بخش‌های خواندنی کتاب «دختر شینا» در طرح ملی شنبه های کتاب مساجد

مولوی گفت: کتاب «دختر شینا» در طرح ملی شنبه های کتاب مساجد و در قالب طرح ملی «ایران قوی» نوشته بهناز ضرابی زاده از انتشارات سوره مهر توسط کانون فرهنگی هنری معین الضعفا مسجد النبی (ص) شهر سامان معرفی کرد.

سمیه مولوی در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری شبستان در شهرکرد اظهار داشت: کتاب «دختر شینا» در طرح ملی شنبه های کتاب مساجد و در قالب طرح ملی «ایران قوی» نوشته بهناز ضرابی زاده از انتشارات سوره مهر توسط کانون فرهنگی هنری معین الضعفا مسجد النبی (ص) شهر سامان معرفی کرد.

 

مدیر کانون فرهنگی هنری معین الضعفا مسجد النبی (ص) شهر سامان ادامه داد: کتاب «دختر شینا» یکی از آثار سوره مهر با موضوع خاطرات زنان است که با قلمی روان به روایت زندگی قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی می‌پردازد.

 

وی ابراز کرد: درباره زندگی این شهید فعالیت‌های فرهنگی مختلفی صورت گرفته بود، با توجه به آثار به عمل آمده متوجه شدم، قدم خیر در سن 22 سالگی، همسرش به شهادت رسیده و با وجود 5 فرزند، ازدواج نکرده است و به تنهایی فرزندانش را بزرگ کرد.

 

مولوی گفت: این بانوی نویسنده می گوید این موضوع برای من بسیار تامل برانگیز بود، زنی که در روستا زندگی می کرد به فضای شهر آمده و به تنهایی در اوج جوانی، تمام هم و غمش بزرگ کردن فرزندانش شده بود، بنابراین تصمیم گرفتم درباره فراز و نشیب های زندگی این زن با او مصاحبه کنم.

 

مدیر کانون فرهنگی هنری معین الضعفا مسجد النبی (ص) شهر سامان ادامه داد: این داستان نویس درباره عنوان کتاب «دختر شینا» می‌نویسد: «همه درباره این عنوان از من سوال می‌کنند که «شینا» به چه معناست؟ یک اتفاق خاص باعث انتخاب این عنوان برای کتاب شده که راز آن با خواندن کتاب برای مخاطب آشکار می‌شود، چرا که هر زن و مرد جوانی باید این خاطرات جذاب را بخواند».

 

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

 

«... داشتم از پله‌های بلند و بسیاری که از ایوان آغاز می‌شد و به حیاط ختم می‌شد، پایین می‌آمدم که یک‌دفعه پسر جوانی روبه‌رویم ظاهر شد. جا خوردم. زبانم بند آمد. برای چند لحظه کوتاه نگاهمان به هم گره خورد. پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد. صدای قلبم را می‌شنیدم که داشت از سینه‌ام خارج می ‌زد. آن‌قدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم. بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یک‌نفس تا حیاط خانه خودمان دویدم. زن‌ برادرم، خدیجه،‌داشت از چاه آب می‌کشید. من را که دید، دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد. ترسیده بودم، گفت: «قدم! چی شده. چرا رنگت پریده؟!» کمی ایستادم تا نفسم آرام شد. با او بسیار راحت و خودمانی بودم. او از همه‌ زن ‌برادرهایم به من نزدیک‌تر بود، ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید و گفت: «فکر کردم عقرب تو را زده. پسر ندیده.»

 

«دختر شینا» به عنوان کتاب سال شانزدهمین دوره جایزه کتاب سال دفاع مقدس برگزیده شد.

 

کد خبر 1005864

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha