تا عمر دارم مدرسه خواهم ساخت

ابراهیمی گفت:از خدا بخواهید به مالم برکت ندهد، به من دست دهندگی دهد وتا عمر دارم مدرسه خواهم ساخت و این جان و مال از آن خداست و ما بدهیمان را به خدا می دهیم.

به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری شبستان، برای بنده «از خدا بخواهید به مالم برکت ندهد، به من دست دهندگی دهد». این دعایی است که برای خود می کند و از دیگران هم می خواهد این دعا را در حق او انجام دهند.

 

نام حاج «اکبر ابراهیمی» را می توان در همه شهرها یافت، از مدارس سیستان و بلوچستان که در نقطه صفر مرزی قرار دارد تا همین پایتخت. از شرق کشور تا غرب از شمال تا جنوب مدارسی هستند که خشتش را حاج ابراهیمی نهاده است.

 

نام او را  می توان در خانه های مناطق زلزله زده و سیل زده کرمانشاه، لرستان و آذربایجان غربی و شرقی شنید، خانه ایی که آوار شد اما به همت حاج ابراهیمی دوباره سقفی ایمن برای نیازمندان شد.

 

نام او را می توان در خانه نوعروسانی یافت که حاج اکبر با برای آن ها جهزیه تامین کرد تا آن ها شرمنده و غمگین به خانه نو قدم نگذارند.

 

نام او را در بیمارستان ها و مساجد می توان شنید که ساخت تا گره ای از مشکل مردم بگشاید.

 

او پدر صدها فرزند بی سرپرست یا ناتوان از سرپرستی است و در بنیاد فرهنگی که در دماوند دارد. کودکان و نوجوانی هستند که حاج اکبر برای آن ها پدری می کند و هر آنچه که نیاز دارند را تامین می کند.

 

این روزها دغدغه اصلی او آبرسانی به مناطق محروم است. او تمام تلاشش را می کند تا در مناطق محروم کشور پروژه های آبرسانی عملیاتی کند تا گره ای از مشکل مردم بگشاید.

 

این تنها بخشی از کارهای خیر حاج ابراهیمی است که خود اعتقاد دارد این کارها بدهی است که او به خدا دارد و  این بدهی ها اینگونه می دهد.

 

حاج اکبر ابراهیمی خیر مدرسه ساز است او هزاران کلاس درس در سراسر کشور ساخته است و  به همین دلیل در راه خیر و احسان مشهور است. در حاج ابراهیمی در عین دارایی آنچه به چشم می خورد نبود تکبر و غرور است. پیرمردی خوش مشرب، خاکی، معتقد و متدین که در دفتر او به روی همه باز است تا بتواند گره ای از مشکلات مردمی بگشاید. او در دفترش پرونده های رنگارنگی دارد که در هر کدام پرونده صدها گره از مشکلات مردم گشاده شده است و حجم این پرونده ها هر روز بیشتر می شود.

 

 با این خیر 76 ساله به گفتگو پرداختیم که در ابتدای سخنان خود گفت «امیدوارم رسانه ای کردن و اشاعه کار خیر با وجود این همه معضلات  به کسانی که در خواب غفلت هستند تاثیر بگذارد. » این گفتگو را در ادامه می خوانید:

 

 

حاج آقا درباره خودتان و  کودکیتان برای ما بگویید؟

 

بنده در خانواده ای بزرگ شده ام که خیلی سختی و مشقت داشته است. مادرم برایم تعریف کرده هنگامی که سه سال داشتم در یک اتاق در جنوب شرقی تهران مستاجر بودیم. من در آن زمان به بیماری «سیاه سرفه» مبتلا بودم و دائما سرفه می کردم. صاحبخانه ما بتول خانم انسان خوبی بود اما همسری بد خلق داشت که نسبت به سرفه هایم اعتراض می کرد که این بچه را خفه کنید تا جایی که مادرم مجبور شد نقل مکان کند و ما به یک خانه دیگری رفتیم. مادرم به من می گفت بیرون نیا تا همسایه ها صدای سرفه تو را نشنوند دیدی ما را از آن خانه بیرون کردند. این روایت بر من تاثیر داشت که مادرم چقدر سختی کشیده است.

