سیره امام رضا (ع) سکوت درونی است نه قیل و قال/ سلسله الذهب امام رضا (ع) یعنی توحید رکن اول شیعه باشد

حدیث سلسله الذهب بر روی توحید پافشاری و اصرار می کنند یعنی اولین رکن که در چشم امام رضا(ع) برجسته است و همه اهل بیت بر روی آن توجه دارند توحید است امری که امروز متاسفانه در ما شیعیان کم رنگ شده است و بعد از توحید رکن دومی که بیان می شود امامت است.

 

خبرگزاری شبستان، گروه قرآن و معارف: «در آن روزگار نیشابور مرکز و محل تجمع و زندگی بسیاری از محدثان بوده و این که در آن روز چند نفر قلم به دست بوده اند معلوم می کند که از مراکز علمی اهل تسنن آن روزگار  بوده است. اما حدیث سلسله الذهب که امام رضا علیه السلام بیان می کنند این گونه است که  ایشان می فرماید من از پدرم - امام موسی کاظم - شنیدم که ایشان هم از پدرشان - امام جعفرصادق - شنیده بودند و همین طور ادامه می دهند و به وجود امیرالمومنین و سرانجام به رسول الله می رسند که: کلمه لا اله الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی  اما در ادامه حضرت نکته مهمی را هم بیان می کنند یعنی در آن جمع سرشان را از کجاوه بیرون می کنند و می گویند بشروطها و انا من شروط ها. توجه کنیم که در این حدیث امام معصوم بر روی توحید پافشاری و اصرار می کنند یعنی اولین رکن که در چشم امام برجسته است و همه اهل بیت بر روی آن  توجه دارند توحید است امری که امروز متاسفانه در ما شیعیان کم رنگ شده است و بعد از توحید رکن دومی که بیان می شود امامت است.»

آنچه در ادامه می آید بخش اول گفتگوی گروه قرآن و معارف خبرگزاری شبستان با حجت الاسلام و المسلمین دکتر صادقی استاد حوزه و دانشگاه به مناسبت فرا رسیدن شهادت امام رضا علیه السلام است.

در روز شهادت امام رضا علیه السلام قرار داریم و طبیعتا سخن امروز ما در رابطه با آن حضرت است. آنچه به ذهن من می رسد این است که اگر موافق باشید از سیره آن حضرت به یکی دو نمونه برای واکاوی بهره ببریم.

این که اشاره می کنید امروز از سیره اهل بیت و مشخصا امام رضا علیه السلام بهره ببریم حرف درستی است. اساسا ما ائمه را برای چه می خواهیم. ما به ائمه از چه جایگاهی نگاه می کنیم جز این که در واقع آن بزرگواران الگو و اسوه ما هستند؟ همچنان که عبارت قرآن درباره پیامبر (ص) این گونه است که: لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه / این تصریح قرآن است که رسول خدا برای شما الگو و اسوه قرار داده شده است و به همین نسبت اهل بیت هم از چنین جایگاهی برخوردارند همچان که می بینیم که امام حسین (ع) در نامه ای که به اهالی بصره می نویسند خود را الگویی برای تبعیت معرفی می کند.

عرض بنده معطوف به این موضوع است که امروز هم رابطه ما با ائمه معصومین علیهم السلام این گونه است و اگر ما در این باره موضوع را به درستی نبینیم متضرر خواهیم شد این در حالی است که متاسفانه ما گاه در این باره دچار سو برداشت هایی هستیم. مثلا گاه به یک باره چنان به ذکر فضایل و مناقب آن حضرت می پردازیم و خودمان و مستمعین هم از این رویداد خوشحال هستند که متوجه نیستیم با این کار آن رابطه الگویی را مخدوش می کنیم و به قول ما طلبه ها ثم ماذا / بعد چه؟ بسیار خب ائمه ما این فضایل و مناقب را داشتند. مثلا می آیند می گویند امام درخت میوه را در زمستان لمس کرد  درخت میوه داد اما متوجه نیستیم که من امروز آیا مساله ام این است که مثلا چرا درخت در زمستان میوه نمی دهد؟ برجسته کردن افراطی برخی نکات آن رابطه الگویی را از بین می بریم. من امروز اگر دور و برم را نگاه کنم می بینم بیشترین رنج ها و چالش هایی که در  نوع زنگی با آن مواجه هستم از ناحیه اخلاق است. می بینم که من در این باره مساله دارم اما ما به جای این که آن بعد از حیات امام را برجسته کنیم صرفا بر روی مناقب و فضایل ماورایی و خاص تکه می کنیم و به قول امروزی ها امام را تاقچه بالا می گذاریم در صورتی که آن ها هم مثل ما انسان بودند گیرم که زمانه ما با آن ها تفاوت هایی دارد اما اشتراکات هم کم نیست یعنی همچنان که در آن روزگار مردم درگیر مسایل معیشتی بودند امروز هم چنین است، همچنان که در آن روزگار مردم سوار مرکب می شدند امروز هم این اتفاق می افتد گیرم که در این میان نوع مرکب ها تغییر یافته است. همچنان که در آن روزگار همسایه ها و همسایگی وجود داشته می بینید که امروز هم این رابطه  وجود دارد و همان چالش ها  و راهکارها در امروز هم معنا و مفهوم دارد.

