به گزارش خبرگزاری شبستان و به نقل از روابط عمومی رادیو نمایش، «انسیه شاه حسینی» درگفت و گو با برنامه «روزگار رادیو» که این روزها از شبکه رادیویی نمایش پخش می شود افزود: حوالی پاییز و زمستان ۵۷، ۲۶ ساله بودم ،آن زمان مامایی قبول شده بودم ولی تردید داشتم درس بخوانم چون با دوستانم به شدت درگیر مسائل انقلاب بودیم .
وی تأکید کرد : نارضایتی مردم برای شکل گیری انقلاب زمانی اوج گرفت که قیمت نفت بالا رفت ، آن زمان شاه به جای آنکه به درد مردم برسد به کارهای ظاهری مانند برگزاری جشن های ۲۵۰۰ ساله و غیره می پرداخت ، همان زمان بود که حضرت امام خمینی و سایر انقلابی ها هم بیکار ننشستند و با پایمردی و شهامت و غیرت، انقلاب کردند.
شاه حسینی درباره خاطرات تلخ و شیرین آن روزها گفت:سراسر انقلاب پر از لحظات تلخ و شیرین بود.اگر بخواهم کلی نگاه کنم،قسمت تلخش ماجرای ۱۷ شهریور و ۱۳آبان بود البته روزای شاد و خوب هم داشتیم مثل روزهایی که شاه رفت ولی همزمان جزییاتی هم بود که جالب بود مثل صف های طولانی نفت که به خاطر اعتصاب ها و حکومت نظامی تانکر کم می آمد و آن زمان برای اینکه ازدحام به وجود نیاید، مردم دیگر اتومبیل هایشان را برای بنزین بیرون نمی آوردند ، با گالن بنزین می آمدند ، بنزین می خریدند و به خانه می بردند و در ماشین هایشان می ریختند .
وی ادامه داد : در صف نفت اتفاقات جالبی رخ می داد ، مردم با هم درباره اخبار حرف می زدند ،در همان صف ها با هم غذا می خوردند . چه خواستگاری هایی صورت می گرفت و چه اتفاقات خوبی می افتاد،همه از حال هم باخبر بودند.
این کارگردان افزود: آن زمان پمپ بنزینی در باغ فردوس شمیران بود که الان هم هست . یادم می آید یکی از این روزای برفی که داشتم از انتهای خیابان می آمدم از دور دیدم یکی از آدم های ثابت صف نفت که اسمش شاغلام بود ناراحت است ، از او دلیل را پرسیدم و جواب داد : من اصلا شانس ندارم ،تانکر نفت آمده، سه نفر بیشتر هم در صف نیستند ومن نفت در خانه دارم و نمی توانم نفت بخرم.برای اولین بار نمی دانستم بخندم یا گریه کنم ، همانطورکه مسیر را می آمدم با خودم می گفتم این بشر چیست ؟ یعنی باور می کنید شاید شوق من برای آمدن به سینما و رفتن به سمت مسائل دراماتیک با عکس العمل این آدم جرقه خورد.
در ادامه انسیه شاه حسینی درباره همدلی مردم در آن زمان افزود:انسانها عاشق وحدت هستند و همیشه در شرایط سخت و دشوار است که آدم ها به وحدت می رسند اگر شما دقت کنید در مراسم عزاداری آدم ها خیلی بی آلایش و صمیمی به هم نزدیک می شوند و به هم کمک می کنند ولی در عروسی و شادی همه چشم و هم چشمی دارند و کمتر مثل زمان عزاداری مراعات همدیگر را می کنند. برای همین من فکر می کنم چیزی که در آن زمان برای ما آرزو بود وحدت وهمدلی و آن نگاه الهی بود که همه به هم داشتند .وقتی نگاه الهی وجود دارد من و تویی وجود ندارد ما معنا پیدا می کند.
وی خاطرنشان کرد:متاسفانه یکی از بدی های حکومت های سرمایه داری که این روزها ما هم داریم با سرعت نور به سمتش می رویم، تفرقه و دوری از تقواست چرا که به شدت انسان را به من نزدیک و از جمع دور می کند.
شاه حسینی درباره خاطرات آن روزها افزود: ماجرای هفده شهریور خیلی روی من تأثیر گذاشت . از آن میدان هایی بود که برایم خاطره و الگو شد ، اما خیلی از بچه های انقلابی آن روزها دو چیز رنجشان می داد یکی ماجرای فلسطین و دیگری جنگ ویتنام و آمریکا که در هر دو مورد نقش آمریکا پررنگ بودو کسی زمان شاه کسی جرات نداشت از جنگ ویتنام وآمریکایی ها و حتی ماجرای فلسطین انتقاد کند.
ولی جالب است بدانید ، قبل از پیروزی انقلاب دیدم که حدود سیصد نفر در خیابان تجریش راهپیمایی می کنند وفریاد می زنند مرگ بر اسرائیل، برای امثال من که بعد از سال ها خفقان در حسرت این بودیم که بر علیه آنها چیزی بگوییم باورنکردنی بود و این ها را کسانی می فهمند که هم نسل ما بودند؛ برای نسل ما حماسه ، رویا بود.
وی ادامه داد : آن دوره، من از یک شرکت دارویی آمریکایی به دلیل مخالفت و اعتراض در روز کارگر اخراج شدم ،آن زمان چون نماینده کارگرها بودم در روز کارگر در جمع اعلام کردم : ما تلاش و همت و غیرت کارگران معدن بولیوی در امریکای لاتین که در فضای سخت وبدون بهداشت با حقوق ناچیز علیه معدن داران قیام کردند را جشن می گیریم که همین موضوع باعث شد اخراج شوم.بعد از آن جلوی دانشگاه کتابفروشی می کردم که در آن دوره دو شکل کتاب چاپ می شد یکی با جلد سفید و بدون سانسور و دیگری سانسور شده که از وزارت فرهنگ و هنر مجوز گرفته بود، بعد این کتاب ها را بر اساس تیپ و قیافه آدم ها به آنها می دادیم ،نسخه سانسور نشده را با قیمت پایین تر به افراد مطمئن می دادیم و اگر مشکوک می شدیم نسخه های سانسور شده را به دیگران می فروختیم .
شاه حسینی درپایان گفت : بعد از۱۷ شهریور نوارها و سخنرانی های حضرت امام بود که سر چهارراه و خیابان ها و دکه های روزنامه فروشی به صورت مخفیانه بین مردم رد و بدل می شد و بعد از انقلاب هم سرود انقلابی ایران ایران و بهاران خجسته باد که همه اینها برایم خاطره ساز است.
نظر شما