خبرگزاری شبستان - جنوب کرمان: در گاه شمار تاریخ ایران، (۱۷ مرداد) یادآور مقام خبرنگار و حرفه خبرنگاری است، خبرنگار عاشق، دلسوز و صبور است.
گفتم؛ عاشق، آری تا عاشق نباشی نمی توانی وارد عرصه خبری شوی، تا دلسوز و صبور نباشی نمی توانی پای درد دل مردم بنشینی و مشکلات و دغدغه های آنها را گوش کنی.
آری خبرنگاری عشق می خواهد تا بتوانی گاهی اوقات کیلومترها با ماشین و گاهی ساعت ها با پای پیاده به دور دست ترین مناطق محروم رفته و با قلم و دوربین رنج ها و مشکلات مردم را ثبت و ضبط کرده و پیگیر حل آنها شوی.
خبرنگار با دیدن غم مردم غمگین و با شادی آنها شادمان می شود.
درست (۲۸ شهریور ۱۳۵۹) بود که اسماعیل عمرانی در شهرستان عنبرآباد از خطه جنوب کرمان چشم به جهان گشود و روشنی چشمان پدر و مادرش شد.
پدر و مادر اسماعیل خشنود از تولد فرزند، امید به روزی داشتند که اسماعیل عصای پیری آنها شود.
اسماعیل، پس از پشت سر گذاشتن دوران کودکی در مدرسه های آزادی، امام صادق علیه السلام و آیت الله خامنه ای درس خواند و دیپلم علوم انسانی گرفت.
سال ۱۳۸۷ حالا دیگر اسماعیل جوانی رعنا و برومند شده بود و برای تحصیل در رشته علوم سیاسی وارد دانشگاه آزاد اسلامی واحد بافت شد، پس از یک ترم تحصیل در این دانشگاه، انصراف داده و در رشته حسابداری در دانشگاه پیام نور بم مشغول به تحصیل شد.
روز گذشته شماره پدر شهید خبرنگار اسماعیل عمرانی را از طریق یکی از دوستان پیدا کردم، امروز حوالی ساعت ۸ و سی دقیقه با ایشان تماس گرفتم.
پس از سلام و احوال پرسی خودم را معرفی کردم، و از ایشان خواستم که در خصوص زندگی این شهید با وی مصاحبه کنم.
پدر شهید گفت: به روستا رفته و مشغول آبیاری است و عصر به منزل می آید.
از ایشان خواهش کردم اگر امکان دارد به دیدار مادر شهید بروم، پدر شهید با کمال میل خواسته مرا پذیرفتند و قرار شد ساعت ۹ و سی دقیقه صبح امروز به منزل شهید بروم.
در مسیر رسیدن به منزل شهید، با خود فکر می کردم چه شد که اسماعیل به درجه رفیع شهادت نائل شد؟
یک آن به خود آمدم حالا دیگر به مقصد رسیده بودم، زنگ آیفون را زدم، از آن طرف صدایی مرا به داخل منزل دعوت کرد.
درب را باز کردم و وارد حیاط شدم و منتظر ماندم کمی بعد یکی از خواهران شهید با خوشرویی مرا به داخل دعوت کرد.
مادری را دیدم که روی مبل نشسته و حسرت دیدار پسر در چهره دارد، با خوشرویی از من استقبال کرد.
خود را معرفی کردم و به گفت و گو نشستیم.
مادر، دفترچه خاطراتی که از اسماعیل دارد را در ذهن خود ورق می زند و خاطرات آن روزها را تعریف میکند.
« مادر شهید اسماعیل عمرانی »، در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری شبستان، گفت: آن شبی که در شهرستان بم زلزله شد اسماعیل در منزل ما بود، فردای آن روز به محض اطلاع از زلزله برای خبر از وضعیت دوستان و هم کلاسی ها با پدر و یکی از دوستان خود راهی شهرستان بم شد.
وی، افزود: پدر اسماعیل تعریف کرد؛ اسماعیل بم را خوب می شناخت، برای پیدا کردن دوستان و هم کلاسی هایش بسیار تلاش کرد تا جایی که با دستان زمین را کاوش می کرد حتی حاضر نشد آب بنوشد، چرا که می ترسید شاید دوستی در زیر آوار زنده باشد و مبادا وقت برای یافتن آن تلف شود.
در سال ۱۳۸۲ برای شرکت در طرح اسکان موقت زلزله زدگان بم، به جهاد دانشگاهی استان کرمان پیوست بعد از اتمام این طرح، از دانشگاه پیام نور انتقالی گرفت و به مرکز کرمان رفت و بعد از مدتی از آنجا نیز مجددا انتقالی گرفته و برای ادامه تحصیل به تهران رفت.
مادر شهید، بیان داشت: اسماعیل بسیار مهربان، دلسوز و مظلوم بود، یادم می آید؛ ماه های رمضان هیچ یک از افراد خانواده را برای آماده کردن سحری بیدار نمی کرد و بدون خوردن سحری روزه می گرفت.
وی، عنوان داشت: اسماعیل از دوران دبیرستان کم و بیش فعالیت خبری انجام می داد.
شهید اسماعیل عمرانی، از سال ۱۳۸۳ فعالیت خبرنگاری خود را از خبرگزاری دانشجویان منطقه کویر آغاز کرد.
اسماعیل، دغدغه مشکلات مردم را داشت، بسیار پیگیر مشکلات کشاورزان بود.
او، نگران وضعیت آثار تاریخی و باستانی منطقه بود و با جدیت اخبار این حوزه را پیگیری می کرد.
از مهمترین فعالیت های شهید عمرانی، حضور ایشان در زلزله شهرستان زرند و انعکاس اولین تصاویر و اخبار از این زلزله است که به نام این شهید ثبت و ضبط شده است.
مادر شهید، عنوان کرد: اسماعیل خیلی در مورد کارش صحبت نمی کرد، بعدها در جریان تقدیر از ایشان، فهمیدیم که در حادثه دلخراش زلزله زرند، قسمتی از راه را با ماشین و مابقی راه را با پای پیاده در گل و لای و زیر باران طی کرده تا بتواند اخبار و تصاویر این حادثه را در خبرگزاری انعکاس دهد.
وی، ابراز داشت: فرزند شهیدم برای گسترش فعالیت حرفه ای خود به دفتر مرکزی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) به تهران رفت.
این مادر شهید، افزود: در (۱۵ آذر) ۱۳۸۴ برای انعکاس اخبار مانور عاشقان ولایت عازم چابهار شد.
به این جای سخن که رسید، حسرت دیدار پسر در چشمهایش موج می زند، سر را فرو می برد و پس از لحظه ای سکوت ، می گوید: اسماعیلم در سانحه هواپیمای c- 130 شهید شد.
وی، افزود: خبر شهادت فرزندم را معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی کرمان به پدرش داد.
مادر شهید به سختی سخن می گوید، انگار همین حالا فرزندش را از دست داده است، با بغضی فرو خورده، بیان داشت: دایی اسماعیل پس از باخبر شدن از شهادت اسماعیل راهی تهران شد، سپس برای تحویل جسد فرزندم به پزشک قانونی مراجعه می کند و در آنجا تنها چیزی که از اسماعیل سالم است، سینه فرزندم است که در جیب پیراهنش کارت خبرنگاری او قرار دارد.
وی، افزود: اسماعیل عاشق اربابش امام حسین علیه السلام بود و همیشه یاد حضرت را در دلش داشت برای همین سینه اسماعیلم که مملو از عشق مولایش بود، سالم ماند.
مادر شهید، اظهار داشت: عشق اسماعیل، به عرصه خبر و اطلاع رسانی به مانند عشق رزمندگان در دوران جبهه و جنگ بود.
وی، افزود: فرزندم بسیار سخت کوش و پرتلاش بود گاهی شب تا صبح را در دفتر سپری می کرد تا بتواند گزارش تاثیرگذاری از مشکلات معیشتی مردم بنویسد.
از مادر می پرسم بارزترین خصوصیت اخلاقی شهید چه بود؟ در پاسخ لبخندی روی لبانش نقش می بنند انگار اسماعیل چیز خنده داری را برای او تعریف کرد، گفت: از بارزترین خصوصیت اخلاقی اسماعیل، شوخ طبعی شهید بود تا جایی که دوستانش لقب قرص خنده به او داده بودند.
از مادر شهید اجازه می گیرم، که از او در کنار قاب تصویر فرزندش عکس بگیرم.
خواهر شهید با وسواس قاب عکس برادر را در کنار مادر قرار می دهد.
لوح تقدیری به نام شهید که ۲ روز قبل در اولین یادواره شهید اسماعیل عمرانی به پدرش اهدا شده بود، روی اپن آشپزخانه قرار دارد، می خواهم به گونه ای عکس بگیرم، که مادر شهید در وسط و عکس و لوح تقدیر نیز در طرفین ایشان قرار گیرند.
لوح تقدیر را که جابجا می کنم داروهای مادر به چشم می خورد، خواهر شهید می گوید داروها را دم دست مادر می گذاریم که اذیت نشود و در دسترس باشد.
متوجه می شوم که مکان نشستن مادر همیشه همین جا و در کنار قاب عکس فرزند شهیدش است و تنها چیزی که او را آرام می کند، قاب عکس اسماعیل و داروست.
اسماعیل در مدت زمانی که فعالیت خبرنگاری انجام می داد، چندین لوح تقدیر به پاس کوشش ها و تلاش هایش دریافت کرد.
وقت خداحافظی است مادر شهید اسماعیل می گوید؛ سلام مرا به تمامی خبرنگاران و دوستان اسماعیلم برسانید و سپس مرا با دعای خیر بدرقه می کند.
به راستی اگر اسماعیل زنده بود، اکنون ۳۹ سال سن داشت و مادر به خاطر غم از دست دادن فرزندش این گونه بیمار و غمگین نبود.
شهید اسماعیل عمرانی به خاطر رسالت خبرنگاری خود برای انجام ماموریت راهی چابهار شد تا دگر بار با مهارت و ظرافت اخبار و تصاویر رزمایش عاشقان ولایت را ثبت و ضبط کند اما این بار خبر آسمانی شدنش، تیتر یک تمامی رسانه ها شد.
یاد و خاطره این شهید و سایر شهدای خبرنگار را گرامی می داریم، روحشان شاد.
نظر شما