 

مادرم به خاطر بیماری سیاه سرفه مرا بغل می کرد و به بیمارستان «شفا» می برد، آن زمان مسیری که مرا به بیمارستان می برد، خاکی بود و باید یک قِران می داد تا با اتوبوس به این بیمارستان برویم اما بضاعت نداشت و مجبور بود این مسیر را پیاده برود. هنگامی که دکتر وضعیت مادرم را می دید، دلش می سوزد و می گوید به فکر جوانی خودت باش چون این بچه مردنی است. این کسی که دکتر روزی او را جواب کرده است خدا چقدر منت بر او گذاشته است و من 76 سال دارم. شب و روز به فکر مردم کم بضاعت هستم و تنها چهار ساعت می خوابم.

در حال حاضر بزرگترین دغدغه ام «آب رسانی»به مناطق محروم است. اخیرا یک فیلمی دیدم که در آن خانم ها به دلیل نبود آب با دبه آب را جا به جا می کنند که متاسفانه یک خانم نیز فرزند پنج ماهه اش را در این مسیر سقط کرده است. چقدر درد آور است هر روز یک دبه 20 و 30 کیلیویی را جا به جا کنند. آب مایه حیات است. از همه چیز بالاتر است. در حال حاضر در همین سه ماهه بالای هشت میلیارد تومان هزینه کرده ایم.

حاج آقا می گویند هر کسی دارنده تر باشد دسته بسته تر است اما این موضوع در شما اصلا صدق نمی کند دلیلش چیست؟

 

خدا بر من منت گذاشته است. روزی این دنیا فانی نیست که می خوریم و دفع می شود حتی جسم ما.  آنچه اعتقاد داریم که هر آنچه داریم جان و مال امانتی است که خدا به ما داده است. خداوند حدی گذاشته است تا هر کسی به اندازه بضاعتش ثلث اموالش را اهدا کند. اگر هر کسی این حد را رعایت کند، یک گرسنه در دنیا نخواهیم داشت.

 

پدرم سه نصحیت به من کرد و این را حلقه گوش گرفتم. هر جا هم بروم به دوستانم و با دوستانم تماس بگیرم  برای اینکه مرا خوشحال کنند می گویند خدا به مال ابراهیمی برکت نده به او دست دهندگی بده. چرا آنچه که بدهیم برده ایم و آنچه باقی بگذاریم حسرت می شود.

 

باید به خودمان رحم کنیم، خداوند «ارحم الراحمین» است اما آن قدر ناشکری و بی رحمی کردیم که اکنون بلا را خدا به دنیا نازل کرده است که مجبور شده ایم خودمان را در خانه هایمان مبحوس کردیم اما اگر خودمان به خودمان رحم کنیم، خداوند رحمتش را بر می گرداند. اکنون درگیر کرونا هستیم و ممکن است اگر ناشکری کنیم خدا دنیا را زیر و رو می کند. بیایید به خودمان رحم کنیم.خدایی که از پدر و مادر مهربانتر است.

 

اعتقاد دارم و به این یقین رسیده ام که خدایا به مال من برکت نده بلکه دست دهندگی به من بده. آنچه انسان دارد امانتی است که خدا به او منت گذاشته و داده است. همه جان را می دهند اما پس از آنکه فوت کنند، دیگر نمی توانند کاری کنند، تنها روح باقی می ماند و در آن زمان اگر کاری در این دنیای فانی باقی مانده باشد و انجام ندهیم، نمی توانیم جواب خدا را بدهیم. با این وجود بنده نمی توانم حق خدا را به جای آورم.

 

انسان می تواند هزار کار خیر و شر کند. کار خیر کند خداوند دست او را می گیرد و اگر شر کند شیطان دست او را می گیرد و خداوند رهایش می کند.

 

درباره مدرسه سازی توضیح دهید؟

در فشافویه یک مدرسه استثنایی ساختیم. به وزیر گفتم، بنده مدرسه می سازم اما با کلنگ زنی مدرسه مخالف هستم و به خشت نهادن معتقدم. خشت نهادن یعنی بنا نهادن. هنگامی که در نجف یک مدرسه ساختیم،دیدم چه زیبا فرهنگ اسلامی را به جا می آورند. آنها به جای کلنگ زنی ستون و آجر می گذارند ، و از آن به بعد بنده برای مدرسه سازی خشت نهادن را دنبال می کنم و به آقای حاجی میرزایی وزیر نیز این موضوع را پیشنهاد دادم.

 در همه شهرهای کشور به ویژه مناطق محروم مدرسه ساخته ایم، به مناسبت 22 بهمن نیز تعدادی مدرسه ساخته ایم و تحویل آموزش و پرورش خواهیم داد و در آن زمان افتتاح می شود برای سال تحصیلی جدید نیز مدارسی افتتاح خواهیم کرد. بنده تا عمر دارم مدرسه خواهم ساخت و تعداد آن اهمیت ندارد مهم این است تا آخرین لحظه این راه را ادامه دهم. نمی خواهم عدد کمی بدهم چون هر آنچه دارم برای خدا است و باید تا عمر دارم در راه او هزینه کنم.

 

شما برای راه اندازی مدرسه  و امور از کسی نیز کمک می گیرید؟

 

برای راه اندازی مدرسه، مسجد، بنیاد فرهنگی، کمک به بی بضاعتان و هر کار خیری باشد از هیچ کسی کمک نمی گیریم. بدون کمک دولت و نزولات مردم کارها را انجام می دهم چون معتقدم کمک هایی که مردم می توانند انجام دهند، خیلی از جاها است که به این کمک ها نیاز دارند، بنابراین به آنجا ارجاع می دهم. وقتی خودم می توانم فعالیتی را انجام دهم دیگر کمکی نمی گیرم تا کمک ها به جای نیازمندتر سرریز شود و واسطه می شوم تا به یک نیازمند کمک شود.

شما یک بنیاد فرهنگی دارید که از کودکان و نوجوانان بد سرپرست و بی سرپرست حمایت می کنید در این باره توضیح دهید؟

یک بنیاد فرهنگی نیز در دماوند داریم که باغ است و وقف بچه های بی سرپرست و ناتوان از سرپرستی کرده ایم برای خشت نهادن این مکان  چهار بار آیت الله مکارم شیرازی تشریف آوردند در حالیکه هیچ جای ایران نرفته اند.چون به بنده گفتند «این کاری که می گوید تبعات دارد چون از قول بنده دارید مکتوب می کنید اما با این وجود چونحرف شما از دل بر آمده است من می آیم.» چهار بار تشریف آوردند و فاز یک را افتتاح کردیم. ما فاز دو را هم افتتاح کردم چون کودکان را زیر شش سال تحت پوشش قرار دادیم اکنون 15 سال دارند، در همان باغ 10 هزار متر فضای دیگر اضافه کردیم تا کودکان که بزرگ می شوند با خردسالان مجزا باشند مربیان آن ها آقا است در حالی که برای کودکان خانم ها است. از مربیانی متخصص تربیت کودک و روانشناس استفاده می کنیم.

هدف ما این است بدون کمک دولت و نزولات مردم کودکان را بزرگ کنیم. هر کسی هر چه بیاورد باید بازگرداند خیلی ها از این کارم ناراحت می شوند اما شفاف توضیح می دهم که اگر می گوییم یک نخود نمی گیریم.

وقتی کسی نذر دارد من راهنمایی می کنم به جایی که صد در صد نیاز دارد. چون هم من ثواب بردم که یک واسطه شده ام تا به یک جای نیازمند اعطا شود تا جایی که نیازی جز به خدا ندارد.

مسجد اهران که سوخته بود،  دنبال ما آمدند که مسجد بسازیم من به شرط اینکه کسی کمک نکند قبول به ساخت کردم.من نمی خواهم اهانتی به کسی شود، بلکه می خواهم معزلات جاهای دیگر حل شود. چون هر چه بنده می سازم با مال خدا است و می دهیم و نمی خواهم شریک شوم چون مال خداست و می دهم.

اکنون که 76 سال دارم از خدا می خواهم به مال بنده برکت ندهد به من دست دهندگی دهد. جان را همه می دهد در مسیری که  متولد شده است و تا می خواهد هجرت به دنیای باقی کند چه کارهایی می توانسته انجام دهد. وقتی انسان می رود روح می شود. دیگر کار فیزیکی نمی تواند کند. می بیند با این پول ها چقدر انسان ها مرده اند و چقدر گرسنه خوابیده اند. چقدر جاهایی که محرومیت داشته اما ندیده اند. در آن زمان دیگر نمی توانیم جواب خدا را بدهیم.

روزی آیت الله مکارم شیرازی سال 1386  برای افتتاح به این بنیاد آمده بودند، بنده به ایشان گفتم برخی از روحانیون عملی انجام می دهند که باعث شرمندگی می شود، ایشان گفتند «آقای ابراهیمی شما چرا این باغ را آب می دهید»، گفتم «چون میوه بدهد»، گفتند « پای این درخت علف هرز است، نمی توانید به خاطر وجود این علف هرزها از آب دهی به درخت بگذرید این افراد هم همانند علف ها هرز هستند یا باید هرس کرد و برداشت یا گذاشت در زمستان خشک شوند». باز هم گفتم چرا هر سال درخت ها  هرس می کنیم گفتند« هرس می کنید بار میوه بهتری می دهد اگر هرس نکنید بار خراب می شود». به ایشان گفتم آقا انسان ها باید مال را هرس کنند بار بهتری می دهد مخصوصا برای آخرت.

 

شما یک کارخانه دار موفق هم هستید آیا در این دوران که با تحریم و تورم رو به رو هستیم کسی را اخراج کردید؟

بنده کارخانه دار هستم. در بحرانی که مواد نبود، خیلی از کارخانه دارها 40 تا 60 درصد نیروی کار خود را اخراج کردند اما ما نه تنها اخراج نکردیم و بلکه دو نفر را نیز جذب کردیم و نزدیک به 600 کارمند داریم. هزینه ها را از دارایی هایی دیگرمان تامین کردیم. چون اعتقاد داریم این دارایی از آن خداست باید در راه او هزینه شود. باید به خودمان رحم کنیم که خدا به ما رحم کند، صدقه سری کارگرها است که ما روزی داریم. یک فرزند پسر دارم، نعمتی است که خداوند به بنده داده است او خیلی بیشتر از من در کار خیر فعالیت دارد اما دوست ندارد رسانه ای شود. در همین بحران روزی به من زنگ زد تورم بالاست، این حقوق ما کفاف زندگی کارگرها را نمی دهد باید تدبیری برای آن ها کنیم اینگونه شد که بسته های معیشتی تهیه واهدا کردیم. پسرم در خیلی از امورخیر از خودم جلوتر است و همیشه او پیشقدم می شود و از خدا شاکرم به خاطر اولاد صالحی که به بنده داده است.

 

چه توصیه ای برای جوانان دارید؟

بزرگترین شاه کلید درهای بسته پدر و مادر است.خداوند می فرماید اگر رضای من را می خواهید آن قدر به پدر و مادرتان خدمت کنید تا دلشان از خدمت شما بشکند، آن وقت آن خدمت رضای من می شود.

 

من حداقل شش بار مادرم را با ویلچر به مکه بردم. عرق می ریخت و دعا می کرد.در حال حاضر 76 سال دارم، آن قدر می ترسم که بروم و حسرت بخورم که نکند کاری مانده باشد و من نکرده باشم.

 

انسان باید قبول داشته باشد که جان و مال از آن خداست و به دستورات خدا عمل کند و اگر به دستورات خدا عمل کند، یک گرسنه پیدا نمی شود متاسفانه اما این گونه فکر نمی کنیم.

 

بنده اعتقاد دارم نباید کسی را ناراحت کرد یا دل کسی را شکست. اگر کسی دلش شکست، باید صدها بار شکر کند، خدا دعای دل شکسته را می خرد و استجابت می کند. من هم تمام کارها را برای رضای خدا انجام می دهم و این کارها را دنبال می کنم و نباید انتظار پاداش دنیایی داشته باشم.

 

همیشه در تلاشم تا کسی از دستم ناراحت نشود چون حق الناس است و خدا از من نمی گذرد. اخیرا با یکی از مسئولان نظامی قرار ملاقاتی داشته ام که ایشان برای بازدید به بنیاد فرهنگی بنده آمدند اما به دلیل جلسه ای که داشتم، متاسفانه ایشان معطل شدند و ناراحت از بنیاد ما رفتند. بنده بسیار ناراحت شدم از اینکه ناخواسته کسی را ناراحت کرده ام و دلی را شکستم. پس از آن روز درخواست ملاقات کردم تا به دفتر او بروم و هنگامی که نزد او رفتم، زانو زدم و گفتم مرا ببخش، آن فرد خیلی تعجب کرد و مرا بخشید، درست است من زانو زدم اما در نزد خدا جایگاهم هزار برابر شد چون دل بنده اش که شکسته بودم را به دست آوردم؛ بنابراین نباید دل کسی را شکست و ناراحت کرد چون شاید آن فرد  یا ما دیگر در این دنیا نباشیم، چگونه می خواهیم حلالیت بطلبیم.

می خواهیم یک داستان از دوران نوجوانی تعریف کنم تا تجربه ای برای جوانان شود. بنده بی سواد هستم. در دوران کودکی و نوجوانی انگیزه ای برای درس خواندن نداشتم اما از کودکی کار کردم. در نوجوانی در یک آهنگری کار می کردم. بنا به شرایط آن زمان رکودی حاکم شد که دیگر کسی نیاز به آهن و ساخت و ساز نداشت اما هر هفته اوستام به من حقوق می داد، عذاب وجدان گرفتم که او کاری ندارد و من بیکار هستم اما حقوق دریافت می کنم. نزد او رفتم و گفتم دیگر من کار نمی کنم و دلیلش را گفتم. اما اوستای من گفت از شنبه یک کار برای تو دارم.یک کاری نزد من نهاد تا آهن هایی که به آن مفتی می گفتیم صاف بودن را کج کنم با چکش سنگین و شابلون این کار را انجام می دادم. این کار خیلی سخت بود اما انجام دادم و دوباره به من گفت حالا آهن هایی را که کج کردی  را به شکل اول بازگردان و من خیلی ناراحت شدم، دلیل این کار را پرسیدم، به من گفت «این یک نوع تبلیغات است، بگذار مردم بدانند صدایی از این مغازه در می آید، آنها که نمی دانند این کار الکی است.کار کار را می  آورد و پول پول را. تو هم یک کار داری.»

 

 چند شب فکر کردم نهایت یک فکری از جانب خدا به ذهنم رسید، در آن زمان در کوچه ها دریچه آب و آب انبار بود.  بدون اجازه از اوستام همه این سرشاخه ها که جزو ضایعات بود را برای دریچه آب انبار درست کردم و به مسجد شاه رفتم، در آن زمان سه برابر درآمدی حقوق که از اوستایم می گرفتم از فروش این آهن ها درآمدکسب کردم. پس از آن نزد اوستایم آمدم و ماجرا را برای او تعریف کردم و او به من گفت تو در آینده یک انسان بزرگ می شوی. حالا من یک انسان بی سواد بودم که پدر و مادرم وضعیت مالی خوبی نداشتند. این روایت را گفتم تا جوانان بدانند با فکر کردن خیلی کارها می توان کرد.

 

 

کد خبر 946857

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha