به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از انزلی، در برنامه های دهه فجر امسال شهرستان بندرانزلی برنامه ای خارج از کلیشه های هرساله با عنوان مراسم تجلیل از یک انقلابی از سوی اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی این شهر و زیر نظر کمیته فرهنگی شهرستان گنجانده شد تا بدعتی باشد برای آشنایی مردم گیلان با کهنسال ترین مبارز شاخص انقلاب اسلامی این استان.
*«سید اسماعیل اتقیاء» شناسنامه تاریخ انقلابی این شهر است
«یوسف سیف زاد» در آیین نکوداشت کهنسال ترین مبارز شاخص انقلاب اسلامی گفت: کتاب حاضر تاریخ شهری است که بخشی از تاریخ زرینش را مرهون مجاهدتهای این مبارز انقلابی بوده است.
نویسنده کتاب «خطابه خوان انقلاب» خاطرات شفاهی «سید اسماعیل اتقیاء» از دوران انقلاب افزود: اتقیاء شناسنامه تاریخ انقلابی این شهر است و نگارش این کتاب سرآغازی برای ثبت تاریخ شفاهی و جهاد تبیینی است .
وی تصریح کرد: در استان گیلان کسانی که وقت خود را صرف نگارش تاریخ شفاهی کنند، کم هستند و امیدوارم کتاب تاریخ انقلاب انزلی نیز با همت نیروهای انقلابی به سرانجام برسد.
در کتابی که سید اسماعیل اتقیا به رشته تحریر درآمده می توان به نیکی به روحیه مبارزه طلبی و رشادتهای مردم انزلی در روزهای انقلاب پی برد.
*کودکی سید اسماعیل اتقیا و نقشی که مادرش در تربیت او داشت
پدربزرگش «سید اسماعیل» در هیرو آباد خلخال روحانی بود و نیت داشت به مشهد برود و مجاور حضرت امام رضا(ع) شود. در یکی از مسافرخانه های بین راه کپورچال بیدار شد، پولی که به شالش بسته بود گم شد و به نزدیکترین شهر آن حوالی یعنی بندر انزلی رفت. مردم متدین و معتمد انزلی وقتی ماجرای او را شنیدند دور هم جمع شدند تا زندگی او را سامان دهند و به خاطر این لطف و مهربانی مردم برای همیشه در انزلی ماندگار شد.
پدر سید اسماعیل «محمد تقی» نام داشت و با دختر یکی از تجار مشهور و خوشنام انزلی ازدواج کرد و سید اسماعیل در سال ۱۳۰۹ یعنی ۱۱ سال قبل از جنگ جهانی دوم در انزلی به دنیا آمد، سه ساله بود که پدرش از دنیا رفت و در مسجد گلشن به خاک سپرده شد و عمویش «سید کاظم» سرپرستی آنها را برعهده گرفت.
مادرش نقش زیادی در تربیت او داشت. گرچه درس خوانده نبود ولی سواد قرآنی داشت وبه جهت تشویق های مادرش وارد مجالس قرآنی شد. در کنار مادر، برادرش «سید احمد» هم الگوی خوبی برایش بود. آن زمان که آهنگری داشت همسایه مسجد سرخی بود و در رفت و آمد به مسجد، سید اسماعیل را همراه خود می برد.
*پایهگذاری «جمعیت پیروان قرآن» در مسجد سرخی
پایش که به مسجد باز شد دیگر هرگز از آن جدا نشد و بهترین روزهای زندگی اش در مسجد و بین دوستان و همنشین های خوبی که در مسجد پیدا کرد گذشت. مسجد سرخی محل رفت و آمد بزرگان و علما بود و انجمن «پیروان قرآن»در این مسجد پایه گذاری شد.
این مسجد در زمان «شیخ مهدی شریفی» خیلی رونق داشت. روزهایی که به روحانیت سخت می گرفتند و برای آنها محدودیت ایجاد کرده بودند او با میرزا کوچک خان ارتباط داشته و میرزا هم به او احترام می گذاشت. شیخ مهدی بعد از نمازهای یومیه به دیوار تکیه میداد و جوانها را جمع میکرد، دورتادور رحل میگذاشت و خودش درس قرآن را به وسیله فرد دیگری اداره می کرد. این دور همنشینی از سال ۱۳۲۷ به صورت محفل قرآنی کوچکی در آمد و به مرور «جمعیت پیروان قرآن» پایهگذاری شد.
شیخ مهدی که در سال ۱۳۳۱ در سن ۸۰ سالگی فوت کرد، این محفل به «پیروان قرآن» معروف شد. هدف اصلی پیروان قرآن، ترویج معارف قرآن بود و هر شب جمعه در مسجد جلسه قرآن برگزار می شد و 14 نفر از همان محفل قرآنی پرچم کوچکی به سردر خانه ها میزدند.
به تدریج از سال ۱۳۳۲ و با ورود بچههای تحصیل کرده و جوان گرایشهای سیاسی و اجتماعی در انجمن پیدا شد این اعضای جدید برای اینکه از گروههای انحرافی مانند حزب توده یا فرقه ضاله مثل بهائیت در امان باشند عضو انجمنی شدند که تنها تشکیلات شهر بود که فقط کار مذهبی میکرد و در میان مردم به جلسه ضد شاه معروف شده بود.
پس از شهرت انجمن اعضا که از افراد تاثیر گذار بودند در فعالیتهای مردمی شرکت و موضعگیری سیاسی میکردند. اینها باعث شد که ساواک فعالیتهای انجمن را تحت نظر بگیرد و چند بار اعضای انجمن و سید اسماعیل به ساواک احضار شدند و بعدها معلوم شد یکی دو نفر از اعضای انجمن به صورت مخفی با ساواک همکاری میکردند و خبرهای داخلی انجمن را برایشان گزارش میکردند.
در سال ۱۳۵۲ با همت گروهی از خیرین در کنار انجمن، موسسه خیریه «ولی عصر» (عج) را به راه انداختند و به فعالیتهای عامالمنفعه پرداختند. این موسسه پوششی برای کارهای سیاسی بود.
* تجمعات سیاسی و اولین دستگیری بوسیله ساواک
صبح زود یکی از روزهای ۱۳۵۶ به وسیله ساواک دستگیر شد.روز قبل اعلامیه سخنرانی آقای خوانساری که در شهر توزیع شده بود را به همراه داشت و تصمیم گرفت آن را کنار تخته سنگی در تالاب مخفی کند. وقتی دستگیر شد او را پیش رئیس ساواک بردند در مورد چند ساعتی که در بازداشت ساواک بود میگوید: مرا که احضار کردند رئیس ساواک گفت: اعلامیه آقا را پخش کردی؟ گفتم: این حرف اشتباه است.
دیدم که اصرار دارد که دوباره تکرار کردم یکی به من اعلامیه خوانساری را که در تهران سخنرانی کرده بود داد که من هم آن را دور ریختم همین. رئیس ساواک به من گفت: دروغ میگویی، پدرت را در میآورم با او درگیر شدم و عصبانی شد و فریاد زد و مدادی را که با آن در حال نوشتن بود محکم به روی میز کوبید با صدای او دو نفر از ماموران به داخل اتاق آمدند.
پس از آنکه اندکی آرام شد به دو مامور گفت بروند و بعد از آن که دید تهدید فایده ندارد، لحنش تغییر کرد و با حالت نصیحت به من گفت: شما بازاریهای کفه سنگین ترازو هستید و نباید دنبال آشوب و خرابکاری بروید ما روی شما حساب میکنیم بازاری نباید از این کارها بکند.
در کل راست می گفت: واقعا بازار در مبارزه از کفه های سنگین ترازو بود در تمام طول مبارزه از سرمایه و اعتبار خود از آبرو و جان خود مایه میگذاشت این را فهمیده بود که بازاریان جایگاه مهمی در انقلاب دارند به هرحال نتوانست مرا مجاب کند و آزاد شدم.
*راهپیماییهای انقلابی
در راهپیماییها محل تجمعاتشان در میدان اصلی شهر بود. از مسجد جامع شروع و در میدان جمع میشدند. قبل از انقلاب بالاترین مجالس در مسجد جامع بود هر وقت در آنجا روضه بود به اجتماع سیاسی تبدیل میشد بعد از آن مسجد قائمیه و مسجد سرخی پایگاه انقلابیون بود.
سید اسماعیل برای سخنرانی و خطبه خوانی در مغازه دائم کتابهای مذهبی و نشریات اسلامی مثل مکتب اسلام را ورق میزد. در بزرگداشت شهادت امام جواد(ع) در مسجد جامع مجلسی برپا بود در آن «حمید رجبی مقدم » با صدای بلند فریاد زد: برای سلامتی آقای خمینی صلوات. این اولین بار بود که نام امام(ره) به صورت علنی برده شد ولی در جمعیت افتاد همه صلوات فرستادند.
سرگرد نامدار معاون شهربانی با کفش داخل مسجد آمد همه بیرون ریختند و علیه شاه شعار دادند عدهای از جوانان به سمت سینما گلسرخ رفتند و شیشههای سینما را خرد کردند. به این ترتیب مبارزهای که تا آن روز آرام بود به علت تهدید نامدار به درگیری تبدیل شد و برخی از بچهها را گرفتند.
*صبح روز ۱۲ بهمن و پیروزی انقلاب
صبح زود روز ۱۲ بهمن همه نگران بودند وقتی هواپیمای امام(ره) در فرودگاه نشست این نگرانی به شادمانی تبدیل شد و عدهای هم از استان گیلان تا تهران به پیشواز امام رفتند.
اعلام همبستگی ارتش با مردم نیز از اتفاقات جالب آن روز بود و نیروی دریایی به مردم پیوست. در آن روز پیروزی انقلاب، جمعیت به سمت سالن انصاری حرکت کرد و در اطراف خیابان گلستان مردم عکس شاه را از خانهها بیرون انداختند و شکستند. پس از آن همه جلوی فرمانداری تجمع کردند و سید اسماعیل اتقیا با یک بلندگوی دستی برایشان سخنرانی کرد و همان دستور حضرت رسول گرامی اسلام در فتح مکه را بیان کرد: شما همه آزاد شدید، همه برادرید و اختلافی نیست و همه کشور مال خودمان است و نباید خسارتی به آن وارد شود.
سید اسماعیل اتقیا اکنون پس از ۷۰ سال مبارزه همچون گذشته در راه انقلاب ثابت قدم بوده و در همه صحنه ها حضور دارد و معتقد است که هر کسی با خدا باشد، خدا همراه اوست و رمز پیروزی جبهه حق را در همین نکته میداند.
نظر شما