با خاطرات انقلاب/تمام  فعالیت های انقلابی خود جوش و مردمی بود

خبرگزاری شبستان:پیروزی انقلاب بی شک یادآور حماسه ها و از خود گذشتگی های کسانی است که حالا یا نیستند و یا با کوله باری از خاطرات گوشه نشینی می کنند. گاهی خوب است به بهانه مناسبت های مختلف یادی کنیم از شیرمردان و شیرزنانی که پای ایمان و اعتقادشان ایستادند تا خالق حماسه ای بزرگ و ماندگار باشند.

غلامرضا ستوده، بازنشسته آموزش و پرورش گیلان که متولد دی ماه 1334 است یکی از صدها هزار انقلابی است که فعالیت فرهنگی و سیاسی اش را در سن 14 سالگی آغاز کرد.

 

وی که خاطرات زیادی از دوران انقلاب دارد به مناسبت دهه مبارک فجر در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری شبستان اظهار کرد: اهل روستای سروندان بخش سنگر هستم و اولین پایگاه فرهنگی را با ساختن مهدیه سنگر در سال 47، با حضور جمعی از بچه های انقلابی در این بخش ایجاد کردیم.

 

ستوده، نقش پایگاه های مساجد را در گسترش انقلاب و دعوت از روحانیون و سخنرانی های افشاگرانه از رژیم طاغوت مهم دانست و گفت: وقتی مهدیه سنگر را ساختیم بیشتر فعالیت های انقلابی ما در این مسجد متمرکز شد.

وی با بیان اینکه یک روحانی به نام محمدتقی سلیمی پور که از مبارزان انقلابی رژیم شاه بود بارها و بارها به خصوص در ماه محرم از قم دعوت می کردیم تا برای سخنرانی به سنگر بیاید، افزود: یادم است این فرد مبارز را حتی ساواک در شب ازدواجش دستگیر کرد و به زندان انداخت.

 

ستوده با تاکید بر اینکه تمام فعالیت های انقلابی گرچه در آن خفقان با ترس و لرز انجام می شد اما خود جوش و مردمی بود، تصریح کرد: با توجه به کمبود امکانات در آن دوران و بیشتر از همه جو سنگین ساواک و ماموران شاه متاسفانه اجازه هر گونه ضبط و عکس را به نیروهای انقلابی نمی داد تا این رویدادها را ثبت کنیم.

 

انتشار رساله امام در مهدیه سنگر

وی با بیان اینکه بیشتر کارهای مبارزاتی ما از مهدیه سنگر با چاپ اولین رساله حضرت امام خمینی که در آن زمان بدون نام بود و به صورت کاملا محرمانه در کشور چاپ شده بود، آغاز شد، گفت: ما یک نسخه از این رساله را از شهر کاشان تهیه کرده بودیم و در مهدیه سنگر چاپ می کردیم تا به دست مردم انقلابی برسانیم و در آن زمان حضرت امام، مرجع تقلید من در سن 14 سالگی شد.

 

برپایی اولین نمایشگاه کتاب با موضوع مذهبی و سیاسی

ستوده یادآور شد: اولین نمایشگاه مذهبی و سیاسی را در سال56 با همکاری جمعی از بچه های انقلابی در محل تربیت معلم زمان شاه که نزدیکی بیمارستان حشمت بود، دایر کردیم.

 

وی گفت: جرقه برپایی این نمایشگاه از کتابفروشی «رعد» که در حال حاضر مکان مخروبه اش جنب مسجد صفی رشت باقی است و توسط بچه مذهبی های رشت دایر شده بود، زده شد.

 

ستوده اضافه کرد: با ارتباطی که با یکی از دوستان انقلابی خود فراهم کردیم توانستیم برخی از کتاب های استاد مطهری، شریعتی و دیگر اساتید را با موضوعات سیاسی و دینی که آن زمان ممنوع بود تهیه کنیم و برای قشرهای دانش آموز، دانشجو، معلمان و سایر مردم به نمایش بگذاریم.

 

وی با اشاره به اینکه برای تبلیغ نمایشگاه یک پرده با طول 12 متر با خط خوش نوشتیم و خواستیم در ابتدای عرض خیابانی که به محل نمایشگاه منتهی می شد نسب کنیم که ماموران آمدند و مانع از نسب پرده شدند، افزود: با توجه به وضعیت بی نام و نشان و هیچ گونه تبلیغات برای نمایشگاه اما خوشبختانه با خیل بازدیدکنندگان از قشرهای مختلف روبرو شدیم که نشان از اعتقاد و مذهبی بودن مردم داشت.

 

۴۰ دقیقه سخنرانی در اولین تجمعی که منجر به دستگیریم شد

ستوده در ادامه از خاطره ای در روز 13 آبان 57، یاد کرد و افزود: در این روز قرار بود اولین تجمع را با سخنرانی یکی از دوستانم در مرکز استان آنهم در دبیرستان دکتر بهشتی(شاپور سابق) با حضور همه تشکل های مذهبی استان در خصوص سیاست های روز رژیم و حکومت حاکم برگزار کنیم که مشکلی پیش آمد و دوستم نتوانست برای سخنرانی برسد.

 

وی گفت: با آماده نشدن سخنران، من را برای سخنرانی معرفی کردند و من نیز 8 صبح روز 13 آبان با سه نفر از دوستان همشهریم به نام های غلامرضا پوررجبی که در دوران دفاع مقدس شهید شد، اسماعیلی که اکنون استاد دانشگاه است و محمد کوهپالی از دوستان فرهنگی وقتی از تاکسی پیاده شدیم تا به محل سخنرانی و  تجمع برویم یکی از رابطین به ما اطلاع داد که ساواک محل را شناسایی کرده است و تجمع در هنرستان استخر در محل پشت صدا و سیما برگزار می شود.

ستوده ادامه داد: ساعت 9 صبح بود که به محل مورد نظر رسیدیم و مدرسه را مملو از جمعیتی دیدیم که مشتاقانه در کلاس ها، راهروها و حیاط مدرسه تجمع کرده اند و دیگر ظرفیت برای حضور مردم نداشت که باز تصمیم گرفته شد مراسم را در زمین ورزش این هنرستان که گنجایش بیشتری داشت برگزار کنیم.

 

وی با بیان اینکه یادم می آید بخاطر ریز نقشی ام یک چارپایه زیر پایم گذاشتند تا بالای آن رفته و به جمعیت مسلط تر باشم، تصریح کرد: 40 دقیقه سخنرانی آنروزم در خصوص جنایات شاه، زندان ها، شکنجه ها و جریان شهادت آیت الله سعیدی بود که بی پرده با مردم مطرح کردم و وقتی صحبت هایم تمام شد دیدم که سیل جمعیت به طرفم آمدند و مرا روی دوش گرفتند.

 

ستوده با اشاره به اینکه مردم انقلابی به حدی به وجد آمده بودند که نمی شد آنها را کنترل کرد، شعار مرگ بر شاه سر دادند و خود جوش به خیابان ریختند، گفت: به ناگاه متوجه شدیم که شهربانی و ساواک به سمت جمعیت یورش آورده و مردم را مورد ضرب و شتم قرار می دهد.

 

وی اضافه کرد: هنوز خودم را جمع و جور نکرده بودم که متوجه شدم یکی مرا از زمین بلند کرده و داخل ماشین کلانتری انداخت، مرا به کلانتری شماره 2 در خیابان مطهری بردند و وقتی درب ماشین را باز کردند و پیاده شدم یک نفر با لگد محکمی مرا به زمین انداخت و ریشم را گرفت و کشید و شروع به تفتیش بدنی کرد.

 

ستوده ادامه داد: در یک اتاق 3*4 متری مرا حبس کردند و از درد آن لگد محکمی که به من وارد شده بود بیهوش شدم، تقریبا حدود ساعت 5یا 4 به هوش آمدم و دیدم که داخل بندی بسیار کثیف و نامناسب هستم، تمام بدنم خیس عرق بود و به واسطه آن تب بالایی گرفتم در آن وضع تا ساعت 6 مرا در بند نگه داشتند و سپس به طبقه دوم کلانتری بردند و در آنجا ماموری از من بازجویی کرد.

 

وی با بیان اینکه از نوع سوالاتشان متوجه شدم که کسی غیر از من را دستگیر نکرده اند، افزود: وقتی از من پرسیدند آنجا در میان آن جمعیت چه میکردی جواب دادم دانش آموزم و از آن محل رد می شدم، چون خیلی ریز نقش بودم به گمانم باورشان شد و با گرفتن یک تعهد کتبی آزادم کردند.

 

ستوده اضافه کرد: دوستانم چون دیده بودند دستگیر شده ام، سریعا به منزلمان در روستای سروندان رفتند و تمام کتاب های دینی و مذهبی که داشتم را از مادرم گرفتند و با خودشان بردند تا اگر ساواک به منزل ما آمد چیزی پیدا نکند.

 

اولین راهپیمایی در بخش سنگر

وی در ادامه بیان خاطراتش به اولین راهپیمایی در بخش سنگر اشاره کرد و گفت: قبل از انقلاب ما برای شرکت در خیلی از سخنرانی ها به برخی مساجد در خمام، لشت و نشاء، خشکبیجار و سنگر می رفتیم و در آنجا مردم علاقه مند به انقلاب و  امام را می شناختم.

 

ستوده با اشاره به اینکه گرچه محیط خفقان برای هر گونه فعالیت سیاسی و دینی و مذهبی بود اما تصمیم گرفتیم اولین راهپیمایی را در بخش سنگر به راه بیندازیم، بیان کرد: در آن زمان بخش سنگر یک رییس پاسگاهی داشت به نام غفاری، که فقط به دنبال بچه های مذهبی و انقلابی بود و در بین آنها اسم من را نیز بارها شنیده بود ولی تصویر مرا نمی شناخت و قسم خورده بود که اگر روزی مرا ببیند خودش مرا می کشد.

 

وی ادامه داد: دی ماه بود قبل از ورود حضرت امام که توانستیم اولین راهپیمایی را در سنگر برگزار کنیم، آنروز شیخ حسین حبیبی روحانی محل، که حالا بازنشسته سازمان تبلیغات است با یک بلندگوی دستی در مسجد جامع سنگر سخنرانی کرد و سخنران بعدی من بودم که پس از آن مردم با شعار مرگ بر شاه به خیابان آمدند و در بازار سنگر راهپیمایی کردند.

ستوده اذعان کرد: همانروز چماقداران(دوست داران شاه) به مسجد جامع حمله کردند و ما در محاصره آنها قرار گرفتیم، اما با مقاومت بچه های انقلابی فرار کردیم و اولین کسی بودم که پاسگاه سنگر را تحویل گرفت و رییس پاسگاه(غفاری) را دستگیر کردم و به مرکز شهر، 300-200 متر داخل محله پیرسرای رشت که کمیته انقلاب آنجا را که منرل استاندار وقت گیلان بود مصادره کرده بودند، آوردم و به نیروهای انقلابی تحویل دادم.

 

وی تصریح کرد: پس از آن من و چهار تن دیگر از دوستانم به نام های عباس بخشی(استاد دانشگاه)، عباس فتحی(بازنشسته جهاد)،‌محمد اسماعیلی(استاد دانشگاه) و سید مصطفی حسینی فرهنگی بازنشسته که مدتی هم مدیر کل آموزش و پرورش استان بودند مسئول کمیته سنگر شدیم و اوضاع را تا به آرامش رسیدن وضعیت انقلاب مدیریت کردیم.

 

ستوده با بیان اینکه خاطرات انقلاب و فعالیت ها برای به ثمر رسیدن این آرمان بزرگ بسیار زیاد است، خاطر نشان کرد: همراهی و همدلی مردم و عشق و ایمان آنان به اسلام و امام و ولایت باعث شد تا تمام سختی ها و ناهمواری های این مسیر به نتیجه بزرگ پیروزی انقلاب اسلامی ایران ختم شود.

 

پیروزی انقلاب بی شک یادآور حماسه ها و از خود گذشتگی های کسانی است که حالا یا نیستند و یا با کوله باری از خاطرات گوشه نشینی می کنند. گاهی خوب است به بهانه مناسبت های مختلف یادی کنیم از شیرمردان و شیرزنانی که پای ایمان و اعتقادشان ایستادند تا خالق حماسه ای بزرگ و ماندگار باشند.

 

کد خبر 607410

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha