خبرگزاری شبستان_رشت، مهری شیرمحمدی؛ خبرگزاری شبستان کوه های سربفلک کشیده، دره های عمیق، دشت های پهناور و جنگل های انبوه و تاریک. شاید بتوان گفت، شهرستان رودبار متنوع ترین اقلیم را در میان دیگر شهرستان های گیلان دارد. هر فصل این شهرستان زیبایی خاصی دارد. کشیدگی کوه های البرز و دره های عمیقش موجب شده بیشترین تعداد غارهای طبیعی در دل این کوه ها بوجود آید. غارهای؛ دلفک چپلک، دیورش، هفت دری، دربند، اسپهبدان(اسپهلان)، پلنگ چال، اسپی، نوچاه، سله، اسکابن، سرخ تالش، تاریک، ولی گورد، سولاران، زرگر دکان، رشی، ایلی بولاقی (غرا آباد) و دولت آباد تنها برخی از مهمترین غارهای شهرستان رودبار است.
شاید زیباترین غار این شهرستان در جنگل « نورچشمه» پنهان شده باشد. جنگل انبوه و تاریک روستای دیورش، که مبدا آب رودخانه اش از دل یک غار عمیق بیرون می زند، طبیعتی بکر و بینظیر را ایجاد کرده است. برای دیدن این غار به شهرستان رودبار و شهر توتکابن می رویم، پس از دهستان رحمت آباد و بلوکات و گذر از تپه های به گُل نشسته روستای «خرشک»، به سمت روستای «شیرکوه» می رویم. روستایی که دشت های سرسبزش در اردیبهشت ماه با گل های «بابونه» فرش شده است.
بالاتر از مسجد روستای شیرکوه، تابلو سبزرنگی نصب شده که روی آن نوشته شده است: «به طرف منطقه توریستی و گردشگری سفید آب و غار روستای دیورش». روستایی ییلاقی دیورش هرچند فاصله کمی نسبت به شیرکوه دارد، ولی پوشش گیاهی بسیار متنوعی دارد. از اینجا به بعد، پستی و بلندی های جاده بیشتر و بر تعداد درختان جنگلی افزوده می شود. شالیزارهای این منطقه پلکانی است و بیجارهایی که نشا شده اند، زیبایی منطقه را دوچندان کرده است. بیشتر شالیزارها و باغ های این مسیر در واقع خانه باغ های مردم شیرکوه است که با حصارهای فلزی از جاده آسفالته محدود شده است.
بانویی، با منبع آب داخل باغ مشغول کار است. می توان فهمید که این روستا ذخیره آبی کمی دارد. او می گوید: شالیزارها را با آب رودخانه آبیاری می کنیم ولی برای آب شرب، آب چشمه بالای کوه را با شلنگ به پایین دست هدایت کرده ایم و اهالی منبع آب را پر می کنند.
او ۳۰سالی در تهران زندگی کرده و حالا با فوت پدرش به زمین های آبا و اجدادی برگشته است. این بانوی شیرکوهی می افزاید: خانه پدری ام در شیرکوه است. شالیزارهایمان در دیورش است و تابستان ها بالای کوه می آییم.
از او درباره وجه تسمیه نام روستا می پرسم، می گوید: از قدیم اینجا معروف به دیو رَش بود. چرایی این نامگذاری را نمی دانم. شاید چون این منطقه تپه بزرگ و سرسبزی دارد، در تصور مردمان قدیم شبیه دیو، بزرگ بود. او که ما را مهمان کلبه چوبی اش کرد، از زیبایی های جنگل نورچشمه گفت و غار آبی که منبع اصلی آب رودخانه روستاست. با دل سپردن به صدای رودخانه -که از ته دره به گوش می رسید- و آواز پرندگان، خستگی را بدر کردیم. بانوی شیرکوهی لحظه خداحافظی یادآور شد که باید بخشی از مسیر را پیاده بروید. هرچه جلوتر می رفتیم، از آسفالت مسیر کاسته می شد. معلوم بود که باران و برف های زمستان، آسفالت را شسته و از مرمت های بعدی هم خبری نیست.
چوپان جوانی، گله اش را از بالای کوه به سمت شیب جاده هدایت می کرد. در چشم برهم زدنی بزهای گله با صدای زنگوله شان راهنمای بقیه گوسفندان شدند و سگ گله که سم نداشت، شیب مسیر را سر می خورد و پایین می آمد. در میان سر وصدای گله و جویدن برگ درختان انارهای وحشی که کنار جاده رشد کرده بودند، فرصتی برای گفتگو با چوپان دست داد. مرد جوان، پنیر گوسفندی که تازه درست کرده بود، به ما عرضه کرد. چوپان، ابرهای سیاه بالای کوه را نشان داد و گفت:« بهزودی رگبار می زند. باید گوسفندان را به سرپناه امنی ببرم. »
با دور شدن گوسفندان، بار دیگر ماشین به حرکت درآمد. تا جاییکه به خانه مسافر آقای «بسیا» رسیدیم. خانه ای که ورودی اش با گلهای رز سرخ رنگ تزیین شده بود. او که در حیاط مشغول کار است، اشاره کرد که بعد از این نمی توانید ماشین ببرید و با مهربانی اجازه داد خودرو را در حیاط خانه اش پارک کنیم.
او توضیح داد: باید شیب تند جاده را پایین بروید. بعد از پل آهنی، به مرکز پرورش ماهی می رسید. از آنجا به بعد، حدود نیم ساعت دیگر هم در جنگل به سمت کوه پیاده بروید. مسیر رودخانه را ادامه بدهید تا به منبع آب که همان غار است، برسید.
هرچه جلوتر می رویم، جنگل انبوه تر می شود و ابرها بهقدری متراکم شده که جنگل تاریک بهنظر می رسید. نرسیده به مرکز پرورش ماهی، مسیر رود وسیع می شود. آب چشمه بهقدری شفاف است که در میانه جنگل تاریک به سفیدی می زد و شاید وجه تسمیه «سفید آب» هم همین باشد. بعد گذر از پل آهنی، مسیرجاده مالرو را در امتداد مبدا رودخانه ادامه می دهیم. هرچه جلوتر می رویم، شیب مسیر تندتر می شود و تنها چیزی که زیرپایت را سفت نگه می دارد، ریشه های بیرون زده درختان است. از بالای تپه می توان موج های خروشان سفید آب را دید.
هرچه به بالای کوه می رسیم، از حجم آب کاسته می شود. بخار باران های بهاری، مسیر بهقدری لغزنده شده که بی عصای کوهنوردی و چوب دستی نمی توان خود را بهزمین محکم کرد. از بالای کوه، شکاف غار مانندی که آب از دهانه آن بیرون می زند، پیدا بود. اما جریان تند آب مانع از پیش روی به نزدیکی غار بود. افزون بر آن، در آن جنگل تاریک، چنان صدای برهم خوردن ابرهای باران زا می آمد که زهره می ترکاند. با افزایش رعد و برق، به یکبار رگبار در جنگل شروع شد و به ناچار مسیر رفته را با سرعت بازگشتیم. خیس و گل آلود و رودخانه ای که آبش به سرعت بالا می آمد، خطر سیلاب را افزایش می داد. آنگوه که صاحب پرورش ماهی می گفت، بالاتر از غار دیورش، غار بزرگتری به نام درفک هست که خفاش های زیادی در آن لانه دارند. اما رفتن در این مسیر بدون راهنما و بلد راه امکان پذیر نیست و برای رفتن به داخل غار حتما باید چراغ روشنایی داشت.
نظر شما