خبرگزاری شبستان، گروه اندیشه: در نگاه عوامانه، برخی خیال میکنند که چون امام کاظم علیه السلام یک شخصیت منفعل بودند حاکمان جبّار ایشان را به راحتی به زندان انداخته و بعد از مدتی بدون مشکل ایشان را مسموم کرده و به شهادت رساندند اما با نگاهی به سیرهی مبارزاتی امام موسیبنجعفر علیهالسلام بهروشنی درمییابیم که اگر حرکت مجاهدانه و مجدّانه و استمرار خط جهادی آن حضرت در برابر خط انحراف نبود امروز درجهان اسلام چیزی به نام اسلام و قرآن و سنت پیغمبر صلیالله علیه و آله باقی نمانده بود.
مجاهد خستگیناپذیر
آنچه که در زندگی این امام همام بسیار برجسته بود همان زندگی پرشور و هیجانی است که از او یک مجاهد خستگیناپذیر و مجاهد مکتبی به تصویرمیکشد. ورود به یک نبرد و کارزار طولانی با داشتن یک شبکه تشکیلاتی منسجم و عناصری ذینفوذی به پهنای جهان اسلام در کارنامه درخشان آن حضرت قرار دارد.
مناجات باخدا یا مذاکره با کدخدا
زندگی قهرمانانه امام موسیبنجعفر علیهالسلام در زندان، به همه زورگویان و قلدران و جباران تاریخ نشان داد که غل و زنجیر و بند اسارت نمیتواند مشعل پرفروغ هدایت و فضیلت را خاموش کند. در آن هنگام که حضرت در زندان سختِ «سندی بن شاهک» زیر شکنجهها و فشار حداکثری قرارمی گیرد، هارونالرشید شخصی بنام «ربیع» را برای مذاکره وگفتگو به نزد امام کاظم علیهالسلام میفرستد تا ازاو بخواهد در قبال آزادی ایشان هرگونه تقاضایی دارد برآورده کند؛ اما امام کاظم علیهالسلام باکمال بیاعتنایی به خواستهی هارون کذّاب، باهمان صلابتِ مقتدرانه به فرستادهی هارون فرمود: «لا حاضِرٌ مالي فَيَنْفَعُنِي وَ لَمْ اُخْلَقُ سَؤُولاً؛[1] اموال خودم در نزد من حاضر نیست تا از آن بهرهمند گردم، و خداوند مرا درخواستکننده از خلق نیافریده است». آنگاه امام علیهالسلام به تعبیر امروزی میز مذاکره را رها می کندو بهجای کمک از کدخدا، سراغ خدا را میگیرد و با گفتن: «أَللّهُ أَكْبَر»ُ مشغول نماز میشود تا با تمسک به این آیه «وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ»[2] ازخداوندمتعال استعانت بجوید.
تاکتیک مقاومت قهرمانانه یا تاکتیک چالش ِسازش
شخصی دیگر به نام «یحیی بن خالد» که حامل پیام هارون بود برای مذاکرهی دوباره به نزد امام کاظم علیهالسلام به درون زندان اعزام میشود. پیام حاوی این مضمون بود که اگر حضرت از هارون یک عذرخواهی کوتاهی داشته باشد در عوض آن، منِ هارون سوگند خود را خواهم شکست و تو را از زندان بیرون خواهم کرد. در اینجا نیز حضرت تاکتیک مقاومت قهرمانانه را اگرچه هزینه آن شهادت باشد بر چالشِ سازش که بهمراتب هزینهی آن سنگین تراست ترجیح میدهد.[3]
عاقبت سیاست فشار حداکثری
حضرت با ایستادگی و با انتخاب مقاومت فعال در پاسخ به فرستادهی هارون چنین میفرماید: «مرگ من نزدیک است و بیش از یک هفته در دنیا باقی نخواهم بود».[4] یعنی موسیبنجعفر علیهالسلام فریب وعدههای پوچ و دروغین جبههی استکبار و نظام سلطه را نخواهد خورد چراکه بر اساس این آیه شریفه «الَّذِينَ عَاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لَا يَتَّقُونَ؛[5] کفار دائماً نقض عهد می کنند و از نقضِ عهدپیوسته نیز، هیچ پروایی ندارند» لذا حضرت فشار حداکثری هارون الرشید را به روسیاهی حداکثری برای آنان تبدیل نمود.
گزینه های روی میز هارونالرشید
1- تطمیع
در جریان ماجرای زندان امام کاظم علیهالسلام، هارون برای اینکه بتواند نقشه شوم خود را عملیاتی کند با سلاح تطمیع وارد میدان مبارزه میشود؛ لذا کنیز زیبارویی را بهعنوان خدمتگزار به زندان امام میفرستد تا از این طریق ذهن امام را با خود همراه سازد اما حضرت با شناخت طرح و نقشه دشمن، همانطورکه خداوندمتعال میفرماید: «فَلا تُطِعِ الكافِرينَ وَجاهِدهُم بِهِ جِهادًا كَبیرًا»[6] حضرت نیزجهاد کبیر و عدم تبعیت از دشمن را سرلوحهی کار خود قرارمی دهد و هرگز فریفته تطمیع هارون نمیشود و آن کنیز را نمیپذیرد و به شخصی که واسطه رساندن کنیز بود فرمود: «به هارون بگو «بَل أَنْتُمْ بِهَديَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ؛[7] بلکه این شمایید که به هدایایتان شاد هستید».[8]
2- تزویر
الف: آزادسازی اموال بلوکه شده
در ملاقاتی دیگر که شخص هارون با امام کاظم علیهالسلام داشت مسئله فدک را مطرح میکند که فدک حق شما است و بیایید آن را تحویل بگیرید. این ترفند یک فریبی بود که نشان بدهد هارون میخواهد حق ازدسترفته آل محمد صلیالله علیه و آله را به او برگرداند. در واقع هارون همانند فرعون خود را یک اصلاحطلب ظاهری [9]و فردی خوب جلوه میدهد. در ابتدا امام علیهالسلام از اینکه حدود و ثغور آن را مطرح کند امتناع کرد ولی با اصرار هارون حضرت فرمود: فدک حد و حدودی دارد هارون گفت: حد آن را بگو تا تقدیم کنم حضرت تعریفی از فدک میکند که همهی سرزمینهای جها
ن اسلام را در برمیگرفت و ازآنجاکه منطقهی تحت حاکمیت شخص خلیفه را نیز نشانه میگرفت، هارون را برآشفته و متعجب کرد تا آنجا که خلیفه به حضرت با کنایه میگوید: پس برخیز و در جای من بنشین! حضرت فرمود: من که عرض کردم اگر حدود فدک را مشخّص کنم آن را در اختیارم نمیگذاری.[10] یعنی فکرنکن که دعوای ما در آن روز بر سر چند تا نخلستان و درخت خرما بود بلکه مسئلهی خلافت پیغمبر و استقرار حکومت و تمدن نوین اسلامی بود.
ب: سیاست ژن برتر
نمونهای دیگر از ترفند تزویر هارون که با زیرکی و ذکاوت و درایت امام کاظم علیهالسلام نقشبرآب میشود آن وقتی بود که هارونالرشید وارد حرم پیغمبرمی شود و به قصد تظاهر به اینکه با پیغمبر خدا خویشاوند است جلوی قبر پیامبر اینطور سلام میدهد «السّلام علیک یابن عمّ؛ ای پسرعمو سلام بر تو.» اما امام کاظم علیهالسلام بلافاصله در مقابل ضریح میایستد و میفرماید: «السّلام علیک یا ابّ؛ سلام بر تو ای پدر.» یعنی اگر تو خود را پسرعموی پیامبر، و این را دلیل به دست گرفتن قدرت میدانی، پس بدان که من در این جهت از تو لایق ترم زیرا من فرزند او هستم. به این صورت شیوهی تزویر او در همان مجلس از بین میرود و از آن جا است که هارون بزرگترین خطر برای دستگاه خلافت را، وجود موسیبنجعفر علیهالسلام میداند.[11]
3- تهدید و حذف فیزیکی
از آنجاکه وجود مبارک حضرت موسیبنجعفر علیهالسلام به عنوان رهبری مبارز، مجاهد، متصل و متوکل به خدا، بابصیرت کامل، دارای دانش وسیع و هواداران و دوستانی متعدد در سراسر جهان اسلام شناخته میشدند و در سیاست نیز حضرت در مقابل مستکبران بسیار نفوذناپذیر و سازشناپذیر بودند و در برابر فشار حداکثری و سخت زندان، قهرمانانه ایستادگی میکردند، در نهایت هارون تصمیم گرفت این خطر را که بزرگترین خطر برای دستگاه سلطنتی بود را از مقابل خود بردارد لذا سرانجام حضرت را مسموم کرد و ایشان در زیر بار سنگین غل و زنجیری که برگردن و بر دستوپایشان بسته بود در زندان روحش به ملکوت اعلی پیوست و به شهادت رسید.
نویسنده: عبدالحمید فاطمیتبار، کارشناس سطوح عالی حوزه علمیه قم
پینوشت:
[1] . رک: محدث قمی انوار البهیّه،ص303و304.
[2] . سوره بقره، آیه 45.
[3] . ر.ک: محدث قمی انوارالبهیّه،ص303و304.
[4] . همان.
[5] . سوره انفال، آیه 56.
[6]. سوره فرقان، آیه 52: پس، از كافران اطاعت مكن، و با [الهام گرفتن از] قرآن با آنان به جهادى بزرگ بپرداز.
[7] . سوره نمل، آیه 36.
[8] . ر.ک: مناقب آل أبی طالب علیهمالسلام ، ج4، ص297
[9] . سوره غافر،آیه 26.
[10] . ر.ک: مناقب آل أبی طالب عليهم السلام، ج ۴، ص ۳۲۰؛ بحار الأنوار ، ج ۴۸، ص ۱۴۴.
[11] . ر.ک: الإحتجاج على أهل اللجاج، ج ۲، ص ۳۹۳؛ بحار الأنوار، ج ۴۸، ص ۱۳۵.
نظر شما