نخستین گزارشگر شهید صدا و سیما شهید "غلامرضا رهبر"

برنامه حكایت جاودانگی سه شنبه ۲۱ دی ماه به مناسبت روز رسانه به زندگینامه شهید "غلامرضا رهبر" ، نخستین گزارشگر شهید صدا و سیما خواهد پرداخت.

به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از پایگاه اطلاع رسانی رادیو قرآن، برنامه ی حكایت جاودانگی با موضوع گرامیداشت یاد و خاطره شهدای هشت سال دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم و نگاهی به سیره قرآنی آن عزیزان هر هفته از رادیو قرآن پخش می شود.


معرفی كتاب، گزیده ای از وصیت نامه شهید و فرازهای قرآنی آن، خاطرات شهید از زبان همسر، روایت گوشه ای از زندگی شهید با صدای وی و خانواده، پخش گوشه ای از فیلم، كلیپ و یا سریالی كه با محوریت زندگی شهید مورد نظر ساخته شده و گزارش مردمی از بخش های مختلف این برنامه مستد تركیبی است.


در برنامه روز سه شنبه ۲۱ دی ماه به زندگینامه شهید "غلامرضا رهبر" ، نخستین گزارشگر شهید صدا و سیما پرداخته خواهد شد.
شهید غلامرضا رهبر در سال ۱۳۳۶ مصادف با روز تولد حضرت رضا (ع) در آبادان به دنیا آمد . از همان كودكی علاقه خاصی نسبت به گویندگی داشت. در همان كودكی برای اولین بار "برنامه كودك" رادیو نفت آبادان را اجرا كرد . پدرش به عنوان خبرنگار سیار «اطلاعات » در استان خوزستان فعالیت میكرد و چندین سال گویندگی برنامه های رادیو و تلویزیون آبادان را برعهده داشت،. غلامرضا در تهران درس خواند و با آغاز نهضت امام خمینی (ره) ، مجاهدت های خود را در راه انقلاب آغاز كرد و پس از پیروزی انقلاب نیز با نهادهای مختلف انقلابی همكاری داشت .از سال ۱۳۵۸ فعالیت خود را در صدا و سیمای مركز آبادان و رادیو نفت آغاز كرد و در سمت « مدیر خبر» رادیو آبادان و نماینده صدا و سیما در قرارگاه خاتم الانبیأ (ص) در مناطق عملیاتی جنوب و غرب كشور شروع به انعكاس پیروزهای رزمندگان اسلام كرد . در دوران جنگ تحمیلی ، با حضور در جبهه های جنگ و زیر بارش توپ و خمپاره ، كار خود را به خوبی انجام داد و ایثارگری رزمندگان را می نگاشت . صدای عجیبی داشت . همیشه هم در گزارش هایش آیه ای از قرآن می خواند . روایت های او از سالهای دفاع ، حضور او در خط مقدم ، با میكروفنی كه همیشه در دست داشت ، موجب بلوغ و رشد سبك و تفكری به نام "خون نگاران" شد ؛ وقتی هم شهید شد ، خون نوشته های بسیاری از او به جای ماند .


"فرهاد رهبر"، برادر شهید غلامرضا رهبر كه در زمان جنگ به عنوان عكاس همدوش برادر در جبهه شركت داشته در بیان خاطراتش می گوید : ". هر وقت به «غلامرضا» می گفتم كه آیا خسته نشده ای؟ شش سال است كه در جبهه هستی! می گفت: "تا زمانی كه در ایران جنگ هست از آبادان قدمی به عقب نمی گذارم." اهل خدا بود و همیشه می گفت فقط خدا را عبادت كنید و فقط او را بپرستید، مبادا نمازتان ترك شود. از خاطراتش با رهبر در جبهه نیز چنین می گوید : "یك روز با غلامرضا به خط مقدم جبهه رفته بودیم ؛ بیش از چهار یا پنج بار دیدم كه پای غلامرضا روی مین های مختلف رفت ، ولی عمل نكرد. ترسیدم ، گفتم : غلامرضا مواظب باش! خندید و گفت : فرهاد ، تركش به نام می آید ، مثلاً روی یك تركش نوشته غلامرضا رهبر ، یا فرهاد رهبر ، اگر بخواهیم شهید بشویم خدا خودش می داند . با وجود اینكه غلامرضا بارها مورد اصابت تركش خمپاره قرار گرفت و زخمی شد، اما هیچ زخمی نتوانست او را از جبهه دور كند . درست ۲۱ دی ماه سال ۶۵، ساعت هشت صبح ، وقتی كه به اهواز رسیدم از صداوسیمای مركز اهواز با من تماس گرفتند كه غلامرضا، در شلمچه در عملیات كربلای پنج كنار دریاچه ماهی تركش خورده است. به شلمچه رفتم و در آنجا به دنبال برادرم گشتم ولی اثری از جنازه او نبود. یكی می گفت چون خبرنگار معروفی بوده به انگلستان برده شده ؛ دیگری می گفت او را به مرز عراق بردند و خلاصه هر كس چیزی می گفت؛ یك سال و نیم به دنبال جنازه برادرم گشتم ، كل بیمارستان های ایران، جای جای ایران را گشتم ولی نتوانستم آن را پیدا كنم . بعد از شهادت برادرم ، خدمت حضرت امام خمینی (ره ) رسیدیم و امام ما را دلداری دادند و از برادرم تقدیر كردند . حتی در مراسمی كه با حضرت آیت الله خامنه ای ( رهبر معظم انقلاب ) دیدار داشتیم ، ایشان به خانواده ما نشان افتخار اهدا كردند .


شهید " غلامرضا رهبر " نخستین گزارشگر شهید صدا و سیماست كه در ۲۱ دی سال ۱۳۶۵ در عملیات كربلای پنج در مرز شلمچه به شهادت رسید.


از شهید رهبر دست نوشته ای خواندنی به جا مانده كه در آن چنین نوشته است : "ما پیروان نسل زینبیم ، غیرت زینب (ع) در رگ های ماست و قدرت حسینی در دست هایمان ، قلبمان از علی(ع) است ، خلقمان از محمد(ص) و زبان ما از فاطمه(س) . این قلم ها امانتند و روزی بابت این امانت از ما سوال خواهند كرد "


كتاب «آقای رَهبَر»، شامل خاطراتی از نزدیكان، همكاران شهید غلامرضا رهبر، خبرنگار، گزارشگر، مستندساز و گوینده رادیو نفت ملی آبادان است كه به همت سید قاسم یاحسینی گردآوری و تدوین شده است.


این كتاب مجموعه مصاحبه و ریزخاطرات فراوانی از یكی از پرسنل كوشای رادیو آبادان به نام غلامرضا رهبر است كه عموم آنها برگرفته از كتاب نسبتا قطور «اینجا آبادان» است كه شامل مصاحبه‌هایی با بیش از سی نفر از مدیران و كاركنان رادیو نفت ملی آبادان و همچنین رادیو آبادان است كه توسط نویسنده همین اثر گردآوری شده است.


در قسمتی از كتاب آمده است: «با آمدن فاطمه شادی به خانه‌مان آمد. هر موقع كه از سر كار برمی‌گشت باهاش بازی می‌كرد. می‌خواباندش و گاهی برایش شكلك درمی‌آورد. توی خرید اسباب‌بازی و خوراكی برایش كم نمی‌گذاشت. بغلش می‌كرد. شوخی می‌كرد، الكی یك چیزهایی برایش می‌خواند و با زبان كودكانه می‌گفت:  درسته كه دوستت دارم، درسته كه می‌خوامت، درسته كه عزیز منی، دختر گل منی، اما نمی‌تونی نذاری بابا بره جبهه. باید برم، نمی‌شه نرم.


كتاب «آقای رهبر» در ۱۸۴ صفحه، به همت انتشارات صحیفه خرد قم منتشر و راهی بازار كتاب شده است.
روایتی از شهادت شهید رهبر :
دریكی از روزهای عملیات كربلای ۵ ساعت ۱۰ صبح گروهی فیلم‌بردار از بچه‌های صدا و سیما آمدند در خط دوم و اصرار داشتند حتما برای فیلم‌برداری به خط اول كه بیش از یك كیلومتر با ما فاصله داشت، منتقل شوند.


تقریبا ۲ روزی از شهادت تعدادی از بچه‌های گردان مكانیزه لشكر ۲۵ كربلا می‌گذشت و حسابی بچه‌های گردان از این بابت ناراحت بودند.


سر تیم این گروه فیلم‌برداری با شهید "غلامرضا رهبر" بود كه اصرار داشت با نفربر به خط برود، ظاهرا از قبل به آنها گفتند تنها با نفربر می‌شود در این مسیر تردد كرد.


یكی از خشایارها را از مهماتی مانند خمپاره ۶۰، آرپی جی پر كرده بودیم تا به خط بفرستیم، آنها چهار نفر بودند و مدام اصرار می‌كردند كه همراه همین نفربر خشایار اعزام شوند.


به آنها گفتم اعزام شما با این نفربر به صلاح نیست بمانید و با نفربر بعدی كه قرار است به خط برود تا شهدا و مجروحان را به عقب بیاورد، بروید؛ اما فایده نداشت پایشان را داخل یك كفش كردند كه حتما با همان نفربر به خط بروند.
اصرار شهید رهبر سبب شد تا آنها را داخل آن نفربر جا دهیم، راننده نفربر را روشن و به سمت خط حركت كرد چند باری با بی سیم چی آن نفربر تماس داشتم تا اینكه متاسفانه سر سه راه مرگ روی كانال پرورش ماهی شلمچه نفربر پر از مهمات ما توسط هلی كوپتر عراقی مورد اصابت موشك قرار گرفت. بچه‌های گردان درون خط سریع این موضوع را اطلاع دادند.


غروب آن روز سردار حاج احمد نوریان مسوول ستاد لشكر به بنده گفت، دواتگر با بچه‌های اطلاعات و عملیات برو جلو و ببین چگونه می‌توان با نفربر دیگری به خط مهمات برسانیم.


در حالی كه نم نم باران در حال باریدن بود همراه ۲ نفر از بچه‌های اطلاعات و عملیات با موتور به سمت خط اول حركت كردم موتورم هوندا ۱۲۵ بود و آن دو نیز با موتور ۲۵۰ ، جلوتر از من حركت می‌كردند؛ آتش دشمن آنقدر سنگین بود كه شهادتین خود را خواندم، وجب به وجب منطقه با انواع گلوله و خمپاره زده می‌شد، نرسیده به سه راه مرگ چندین گلوله روی زمین افتاد در حالی كه با موتور جلویی حدود ۱۰۰ متری فاصله داشتم هر دو نفرشان روی زمین افتادند خودم را به بالای سرشان رساندم اما شدت جراحت آنها آنقدر زیاد بود كه قبل از رسیدنم به شهادت رسیدند.


از آنجائی كه جاده كاملا بسته شده بود موتور را كنار انداخته و حدود ۵۰ متر دویدم و خودم را از لابه لای خودروها، تانك و یك لودر سوخته به نفربر سوخته رساندم از زیر آن كه به اندازه یك در یك و نیم متر سوراخ شده بود به داخل نفر بر رفتم.
نفربر صبح مورد هدف قرار گرفته بود اما همچنان داغ به نظر می‌رسید، نم نم باران مقداری از حرارت آن را گرفته بود اما اثری از شهدا نبود انگار پیكر مطهر شهدا پودر شده بود و هیچ آثاری از آنها وجود نداشت.


كمی جلوتر داخل سنگری كه بچه‌های لشگر ۲۷ در آن حضور داشتند؛ رفته و از بی سیم آنها وارد فركانس بی سیم لشكر شدم و به آنها گفتم جاده كاملا بسته است، ساعاتی بعد سه راه مرگ شلمچه به هر طریقی كه بود برای عبور یك نفربر باز شد.


فردای آن روز از دكتر ندافی از بچه های گردان مكانیزه موضوع هدف قرار گرفتن نفربر پر از مهمات و تیم شهید رهبر را جویا شدم و او اعلام كرد كه وی و همراهانش قبل از سه راه مرگ وقتی آتش سنگین دشمن را دیدند از نفربر بیرون آمده و حتی ساعاتی از ما فیلم برداری كردند اما بعدازظهر وقتی خواستند با یك نفربر پی ام پی به عقب بیایند با اصابت گلوله مستقیم تانك به نفربر به شهادت رسیدند.


مدتی گذشت تا اینكه گروهی دیگر از بچه‌های صدا و سیما آمدند و پیگیر چگونگی شهادت شهید رهبر و دوستانش شدند، ماجرا را برای آنها شرح دادم تعجب آنها این بود كه پیكر مبارك این شهدا چه شده، باورش برای آنها بسیار سخت بود.
اگر چه سال‌ها از آن زمان می‌گذرد اما تا به امروز هیچ آثاری از پیكر مطهر شهید رهبر و همراهانش و دو خدمه آن نفربر نشد شاید تقدیر اینگونه باشد كه همچنان بایستی منتظر ماند تا بلكه سرانجام خبری از آنها به دست آید 

 

 

کد خبر 1136210

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha