به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری شبستان، «حکیمه دباغ» در نشست فرهنگی «زن تراز انقلاب اسلامی» از سلسله نشست های بانوان عاشورایی که به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به همت اداره کل کتابخانه های عمومی کشور برگزار شد، گفت: اسم مادرم که می آید همه متوجه بعد سیاسی و اجتماعی شخصیت او می شوند در صورتی که مادرم نکات اخلاقی خاصی داشت که به گوش افراد نرسیده است. اسم و فامیل مادرم مرضیه حدیدچی است که معروف به دباغ است. فامیلی پدرم دباغ است. مادرم چون دوست داشت در آنچه ثواب می برد پدرم شریک باشد از فامیلی پدرم استفاده کرد. اسم طاهره را نیز امام خمینی (ره) بر مادرم گذاشت.
فرزند مرحومه طاهره دباغ با بیان اینکه مادرم عجیب مقید به نماز اول وقت بود، عنوان کرد: مادرم همیشه با وضو بود. اگر در سفر بودیم، باید طوری تنظیم می کردیم که ایشان به نماز اول وقت برسد. اگر به مسجدی نمی رسیدیم در کنار ماشین، پیاده رو یا جاده به نماز می ایستاد. پدرم نیز مقید به نماز اول وقت است، با اینکه در حال حاضر 96 سال دارد یک ساعت مانده به اذان وضو می گیرد و آماده اقامه نماز می شود.
وی یکی از ویژگی های مرحومه طاهره دباغ را ثبات اعتقادی به کارهایش دانست و افزود: ما هشت بچه بودیم. زمانی که مادرم به زندان رفت، خواهرم زیر پنج سال بود. وقتی مادرم از دست ساواک فرار کرد و از کشور خارج شد، من 15 سالم بود. مادرم به نزد امام خمینی (ره) می رود و می گوید من هشت بچه دارم ساواک در تعقیب من است و حکم من اعدام است، تکلیف من چیست؟ امام (ره) می گوید «بمانید پیروز می شویم و با هم بر می گردیم». مادرم به مراد و رهبرش یقین داشت و تکلیف اش مشخص شد و ماند تا زمانی که انقلاب به پیروزی رسید.
دباغ تصریح کرد: مادرم علیرغم تمام مسئولیت های اجتماعی مدیریت کاری و رسیدگی به خانواده را مد نظر داشت. به هر کدام از ما بچه ها مسئولیت می داد و ما در طول هفته می دانستیم که چه کارهایی باید انجام دهیم. ما یک بازی داشتیم با عنوان بازی خانم جلسه ای. در هفته یک روز ما بچه ها در اتاق می نشستیم و مادر یا خواهر بزرگم به ما مسایل شرعی و مذهبی را می گفتند و ما در جلسه بعد باید به آنها جواب پس می دادیم.
دباغ ساده زیستی را یکی از خصوصیات طاهره دباغ ذکر کرد و افزود: به یاد دارم فردی به خانه ما آمده بود و به فرش مان دست می زد و گوشه آن را زیر و رو می کرد که ببیند فرش دستباف است یا ماشینی. مادرم به او گفت همه فرش های ما ماشینی است. یکی از همکاران من روزی از مادرم پرسید شما چرا این قدر ساده زندگی می کنید؛ می توانستید مانند خیلی ها از شرایط استفاده کنید. مادرم گفت آنها ممکن است از خدا نترسند اما من از خدا می ترسم.
فرزند مرحومه طاهره دباغ با بیان اینکه مادرم از رسیدگی به کار و مشکل مردم غافل نمی شد، گفت: هر کس به مادرم مراجعه می کرد محال بود دست خالی از پیش او برود. به یاد دارم در آخرین روزهای عمرش که در بیمارستان بستری بود روزی به من گفت 200 هزار تومان داری، گفتم نه اما از عابر می گیرم
وی خاطرنشان کرد: روزی مادرم در بیمارستان بستری بود و با وجود اینکه به او آمپول می زدند فشارش بالا بود. کنجکاو شدم که او چه دغدغه و حرص و جوشی دارد. به من گفت فلانی می خواهد خانه بخرد و 100 میلیون تومان کم دارد. روی تخت بیمارستان داشت برنامه ریزی می کرد که چطور برای او پول جور کند. در هر شرایطی به فکر گره گشایی بود. اگر کاری از خودش بر نمی آمد به دیگران مراجعه می کرد و از آبرویش مایه می گذاشت تا مشکل طرف حل شود. مادرم هم و غم گره گشایی و رسیدگی به مشکلات را داشت.
نظر شما