در واقع شما به یک معنا می خواهید بگویید که اگر ما ائمه را اسوه قرار دهیم به دنبال آن نسبت رفتار خودمان با ائمه هم خواهیم بود. 

ببینید اگر ما آن رابطه اسوه و الگویی را به خوبی متوجه شویم به تعبیر شما به دنبال نسبت رفتار خودمان با ائمه هم خواهیم بود یعنی من رصد خواهم کرد که رفتار من در این موضع با رفتار معصوم شباهت دارد؟ مثلا من در سیره امام حسن (ع) می خوانم که مردی از شام نزد حضرت آمد و به حضرت ناسزا گفت و اما حضرت  بسیار کریمانه برخورد کردند. خب این جا من وقتی این را می خوانم داستان تمام می شود یا نه تازه شروع شده است که من در رفتار خود دقت کنم و ببینم آیا من هم وقتی امروز در خیابان با صحنه مشابهی روبرو شدم همین برخورد کریمانه را داشتم یا نه.

اگر موافق باشد روایت سلسله الذهب از امام رضا علیه السلام را در حد وسع و وقت مان مورد توجه قرار دهیم.

روایت سلسله الذهب از میان روایت هایی که از امام رضا (ع) دست ما رسیده هم مشهورتر است و هم به یک معنا بسیار روایت مهمی است.  اهمیت از این جهت که در مسیر انتقال امام از مدینه تا خراسان و توس فرصتی برای بیان گهربار حضرت پدید نیامد. در واقع به گونه ای برنامه ریزی شده بود که حضرت امکان تماس با پیروان را نداشته باشد. حدیث در نیشابور آن روز و در میان اهل تسنن بیان می شود. اگر نیشابور و آن زمان را بشناسیم متوجه می شویم که حدیث امام بسیار مهم است. اولا توجه کنیم که امام را از راهی بردند که کسی در راه حضرت قرار نگیرد. در واقع حضرت دسترسی به مراکز شیعه در ایران از جمله قم نداشته باشد. وقتی به مسیر  انتقال امام از مدینه تا توس نگاه می کنید می بینید این اتفاق افتاده است همچنان که وقتی به کتاب ارزشمند "جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا" مراجعه می کنید نشان داده شده که امام رضا از چه راه هایی عبور کرده است و چطور امام را از بصره و جنوب از چه راه هایی برده اند. این دستور مامون بود که امام را از راه هایی نبرند که مراکز شیعی بود و همین موضوع نشان دهنده وجود مراکز تشیع در ایران بوده است.

خب در آن روزگار نیشابور مرکز و محل تجمع و زندگی بسیاری از محدثان بوده و این که در آن روز چند نفر قلم به دست بوده اند معلوم می کند که از مراکز علمی اهل تسنن آن روزگار  بوده است. اما حدیث سلسله الذهب که امام رضا علیه السلام بیان می کنند این گونه است که  ایشان می فرماید من از پدرم - امام موسی کاظم - شنیدم که ایشان هم از پدرشان - امام جعفرصادق - شنیده بودند و همین طور ادامه می دهند و به وجود امیرالمومنین و سرانجام به رسول الله می رسند که: کلمه لا اله الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی  اما در ادامه حضرت نکته مهمی را هم بیان می کنند یعنی در آن جمع سرشان را از کجاوه بیرون می کنند و می گویند بشروطها و انا من شروط ها. توجه کنیم که در این حدیث امام معصوم بر روی توحید پافشاری و اصرار می کنند یعنی اولین رکن که در چشم امام برجسته است و همه اهل بیت بر روی آن  توجه دارند توحید است امری که امروز متاسفانه در ما شیعیان کم رنگ شده است و بعد از توحید رکن دومی که بیان می شود امامت است.

 

در حدیث سلسله الذهب ممکن این سول مطرح شود که چرا امام رضا علیه السلام سخن را به سلسله بیان می کنند تا سخن به زبان رسول الله (ص) برسد.

ببینید درست است محدثانی که دور امام جمع شده بودند با احترام با امام رضا علیه السلام  برخورد کردند و می دانستند که امام شخصیت بزرگی از نسل پیامبر است اما اهل تسنن حدیث را از زبان رسول الله (ص) حدیث می داند و امام رضا هم متوجه است که مخاطب او چه کسی است و چه اعتقادی دارد بنابراین این گونه حدیث می خواند در حالی که ما شیعیان اعتقاد دیگری داریم و  در فقه ما و ... سخن امام رضا (ع) به تنهایی حجت است اما در آنجا مخاطب اهل سنت است و اهل تسنن امام را در نهایت به عنوان راوی معتبر و ثقه و قابل قبول می شناسد  و اجداد امام را به عنوان راویان معتبر و ثقه قبول داد بنابراین امام رضا علیه السلام سلسله سند را بیان می کنند تا به امیرالمومنین (ع) و رسول الله (ص) برسد.

