خبرگزاری شبستان _ رشت، «مرتضی حسینپور» با نام مستعار «حسین قمی» فرمانده جوان و نابغه جبهه مقاومت و از یاران نزدیک حاج قاسم سلیمانی بود که در عین جوانی، شجاعتها به خرج داد، اما در این نوشتار قصد نداریم در مورد رزم و جنگآوریهای این یاور امام زمان(ع) در میدان نبرد که هزاران هزار ساعت هم برای بیان آن کم است و تاکنون هم به خوبی در این مورد اقدامی نشده، سخن بگوییم بلکه میخواهیم تنها یک برگ از صفحه زندگی شخصی این مجاهد خستگیناپذیر را با هم ورق بزنیم تا بفهمیم مرتضی حسینپور شلمانی چگونه حسین قمی شد؟
تیم خبری تاریخ شفاهی گیلان اینبار عزم شلمان در شرق گیلان کرد، وعده دیدار ما با پدر شهید حسینپور و آقای رفیقخواه دایی این شهید سر مزار حسین قمی در گلزار شهدای شلمان بود، در گزارش قبل با عنوان ( حماسه فرمانده «حسین»/ شیفتگی رزمندگان مقاومت از دلاوری شهید قمی) که از همین خبرگزاری منتشر شد یک صفحه از رزمآوریها و شجاعتهای حسین قمی را در میدان نبرد با تکفیریها با همراهی پدر بزرگوار این شهید ورق زدیم که البته ادامه خواهد داشت. اما اینبار با نشستن پای صحبتهای دایی شهید از شنیدن ویژگیهای شخصیتی و آزمونهای سختی که مرتضی در زندگی از آن سربلند بیرون آمد، متعجب و انگشت به دهان ماندیم.
شرح زیر صحبتهای «محمد رفیقخواه» دایی شهید والامقام، جوان نخبه جبهه مقاومت، مرتضی حسینپور با نام مستعار حسین قمی در جوار مزار ملکوتی این شهید همیشه زنده و در جمع تیم تاریخ شفاهی گیلان است که از دیدگانتان خواهد گذشت.
- بنده رفیق خواه هستم دایی شهید مرتضی حسینپور معروف به حسین قمی؛ صحبتهایم در مورد خصوصیات اخلاقی شهید حسین پور را میخواهم با یک جملهای از حاج قاسم عزیز شروع کنم که فرمود؛ "شهدا قبل آنکه شهید بشوند شهید بودند یعنی شرط اول شهادت این است که شهید باشی." این شهید بودن یک اتفاق لحظهای، دقیقهای و آنی نیست، باید بگردیم در زندگی شهدا پازلهای مختلف را جمع و با همدیگر وصل کنیم تا آنچه که مقصودمان است، حاصل بشود.
شهید مرتضی حسینپور چند خصوصیت اخلاقی خاص و ویژه داشت اول اینکه خیلی کم حرف بود به طوریکه اگر همه خانوادههای سببی و نسبی این شهید جمع شویم به اندازه 32 سال سن آقا مرتضی، 32 جمله نمیتوانیم از او به یاد بیاوریم که شهید گفته باشد چون اصلا اهل حرف نبود بنابراین در اینجا فقط از کردارش و رفتارش صحبت میکنیم که کجاها رفت و چه کارهایی کرد.
اول اینکه وی در مورد خصوصیات اخلاقی خود، شدیدا پنهانکار بود یعنی اصلا اجازه بروز نمیداد، وقتی کنارشان مینشستی اصلا تصور نمیکردی که این فردی که کنارت نشسته و خیلی هم خودمانی هست در عراق و سوریه برای خود آوازهای دارد، هیچ کس نمیدانست و به غیر از پدر شهید، ماها نمیدانستیم که داستانش در سوریه و عراق چیست.
ما در هشت سال جنگ تحمیلی، 250 هزار شهید تقدیم اسلام و انقلاب کردیم و در نهضت مقاومت و مدافعان حرم حدود 2500 شهید، یعنی شد یک درصد، این یعنی به تدریج خدا دارد گلچینهای خود را کم میکند پس باید حواسمان جمع شود، زیرا خدا کم کم میخواهد اینها را جمع کند برسد به آن 313 نفر یاران امام زمان(عج)، یعنی میخواهم این را بگویم که انگار خداوند دارد شرایط را برای گلچین شدن بندههایش سختتر و سختتر میکند.
وی در ادامه صحبتهایش افزود: معمولا میگویند آدمی که عاشق باشد هم کور میشود هم کر، اما مادر شهید حسینپور یک جملهای دارد و میگویند من یک روز جدای از حب مادری مرتضی را گذاشتم کنار و به عنوان یک بیننده به او نگاه کردم و دیدم هر کاری میکنم نمیتوانم عیب و اشکالی از این بچه بگیرم، یعنی فکر کردم که ببینم آیا مرتضی از نوجوانی و جوانیش واقعا کاری کرده که من و یا اطرافیانش از او ناراحت شده باشیم اما واقعا موردی پیدا نکردم و چیزی ندیدم.
از طرفی قبل از هر چیز اگر قرار است شما مرتضی را بشناسید لازمه آن این است که زمان و مکانی که مرتضی در آن رشد کرده است را بشناسید زیرا بدون آن زمان و مکان خاص و محیط، شناخت مرتضی به شما کمک نمیکند. به بیان دیگر در زمانهای که بحث قدرت، شهوت، شهرت و ثروت مانند زنجیر به پای انسانها پیچیده است مرتضی از دل تمام اینها بیرون آمد و شد مرتضی حسینپور.
در اینجا یاد خاطرهای افتادم که لازم میدانم برای شما هم تعریفش کنم؛ سال 83 یا 84 آقا مرتضی را به همراه 60 نفر آوردند بندرانزلی برای آموزش، بعد از اذان صبح و هوای گرم تابستان نیروها داخل مرداب وارد شدند و ساعت 4 عصر از مرداب بیرون آمدند در حالیکه تمام این مدت لباس غواصی بر تنشان بود.
وقتی هر 60 نفر بالا آمدند به طور معمول خب اولین موردی که پیش میآید و عارض میشود آن هم در گرمای تابستان، تشنگی است بنابراین همه نیروها هجوم میآوردند به سمت کلمن آبی که در آنجا بود، مرتضی به همراه شخص دیگری تمام این افراد را به صف میکند و به تک تکشان آب میدهد اما به خود این دو نفر آب نرسید حالا آن چیزی که میخواهم بگویم این است؛ که از بین تمام آن 60 نفر تاکنون فقط این دو نفر شهید شدهاند.
یا مثلا حتما ما در زندگی هم دیدیم افرادی مؤمن هستند و افرادی مقدسمآب، اما مرتضی را داریم که مرز اینها را به زیبایی و با ظرافت تمام میشکند، مثلا همسرش نقل میکند و میگوید؛ "هر شب میدیدم که مرتضی برای خواندن نماز شب بلند میشود و نماز میخواند و گریه میکند؛ یک شب من هم بلند شدم و سجادهاش را جمع کردم و به او گفتم حق نداری نماز شب بخوانی، مرتضی به من گفت چرا و منم به او گفتم چون من شنیدهام هر کس نماز شب بخواند شهید میشود، شما هم که دائم جبهه میروی پس حتما شهید میشوی اما من نمیخواهم شهید بشوی، و بعد سجادهاش را جمع کردم".
خب اینجاست که مؤمن بودن مرتضی خودش را نشان میدهد، مرتضی جمله ظریفی دارد که من هر وقت به یادش میآورم هم لذت میبرم و هم حسرت میخورم؛ آقا مرتضی میگوید نماز شب مستحب مؤکد است اما شکستن دل همسر حرام است من حاضر نیستم برای یک مستحبی دل همسرم را بشکنم، هر چند که تا فردا دل همسرش را به دست آورد و نماز شب خواندن هایش را ادامه داد اما خب دیدیم که به چه شکلی این حرمت را حفظ کرد.
یا همسرش تعریف میکند که مرتضی دو زانو روبهرویش مینشسته است و ضمن آنکه با یک الفاظ بسیار لطیف و عاشقانه او را صدا میزد در همان حالت به او میگفته: من بیرون میروم و خب کارهایم سنگین است احتمال دارد کمی خسته شوم اما ممکن است کاری کرده باشم حرفی زده باشم که شما ناراحت شدی اما به من نمیگویی، خب الان آنها را به من بگو تا من بتوانم عیبم را رفع کنم.
همسر شهید حسینپور تعریف میکند و میگوید در چنین مواقعی خب من هم در حالی که او واقعا عیبی نداشت مینشستم و چند مورد را میگفتم تا به شوخی بتوانم از او امتیازی بگیرم.
یا مثلا اگر درباره وقتی که مجروح شده بود بخواهم چیزی بگویم، این را میگویم که مرتضی حسینپور کسی است که حتی اجازه نمیداد زخم بدنش را کسی ببیند بنابراین روحیه بزرگش را هم کسی نخواهد دید.
شاید باورتان نشود که مرتضایی که اینقدر به جنگجویی و شجاعتش معروف است وقتی در عراق بود مرغ، گوسفند و بز پرورش میداد و بعد با دست خودش میبرد به عشایر منطقه میداد.
حسین وقتی شهید شد کلا 100 هزار تومن داخل حسابش بود کسی که یازده سال خدمت کرده بود، چرا چون همه را پخش میکرد ، یا مثلا شدیدا مراقب بود کارها را به نام خودش تمام نکند یعنی همه کارها را انجام میداد بعد به کس دیگری میگفت که او برود و گزارش بدهد.
اگر میخواهید برای جوانان نسل امروز و جدید ما کسی را به عنوان الگو معرفی کنید مرتضایی را معرفی کنید که از جنس خودشان است، مثلا مرتضی در حوزه فضای مجازی تبحر بسیار بالایی داشت و در المپیادهای ریاضی جزو کسانی بود که رتبه آورده بود.
در حوزه مثلا پهپادی و جنگ الکترونیک با نوابق دانشگاه صنعتی شریف مینشست و صحبت میکرد به طوریکه اساتید آن دانشگاه از نبوغش حیرتزده میشدند و میگفتند اگر او یک رزمنده نبود حتما یک استاد نابغه به تمام معنا در ریاضی و فیزیک میشد.
آقای رفیق خواه به اینجا که رسید اینطور ادامه داد: اگر زندگی آقا مرتضی را تفکیک کنید میبینید در فرزند بودن الگوست، در رفیق به معنای واقعی بودن الگو است مثلا ماشین زیر پایش را میفروشد تا خرج عروسی خواهر دوستش بکند.
یکبار یکی از دوستانش انگشتری داشت که ظاهرا از حضرت آقا گرفته بودن بعد مرتضی به او میگوید من خیلی دوست داشتم که آن انگشتر را آقا به من میداد، دوستش میگوید که خب این مثل این است که من بگویم آن گوشی موبایلی که در دست تو هست را دوست دارم مال خودم باشد که یکهو مرتضی به او میگوید بیا گوشی را بگیر مال خودت(موبایلی که شاید آن زمان قیمت بالایی داشت) انگشتر را از دوستش میگیرد و موبایل را به او میدهد.
مرتضی در زندگی زناشویی هم یک همسر عاشق پیشه بود یعنی اگر مجال این بود که همسر شهید هم صحبت بکنند شما دیگر داستانهای عاشقانهای مانند لیلی و مجنون و خسرو شیرین و امثالهم را کنار میگذاشتید یعنی میخواهم بگویم زندگی زناشوییاش هم عاشقانه بود به طوری که عشق و حرارتی که در وجود همسرش گذاشته، سالهای سال او را سیراب میکند.
بنابراین مرتضی در تمام موضوعات از درس خواندن گرفته تا حمایت از دوستان و رفقا، در زندگی فردی و اجتماعی، در رفتارش، در دستگیری از محرومان که مشخص شد خرج ماهانه چند خانواده بدسرپرست و بیسرپرست را هم میدهد همه اینها باعث شد که جمله اول سردار شهید حاج قاسم سلیمانی که در ابتدای صحبتهایم عرض کردم اینکه " تا شهید نباشی شهید نمیشوی " درباره او محقق شود.
خداوند همه این خصوصیات را در مرتضی دید و گفت که من او را میخواهم، من این حسین را میخواهم، انشالله که ما هم بتوانیم از رهروان واقعی این شهید باشیم و هم آقا مرتضی فردای روز قیامت آنجایی که همه نیاز داریم دستمان را بگیرد و شفاعتمان کند.
در مورد اهمیت معرفی شهید به ویژه معرفیاش به جوانان و نسلهای جدید نیز قبل از هر چیز باید بگویم همه موضوعاتی که در جهان ماند و در اذهان ماندگار شد به خاطر پیوند خوردنش با هنر بود بنابراین اگر واقعا میخواهند نسبت به نشر خصوصیات اخلاقی و رفتاری و مجاهدتهایی که شهدا کردند، اقدام شود تا شهدا به عنوان الگو قرار گیرند باید از حوزه هنر و نوشتن کتاب کمک گرفت زیرا بعدها با اقتباس از همین کتابها، فیلمنامهها و سریالها تولید میشود.
به بیان دیگر باید به اقتضای هر زمان از وسایل ارتباطی و هنر برای نشر حقایق وجودی شهدا استفاده کرد.
صحبتهای آقای رفیقخواه در همینجا به پایان رسید اما به امید خدا برگی دیگر از زندگی این شهید در ابعاد نظامی و شخصیتی به زودی از طریق همین خبرگزاری ورق خواهد خورد تا همگان بدانند دیار شهیدپرور گیلان و شهر شلمان چه نابغه و یاری را برای امام زمان (عج) و نائب برحقش پرورش داد و روانه کربلای حسینی کرد.
نظر شما