روایتی داستانی از خاطرات روحانی شهید مدافع حرم  در«یک جرعه دیدار»

کتاب«یک جرعه دیدار» روایتی داستانی از خاطرات روحانی شهید مدافع حرم،‌ محمد رضایی نوشته«نعیمه ترکمن نیا روزبهان» از سوی انتشارات خط مقدم منتشر شده است.

به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از انتشارات خط مقدم، کتاب«یک جرعه دیدار» روایتی داستانی از خاطرات روحانی شهید مدافع حرم،‌ محمد رضایی؛ نوشته«نعیمه ترکمن نیا روزبهان» از سوی انتشارات خط مقدم منتشر شده است.

نویسنده در بخشی از مقدمه کتاب نوشته است:« کتاب پیش رو، روایتی داستانی درباره‌ی زندگی شهید محمد رضایی است. شهید محمد رضایی، ریشه در افغانستان دارد؛ اما سال ۱۳۶۴ در ایران و در محله‌ی گلشهر مشهد متولد شده است. او در همین محله بزرگ شده، درس خوانده، به حوزه‌ی علمیه رفته و مدیر یکی از مدارس علمیه‌ی محله‌ی گلشهر شده است.

وی ادامه می‌دهد:« بعد از اتفاقات سوریه و حملات داعش، محمد رضایی، همچون بسیاری از دوستانش، برای دفاع از حرم حضرت زینب(س)، حوزه‌ی علمیه، مدیریت و محله را رها کرد و به سوریه شتافت و در سال ۱۳۹۳ به شهادت رسید».

روزبهان درباره تلاش‌های انجام شده برای به ثمر رسیدن این کتاب می‌نویسد:« با توجه به وضعیت خاص شهید، پیدا کردن خانواده و گرفتن مصاحبه از دوستان و هم‌رزمانش برای شناخت وی، کار آسانی نبود؛ ولی پس از ماه‌ها تلاش و با همراهی خانواده‌ی شهید، موفق به یافتن دوستان و هم‌رزمان شهید برای مصاحبه شدیم.. کتاب حاضر، ثمره‌ی چندین ماه کوشش و پیگیری و ساعت‌ها مصاحبه‌ی شفاهی با اعضای خانواده، دوستان و هم‌رزمان شهید شیخ محمد رضایی است».

یک جرعه دیدار می‌خواهم

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:« «ده سال از ما دور بودی. زمان کمی نیست ده سال؛ یعنی ده تا نوروز، ده تا تابستان، ده تا پاییز و ده تا زمستان. به اندازه این فاصله برایم ناشناخته بودی و بعد از شهادت معمای زندگی‌ام شدی. کم تو را شناختم؛ کم تو را شناختیم. من در این ده سال دلم گرم بود به عکسی که در کنج قلبم چشمان پرمهر تو را داشتم و به صدای پر احساس تو پشت تلفن. همیشه صورتت را تصور می‌کردم که باید چقدر تغییر کرده باشد. تو آن محمدی بودی که تو را پشت اتوبوس در مسیر افغانستان جا گذاشته بودیم. تو بزرگ شده بودی. تغییر کرده بودی و ما شاهد این تغییر نبودیم. وقتی تو را بیشتر شناختم راهت را هم بیشتر و بهتر از قبل شناختم. تو قهرمان این راه بودی، تو قهرمان من بودی و همیشه خواهی بود. گاهی که دلم تنگ می‌شود و حسرت دیدارت به دلم چنگ می‌اندازد، آرزو می‌کنم کاش دوباره می‌شد درِ آن اتاقی را کوبید که رویش نوشته بودی «هر وقت در این اتاق کوبیده شود در خدمتم» آن‌وقت در می‌زدم داخل می‌شدم و به چشم‌هایت یک دل سیر نگاه می‌کردم و می‌گفتم یک جرعه دیدار می‌خواهم ... یک جرعه دیدار».

دل‌گویه‌های یک خواهر

در بخش دیگری از این کتاب می‌خوانیم:«بی‌بی، من و تو هم دردیم؛ تو از راه دور برای دیدن برادرت اومدی ایران، و من هم برای برادرم اومده ام پیش تو. من و تو،هر دو خواهر هستیم؛ خواهرهایی که دلشون برای برادراشون می تپه و می‌فهمیم غم برادر چقد سخته. کمک ام کن! کمک ام کن برادرم رو دوباره ببینم!

همه‌ی آن یک هفته‌ی باقی‌مانده را هر روز می‌رفتم حرم ،و با بی‌بی درد و دل می‌کردم. هیچ‌کس مثل حضرت معصومه، حرف دلم را نمی‌فهمید.

محمد،مثل همیشه، سر قولش ماند؛ درست سر دو هفته برگشت؛ ولی نه روی پاهای خودش؛ روی دست‌ها آمد....»

شیخ موتورسوار

در بخش دیگری از این کتاب در خاطره‌ای می‌خوانیم:« بین مقرها،‌ مقری داشتیم که از همه نامنظم‌تر و شرتر بود و همیشه برای ما مشکل درست می‌کرد. چند روزی بود که شیخ به آنجا رفته بود و من خبر نداشتم.

آن روز، چند موتور تریل از آن مقر کم شده بود، با هفت هشت نفر از بچه‌ها تماس گرفتم؛ اما بی‌سیمشان را جواب ندادند. موتورها بیت‌المال بود و بردنشان به بیرون از مقر بدون اجازه، خلاف بود. ناراحت بودم. خودم پیگیر شدم و وارد عمل شدم. دیدم بیرون از مقر، بچه‌ها خاک‌ریزی درست کرده‌اند و با موتورها از روی آن خاک‌ریز پرش می‌زنند. سراغشان رفتم. جلوی سه چهار تایشان را گرفتم و کشیدمشان کنار. سرشان پایین بود. خجالت می‌کشیدند و می‌دانستند کار خلافی کرده‌اند. داشتم سرو صدا می‌کردم که دیدم موتور دیگری از خاک‌ریز پرید. با غیظ نگاهش کردم. دقت کردم. دیدم عمامه سرش است، حدسم درست بود. آن موتورسوار، خود شیخ بود. به طرفم آمد. جلوی بقیه، چیزی بهش نگفتم، کناری پارک کرد. به طرفش رفتم

تو ملای مایی، شیخ. به جای اینکه بقیه رو از این کارها نهی کنی، خودت موتور برمی‌داری و همراه این‌ها پرش می‌زنی؟

- اومدم این مقر، و با بچه‌هاش صحبت کردم. قرار شد کارهایی رو که خواسته‌ام، بکنند؛ اما شرط داشتند. شرطشان هم این بود که مسابقه‌ی موتورسواری براشون بگذارم. وقتی اونها قولشون رو عملی کردند، من هم به شرط شون عمل کردم».

کتاب«یک جرعه دیدار» روایتی داستانی از خاطرات روحانی شهید مدافع حرم،‌ محمد رضایی؛ نوشته«نعیمه ترکمن نیا روزبهان»، ویرایش «محمد مهدی عقابی» به دلیل استقبال علاقه‌مندان بیش از 5 بار از سوی انتشارات خط مقدم تجدید چاپ شده است.

 

کد خبر 1071119

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha