داعش و طالبان محصول تنزل عنوان امیرالمومنین هستند/ مبارزه منفی اهل بیت(ع) برای احقاق حق امیر(ع)

یک استاد تاریخ اسلام در تبیین سیره حکمرانی امیرالمومنین(ع)، گفت: تنزل کلمه امیرالمومنین به کسانی در حد یزید، امروز باعث بروز طالبان و داعش شده است. عواقب انتخاب‌های شتابزده و بدون صلاحیت بعد از پیامبر(ص) تا کنون ادامه یافته است.

به گزارش خبرنگار گروه غدیر و مهدویت خبرگزاری شبستان، نخستین نشست از سلسله نشست های «حکمرانی در سیره امیرالمومنین(ع)» با سخنرانی حجت الاسلام «حامد کاشانی»، استاد تاریخ اسلام یکشنبه، 18 مهرماه در مسجد دانشگاه تهران برگزار شد.

 

بنابر این گزارش، مشروح سخنان حجت الاسلام کاشانی در این نشست در ادامه تقدیم حضورتان می شود:

 

بررسی حکمرانی در سیره امیرالمومنین(ع) مقدماتی دارد، به بیان تفاوت های تاریخ و سیره نمی پردازم اگرچه معمولاً این دو یکی دانسته می شود که اشتباه است. یکی از نکاتی که اگر برداشت درستی از آن نشود و در فضای آن نباشیم، ندانستن همین سه عنوانی است که در تیتر آمده است.

یکی از اتفاقاتی که در صدر اسلام و از نظر تاریخی در همین ایامی که در آن هستیم، رخ داد تنزل چند عنوان اساسی است و همین تنزل باعث شد تا امروز مسلمانان با هم مشکل داشته باشند. چنان که سمت شرق کشور طالبان و در غرب کشور شاهد بروز داعش هستیم و اینها محصول همان چالشی است که در آن دوران رخ داد.

 

تنزل مقام خلافت به حکومت و حاکمیت

تنزل مقام خلافت به صرفا حاکمیت ازجمله این تنزل ها است. وقتی پیامبر(ص) خلیفه تعیین کردند مقصودشان خلافت از نبوت بود با عباراتی همچون «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی». اما بعد از ایشان، این مقام به قدری تنزل یافت که حتی ما شیعیان هم اینطور فهمیدیم که خلافت یعنی صرفا حکومت و حاکمیت!؛ اما آیا در حکومت نباید حاکم اوصاف و علم و خصایص و توان اجرایی و مدیریتی داشته باشد؟ بعدها به مرور این ویژگی ها حذف شد و به صرف اعمال قدرت تنزل یافت، چنان که کلمه امیرالمومنین برای برخی صحابی و تابعین و حتی بعدتر برای یزیدبن معاویه و حتی یزیدبن عبدالملک، کسی که در خلوت خودش به قرآن جسارت می کرد، به کار رفت!!

 

اینکه می بینیم در روایات حتی به امام حسن(ع) امیرالمومنین اطلاق نمی شود با اینکه از نظر مفهومی حقا به عنوان امام امت امیرمومنان هستند و حکومت شش ماهه کردند برای آن بود که این معنا را تنزل داده و برای غیر به کار بردند. این تنزل فقط لفظی نیست.

 

جریانی که قدرت را اصل کرد و اسلام را فرع!

وقتی صرف اعمال قدرت، مسئله می شود فارغ از آنکه این قدرت چقدر پایبند به اسلام است و چقدر مضر برای آن است به مرور یک نتیجه‌گیری در میان مسلمین شکل گرفت که اصل قدرت است و اسلام در فرع قرار دارد! لذا حکام بت فروش داشتیم و به آنها امیرالمومنین می گفتند، کسی که رسمی ترین مراکز رباخواری را راه اندازی کرده بود! نه رباخواری مثل آنچه امروز در موضوع بانکداری بدون ربا مطرح می شود چون این بانکداری قانونی است اجرایش مشکل دارد یا اجراشدنی نیست و در متن آن رباخواری وجود ندارد.

 جالب آنکه چنین حاکمی امیرالمومنین شده و در احکام دین هم ابراز نظر می کرد!! این یعنی مقام خلافت در همین ایامی که داخل آن هستیم تنزل کرد، در این ایام حاکمیتی که در سقیفه روی کار آمد، صلاحیت نداشت و این چیزی نیست که یک گروه از مسلمین بگویند بلکه ابن حجر عسقلانی می گوید: این کار ناگهانی و شتاب زده (معمولا منجر به پشیمانی می شود) بود و طبیعی بود که شر ایجاد کند اما خلیفه دوم می گوید: خدا ما را از شرش نشان داد!

 

انتخاب بر اساس اصلحیّت نبود

هیچ جا در گزارش های تاریخی نمی بینیم که بر اساس صلاحیت ها موازنه صورت گرفته و بعد اصلح انتخاب شده باشد! چون بر اساس شتابزدگی (فلتة) و بدون صلاحیت ها صورت گرفت وقتی از نوک قله تخت سنگی در اوج برف پایین بیفتد در کوهپایه بهمنی عظیم ایجاد می کند. آن روز گفتند شتاب زدگی شد و کسی به حکومت رسید که معانی قرآن را نمی دانست (او خود معترف بود که معانی قرآن را نمی داند) لذا نمی توانستند خلافت را با همه شئون آن اجرا و پیاده کنند.

اگر کسی نهج البلاغه را بخواند و نداند مردم به امیرالمومنین چطور می نگریستند دچار تناقضات می شود، کلمه امیرالمومنین و خلیفه را برای هر کسی به کار بردند، شاید آن چند نفر اول، صحابی شمرده می شدند که البته باید دایره صحابی را هم دانست که آیا شاگرداول بودند یا نه فقط پیامبر(ص) را در حال مسلمانی دیده بودند! برخی فرقه های اسلامی با همین نگاه، افراد را در دایره صحابی قرار  می دهند چه 23 سال با حضرت(ص) بوده باشد چه چند ثانیه رسول خدا(ص) را دیده باشد (البته مشکلی هم نیست) در حالی که پیامبران هم در مقام و منزلت با هم تفاوت دارند!

 

ویژگی های صحابی پیامبر(ص) در لسان قرآن

نگاه آن است که وقتی صحبت از صحابی می شود آنها باشند که در دایره این آیه قرار می گیرند: «وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ...» اما آنها عنوان امیرالمومنین را به هر کسی نسبت دادند.

 

با توجیه بحرانی بودن شرایط امیرالمومنین انتخاب کردند!

به اینها اکتفا نشد چون مسئله بر اساس شایستگی نبود بلکه رخدادی اتفاقی حادث شد، توجیه خودمانی آن هم این است که فرضا قرار است رئیس دانشگاهی را انتخاب کنند بعد (خدای ناکرده) کشور اشغال شود داعشی ها از در دانشگاه می خواهند داخل بیایند دیگر وقتی باقی نمی ماند و یک نفر را به عنوان رئیس انتخاب می کنند تا قوا برای مقابله با دشمن تجمیع شود. آنها هم با این توجیه که بحران شد و وقت بررسی نبود یک نفر را انتخاب کردند ... اما مسئله به این متوقف نشد و بتدریج به کسانی امیرالمومنین گفته شد که به هیچ وجه نسبتی با اسلام نداشتند و این به بحث ها و کتاب های کلامی راه یافت که کودتاگران هم مشروعیت دارند و اطاعت از آنها لازم و واجب و اعتراض به ظلم کودتاگر حرام است!!

اگر دوستان دنبال استناد در این باره می گردند یکی از مهمترین و شاید مهمترین شارح «صحیح مسلم» با نام «ابوزکریای نووی» از شخصیت های مهم اهل سنت می گوید: خروج بر حاکم (ممکن است کودتاگر باشد قبل تر توضیح داده است) حرام است فاسق و ظالم هم باشد، فرقی نمی کند.

جلوتر هم وزیر اوقاف عربستان سعودی صاحب سایت مهم الدرر السنية، علوی بن سقاف در دو جلد شرح کتاب ابن تیمیه آورده: حاکم مسلمین اگر فاسق ترین افراد باشد و حتی اولیای خدا را سر بریده باشد اطاعت از او واجب است و ایستادن مقابل ظلم او حرام است!

 

آوار شتابزدگی در انتخاب خلیفه

این بهمنی است که با فلتة(شتابزدگی) شروع شد و آوارش زمانی بر سر مسلمین ریخت که از همه جا رانده و مانده شده بودند و حتی در حد یزیدبن معاویه کسی را به عنوان حاکم مسلمین نیافتند! چون وقتی شروط کاهش یابد صلاحیت هم تقلیل می یابد برای مثال برای ریاست دانشگاه نمی توان فردی را از کوچه و خیابان برد (طالبان را نبینید که وزیر علومشان دانشگاه نرفته است) برای ریاست دانشگاه نهایتا باید از میان اساتید آن نامزد شوند اگر این شروط برداشته شود و بگوییم آرایشگران و فروشندگان مواد غذایی هم می توانند نامزد شوند، تعداد نامزدها بیشتر شود تنازع بیشتر می شود و در پی این تنازع، چندپارگی بیشتر می شود؛ چنین است و 800 سال است که در جهان اسلام وقتی همه شروطی را برداشتیم برای حاکمیت نه عدالت لازم است نه علم، نه قدرت، نه شجاعت، نه التزام و پایبندی به اسلام و همه می توانند حاکم شوند کودتا را هم که تائید کردیم هر  اتفاقی که در جهان اسلام بیفتد گوشه گوشه آن را یک کسی بر عهده می گیرد و هر کسی از جایی سربرمی آورد و نمی شود جمع کرد، چنین می شود که 800 سال است (جز جامعه شیعی) دیگر کسی نتوانست حاکم شود و نتیجه آن شد عقده ای در دل جوان مسلمان که دنبال حق می گردد اما در تشخیص مصداق آن نمی تواند عمل کند و داعش بروز می کند، داعش خود را دولت اسلامی عراق و شام می داند یعنی مسئله‌اش دولت است طالبان هم چنین هستند و می گویند رئیس ما امیرالمومنین فی العالمین است!!

 

مبارزه منفی اهل بیت(ع) در مقابل غصب عنوان امیرالمومنین

این بحث بسیار گسترده است، به صدر اسلام بازمی گردیم ... برای همین است که اهل بیت(ع) اجازه ندادند جز امام علی(ع) به آنها، کسی امیرالمومنین بگوید حتی وقتی از امام صادق(ع) پرسیدند، امام زمان(عج) بیایند ایشان را چه می خوانید؟ فرمودند: بقیه الله.

این مبارزه ای منفی است که لفظ امیرالمومنین را هر جایی مصرف نکنید وگرنه بر اساس معنای باطنی و مفهوم لغت همه ائمه(ع)، امیرالمومنین هستند اما اجازه بیان آن داده شد چون این مبارزه منفی بود تا زمان ظهور امام زمان(عج) تا مسیری که به هر کسی خلیفه گفته شود بدون شایستگی های حداقلی، مسدود شود. سال 2019 کتابی در پاکستان منتشر شد (بنده این کتاب را دارم) با نام «خلافت امیرالمومنین یزیدبن معاویه»! اینکه این لفظ را هر جایی مصرف نکنیم از مسائل مهم است. امیرالمومنین بودن یک انحصار و استثناء در خود نهفته دارد علامتش آن است که این شخص باید شایستگی هایی داشته باشد اگرچه شاید مردم درک درستی از آن نداشته باشند.

 

سطح بحث من به تعامل و گفت و شنود با مخاطبان بستگی دارد.

فعلاً می خواهیم تاریخ امیرالمومنین(ع) را بررسی کنیم، بنابر دلایلی از سیره عدول می کنم چون سیره در مقایسه با تاریخ حوصله بیشتری را می طلبد، چون حوصله بیشتری می خواهد دم ظهر است و ممکن است مباحث دقیق بجا نباشد نکند.

در تاریخ حضرت(ع) هم به حکمرانی می پردازم ... کلمه حکمرانی از جهات مختلف ما شیعیان هم دچار فلتة شده ایم، یعنی کژانیدشی یک بار با بی توجهی به اهمیت آن یک بار هم با افراط در اصلش. چون در تعامل با عزیزان سایر مذاهب، آنها حکومت را اصل گرفته اند ولو حاکم رباخوار و بت فروش باشد و ما قدرت را اصل گرفته ایم نه وسیله اعمال حق برای جلوگیری از باطل. برای مثال وقتی امام حسن مجتبی(ع) در آن آتش‌بس از حکومت کنار رفتند دیگر شیعیان هم با امام حسن(ع) کاری نداشتند و گفتند اگر خواستید برای حکومت قیام کنید، ما هستیم. شیعیان هم هیچ سوال شرعی از حضرت(ع) نمی پرسیدند؛ به قول آیت الله اجوادی آملی هیچ یعنی هیچ. یعنی فکر می کردند امام یعنی حاکم و آن چیزی که فضای جامعه می گفت لذا بعد از آتش‌بس بلافاصله رفتند سراغ امام حسین(ع) و گفتند: اگر شما قیام کنید همراهی‌تان می کنیم، در حالی که امام حسن(ع) زنده بودند. یعنی امامت را در دست گرفتن قدرت می دانستند اینها افراط داشتند تا جایی که جمع زیادی از شیعیان از از تشیع خارج شدند وقتی می دیدند امام(ع) از کسب قدرت دست کشیده اند. خیلی ها امام سجاد(ع) را امام نمی دانستند! این حاصل افراط است.

از آن سو دچار تفریطی شدیم که اصلا تا خود معصوم حضور نداشته باشد، اصل حکومت مهم نیست ... بی توجه شدیم یا به دلیل شکنجه ها و ظلم ها و بهتان ها بود یا اینکه صبوری کردند تا امام زمان(عج) بیاید و از نقش حکومت ها در اصلاح و انحراف جامعه غفلت کردیم.

اینها مقدماتی دارد که اگر بحث نشود نمی توان ورودی درست داشت.

 

کد خبر 1103915

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha