها نوشته شده بود «سید». این یکی از بدترین و تلخ ترین خاطرات بنده در طول اسارتم بود.

 

این آزاده تصریح کرد: تلخ تر این است که این شکنجه برای بهترین بچه هایی اعمال شد که در میان اسرا از لحاظ معنویت، اخلاقیات، مرام و خوش رفتاری سرآمد بودند. این مردان خدا که از بچه های کرج و تهران بودند پس از آزادی بر اثر بیماری به شهادت رسیدند.

 

 انجام کامل شعائر دینی در ماه مبارک رمضان

ابراهیمی پیرامون برخورد عراقی ها با روزه داران در ماه مبارک رمضان یادآور شد: به دلیل اینکه مأموران رژیم بعثی هر چه بیشتر ما را تحت فشار قرار می دادند و محدودیت ایجاد می کردند، بچه ها بیشتر نسبت به انجام مراسم و شعائر دینی خود حریص تر و مصمم تر می شدند، عملاً هیچگونه منعی نمی توانستند برای ما در این ماه ایجاد کنند.

 

وی خاطرنشان کرد: ما دعای افتتاح، دعای سحر و دعای مخصوص ماه مبارک رمضان را تمام و کمال به صورت جمعی می خواندیم و حتی نماز جماعت هم برگزار می کردیم و عراقی ها هم کاری نمی توانستند، انجام دهند.

 

وی با بیان اینکه علی رغم میل باطنی عراقی ها ما سفره افطاری سراسری پهن می کردیم، تصریح کرد: ما آداب مخصوص شب های احیا را نیز با شب زنده داری و قرآن بر سر گرفتن به صورت کامل به جا می آوردیم و همه اینها در حالی انجام می شد که به شدت تحت کنترل و مراقبت عراقی ها بودیم.

 

شیرینی پزی اسرا در ماه مبارک رمضان

وی با اشاره به شیرینی پزی اسرا در ماه مبارک رمضان یادآور شد: به دلیل اینکه عراقی ها در ماه رمضان به اسرا شیرینی نمی دادند، بچه ها یک کار خوب و جالبی انجام دادند. ما خمیرهای وسط نانها را تمیز کرده سپس به شکل کله گنجشکی خشکشان می کردیم و بعد از سرخ کردن در یک لیوان آب شکر قرار می دادیم تا کاملاً شیرین شود و بعد به عنوان بامیه در افطار می خوردیم.

 

روزه گرفتن بدون افطار و سحری 

وی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه کیفیت غذای افطاری اسرا چگونه بود، گفت: در اوایل سال های اسارت عراقی ها حاضر به همکاری با ما در ماه مبارک رمضان نبودند به گونه ای که از دادن افطاری و سحری به اسرای ایرانی ممانعت می کردند و ما مجبور بودیم سهم سحری را از غذای شام جدا کنیم و با پیچیدن در چندین پتو آن را در سحر هم بخوریم. شاید اگر ما این کار را در ایران انجام می دادیم انواع اقسام باکتری به سراغ بچه ها می آمد ولی خوشبختانه آنجا به لطف الهی هیچ اتفاقی نمی افتاد و با همان مقدار غذا هم سحری می خوردند و هم روزه می گرفتند و بسیار هم شاداب و سلامت بودند.

 

 هفت الی 10 قاشق آب عدس سهم سحری

وی اظهار کرد: سهم صبحانه ما هفت الی 10 قاشق آب عدس بود، یعنی اگر یکی از بچه ها نبود می بایستی سهم او را جدا می کردیم و در یک لیوان برایش نگه می داشتیم. این میزان سهم سحری ما در ماه مبارک رمضان بود که با ریختن خمیرهای وسط نان در آن خود را تا افطار سیر نگه می داشتیم.

 

وی با بیان اینکه اذان مغرب از تلویزیون ملی عراق پخش می شد، خاطرنشان کرد: در میان اسرا یک نفر مسئول برنامه ریزی و برگزاری مراسم مذهبی بود که زمان دقیق برگزاری   مراسم دینی را اعلام می کرد.

 

تمسخر عراقی ها برای گرفتن روزه مستحبی اسرا

وی با اشاره به اینکه برای روزه داری و انجام برنامه های مذهبی در ماه مبارک رمضان هیچ مشکلی نداشتیم، اظهار کرد: اگر اسرا غیر از ماه مبارک رمضان روزه می گرفتند مورد تمسخر و آزار و اذیت سربازان عراقی قرار می گرفتند.

 

این آزاده به تأثیرات اخلاقی اسارت اشاره کرد و افزود: من با وجود اینکه در یک خانواده مذهبی و مسجدی بزرگ شده بودم ولی از لحاظ باورهای دینی چندان قوی نبودم و برای آرایش مو و شیک پوشی بیشتر اهمیت قایل بودم، ولی به دلیل علاقه قلبی خود به امام (ره) و دستوری که برای جبهه داده بودند، رهسپار جبهه شدم.

 

ابراهیمی تصریح کرد: در پست دیده بانی بودم که یک سگ عراقی ما را شناسایی کرد و سپس عراقی ها اطراف ما را احاطه کردند و بعد از درگیری، «محمد مومنی» که اهل راوند کاشان بود از ناحیه سینه مورد اصابت دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید، من نیز از ناحیه قوزک پا و کمر مجروح شدم.

 

عنایت امام زمان(ع)

وی خاطرنشان کرد: عراقی ها مچ پایم را گرفتند و در بالای ارتفاعات در حالی که هوا بسیار سرد بود (آبان ماه) کشان کشان پیش رفتند و در اولین فرصت لباس های من را به غارت بردند، در همین لحظه من با همان ایمان ضعیفی که داشتم در قلبم خطاب به امام زمان (عج) گفتم «امام  زمان می گویند شما در جبهه از طریق امدادهای غیبی به رزمندگان کمک می کنید، پس کجایید» به همین سادگی فقط در قلبم مرور کردم.

 

وی ادامه داد: خدا را گواه می گیرم به محض اینکه این عبارت در قلبم مرور شد بلافاصله از پایین ارتفاعات یک افسر عراقی بلند داد زد و چیزی به دوستانش گفت که آنها سریع ما را زمین گذاشتند و به سرعت خود را به پایین رساندند، بلافاصله با دو برانکارد برگشتند با تنها آمبولانس موجود ما را به بیمارستان خانقین انتقال دادند.

 

ابراهیمی یادآور شد: با وجود اینکه ما در این درگیری 300 تا 400 کشته و مجروح از عراقی ها گرفته بودیم و آمبولانس موجود نیز تنها آمبولانس آنها بود ما دو نفر را با احترام ویژه پانسمان و به بیمارستان انتقال دادند، این در حالی بود که عراقی ها زیر 15 و 20 اسیر را اصلاً قابل انتقال به عقب نمی دانستند، چه رسد به یک نفر که بخواهند با آمبولانس انتقالش دهند این امر فقط به دلیل عنایت آقا بود که توانستم  یکبار در عمرم با قلبم با آقا ارتباط برقرار کنم.

 

وی گفت: با وجود اینکه شغل من دیده بانی بود و اطلاعات مهم و ذی حیاتی با خود داشتم و آخرین اخبار و اطلاعات روز منطقه نیز در دستم بود ولی آنها به راحتی از من عبور کردند و تا آخرین روز اسارت به جز یک مورد کمترین فشاری به ما وارد نکردند و همه اینها ثمره عنایت امام زمان (عج) بود.

 

پایان پیام/


 

کد خبر 59535

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha