خبرگزاری شبستان: صدای پای کاروانیان است می شنوی؟ مظلومان آل ابراهیم را میگویم آمدند. آسمان آبی بود و زمین مدینه از هرم سوزان خورشید تفتیده، و اینجا محله بنی هاشم. حسینم! برادر! شنیده ام که قصد سفر داری، منم ، محمد، زاده حنفیه
ای سوار سرگران، کم کن شتاب جان من لختی سبکتر زن رکاب، جان برادر تو بهترین و عزیزترینی و من در پند تو سزاوارترین.
یگانه هستی! قدری درنگ کن! راه سخت است و نا هموار، و اهریمنان در کمین نشسته اند، مبادا فریب اهل عراق، ستون خیمه علویان را واژگون سازد؟ جان جانان! چون دل به راه سپرده ای؛ لااقل از راهی سفر کن که عبد الله زبیر بدان سو رفت، تا گرفتار گرگان بنی امیه نگردی. و حسین(ع)، زاده فاطمه (س) در پاسخ می گوید: برادرم محمد؛ به سوی مکه می روم و از سرزمین حرام به سوی دل روانه خواهم شد. نیایم "رسول گرامی اسلام" را در رویایی راستین دیدم که می فرمود: حسین به سوی خدا بشتاب، خدای بزرگ چهره لاله گون تو را می خواهد، در حالی که خاندانت در دست همراهیان ابلیس گرفتارند، دست هایشان بسته و در روی شتران بدون کجاوه به این سو و آن سو رهسپار.
و امروز بیست و هشتم ذی الحجه است. کاروان به منزل "عذیب الهجانات" در وادی بنی تمیم رسیده. امام روز دوشنبه،بیست وهشتم ذی الحجه الحرام در آنجا فرود آمد. چهار نفر از اهالی کوفه به نام های «عمرو بن خالد صیداوی» «سعد»غلام او،«مجمع بن عبدالله مذحجی»و «نافع بن هلال»و راهنمای راه آنها«طرماح بن عدی طائی»به امام ملحق شدند و ابیاتی در مدح امام خواندند.حضرت فرمود:« آری،به خدا سوگند من امیدوارم که آنچه خداوند بر ما مقرر فرموده خیر باشد،خواه کشته شدن،یا پیروزی» سپس امام از رای و نظر مردم کوفه پرسیدند. این چند نفر در پاسخ گفتند:« در بین اشراف، رشوه های بزرگ رد وبدل می شود، دل های مردم با شماست و شمشیرشان علیه شماست». سپس به امام از شهادت« قیس بن مسهر صیداوی» خبر دادند. امام آیه23 سوره احزاب را تلاوت فرمودند: « عده ای جان باخته و گروهی در حال انتظار هستند در حالی که از پیمان و عهد خویش و آنچه پیش تر بر آن بوده اند باز نمی گردند».سپس فرمودند: «پروردگارا، برای ما و آنها بهشت را قرار ده،و ما و آنها را در محل استقرار لطف و رحمتت جمع فرما و در آنجا ثوابی که مورد رغبت توست ذخیره فرما».
طرماح به امام عرضه داشت:« قبل از خروج از کوفه مردم را دیدم که در پشت دروازه شهر ازدحام کرده بودند،از علت آن سوال کردم. گفته شد اینها شورش و تظاهرات کرده اند تا به سوی حسین(ع) بروند. پس شما را به خدا سوگند که به سوی آنها نروید که من کسی را با شما نمی بینم، و اگر همین افرادی که در گرد تواند بجنگند،کافی است. لیکن شما با ما همراه شوید تا به کوه های ما که «اجا» نامیده می شود برویم...به خدا قسم، ده روز بیشتر بر شما نمی گذرد تا اینکه از قبیله«طی» مردانی سواره و پیاده بر شما بیاوریم. من خود ضامنم بیست هزار طائی را گرد شما فراهم آورم تا همگی با شمشیر هاشان برای شما بجنگند.البته تا هنگامی که وضع بر شما روشن شود هر چه بخواهید می توانید انجام دهید.» امام برای او و قومش طلب خیر کرده و فرمود:«بین ما وقوم (اهل کوفه)پیمان و عهدی است که از آن را منصرف می شویم، تا اینکه کار ما و آنها به پایان رسد.
«طرماح»از امام اجازه گرفت تا مقداری غذا که از شهری به شهر دیگر به امانت می برد،به سرعت به اهلش برگرداند و برای یاری امام بازگردد.امام او را اجازه فرمود. او با همراهان خود حرکت کرد. امانتها را به صاحبانش رسانید و با شتاب به«عُذَیبُ الهَجانات» آمد. هنگامی که به آنجا رسید خبر شهادت امام حسین (ع)را شنید. از این خبر غمگین و ناراحت شد و بار دیگر به سوی خویشانش بازگشت.
ادامه دارد...
نظر شما