خبرگزاری شبستان : در گزارش قبل ضمن بررسی واژه اصلاح به اهمیت این مقوله پرداخته شد و اینکه مهمترین هدفى که در تعالیمات اسلام دنبال شده صلاح مجتمع و اصلاح عموم است. برخی معتقدند دین اسلام دین تحول و تکامل نیست . بر این اساس امکان رنسانس در این دین وجود ندارد. این نوشتار موطنی مناسب برای این مباحث پیچیده نیست اما فی الجمله باید دانست اشکالاتی که در مورد مجتمع کامل مطرح است ناشی از نگرش مکتب ماتریالیسم دیالکتیک است که باید در بحثی جداگانه مورد تحلیلی و بررسی قرار گیرد .
لازمه هر تحول و تغییرى در سیستمهاى حکومتى و سنتهاى اجتماعى، حرکت از نقص به سوى کمال نیست.
طریق اداره مجتمعات و سنتهاى اجتماعى که روز به روز دگرگونى یافته، یک روز سلطنت و روز دیگر دموکراتى و روز دیگر کمونیستى و غیره شده، این بدان جهت است که بشر به نواقص یک یک آنها پى برده لذا از یک متد و روش حکومتی و یا از تئوری خاصی دست کشیده و رژیم دیگرى بر سر کار آورده، نه اینکه این تغییر دادن رژیم، یکى از واجبات حتمى بشر باشد ، پس فرق میان آن رژیم و این رژیم- البته اگر فرقى باشد و همه در بطلان به یک درجه نباشند- فرق میان غلط و صحیح (و یا غلط و غلطتر) است، نه فرق میان ناقص و کامل. (ترجمه تفسیر المیزان، ج4، ص:188 ).
البته امکان دارد شماری از نهضتها و تحولات به سوی کمال سیر کنند . میتوان مدعی شد مشخصه این تحولات ان است که داعیه اصلاح داشته و واقعاً هم مصلح بودهاند . برای انکه این موضوع روشن شود در ادامه سیری در تحولات و نهضتهای اصلاحی خواهیم داشت :
اصلاح و ادعای اصلاح
بسیاری از جنبشها و رهبران و حتی احزاب و گروها سعی میکنند نهضت خود را اصلاح طلب معرفی کنند . چرا که اصلاح به نوعی بار ارزشی مثبتی دارد . اصلاح مقابل افساد است و به نحوی معنای تجدد و بیداری سازی با بار معنائی مثبت را به مخاطب القا میکند . حتی گروهها و فرقه هائی که عنوانی اصلاح خواهی را به خود نمینهند منکر این معنا و بار مثبت معنایی ان نمی باشند . میتوان مدعی شد اصلاح به مثابه معنای عدالت و ازادی است که فی حدنفسه علی رغم ابهام معنائی دوست داشتنی هستند و اختلاف اصلی در تعیین مصادیق ان می باشد .
جنبشهای داعی اصلاح ، یکسان نبودهاند. برخى داعیه اصلاح داشته و واقعاً هم مصلح بودهاند. برخى برعکس، اصلاح را بهانه قرار داده و افساد کردهاند. برخى دیگر در آغاز جنبه اصلاحى داشته و سرانجام از مسیر اصلاحى منحرف شدهاند. لذا در این قسمت اصلاح را به معنای عام متذکر میشوم .
در تاریخ اسلام حرکتها و جنبشهاى اصلاحى فراوان مىتوان یافت .اصلاح و مصلح و نهضت اصلاحى و تجدد فکر دینى و حتی اصلاح طلبی در دنیای سیاست ، واژه ای ناآشنا به گوش مسلمانان نیست. اصلاح در هر حوزهای قابلیت طرح دارد : سیاسی ، اجتماعی ، علمی ، و... شهید مطهری در یک تقسیم جنبشهاى اصلاحى اسلامى را ، به فکرى، اجتماعى و فکرى – اجتماعى تقسیم کردهاند .از جمله جنبشهاى اصلاحى در تاریخ اسلام میتوان موراد ذیل را متذکر شد :
قیامهاى علویین در دوره اموى و عباسى غالباً قیامهاى اصلاحى بوده است. و نیز نهضت سربداریان که نهضتى اجتماعى علیه حکام زمان بود
برعکس، جنبش بابک خرّمدین و چند جنبش دیگر از این قبیل آنقدر آلوده و پلید بود که براى جهان اسلام نتیجه معکوس داد، یعنى از تنفر مردم و خشم مردم نسبت به دستگاه جور خلفاى عباسى- که این نهضتها علیه آن بپا شده بود- کاست. شاید علت اصلى دوام نسبى حکومت عباسیان قیامهاى امثال بابک بود.
قیام شعوبیه در آغاز، ماهیت اصلاحى داشت زیرا علیه تبعیض اموى بود و با شعار:یا ایُّهَا النّاسُ انّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ انْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفوا انَّ اکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ اتْقیکُمْ «1».آغاز شد. شعوبیه چون علیه تبعیض قیام کرده بودند «اهل التسویه» خوانده شدند و چون آیه کریمه فوق را شعار خود قرار داده بودند «شعوبیه» نامیده شدند. اما متأسفانه خود شعوبیه در همان مسیر انحرافى افتادند که علیه آن بپا خاسته بودند یعنى مسیر افکار و احساسات نژادپرستانه و قومیت گرایانه.
نهضت غزالى یک نهضت فکرى محض بود. او فکر مىکرد علوم اسلامى و اندیشههاى اسلامى آسیبدیده است، در صدد «احیاء علوم دین» برآمد.
نهضت اخوانالصفا، هم فکرى بود و هم اجتماعى بود.
برخى از نهضتها پیشرو بوده مانند همانها که نام بردیم .
و برخى ارتجاعى بوده مانند نهضت اشعرى در قرن چهارم و نهضت اخباریگرى (در شیعه) در قرن دهم و نهضت وهابیگرى در قرن دوازدهم.
در گزارسات بعدی به بررسى مختصرى از نهضتهاى اصلاحى اسلامى صد ساله اخیر مىپردازیم که با ما و زندگى فعلى پیوند نزدیک دارد، و به نتیجهگیرى براى عصر و زمان خودمان که در متن نهضتى اسلامى و اصلاحى هستیم مىپردازیم.
شهید مطهری قائلند : از حدود نیمه دوم قرن سیزدهم اسلامى و نوزدهم مسیحى به بعد یک جنبش اصلاحى در جهان اسلام آغاز شده است. این جنبش شامل ایران و مصر و سوریه و لبنان و شمال آفریقا و ترکیه و افغانستان و هندوستان مىشود. این جنبشها به دنبال یک رکود چند قرنى صورت گرفت و تا حدى عکسالعمل هجوم استعمار سیاسى و اقتصادى و فرهنگى غرب بود و نوعى بیدارسازى و رنسانس (تجدید حیات) در جهان اسلام به شمار مىرود.(مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج24، ص: 30).
در گزارشات بعد به تجدد خواهی و رنسانس اسلامی در قرن 19 اشاره خواهد شد و مفهوم موج بیداری اسلامی واکاوی خواهد شد .
ادامه دارد
روح الله دارائی
پایان پیام /
طریق اداره مجتمعات و سنتهاى اجتماعى که روز به روز دگرگونى یافته، یک روز سلطنت و روز دیگر دموکراتى و روز دیگر کمونیستى و غیره شده، این بدان جهت است که بشر به نواقص یک یک آنها پى برده.......
کد خبر 104009
نظر شما