اما اتفاقی که در این حدیث روی می دهد و در واقع امام از فرصت استفاده می کنند و به نوعی بیان می کنند که مامون برحق نیست یعنی همان کاری که همه اهل بیت در بزنگاه ها و فرصت ها طرح میکنند این است که می فرماید اگرچه لا اله الا الله حصن و نگهدارنده است اما این توحید شرطی هم دارد و آن امامت است.

پرسش من این است که چرا ما امروز در تبعیت از معصوم متوجه ظرایف رفتاری آن ها نیستیم. یعنی سبک زندگی امروز ما اغلب موارد با این بزرگواران قرابتی ندارد. چرا نمی توانیم این وجه الگوپذیری را در خود زنده کنیم؟

مشکلی که بسیاری از ما از آن رنج می بریم درگیری دایمی در نزاع ها و دور شدن از اعتدال اخلاقی و رفتاری است. شما فقط به همین نزاع های سیاسی موجود در جامعه نگاه کنید آیا در این نزاع ها ذره ای از اخلاق معصومین می بینید؟ من با آن جریان سیاسی کاری ندارم اما اعتدال به این معناست که انسان انصاف داشته باشد. آیا ما آن سکوت درونی و قلبی را داریم؟ در روایات داریم که همه چیز را بشنوید و سکوت داشته باشید. در روایات داریم ظاهرا کسی نزد حضرت زهرا سلام الله علیها رفتند و سوال کردند که هدیه ای از پیامبر (ص) می خواهم. این اتفاق بعد از رحلت حضرت رسول می افتد. حضرت فاطمه (س) دنبال نوشته ای می گردد که کلام حضرت رسول بر روی آن نقش بسته است و حضرت بیان می کند که من این نوشته را به اندازه حسن و حسین دوست می دارم و برای من عزیز است. حالا شما فکر می کنید که در آن نوشته چه بوده است. پیامبر در آن نوشته فرموده بودند سکوت کنید اگر حرف محکمی ندارید. آیا ما به همین حرف کوتاه پیامبر عمل کرده ایم؟ چقدر موضع سکوت در جامعه وجود دارد که ما رعایت نمیکنیم. چقدر جا وجود دارد که ما در آنجا حرف محکمی نداریم. در عرصه های تحلیلی سیاسی و اقتصادی و علمی و ... ما واقعا خبره نیستیم ما انگار که علامه همه حوزه ها هستیم موضع می گیریم در حالی که حق این بود که سکوت کنیم. از این جهت است که امام رضا علیه السلام آن کلام نورانی را بیان می فرمایند که: ان الله یبغض القیل و القال و کثره السوال / خداوند قیل و قال زیاد را دوست ندارد . این آیه معروف قرآن است که: فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه / مژده و بشارت بده به کسانی که سخن را می شنوند. این یعنی بشارت باد بر کسانی که اول و بیشتر بشنوند و کم تر سخن بگویند نه این که صرفا مترصد سخن گفتن باشند نه اول مترصد شنیدن باشند. متاسفانه در جامعه ما این گونه نیست. آیا رابطه جناح های سیاسی ما با هم این گونه است که اعتنایی به شنیدن می کنند و عمیقا متوجه کلام هم می شوند؟ در صورتی که اخلاق اهل بیت و سیره معصومین ما این گونه نیست.

در حدیث دیگر امام رضا علیه السلام می فرماید: صدیق کل امرء عقله و عدوه جهله / یار و دوست هر کسی عقل اوست و دشمن هر کسی جهل اوست. در حالی که ما فکر می کینم که جاهلیت مربوط به دوره ای بوده و اکنون تمام شده است. تصور می کنیم همین که مثلا فلان مدرک معتبر را گرفته ایم و می توانیم بخوانیم و بنویسیم و سخنرانی کنیم یعنی که ما از جهل عبور کرده ایم و این تصور اشتباه را داریم که تحصیلات یعنی داشتن عقل, مدرک یعنی عبور از جهل  در حالی که امام رضا جهل را در برابر عقل قرار می دهد نه در برابر سواد و مدرک. شیخ کلینی در کتاب خود عقل و جهل را در برابر هم قرار می دهد  حالا با این میزان آیا رفتار ما در جامعه عاقلانه است یا جاهلانه؟  قرآن به ما میگوید : و لا تقف ما لیس لک به علم / از چیزی که به آن علم نداری پیروی نکن اما ما این گونه هستیم؟ قرآن می گوید مطلبی که به آن علم نداری نگو و بیان نکن آن وقت شما ببینید که در همین فضاهای مجازی چقدر مطلب نقل می  کنیم در حالی که دانش گسترده ای درباره محتوای ان نداریم  و صرفا برای این که مثلا من هم نشان دهم که چقدر باسواد هستم برای جلوه گری مدام در حال فوروارد کردن هستم در حالی که اگر سیره اهل بیت لیهم السلام  را دنبال کنم متوجه ارزش سکوت قلبی می شوم اما آیا ما واجد این سکوت قلبی هستیم؟ اگر از معصومین و سیره آن ها تبعیت می کردیم این همه هیاهو و جنجال در جامعه ما موج می زد؟  

کد خبر 984025

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha