شعر در دستان اقبال، ابزار بیان اندیشه و فکر نفیس بود

رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی با بیان اینکه اقبال لاهوری از مفاخر فرهنگی جهان اسلام است، گفت: شخصیت اقبال را در شعر محدود کردن، فرو کاستن قدر و مقام اقبال است. شعر در دست او ابزار موثر برای بیان اندیشه و فکر نفیس و ارجمند بود.

به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: مراسم بزرگداشت «اقبال لاهوری، شاعر، فیلسوف و سیاستمدار برجسته جهان اسلام» عصر روز گذشته‌ (سه‌شنبه، ۲۱ اسفند) در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد.

 

در این مراسم «غلامعلی حداد عادل» طی سخنانی با بیان اینکه اقبال به حق یکی از مفاخر فرهنگی ما است، گفت: او از مفاخر فرهنگی جهان اسلام است و البته بیش از همه جا به شبه قاره هند و لاهور و پاکستان امروز تعلق دارد.

 

رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی ادامه داد: زمانی که مرا برای حضور در این مراسم دعوت کردند با اشتیاق قبول کردم چون معتقدم اقبال دایم باید در ایران معرفی شود، نباید اکتفا کنیم که 30 سال قبل مجلسی برای اقبال گرفته ایم دیگر با او کاری نداریم، سال گذشته کتابی از من به نام «حدیث سرو و نیلوفر» منتشر شد، در این اثر 9 مقاله درباره زبان و ادب فارسی در شبه قاره هند منتشر شده است که از آن میان سه مقاله در مورد اقبال و پاکستان است. مقاله مفصلی در این کتاب در حدود ۸۰ صفحه با عنوان «اقبال شاعری برتر از شاعر» ارایه شده که من قصد داشتم در این مقاله این نکته را بیان کنم که شخصیت اقبال را در شعر محدود کردن، فرو کاستن قدر و مقام اقبال است.

 

وی تصریح کرد: این سخن به معنای اهانت به شعر و شاعری نیست چون من قدر شعر را می دانم و خودم هم اهل شعر و شاعری هستم اما می خواهم بگویم اقبال از شعر به عنوان وسیله ای برای تاثیر در دیگران استفاده و بهترین استفاده را هم کرده است. او شعر نمی گفته برای آنکه شعر گفته باشد و تحریم احساسات کرده باشد. او شعر را برای شعر قبول نداشت. شعر در دست او ابزار موثر برای بیان اندیشه و فکر نفیس و ارجمند بود. او به شعر همان طور نگاه می کرد که عطار و سنایی نگاه کردند.

 

رییس شورای تخصصی تحول و ارتقای علوم انسانی ابراز کرد: کسی که مثنوی بخواند تصدیق می کند که مولانا حرف و پیامی داشته است، خود اقبال هم تصریح می کند به اینکه از تبار سنایی و مولانا است و به ما تذکر می دهد که در اشعارش به دنبال پیام باشیم.

 

حداد عادل با طرح این پرسش که اندیشه اقبال چه بود؟، اظهار کرد: اقبال لاهوری جهان بینی فلسفی خودش را در کتاب «اسرار خودی و رموز بیخودی» به زبان شعر به ما می آموزد. او مثل حافظ که «رِند» را تطهیر می کند و رندِ بدنامِ لابالی را به مقام انسان کامل می رساند، به خودی را که در عرفان مذموم بوده است، یک معنای متعالی می بخشد، اقبال مفهوم خودی را اساس فلسفه خودش می کند.

 

وی اضافه کرد: اجمالا اقبال از یک سو در جامعه خودش، شبه قاره می بیند که این انسان هندی هیچ چیز برایش باقی نمانده است، هند به آن عظمت در آن زمان ۳۰۰ میلیون نفر جمعیت داشته و پنج هزار انگلیسی اداره اش می کردند در حالی که این مردم تهیدست سرمایه های بیشماری داشتند اما بی اراده و تسلیم بودند.

 

رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی تاکید کرد: وقتی به اروپا می رود، می بیند فلسفه اروپایی به ویژه از «دکارت» به بعد در جهت انسان مداری سیر می کند، با این جمله دکارت که «من اندیشم پس هستم»  اومانیسم اروپایی شروع می شود و فیلسوفان اروپایی همین فکر را می گیرند، تاریخ فلسفه اروپایی را می توان بر اساس فکر اومانیستی دکارت تا امروز دانست، اما کانت معرفت را انطباق ذهن انسان با واقع نمی داند بلکه انطباق واقع با ذهن انسان می داند. اگر به فلسفه کانت دقت کنید نظریه زمین مرکزی که مدام از آن نتایج فرهنگی می گیرد در نظریه کانت به نظریه انسان مرکزی تبدیل می شود.

 

حداد عادل خاطرنشان کرد: اقبال لاهوری اما در این بین با فلسفه اگزیستانس آشنایی پیدا کرده و سعی می کند در بازگشت به این انسان مظلوم و مایوس هموطن خود و هم کیش خویش در سراسر جهان اسلام بگوید که خودت را بشناس و خودت باش، برخیز و در برابر توفان ایستادگی کن، اقبال می خواهد با سیراب شدن از سرچشمه عرفانی مشرق زمین این خودی را با پُر کردن نی توخالی انسان از حقیقت الهی تحقق بخشد. او در رموز بیخودی می گوید انسان باید خودش باشد اما در جمع و جامعه باید بیخودی شود یعنی با جمع یگانه شود.

کد خبر 773071

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha