دکتر محمود شیخ، عضو هیئت علمی دانشکده الهیات دانشگاه تهران و معاون پژوهشی این دانشکده در گفت و گو با خبرنگار اندیشه خبرگزاری شبستان گفت: عرفان اسلامی در واقع باطن دیانت اسلامی است و از بی توجهی به آن خسارت های بسیار زیادی به جوامع مسلمان وارد شده است. هر کجا که رویکرد عرفانی و معنوی به دین وجود دارد آنجا رد پایی از جریان های تکفیری و وهابی نمی بینیم. هر جایی که جریان های تکفیری و وهابی قوی هستند عرفان و تصوف خیلی کم فروغ است در کشورهای همسابه ما از زمانی که رویکرد عرفانی در میان برادران اهل سنت ضعیف شد پای جریانات تکفیری باز شد. یکی از کارهای مهمی که ما در جمهوری اسلامی باید به آن توجه کنیم اشاعه اندیشه معنوی و رویکرد معنوی و باطنی به دین اسلام است . امام خمینی(ره) هم رویکرد کلانشان به دین همین رویکرد بود و الحمد الله در این سال ها گام های بلند و خوبی برداشته شده است اما باز جای کار دارد.
تعریف شما از عارف چیست؟
معمولاً عرفان را به شهود صحیح، یعنی شهود مقید به شریعت تعریف کرده اند؛ با این تعریف، عارف کسی است که واجد شهود مقید به شریعت باشد و تشخیص این مطلب که آیا فردی واجد شهود است یا نه؛ و اگر هست آیا شهودش مقید به شریعت است یا نه، از توان پژوهشگری که کارش رجوع به اسناد و مدارک و قضاوت و تحلیل درباره آن هاست، خارج است. البته با مراجعه به زندگی و اقوال یک فرد ممکن است بتوان شواهدی را یافت که وجود شهود برای او را ثابت کند.
مشکل اصلی در ارائه تعریف عرفان چیست؟
اما این تعریف بسیار درونی تر از آن است که برای سنجش عرفانی بودن یا نبودن روش فکری و سیره یک فرد یا مکتب ،شاخص و معیاری عینی به ما بدهد و ما برای به دست آوردن یک معیار، بیش از آن که به این جنس تعاریف متوسل شویم باید به عرفان اسلامی، به عنوان یک حقیقت تاریخی بنگریم و آن را در قامت یک سنت تاریخی تعریف کنیم. از این منظر نیز، البته ارائه تعریفی عینی از عرفان اسلامی با موانع فراوانی رو به رو است؛ زیرا عرفان اسلامی نه کاملاً یک نظام نظری صرف و سامان های فکری است و نه کاملاً یک جریانِ اجتماعیِ دارایِ حیاتِ تاریخی؛ بلکه سنتی است مشتمل بر برخی کاوش های نظری و برخی از اصول عملی و در عین حال دارای یک حیات تاریخی و اجتماعی.
آیا می توان بین عرفان و تصوف تفکیک ایجاد کرد؟
در اینجا با یک مشکل بزرگ دیگر روبه رو می شویم و آن تفکیک یا عدم تفکیک عرفان و تصوف از یکدیگر است. با وجود این موانع، تفکیک ساحت فرهنگی و معرفتی عرفان اسلامی از ساحت اجتماعی آن ما را در ارائه تعریفی دقیق یاری خواهد کرد. در ساحت فرهنگی و معرفتیِ عرفان اسلامی نیز باید سه مسئله توجه داشت: نخست آن که در عرفان اسلامی با سنت های تربیتی متفاوت و گوناگونی روبه رو هستیم؛ دوم آن که در عرصه مباحث نظری با اختلافاتی اساسی مواجهیم و سوم آن که عرفان اسلامی سنتی است دارای صیرورت و تبدلات و تغییرات تاریخی فراگیر و عمیق که امکان رسیدن به تعریفی واحد را، که بر تمامی ادوار و تمامی جریانهای آن قابل تطبیق باشد، مشکل می سازد.
لطفا تعریفی از عرفان اسلامی ارایه دهید؟
با این وجود، با تکیه بر اصول مشترک و فارغ از برخی مباحث نظری ای که ممکن است موجد اشکال در تعریف شوند، می توان گفت که عرفان اسلامی سنتی است معنوی برآمده از تعلیمات اسلامی که مبنای آن سلوک درونی و معنوی آدمی از طریق عمل بر اساس آموزه های طریقتی است، به نحوی که منجر به دریافت و وجدان حقیقت، به شکل حضوری و نه حصولی، بشود. با این تعریف، هم متصوفه و هم کسانی که بدون ارتباط با تصوف به این نحوه سلوک توجه دارند، به سنت عرفانی اسلام تعلق دارند. در تعریف فوق از عرفان اسلامی اولاً عرفان اسلامی «سنت» دانسته شده است؛ سنت به معنای جریانی تاریخی و دارای فرهنگ و ادبیات خاص می باشد؛ ثانیاً این سنت «برامده از تعلیمات اسلامی» دانسته شده و این امر وجه ممیز عرفان اسلامی از دیگر سنت های عرفانی مانند عرفان مسیحی و یهودی است؛ ثالثاً مبنای این سنت «سلوک درونی و معنوی آدمی از طریق عمل بر اساس آموزه های طریقتی» است که وجه ممیز افراد ذیل این سنت از زهاد و متشرعین است. به عبارت دیگر، عارف در این تعریف زاهدی است که قائل به حرکت در مراتب درون است و معتقد است که انسان با چنین حرکتی می تواند به «وجدان حقیقت» که همان شهود است، دست یابد.
نظر شما